مبانی تئوری حزب در اندیشه ما - درس سوم

حزب سازمانی، حزب سازمانده، حزب سازمان‌گر – بخش هفتم

14 - در پروسه تکوین تشکیلات سازمان‌گرایانه افقی (که محصول پیوند تشکیلات حزب سازمانده عمودی پیشگام با جنبش‌های سه گانه دموکراتیک و اجتماعی و طبقاتی می‌باشد)، رابطه حزب سازمانده با - مردم و جنبش- و نیز مردم و جنبش با حزب سازمانده، متفاوت می‌باشد (یعنی رابطه حزب پیشگام و مردم و جنبش غیر از رابطه مردم و حزب پیشگام جهت تکوین حزب سازمان‌گر افقی می‌باشد) زیرا رابطه حزب پیشگام یا سازمانده با مردم و جنبش یک رابطه عرضی می‌باشد، اما رابطه مردم و جنبش با حزب پیشگام یا سازمانده یک رابطه طولی است و بر مبنای این دو نوع رابطه سازماندهی و تشکیلات حزب سازمان‌گر متفاوت می‌باشد، در خصوص رابطه حزب عمودی سازمانده و مردم بر پایه رابطه عرضی این امر تنها توسط حزب افقی و تشکیلات افقی امکان پذیر می‌باشد، اما در عرصه رابطه مردم و حزب سازمان‌گر این موضوع باید توسط تشکیلات عمودی صورت بگیرد و در همین رابطه است که برای تحقق تشکیلات افقی:

اولا: باید فعالیت حزبی به صورت علنی صورت بگیرد و نه غیر علنی.

ثانیا: سازمان‌گری توده‌ها باید از محیط کار و زندگی توده‌ها عبور بکند و نه مانند مبارزه حزبی یک صد ساله گذشته در ایران توده‌ها را از محیط کارشان و زندگی‌شان جدا کنیم و به صورت مکانیکی گرفتار زندگی حرفه‌ائی تشکیلاتی بکنیم.

ثالثا: از بهای کار تشکیلاتی و سازمان‌گری حزبی باید کم کنیم چرا که هر چه بهای کار تشکیلاتی و حزبی بیشتر باشد تمایل توده‌ها به شرکت در مبارزه تشکیلات حزبی کمتر می‌شود و همین امر باعث ایجاد محدودیت عملی برای انجام تشکیلات افقی خواهد شد، و بر این اساس باید تلاش سازمان‌گرانه حزبی همیشه در جهت کاهش بهای مبارزه تشکیلات برای مردم باشد و این امر هرگز تحقق پیدا نمی‌کند، مگر این که مبارزه سازمان‌گرایانه حزبی به صورت علنی انجام گیرد، علت این که مبارزه سازمان‌گرایانه حزبی - در طول صد سال گذشته تاریخ حزبی ایران- با مشکلاتی روبرو بود به این دلیل است که دستگاههای مستبد حاکمه پیوسته سعی می‌کردند تا توسط تحمیل اختناق و استبداد و دسپاتیزم بر توده‌ها، و نفی فضای آزاد و دموکراتیک و از بین بردن شرایط مبارزه علنی، هزینه شرکت توده‌ها در مبارزه افقی سازمان‌گرایانه حزبی را بالا ببرنند، که در این امر هم تقریبا موفق بوده‌اند چراکه با بالا بردن هزینه شرکت توده‌ها در مبارزات تشکیلات حزبی، توسط استبداد و ایجاد اختناق و کشتار و اخراج از محیط کار و جو پلیسی و بگیر و ببند و تیغ و درفش و زندان و شکنجه و اعتراف گیری و... توده‌ها کمتر حاضر به پذیرش ریسک مبارزه می‌شوند، که این خلاء تشکیلات حزبی تاثیرات خود را هم در مبارزات و تحولات و انقلابات یک صد ساله گذشته ایران گذاشته است، به همین علت - نبود تشکیلات حزبی- باعث گردیده که کلا مبارزات سیاسی اجتماعی گذشته توده‌های ما گرفتار یک آسیب جدی بشود و آن این که توده‌ها هنگامی که بدون تشکیلات و سازماندهی وارد مبارزه سیاسی و اجتماعی و حتی صنفی می‌شوند، به سرعت مبارزه آن‌ها صورت قهرآمیز و آنتاگونیسم به خود می‌گیرد و از روند دموکراتیک مبارزه و استراتژی دراز مدت در مبارزه خارج می‌شوند، که این اولا- شرایطی را جهت سرکوب حاکمیت‌های توتالی‌تر فراهم می‌کند. در ثانی- بستری جهت موج سواری برای نیروهای غاصب و از راه رسیده در جهت تصاحب دستاوردهای مبارزاتی آن‌ها آماده می‌کند.

15 - لازمه تکوین تشکیلات افقی و انجام پیوند تشکیلات پیشگام با توده‌ها و جنبش‌های سه گانه (دموکراتیک و اجتماعی و طبقاتی) بر پایه پیوند عرضی، تنها توسط «پیوند افقی حزب سازمانده عمودی پیشگام با جنبش‌های سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و طبقاتی، آن هم در شکل هدایت‌گرانه و نه رهبری کننده امکان پذیر می‌باشد» و برخوردی خارج از دایره جنبش‌های سه گانه فوق به صورت مکانیکی و فردی، هرگز امکان انجام پیوند عرضی برای حزب سازمانده را به صورت افقی فراهم نمی‌کند.

16 - «حزب سازمانی» غیر از حزب سازمانده عمودی پیشگام و حزب سازمان‌گر افقی جنبش می‌باشد چراکه در حزب سازمانی از آنجائی که رسالت حزب را در - مشارکت یا آلترناتیوی قدرت- حکومت می‌داند، یک حزب حکومتی و قدرتی است و نه حزب هدایت‌گر و سازمانده لذا این امر باعث شده تا شاخص حرکت ما در چنین حزبی نیل به قدرت و وادار کردن حکومت به تقسیم قدرت یا بر کناری از قدرت و یا متلاشی کردن ماشین دولت باشد، و نه سازماندهی و هدایت‌گری جنبش‌های سه گانه مردمی لذا هر عاملی که بتواند حزب را به قدرت نزدیک بکند آن عامل مثبت و صواب می‌باشد، حتی اگر مماشات با شوروی سابق یا امپریالیسم آمریکا و غرب و یا حزب بعث عراق و صدام حسین و... باشد پس در حزب سازمانی - معیار کسب قدرت یا مشارکت در قدرت حاکمیت- می‌باشد، اگر بخواهیم در آسیب شناسی پروسه احزاب ایران در یک صد سال اخیر - یک بیماری به عنوان بیماری عمده- که عامل شکست و انحراف و بن بست حرکت احزاب و غیر احزاب در طول یک صد ساله گذشته ایران بوده معرفی کنیم، همین موضوع شاخص بودن - معیار کسب قدرت یا مشارکت در قدرت- توسط احزاب و تشکلات گذشته ایران می‌باشد! چرا که این شاخص باعث گردیده تا:

اولا- جایگزین کردن هژمونی احزاب و تشکلات به جای هژمونی جنبش و مردم و توسط این امر به این قانون لایتغییر دست پیدا کنند که چریک یا حزب یا ارتش خلقی است که انقلاب و تحول و تغییر در جامعه ایجاد می‌کند و نه مردم.

ثانیا- خودشان را مردم و جنبش تصور کنند و لذا وسیله را جایگزین هدف بکنند و لذا هیچ گونه رسالتی برای خود جهت هدایت‌گری و سازماندهی و اعتلا و رشد توده‌ها قائل نباشند، یعنی به جای این که حزب و سازمان چریکی و ارتش خلقی خود را برای مردم بخواهند، مردم را برای خودشان می‌خواستند و البته خودشان را هم برای کسب قدرت، که حاصل آن می‌شد تا چند صباحی مردم را به دنبال خود بکشانند و لذا پس از این که به قدرت می‌رسیدند، یا این که حکومت‌های فاسد و فاسق و فاجر و توتالی‌تر آن‌ها را از کسب قدرت نا امید می‌کردند، و این‌ها هم مردم را رها می‌کردند و مردم ما هم که از همه جا رانده و از همه جا مانده بودند، راهی جزء یاس، جمود، خمود و بی اعتمادی به همه جریان‌ها نداشتند.

 ثالثا- اگر کسب قدرت برای احزاب و تشکلات سیاسی معیار شد باعث پیدایش گرایشات پوپولیستی در جریانهای سیاسی و احزاب می‌شود، چراکه اگر هژمونی در این جریان‌ها ملاک باشد، شعارشان این می‌شود «که باید کاری بکنیم که مردم به هر شکلی و به هر قیمتی که شده به حمایت از ما بپردازند» این جا است که دیگر اصل می‌شود - رضایت مردم نه نیاز مردم- و این بزرگ‌ترین مصیبت جریان‌های سیاسی ایران در طول یک صد سال گذشته بوده است. چراکه محصول این امر آن می‌شود که ما در مرحله ترویج که عبارت بود از - نقد مذهب و نقد قدرت و نقد مردم- دیگر نتوانیم مردم ایران را که تنها مخاطبین ما هستند نقد بکنیم، یعنی به آن‌ها بگوئیم که؛ ای مردم ایران خود شما هم در طول یک صد سال گذشته عیب داشته‌اید و عیب شما هم این‌ها می‌باشد. معلوم است که اگر معیار رضایت مردم باشد دیگر جائی برای نقد آن‌ها باقی نمی‌گذارد زیرا هیچ کس از نقد خود خوشش نمی‌آید و همه منتظر تعریف و تمجید هستند و طبیعی است که در صورتی که ما مردم ایران هی تعریف بکنیم و هی هندوانه زیر بغل آن‌ها بگذاریم، آن‌ها هوادار ما می‌شوند و عکس ما را در ماه می‌برند و اگر هم توده‌های ایران را و جنبش‌های سه گانه دموکراتیک و اجتماعی و سیاسی را به نقد بکشیم کسی برای ما تره هم خورد نمی‌کند و البته تا زمانی که توده‌های ایران و جنبش‌های سه گانه آنها به نقد کشیده نشوند، و تنها با نقد مذهب و قدرت بخواهیم به حل بحران جنبش مردم ایران بپردازیم هیچ باری در این مملکت بار نمی‌شود و دوباره «آش همان آش است کاسه همان کاسه» و حاصل آن می‌شود که همین دیکتاتورها و نظام‌های توتالی‌تر باز با شکلی مهیب‌تر مانند بختکی برسر مردم ما خراب شوند (آن چنان که این موضوع را در سال‌های 1229 و 28 مرداد 1332 و 22 بهمن 1357 آزمایش کردیم و دیدیم که چگونه مردم ما با ایمان و اعتقاد تمام در عرض یک شب در سرتاسر ایران برای تثبیت هژمونی قدرت عکس‌ها را به ماه بردند، اما فردای آن دوران تا چشم باز کردند شعارشان شد «سال به سال دریغ از پارسال» یا این که «کِی بد رفته که جای آن بدتر نگیرد» بنابراین تا زمانی که حزب سازمانده پیشگام مانند نقد مذهب و قدرت مردم ایران را نقد و آسیب شناسی نکند، امکان رهائی از بحران بی اعتمادی مردم ایران به احزاب و حرکت تشکیلاتی وجود نخواهد داشت، در این رابطه است که حزب سازمانی که در کشور ما سابقه‌ائی بیش از یک صد ساله دارد و در تمامی جریان‏های سیاسی اعم از چریکی و ارتش خلقی و احزاب یقه سفید و یقه آبی به عنوان یک مانیفست تشکیلاتی جاری و ساری می‌باشد) و با چند تا ساختمان و چند تا تابلو و یک مرامنامه و یک اساسنامه و چند تا آئین نامه حزبی و یک سایت و تعدادی فیس بوک و چند تا بروشور و... مانند قارچ سر از خاک در می‌آورند و اقدام به جمع آوری و جذب سرباز می‌کنند که همان حزب قدرت و حکومت می‌باشد، و همین امر باعث گردیده تا در حزب سازمانی یا حزب ساختمانی سخن بر سر آدرس حزب و روزنامه حزب و سایت خبری حزب و مرامنامه و اساسنامه حزب و آئین نامه‌های تشکیلاتی حزب باشد (نه تئوری و برنامه و استراتژی و سازماندهی و هدایت‌گری و... آن چنان که در حزب سازمانده عمودی پیشگام مطرح می‌باشد)، در حزب سازمانی یا حزب سایتی یا حزب ساختمانی ما نیازمند به تئوری و برنامه و استراتژی حزب نیستیم چراکه استراتژی ما مشخص است (و آن جذب مردم و سرباز جهت حمایت از ما برای مشارکت در قدرت و با حاکمیت و یا این که برای متلاشی کردن ماشین دولت توسط حرکت آلترناتیوی) پس برای این که گرفتار ورطه مهلک حزب سازمانی یا حزب ساختمانی یا حزب سایتی نشویم (که حاصلش دستاورد هیچ و پوچ یک صد ساله گذشته مبارزه حزبی و چریکی و ارتش خلقی و... ایران می‌باشد) باید قبل از تاسیس و تکوین حزب به جای تدوین مرامنامه و اساسنامه و آئین نامه و آدرس و ساختمان و تابلو و روزنامه و سایت و مجوز و مماشات و... به تدوین تئوری و استراتژی و برنامه حزب بپردازیم و به این اصل ایمان بیاوریم که؛ به اندازه‌ائی که بتوانیم در این پروسه ره توشه‌ائی کسب کنیم می‌توانیم در این امر مهم موفقیت حاصل کنیم، و در این رابطه نشر مستضعفین از آن جائی که مدعی است مدت 35 سال است که (از سال 55 تاکنون) در رابطه با «استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرایانه حزبی» شریعتی قلما و قدما گام بر داشته و تقریبا تمامی بهاءهای مربوطه تا این تاریخ را پرداخت کرده و سردی و گرمی این استراتژی استخوان سوز را چشیده است و هرگز خود را طلبکار هیچ فرد و جریانی نمی‌داند و حتی توقع یک پیش سلام هم از اصحاب شریعتی ندارد؛   

در کار گلاب و گل حکم ازلی این است / تو شاهد بازاری ما پرده نشین باشیم

در این زمان که شعار تکوین حزب هواداران شریعتی مطرح شده است، ما خود را موظف به طرح چند نکته در این رابطه می‌دانیم، باشد که قبول افتد و در نظر آید:

الف - ما هواداران راه شریعتی هرگز نباید حسرت تشکیل یک حزب را در ردیف احزاب گذشته و موجود ایران در دل داشته باشیم، چراکه این احزاب و جریان‌های تشکیلاتی اگر تاکنون برای این مردم دارای فونکسیون مثبتی می‌بودند اوضاع جنبش و مردم ما به این فلاکت که امروز می‌بینیم نمی‌بود.

ب - هرگز این کلام معلم کبیرمان شریعتی را فراموش نکنیم که می‌گفت: اگر همه انجیل تحریف شده باشد این کلام مسیح تحریف نشده است که می‌گفت: «هرگز در راهی نروید که رهروان آن بسیارند، در راهی بروید که رهروان آن کم اند.»

ج - هرگز این کلام شریعتی را فراموش نکنیم که می‌گفت؛ «در مبارزه اجتماعی به نزدیک‌ترین راه فکر نکنید چراکه این قضیه هندسی حمار است، به درست‌ترین راه بیاندیشید حتی اگر برای انجام آن نیازمند باشیم که دو نسل و یا حتی سه نسل بی انتظار و بی منت کار بکنیم.»

د - تا زمانی که به تدوین تئوری و برنامه و استراتژی حزب آرمانی شریعتی دست پیدا نکرده ایم اندیشه اقدام عملی سازمان‌گرایانه حزبی شریعتی را موش آزمایشگاهی پاولف نکنیم.

ه - آن چنان که شریعتی بارها و بارها در مقدمه جلسات درس‌های اسلام شناسی مطرح کرده است عظمت و حیات اندیشه او در گرو استقلال اندیشه او از نام شریعتی است و تا زمانی که اندیشه شریعتی مستقل از نام شریعتی توان حیات و زندگی پیدا نکند این اندیشه مردنی است. بنابراین ارزش شریعتی به اندیشه شریعتی است نه ارزش اندیشه شریعتی به نام شریعتی. برای حیات و زندگی اندیشه شریعتی باید کاری کرد وگرنه برای زنده ماندن نام شریعتی خارج از اندیشه شریعتی رژیم مطلق فقاهتی گوی سبقت را از همه ربوده است، چراکه بزرگ‌ترین جنایتی که این رژیم به خیال خود در حق شریعتی کرد (و امروز عبدالکریم سروش و نوچه‌هایش امثال اکبر گنجی و ابراهیم نبوی و... آن را ادامه می‌دهند) این است که توسط گوبلز رژیم (حمید روحانی) ابتدا کوشید اندیشه شریعتی را در مسلخ انگیزاسیون قرون وسطائی اسکولاستیک قربانی کند و سپس با شعار «از راه شریعتی نباید دنباله روی کرد بلکه آن را باید دنبال کرد» (شعار عبدالکریم سروش در باب شریعتی) جاده را برای مرگ این اندیشه و تجلیل از نام شریعتی فراهم کنند.

و - بزرگ‌ترین کشف شریعتی که توسط آن توانست اسلام را تاریخی بکند ترم قرآنی مستضعفین به عنوان یک طبقه بالنده تاریخی در دیسکورس قرآن است، تا قبل از شریعتی - مستضعفین- به عنوان یک گروه اجتماعی محروم فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی بود که وظیفه ما پرداخت صدقه به آن‌ها بود اما شریعتی این گروه پاسیف اجتماعی (مستضعفین) را به صورت یک طبقه تاریخی بالنده که خواستگاه و تکیه گاه و نوک پیکان حرکت تاریخی و اجتماعی و موتور محرکه فلسفه تاریخ می‌باشد، از متن قرآن کشف کرد و توسط آن اسلام تاریخی و فلسفه تاریخی خود را بر پایه آن تبیین نمود (در همین رابطه بود که مرتضی مطهری از سال 48 پس از اینکه با بایکوت حسینیه ارشاد مبارزه خود را بر علیه شریعتی در تمامی ابعاد مذهبی و اخلاقی و اجتماعی و فقهی و... شروع کرد، یکی از تحریف‌های تفسیری‌اش بر علیه شریعتی در جلسات فلسفه تاریخ که برای طلبه‌های حوزه گذاشته بود و بعدا به صورت کتاب - تاریخ و اجتماع- در آمد همین اصطلاح مستضعفین بود، که در تفسیر آیه 5 - سوره قصص «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» مستضعفین در این آیه را از بستر فلسفه تاریخ خارج کرد و آن را محدود به زمان موسی و فرعون کرد تا توسط آن فلسفه تاریخ شریعتی سالبه انتفاع به موضوع بشود)، بنابراین فلسفه تاریخ و اسلام تاریخی شریعتی بدون مستضعفین به عنوان یک طبقه بالنده تاریخی که در آینده رهبری سیاسی و اقتصادی و معرفتی زمین را در دست خواهد گرفت، بی معنی خواهد گردید.

ز - هرگونه حزبی که در راستای فلسفه تاریخ و تئوری و استراتژی شریعتی نباشد حتی اگر به نام او هم باشد حزب سازمانی خواهد بود که جبرا به قدرت‌گرائی خواهد افتاد و حاصلش سکتاریسم و فرقه‌گرائی می‌شود.

ح - حزب سازمان‌گر تنها از آن جریانی است که دارای فلسفه تاریخ باشد و لذا هر اندیشه‌ائی که فاقد فلسفه تاریخ باشد نمی‌تواند اسلام را به صورت تاریخی ببیند و در نتیجه نمی‌تواند صحبت از حزب سازمان‌گر بر پایه تئوری و استراتژی و برنامه بزند، لذا لازم نیست برای تکوین حزب سازمان‌گر به جای این که فلسفه تاریخ و تئوری و استراتژی را مبنا قرار دهیم، چند تا عکس از بازرگان و طالقانی و سحابی و شریعتی و... ردیف کنیم، و از آن جعبه مارگیری بخواهیم تئوری سازی کند! این راه‌ها جز به حزب قدرت و سازمانی که فاقد هر گونه تئوری و فلسفه تاریخ و برنامه و استراتژی خواهد بود نمی‏انجامد.

ط - بیائیم از قرآن درس بگیریم در زمانی که استراتژی و تئوری و برنامه و فلسفه تاریخ حزب مشخص شد، حتی اگر ابراهیم یک نفر هم باشد؛ حزب سازمانده مرحله تکوین خود را تاسیس کنیم «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتًا... – آیه 120 – سوره نحل.»

ادامه دارد