مبانی تئوریک فلسفه اندیشه ما - اصل چهارم

تاریخ – بخش دوم

سوره روم تبیین کننده علمی و فلسفی تاریخ در نگاه محمد:

«الم - غُلِبَتِ الرُّومُ - فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيغْلِبُونَ -  فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَيوْمَئِذٍ يفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ- ... – الف- لام- میم- روم شکست خورد- در نزدیک‌ترین سرزمین به عربستان و همین روم شکست خورده به زودی غلبه خواهد کرد- در اند سال- آری تاریخ چه قبل از شکست و چه بعد از شکست از آن خداوند است و همین امر باعث می‌گردد تا فونکسیون غلبه روم در اند سال آینده، بر جنبش مکی محمد باعث شادی جنبش محمد بشود - تا آخر سوره»

«به نام خداوندی که همه موجودات را پیوسته با رحمت عامش هدایت می‌کند و انسان را با رحمت خاصش (...وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيءٍ... - رحمت من همه چیز را فرا گرفته – سوره الاعراف – آیه 156».

«...رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى- پروردگار ما خداوندی است که پس از خلق موجودات عالم با رحمت خود آن‌ها را هدایت می‌کند - سوره طه - آیه 50»

شرح لغات:

الف - روم: نام امپراطوری بزرگی است که در قرن هفتم تا ترکیه و سوریه امروز گسترده بود، در دوران 13 ساله مکیه محمد که این سوره نازل شد (یعنی سال‌های 622 تا 635 میلادی) در آخرین جنگی که بین دو امپراطوری مسلط بر جهان قرن هفتم میلادی در گرفت ایران در خاور نزدیک (یا أَدْنَى الْأَرْضِ) توانست امپراطوری روم را شکست دهد.

ب - بضع: بضع در اعداد بین عدد سه تا عدد نه را گویند.

تفسیر آیات فوق:

1 - آن چنان که فوقا هم به اشاره رفت از نظر تمامی مفسرین و مورخین سوره روم از جمله سوره‏های قرآنی است که تمامی 60 آیه آن در دوران 13 ساله مکیه بر محمد نازل شده است.

2 - آن چنان که در تفسیر سوره‏های مکیه در گذشته مطرح کردیم دوران مکیه محمد دورانی است که نهضت محمد «استراتژی آگاهی بخش» داشته است و برعکس دوران ده ساله مدنیه که «استراتژی آزادی بخش» بوده است. همانطور که گذشت اگر بخواهیم دوران 23 ساله نهضت محمد را[1] به لحاظ استراتژی مدون کنیم، راهی جز این نداریم که آن را به همان دو دوره مکیه و مدنیه تقسیم کنیم، با توجه به این که دوران مکیه محمد 13 سال طول کشید و دوران مدنی او 10 سال، پس می‌توانیم به تقدم زمانی دوران مکیه بر دوران مدنی پی ببریم، اما از آن جائی که در دوران مکیه محمد به جز مقاومت و تکیه بر حرکت آگاهی‏بخش هیچ گونه دفاعی در برابر تهاجم مشرکین صورت نگرفته است، لذا استراتژی محمد را در دوران مکیه استراتژی آگاهی‏بخش می‌نامیم، ولی در دوران 10 ساله مدنیه از آن جائی که استراتژی محمد در راستای جامعه سازی و برپائی مدینه محمد و در بستر مبارزه و جنگ و دفاع و تهاجم بوده است، آن را «استراتژی آزادی بخش» می‌نامیم.

3 - از آن جائی که از نظر تمامی مفسرین و مورخین و محدثین و... سوره روم از جمله سوره‌هائی است که تمامی آیات آن در مکه یا در دوران مکیه بر پیامبر نازل شده، بنابراین تفسیر این سوره باید در راستای «نهضت آگاهی بخش» محمد باشد و نه «نهضت آزادی بخش» او، بنابراین تمامی مفسرین که سعی می‌کنند در تفسیر «وَيوْمَئِذٍ يفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ» آیات این سوره را به جنگ بدر که در سال سوم هجرت محمد اتفاق افتاد وصل کنند، صحیح نمی‌باشد. لذا برای این که مضمون این سوره را به درستی فهم کنیم باید آن را در راستای حرکت مکیه که همان استراتژی آگاهی‏بخش محمد می‌باشد تفسیر نمائیم، نه در راستای استراتژی آزادی‏بخش محمد که ده ساله مدینه می‌باشد.

4 - آن چنان که در تبیین مبانی نهضت آگاهی‏بخش محمد (در دوران 13 ساله مکیه) قبلا مطرح کردیم، مبانی فکری محمد در دوران 13 ساله استراتژی آگاهی‏بخش مکیه عبارتند از:

الف - تکیه بر حرکت‌های ترویجی و تبلیغی به جای تکیه بر حرکت‌های تهییجی و تقنینی.

ب - تکیه بر مبانی تبیینی بجای تکیه بر مواضع تقنینی و تشریحی.

ج - تکیه بر تبیین فلسفی وجود در کانتکس - تبیین طبیعت و تبیین معاد و تبیین توحید و تبیین تاریخ- به جای تشریح قوانین حقوقی جامعه سازانه.

د - در عرصه تبیین معاد تکیه بر - تبیین معاد تکوینی و معاد تشریحی و معاد تبلیغی- جهت هدفدار کردن حرکت هستی و جامعه و تاریخ و انسان.

ه - تکیه پراکسیسی کردن بر تبیین و تکوین معاد (در دوران آگاهی‏بخش مکیه) جهت جایگزین کردن پراکسیس به جای روح افلاطونی حاکم بر اندیشه بشر در قرن هفتم میلادی.

و - تکیه محمد (در دوران مکیه) بر کادر سازی و پرورش کادر‏های همه جانبه برای دوران آزادی‏بخش مدنی.

 

3 - مکانیزم محمد در عرصه استراتژی 13 ساله مکیه او:

در مرحله کادر سازی مکیه محمد با تکیه بر چهار رابطه انسان عمل کادر سازی را به انجام می‌رسانید که این چهار رابطه عبارت بودند از؛

اول - رابطه انسان با خدا. دوم - رابطه انسان با خودش. سوم - رابطه انسان با طبیعت. چهارم - رابطه انسان با جامعه.

محمد در دوران مکیه و در کانتکس استراتژی آگاهی‏بخش خود سعی می‌کرد بر پایه این چهار رابطه انسان، به پرورش نیرو و یا کادر همه جانبه برای دوران آزادی‏بخش مدنیه بپردازد، که در این رابطه او برای هر کدام از این چهار رابطه تبیین و تعریف مشخصی داشت، به طوری که از نگاه محمد تعریف و تبیین رابطه انسان با خداوند «عبادت» نامیده می‌شد و رابطه انسان با خودش «اخلاق» تعریف می‌گردید[2] و سوم رابطه انسان با طبیعت که «کار» نامیده می‌شود و چهارم رابطه انسان با جامعه که «پراکسیس اجتماعی» نامیده می‌شود. بنابراین محمد کادر سازی خود را در مکه بر چهار پایه؛ عبادت (رابطه فرد را با خدا) و اخلاق (رابطه فرد با خودش) و کار (رابطه فرد با طبیعت) و پراکسیس یا مبارزه اجتماعی (رابطه فرد با اجتماع)، استوار کرد.

ح - شعار محمد[3] بر پایه «صبر و مقاومت» استوار بود: «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يوقِنُونَ - صبر کن که وعده خداوند حق است و اگر او وعده داده است که یاریت کند قطعا خواهد کرد - سوره روم - آیه 60.»

4 - مانیفست شعار محمد در عرصه دوران استراتژی آگاهی‏بخش 13 ساله مکیه:

این مانیفست در آیه 200 - سوره آل عمران تبیین شده است که می‌فرماید: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ - ای اهل ایمان هم خود صبر کنید و هم یکدیگر را به صبر کردن سفارش کنید و هم با یکدیگر پیوند مبارزاتی (تشکیلات و سازماندهی) داشته باشید و هم تقوا بورزید، تا به رستگاری برسید» در رابطه با تفسیر این آیه مواردی که باید در اینجا ذکر کنیم عبارتند از:

1- چهار امر در این آیه آمده که؛ - یکی اصْبِرُوا. - دوم صَابِرُوا. - سوم رَابِطُوا. و - چهارم اتَّقُوا. می‌باشد. که همه به صورت مطلق و بدون قید است.

2- در صَابِرُوا از آنجائی که صبر به صیغه مفاعله آورده شده در مواردی استعمال می‌شود که ماده فعل بین دو طرف تحقق می‌یابد.

3- در رَابِطُوا که امر به مرابطه شده است، از نظر معنا اعم بر "اصْبِرُوا وَصَابِرُوا" می‌باشد چراکه در اصْبِرُوا امر دلالت بر مقاومت «فردی در برابر شدائد می‌کند» و در صَابِرُوا دلالت بر صبر «گروهی در برابر شدائد می‌کند» اما در رَابِطُوا دلالت بر مقاومت همه جامعه می‌کند، آن چنان که در اتَّقُوا دلالت بر مقاومت نفسانی در عرصه رابطه فردی (تقوی و فجور- دیالکتیک نفسانی، سوره شمس آیه 6 تا 10) با خدا می‌کند، بنابراین در این آیه و در این شعار استراتژیک قرآن امر به چهار مقاومت؛ در عرصه پراکسیس باطنی یا اتَّقُوا (رابطه انسان با خدا توسط عبادت) و پراکسیس اخلاقی یا اصْبِرُوا (رابطه انسان با خودش) و پراکسیس اجتماعی یا «و صَابِرُوا» (رابطه انسان با جامعه) و پراکسیس تاریخی یا «و رَابِطُوا» (رابطه جامعه‌ها با یکدیگر) می‌کند.

5 - مبانی معرفتی رنسانس فکری محمد در عرصه استراتژی 13 ساله مکیه او:

مبانی استراتژی محمد در ایجاد رنسانس فکری در تاریخ انسان (در دوران 13 ساله مکیه) بر پایه تکثر منابع شناخت بشر از صورت تک منبعی به صورت پنج منبعی استوار بود، که توسط آن محمد توانست انسان تک منبعی قرن هفتم میلادی را که یا در عرصه باطنی و درون‏گری خود مانند تصوف هند شرقی گرفتار تک منبعی دل بود، و یا در عرصه وحی و مذهب مانند پیروان عیسی و موسی و... در زندان تک منبعی وحی به سر می‌برد، و یا این که مانند پیروان فلسفه‏های یونان قدیم که به توسط منبع عقل و دماغ به ورطه تک منبعی شناخت گرفتار شده بود نجات دهد، و با طرح پنج منبع شناخت که عبارت بودند از:

اول - عقل[4]. و

دوم - منبع وحی. و

سوم - منبع طبیعت. و

چهارم - منبع تاریخ. و

پنجم - منبع دل.

که مجموعا بشریت را با یک انقلاب بزرگ اپیستمولوژی روبرو نماید لذا محمد در استراتژی آگاهی‏بخش 13 ساله مکیه خویش، با نجات انسان‌ها از تک منبعی شناخت در عرصه اپیستمولوژی و توسط «پنج منبعی کردن شناخت انسان» هم زمینه ختم نبوت خود را فراهم کرد و هم انسان را وارد مرحله نوینی از اندیشیدن و شناخت و آگاهی کرد، که تمامی رنسانس فکری فوق در دوران 13 ساله استراتژی آگاهی‏بخش مکیه محمد صورت گرفت. در این رابطه بود که در سوره‌ها و آیاتی که در دوران 13 ساله مکیه محمد نازل شدند نوک پیکان حرکت محمد در رابطه با این «رنسانس فکری» بود. بنابراین اگر استراتژی آگاهی‏بخش 13 ساله محمد در مکه را «رنسانس فکری بزرگ تاریخ انسان» بنامیم یک نام گذاری اغراق آمیز و به گزاف نکرده ایم! زیرا توسط این پنج منبعی کردن شناخت در استراتژی آگاهی‏بخش محمد بود که انسان در تاریخ -آن چنان که اقبال لاهوری- می‌گوید؛ دوران کهن نظری خود را پشت سر گذاشت و وارد دوران نوینی از آگاهی شد. اما در رابطه با استراتژی محمد (جهت پنج منبعی کردن شناخت انسان در حرکت 13 ساله مکیه خود توسط قرآن و وحی) طرح پنج منبع فوق در سوره‏های مکی بود، یعنی از یک طرف با تکیه بر قلم و خواندن و نوشته و کتاب و مرکب و تکیه بر حروف الفباء و سوگند خوردن به این حروف، آن چنان که در حروف مقطعه در سرآغاز 29 سوره قرآن از جمله در خود همین سوره روم می‌بینیم، می‌خواهد «عقل انسان» را به عنوان منبع اولیه شناخت انسان مطرح کند[5]، اما این عقل محمد یک عقل مجرد اندیش افلاطونی و ارسطوئی و... نیست، بلکه عقل عملی است که چهار منبع دیگر شناخت یعنی «وحی و طبیعت و تاریخ و دل» را باید خوراک خود کند، چراکه اگر عقل انسان فی نفسه از طرف محمد مطرح می‌گردید -آن چنان که فلاسفه یونان مطرح کردند- در آن صورت این عقل یک عقل خود بنیان و مجرد اندیش می‌شد، ولی کار بزرگی که محمد کرد این بود که؛ با بیدار کردن این عقل دست آن را گرفت و به عرصه‏های طبیعت و تاریخ و وحی و دل کشانید و آن وقت به او دستور داد تا از این غذا برای شناسائی استفاده کند.

سوره اسری - آیه 36: «وَلَا تَقْفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا - بر آن چه که به آن علم و آگاهی نداری (عقل به عنوان منبع شناخت) تکیه مکن چراکه مسئولیت انسان مولود مسئولیت شناخت سمعی و بصری و قلبی او می‌باشد (به عبارت دیگر مسئولیت انسان در گرو شناخت اوست).»

سوره العنکبوت - آیه 20: «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيفَ بَدَأَ... -بگو در طبیعت بگردید (طبیعت به عنوان منبع شناخت) تا از طریق شناخت همه جانبه طبیعت بتوانید فرمول خلقت انسان را از آغاز تاکنون پیدا کنید.»

سوره روم آیه 9: «أَوَلَمْ يسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَينْظُرُوا كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَينَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يظْلِمُونَ - بگو در تاریخ سیر نمی‌کنید (تاریخ به عنوان منبع شناخت) تا ببینید عاقبت آن افراد و یا جماعت‏هائی که قبل از ایشان بودند و از بین رفتند، با این که آن‌ها هم به لحاظ فیزیکی و هم به لحاظ اقتصادی نیرومند تر از این‌ها بودند اما نابود شدند (قوم سومر و عاد و ثمود و بابل و عکاد و...)، البته دلیل نابودی آن‌ها عصیان بر حرکت آگاهی‏بخش پیامبران بود که با بینات به سراغ آن‌ها آمدند، اینجا بود که خداوند با نابودی آنها به آن‌ها ستم نکرد چراکه خود این‌ها با کفران حرکت آگاهی‏بخش پیامبران زمینه نابودی و ظلم بر خود را فراهم کردند.»

سوره روم - آیه 8: «أَوَلَمْ يتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَينَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ - آیا در نفس خود تفکر نمی‌کنید (دل به عنوان منبع شناخت) تا توسط این مطالعه درون خویش ببینید که خدا آسمان‌ها و زمین و آن چه بین آن دو است را جز به حق نیافریده و جز برای مدت معینی خلق نکرده؟ ولی از آن جائی که بسیاری مردم از طریق منبع شناخت درون خود به شناخت خدا نمی‌رسند، نسبت به شدن بسوی پروردگار که تا ملاقات با او پیش می‌رود کافرند.»

سوره اعراف - آیه 172: "وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا -  و هنگامی که پروردگار تو از انسان (یا بنی آدم یا از اسلاف و نوع آن‌ها) با نشان دادن خودشان (درون به عنوان منبع شناخت) به خودشان به او گفت؛ آیا من نیستم پروردگار شما (انسان‌ها زمانی که به خود شناخت پیدا کردند) در جواب به پروردگار گفتند؛ چرا (از شناخت خودشان به شناخت پروردگار رسیدند نه از شناخت پروردگار به شناخت خودشان، آن چنان که فویر باخ می‌گوید).»

سوره حشر - آیه 19: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ - و از آنانی نباشید که فراموش کردند خداوند را و در نتیجه خود را فراموش کردند و آنانی که خود را فراموش کنند از فاسقین هستند.»

بنابراین محمد پیش از آن که یک تحول اجتماعی در عرصه جامعه سازی و انسان سازی بوجود آورد یک رنسانس فکری در عرصه استراتژی آگاهی‏بخش 13 ساله خود برای انسان در تاریخ بوجود آورد، که مبانی رنسانس فکری محمد (در عرصه استراتژی آگاهی‏بخش محمد) بر پایه پنج منبعی کردن شناخت انسان و نجات انسان از شناخت تک منبعی استوار بود.

ادامه دارد



[1]. از بعثت او که در سال 622 میلادی صورت گرفت تا وفات او که در سال 645 اتفاق افتاد.

[2]. که آن چنان که امام محمد غزالی می‌گوید محمد بعثت خود را اتمام این رابطه معرفی کرد؛ «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق - من مبعوث شدم تا اخلاق کریمانه انسان را تمام و کامل کنم» یا آن چنان که شیخ کلینی در کافی می‌گوید؛ «علیکم بمکارم الاخلاق – بر شما باد مکارم اخلاق یا اخلاق مکرمتی.»

[3]. آن چنان که در آخرین آیه همین سوره روم هم می‌بینیم و در تفسیر سوره والعصر که شعار مسلمانان در مکه بود هم مطرح کردیم.

[4]. به عنوان یک امر تاریخی و سیال که با تعقل فرق می‌کند و به معنای «اندوخته‏های تاریخی عقلانی انسان» می‌باشد و شامل عقل علمی و عقل فلسفی و عقل دینی و عقل تجربی یا عرفانی می‌شود.

[5]. قابل توجه است که برای مرزبندی بین عقل قرآن که یک عقل عملی می‌باشد با عقل یونانی که یک عقل مجرد نظری است قرآن در هیچ جای خود ترم عقل را به صورت اسم و صیغه به کار نبرده است، بلکه هر جا که قرآن می‌خواسته از عقل به عنوان منبع شناخت یاد کند با فعل یعقلون و تعقلون و یتفکرون و... یاد کرده است.