مبانی فلسفی اندیشه ما - مقوله سوم

تکامل – بخش سوم (بخش آخر)

7.    مبانی تئوریک اصل تکامل:

الف - تعریف تکامل: هدفمندی و غایت داری کلیت وجود.

ب - انواع تکامل: تکامل به دو نوع «تکامل طبیعی و تکامل انسانی یا تکامل زیستی و تکامل تاریخی» تقسیم می‌شود.

ج - معیار تکامل طبیعی:

1- ساده به پیچیده.

2- مارپیچی.

3- برگشت ناپذیری.

د - معیار تکامل تاریخی:

1- رشد ابزار.

2- رشد آگاهی.

3- رشد آزادی انسان.

ه - قوانین تکامل طبیعی یا تکامل زیستی:

1- تنازع در بقاء.

2- انطباق با محیط.

3- بقاء اصلح.

4- توارث.

و - اصول مقدماتی تکامل:

1 - هستی و وجود دارای شدنی دیالکتیکی می‌باشد.

2 - این شدن دیالکتیکی موتور تکامل را تشکیل می‌دهد که بر سه پایه؛ «تضاد درونی و حرکت دینامیکی و تکامل دینامیکی» قرار دارد.

ز - مراحل یا فرآیندهای تکامل:

1- فرآیند کمی یا تدریجی یا ترانسفرمیسم.

2 - فرآیند کیفی یا دفعی یا موتاسیون و جهشی.

ح - مشخصه تکامل: «اصل تکامل بر کلیت هستی و تاریخ و جامعه» حاکم می‌باشد؛ و در عرصه جزئیات «حرکت دیالکتیک و تکامل و شدن» تابع کلی و نوع می‌باشد.

8.    مولوی و اصل تکامل دینامیکی در جهان:

1 - تکامل به عنوان یک اصل استثناء ناپذیر بر کل جهان اعداد و اضداد حاکم می‌باشد. دیوان شمس - صفحه 212 در غزل 362 سطر 7

چیست نشانی آنک هست جهانی دگر / نو شدن حال‌ها رفتن این کهنه‌ها

روز نو و شام نو باغ نو و دام نو / هر نفس اندیشه نو نو خوشی و نوعنا است

عالم چون آب جوست بسته نماید ولیک / می‌رود و می‌رسد نو نو این از کجاست

نو زکجا می‌رسد کهنه کجا می‌رود / گرنه ورای نظر عالم بی منتها ست

2 - تکامل محیط بر کل وجود و بر شدن استوار می‌باشد که این «شدن بر عدم و وجود یا هستی و نیستی» استوار می‌باشد. مثنوی - دفتر اول - صفحه 39 از سطر 15

از عدم‌ها سوی هستی هر زمان / هست یا رب کاروان در کاروان

باز از هستی روان سوی عدم / می‌روند این کاروان‌ها دم بدم

3 - حرکت دینامیک وجود نشأت گرفته از جنگ تضادها می‌باشد. مثنوی - دفتر ششم - صفحه 352 از سطر 21 به بعد:

این جهان جنگ است چون کل بنگری / ذره ذره همچو دین با کافری

آن یکی ذره همی پرد به چپ / وآن دگر سوی یمین اندر طلب

ذره‏ائی بالا و آن ذره نگون / جنگ فعلی‌شان ببین اندر رکون

جنگ فعلی هست از جنگ جهان / زین تخالف آن تخالف را بدان

4 - حرکت تکاملی وجود یک حرکت دینامیکی می‌باشد نه مکانیکی. مثنوی - دفتر اول - صفحه 25 از سطر 29:

هر نفس نو می‌شود دنیا و ما / بی خبر از نو شدن اندر بقا

عمر همچون جوی نو نو می‌رسد / مستمری می‌نماید در جسد

آن زتیزی مستمر شکل آمده است / چون شرر کش تیز جنبانی به دست

شاخ آتش را بجنبانی به ساز / در نظر آتش نماید بس دراز

این درازی مدت از تیزی صنع / می‏نماید سرعت انگیزی صنع

5 - نه تنها شدن حرکت دینامیک تکاملی وجود بر دیالکتیک هست و نیست استوار می‌باشد در عرصه تکامل تبدل نوع نیز باز این شدن هست و نیست برقرار است. مثنوی - دفتر سوم - صفحه 199 سطر 36 به بعد:

از جمادی مردم نامی شدم / وزنما مردم زحیوان سر زدم

مردم از حیوان و آدم شدم / پس چه ترسم کی زمردن کم شدم

جمله دیگر بمیرم از بشر / تا بر آرم از ملائک بال و پر

از ملک هم بایدم جستن زجو / کل شیئی هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک پران شوم / آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون / گویدم انا الیه راجعون

6 - عقل مطلق منشاء و غایت حرکت دینامیکی وجود است. مثنوی - دفتر اول صفحه 25:

این جهان یک فکرتست از عقل کل / عقل چون شاهست و صورت‌ها رسل

کل عالم صورت عقل کل است / اوست بابای هر انک اهل قل است

چون کسی با عقل کل کفران فزود / صورت کل پیش او هم سگ نمود

عقل پنهانست و ظاهر عالمی / صورت ما موج یا از وی نمی 

7 - خداوند در عرصه - حرکت دینامیکی و دیالکتیکی تکامل وجود- (مانند خدای ارسطو و دکارت و نیوتن)، بیرون از وجود نیست بلکه آمیخته با وجود است، و پیوسته در جریان عالم حاضر است و در حال انجام امور می‌باشد: مثنوی - دفتر اول - صفحه 61 از سطر 29:

کل یوم هو فی شان بخوان / مرو را بیکار و بی فعلی مدان

کمترین کارش به هر روز آن بود / کاو سه لشکر را روانه می‌کند

لشکری زاصلاب سوی امهات / بهر آن تا در رحم روید نبات

لشکری از ارحام سوی خاکدان / تا زنر و ماده پرگردد جهان

لشکری از خاکدان سوی اجل / تا ببیند هر کسی عکس العمل

باز بیشک بیش از آن‌ها می‌رسد / آنچه از حق سوی جان‌ها می‌رسد

آنچه از جان‏ها به دل‌ها می‌رسد / آنچه از دل‏ها به گل‌ها می‌رسد

8 - خود حرکت دینامیکی و دیالکتیکی تکامل در جهان قانونمند می‌باشد که از اصول حاکم بر آن اصل برگشت ناپذیر «بودن تکامل» است. مثنوی - دفتر دوم - صفحه 99 از سطر 17:

هیچ آیینه دگر آهن نشد / هیچ نان گندمی خرمن نشد

هیچ انگوری دگر غوره نشد / هیچ میوه پخته باکوره نشد

پخته گرد و از تغییر دور شو / هیچ و برهان محقق نور شو 

9 - حرکت دینامیکی تکاملی جهان بر پایه «شدن در عرصه دیالکتیک تضاد و حرکت و تکامل» پیش می‌رود که مکانیزم آن “زایش حرکت از تضاد در ارتباط با زایش تضادی از دل تضاد” می‌باشد:

که ز ضدها ضدها آید پدید / در سویدا روشنائی آفرید

در عدم هست ای برادر چون بود / ضد اندر ضد چون مکنون بود

ضد اندر ضد پنهان مندرج / آتش اندر آب سوزان مندمج 

10 - مبنای دیالکتیک در حرکت دینامیک تکامل وجود بر تضاد استوار است و بدون تضاد دو اصل دیگر دیالکتیک وجود، یعنی - اصل حرکت و اصل تکامل- نفی می‌گردد:

زندگانی آشتی ضدهاست / مرگ آن کاندر میانشان جنگ خاست

صلح اضداد است عمر این جهان / جنگ اضداد است عمر جاودان 

11 - جنگ دینامیک تضادها در عرصه دیالکتیک وجود، برای - دینامیک تکامل- می‌باشد و بدون اصل تکامل دو اصل دیگر دیالکتیک وجود یعنی -اصل تضاد و حرکت- عبث و سرگردان می‌شود:

صد هزاران ضد را ضد می‌کشد/ بازشان حکم تو بیرون می‌کشد

هر دو سوزنده چو دوزخ ضد نور / هر دو چون دوزخ زنور دل نفور

این تفانی از ضد آید ضد را / چون نباشد ضد نبود جز بقا

ضد ابراهیم گشت و خصم او / و آن دو لشگر کین گذار و جنگجو

پس بنای خلق بر اضداد بود / لاجرم جنگی شدند از ضر و سود

12 - دیالکتیک در عرصه فلسفی وجود نه تنها موتور حرکت دینامیکی تکامل جهان» می‌باشد، بلکه در عرصه منطق وسیله شناخت نیز می‌باشد.

شب نبد نور و ندیدی رنگ را / پس به ضد آن نور پیدا شد ترا

که نظر بر نور بود آنکه به رنگ / ضد به ضد پیدا شود چون روم و زنگ

پس نهانی‌ها به ضد پیدا شود / چونکه حق را نیست ضد پنهان بود

نور حق را نیست ضدی در وجود / تا به ضد او را توان پیدا نمود

بی زضدی ضد را نتوان نمود / وان شه بی مثل را ضدی نبود

ضد وندش نیست در ذات و عمل / زان بپوشیدند هستی‌ها حلل

دیدن نور است آنگه دید رنگ / وین به ضد نور دانی بیدرنگ

پس به ضد نور دانستی تو نور/ ضد ضد را می‌نماید در صدور

چون نمی‌پاید همی ماند نهان / هر ضدی را تو به ضد آن بدان

زآنکه ضد را ضد کند پیدا یقین / زانکه با سرکه پدید است انگبین

که ز ضدها ضدها آید پدید / در سویدا روشنائی آفرید

جز به ضد ضد را همی نتوان شناخت/ چون ببیند زخم بشناسد نواخت

نفی ضد هست باشد بیشکی / تا زضد ضد را بدانی اندکی

13 - عرصه دیالکتیک فلسفی که موتور حرکت دینامیکی تکامل می‌باشد نه تنها در عرصه جهان عینی در حال انجام است، بلکه در درون انسان هم «کننده و عامل» می‌باشد. مثنوی - دفتر ششم مقدمه:

هست احوالت خلاف یکدیگر / هر یکی با هم مخالف در اثر

چونکه هر دم راه خود را می‌زنی/ با دگر کس سازگاری چون کنی

موج لشگرهای احوالت ببین / هر یکی با دیگری در جنگ و کین 

14 - دیالکتیک فلسفی نه تنها موتور حرکت دینامیکی تکامل وجود می‌باشد بلکه «حرکت دینامیکی تکامل انسان در بستر همین دیالکتیک فلسفی دینامیک انسانی، جاری و ساری می‌گردد.» مثنوی - دفتر چهارم - صفحه 239 از سطر 39:

در حدیث آمد که یزدان مجید / خلق عالم را سه گونه آفرید

یک گره را جمله عقل و علم و جود/ او ملائک هست و نبود جز سجود

نیست اندر عنصرش حرص و هوی / نور مطلق زنده از عشق خدا

یک گروه دیگر از دانش تهی / همچو حیوان از علف در فربهی

او نه بینید جز که اصطبل و علف / از شقاوت غافلست و از شرف

این سوم هست آدمی زاد و بشر / از ملائک نیمی و نیمی زخر

نیم خر خود مائل سفلی بود / نیم دیگر مایل علوی بود

تا کدامین غالب آید در نبرد/ زین دو گانه تا کدامین برد نرد

عقل اگر غالب شود پس شد فزون/ از ملائک این بشر در آزمون

شهوت ار غالب شود بس کمتر است / از بهایم این بشر زان کابتر است

آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب/ وین بشر با دو مخالف در عذاب 

9.    ماحصل اندیشه مولوی در باب حرکت دینامیکی تکامل در زیر می‌آید:

1 - تعریف تکامل از نظر مولوی: تکامل عبارت است از «نو شدن حال‌ها رفتن این کهنه‌ها» و هم چنین از آنجائیکه عالم وجود از نظر مولانا مانند یک جوی روان می‌باشد، لذا مولوی تکامل در عرصه - کلان وجود- را این چنین تعریف می‌کند:

عالم چون آب جوست بسته نماید ولیک / می رود و می‌رسد نو و نو این از کجا است؟

2 - انواع تکامل از نظر مولوی عبارتند از؛

الف - تکامل کلان وجود در کلیت خود؛

از عدم‌ها سوی هستی هر زمان / هست یا رب کاروان در کاروان

باز از هستی روان سوی عدم / می روند این کاروان‌ها دم بدم

ب - تکامل در عرصه انواع؛

از جمادی مردم نامی شدم / زنما مردم زحیوان سر زدم

مردم از حیوان وز آدم شدم

ج - تکامل در انسان یا تکامل انسانی؛

این سوم هست آدمی زاد و بشر / از ملائک نیمی و نیمی زخر

نیم خر خود مایل سفلی بود / نیم دیگر مایل علوی بود

3 - قوانین حرکت دینامیک تکامل: که از نظر مولانا خودبخودی نیست بلکه قانونمند می‌باشد، و عبارتند از اینکه:

الف - این حرکت دیالکتیکی است یعنی؛ «تکامل بر تضاد و حرکت استوار می‌باشد»

این جهان جنگ است چون کل بنگری/ پس بنای خلق بر اضداد بود  

ب- حرکت تکاملی صورت دینامیکی دارد و نه صورت مکانیکی؛

هر نفس نو می‌شود دنیا و ما /بی خبر از نو شدن اندر بقاء

ج - حرکت تکامل رو به پیش است و برگشت ناپذیر می‌باشد؛

هیچ آینه دگر آهن نشد / هیچ انگوری دگر غوره نشد

د - حرکت دینامیک تکامل در جهان از ساده به پیچیده می‌باشد؛

از جمادی مردم از حیوان سرزدم / از حیوان مردم از آدم سرزدم

4 - معیار تکامل در عرصه های مختلف از نظر مولانا رهائی از جبر و حرکت بسوی آزادی است

چون به آزادی نبوت هادی است / مومنان را زانبیاء آزادی است

5 - عقل مطلق یا عقل کل از نظر مولانا – خدا- است، که از شدن او این عالم بوجود آمده است؛

این جهان یک فکرت است از عقل کل/ عقل چون شاهست صورت‌ها رسل


6 - از نظر مولانا در؛ عالم عین تکامل بر شدن استوار است- که این شدن توسط «نیستی شدن هستی و هستی شدن نیستی» جریان پیدا می‌کند؛

هستی حیوان شد از مرگ نبات / راست آمد اقتلونی یا ثقات

چون چنین بردیست ما را بعد مات/ راست آمد آن فی قتلی حیات 

در عدم هست ای برادر چون بود / ضد اندر ضد چون مکنون بود

از عدم‌ها سوی هستی هر زمان/ هست یا رب کاروان در کاروان

باز از هستی روان سوی عدم / می روند این کاروان‌ها دم بدم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون / گویدم انا الیه راجعون

7 - در اندیشه مولانا همه چیز در حال شدن و تکامل می‌باشد و هرچه از این گردونه خارج شود، فنا می‌گردد؛

هر نفس نو می‌شود دنیا و ما / از ملک هم بایدم جستن زجو

کل شیئی هالک الا وجهه / عقل کی ماند چو باشد سرده او

کل شئی هالک الا وجهه / هالک امد پیش وجهش هست و نیست

هستی اندر نیستی خود طرفه ایست

8 - از نظر مولانا حرکت ناشی از تضاد است که این عمل توسط حاصل شدن -هر ضدی از ضد خودش- شکل می‌گیرد؛

که ز ضدها ضدها آید پدید / ضد اندر ضد پنهان مندرج

می‌گریزد ضدها از ضدها / جنگ اضداد است عمر جاودان

9 - مولانا به خدائی که در همه عالم است و آمیخته با وجود است، و دائما در حال انجام فعل خلقت می‌باشد، قائل است. او به خدای خارج از وجود و خلقت و بیکار اعتقادی ندارد، او خدا را دائم در جریان کار عالم می‌داند؛

متصل نی و منفصل نی ‌ای کمال / بلکه بی چون و چگونه زاعتدال

ماهیانیم تو دریای حیات / زنده ایم از لطفت ای نیکو صفات

تو نگنجی در کنار فکرتی / نی به معلولی قرین چون علتی

والسلام