اوکراین، وزن کشی یا تقسیم باز تقسیم قدرت؟
گرچه با سقوط ویکتور یانوکوویچ رئیس جمهور سابق اوکراین که با اشغال کاخ ریاست جمهور توسط مخالفان بحران اوکراین رفته رفته از صورت منطقهائی و کشوری چهره بینالمللی به خود گرفته است، ولی آنچه که در این رابطه بیشتر نظرها را به خود جلب میکند به چالش گرفته شدن کلیت جغرافیا و جهتگیری حرکت به طرف تجزیه خاک اوکراین است. بی شک موقعیت استراتژیک اوکراین هم به لحاظ اقتصادی، هم به لحاظ ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیک باعث گردیده تا این کشور در شرایط فعلی وجه المعامله یا وجه المصالحه تقسیم باز تقسیم قدرتهای امپریالیستی قرار گیرد. نظر به اینکه قرن بیستم با تکوین کشور شوروی توسط انقلاب اکتبر شروع شد، پایان غم انگیزش همراه با متلاشی شدن بلوک شرق و کشور اتحاد جماهیر شوروی بود،
از آنجائیکه این متلاشی شدن باعث زایش یک سری کشورهای جدید شد ولی مهمتر از استقلال این کشورها، این بود که تجزیه بلوک شرق و کشور شوروی نظام بینالمللی را به چالش کشید چراکه با توجه به جایگاه بلوک شرق به عنوان یک کفه ترازو در عرصه نظم بینالمللی، این فروپاشی بلوک شرق باعث گردید تا نظم بینالمللی به سوی تک قطبی شدن و تک سواری به نفع امپریالیسم آمریکا و تثبیت هژمونی امپریالیسم آمریکا پیش برود، که البته این نظم نوین بینالمللی تا دهه اول قرن بیست و یکم ادامه داشت - اما چند عامل این نظم تک قطبی جهانی را رفته رفته به صورت خزنده از همان دهه اول قرن بیست و یکم به چالش میکشید که از جمله آنها میتوان به:
الف - سونامی رشد اقتصادی و سیاسی کشور چین به عنوان یک پدیده در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم که به شدت تمامی بازارهای بینالمللی - حتی خود کشورهای متروپل توسط اقتصاد چین - به چالش کشیده شد، طبیعی است که در ادامه رشد اقتصادی این کشور که میرود تا در دهه دوم قرن بیست و یکم به عنوان قدرت اول اقتصادی جهان مطرح شود، موضوع باز تقسیم سیاسی و بازارهای بینالمللی در دستور کار امپریالیستهای بینالمللی و در راس آنها امپریالیسم آمریکا قرار گیرد.
ب-تکوین و ظهور قطبهای جدید اقتصادی مثل کشور هند، برزیل و افریقای جنوبی که مدعی مشارکت در تقسیم باز تقسیم قدرت، در نظام بینالمللی هستند.
ج - ظهور و باز تولید اقتصادی و سیاسی کشور روسیه که خود را به عنوان تنها وارث کشور سابق شوروی در نظم بینالمللی میداند، لذا کشور روسیه تحت رهبری پوتین روندی هژمونی طلبانه بینالمللی در پیش گرفت که این امر توسط یک سری تحولات بینالمللی شرایط را به نفع کشور روسیه و بر علیه بلوک امپریالیستی غرب بر هم زد، که از جمله آنها میتوان به:
1-شکست نظامی و سیاسی امپریالیسم غرب در افغانستان و عراق.
2- بحران فراگیر اقتصادی که از سال 2008 به صورت فراگیر تمامی کشورهای امپریالیستی را تحت الشعاع خود قرار داد که هنوز ادامه دارد.
3 - تقویت بلامنازع کشور روسیه در عرصه بازار اروپائی تولید کننده انرژی فسیلی، اعم از نفت و به خصوص گاز.
4 - تشکیل بلوکهای منطقهائی اقتصادی و سیاسی تحت عنوان کشورهای همسو و با هژمونی روسیه که در راس آنها شانگهای میباشد.
5 - و بالاخره فرار اسنودن به روسیه همراه با مکانیزم هدایتگرانه افشای اطلاعات طبقه بندی شده او توسط روسیه، این همه باعث گردید تا روسیه پس از باز تولید دوران بعد از فروپاشی به رهبری پوتین، جهت بر هم زدن نظام تک قطبی بینالمللی با امپریالیسم آمریکا وارد چالش سیاسی و اقتصادی و نظامی بشود که مهمترین میدان این کارزار، جنگ داخلی سوریه است که در طول سه سال گذشته روسیه تلاش کرده تا به هر نحوی شده با همراهی چین، کشتی رقیب دیرینه امپریالیستی آمریکا را به گل بنشاند که تا این مرحله روسیه هم در عرصه میدانی، هم در عرصه منطقه، هم در عرصه بینالمللی و شورای امنیت موفق بوده است.
لذا با توجه به حساسیت منطقه خاورمیانه، موقعیت ژئوپلیتیکی سوریه در خاورمیانه و از آنجائیکه استراتژی خاورمیانه بزرگ، تکوین امنیت اسرائیل، نابود کردن حزب الله لبنان و متلاشی کردن هلال شیعه همه در گرو سقوط دولت اسد در سوریه میباشد که انجام این امر در گرو عدم حمایت روسیه از دولت اسد است که این امر به علت پیوند استراتژی منطقهائی روسیه با کشور سوریه تحت رهبری حزب بعث، انجام آن برای امپریالیسم آمریکا ممکن نیست.
بنابراین از بعد از وزن کشی قدرت بین روسیه و امپریالیسم آمریکا در سوریه - که تا این زمان شرایط به نفع روسیه بوده -امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا در تلاش است تا جهت وادار کردن روسیه به معامله با غرب بر سر موضوع سوریه - به خصوص از بعد از شکست ژنو2 - غرب میکوشد تا پاشنه آشیل روسیه را به چالش بکشد، که از آنجائیکه کشور اوکراین جزو حلقه سوم استراتژی امنیتی روسیه میباشد و با عنایت به اینکه اوکراین به لحاظ ژئواکونومیکی مهمترین کریدورهای اروپا - آسیائی در نقطه ثقل اورآسیا است و به عنوان دومین اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی تا سال 1991 بوده است و تا آنجا به لحاظ سیاسی و اقتصادی برای غرب دارای اهمیت میباشد - که برژینسکی از اوکراین به عنوان ترن سیاست منطقهائی غرب پس از فروپاشی شوروی و گسترش اتحادیه اروپا یاد میکند - لذا در این رابطه است که روسیه از بعد از فروپاشی شوروی تلاش کرده تا توسط ایجاد اتحادیه منطقهائی بین اوکراین، بلاروس و قزاقستان این کشور را در کمربندی استراتژی امنیت خود نگه دارد.
در این رابطه بود که در دوران حاکمیت یوشچنکو تیموشنکو در سالهای بین 2004 تا 2010 روسیه تلاش کرد تا توسط اهرمهای فشار اقتصادی (که در راس آنها اهرم گاز میباشد که به علت وابستگی اقتصاد اوکراین به درآمد ترانزیت گاز روسیه) این منطقه از حیات خلوت امنیت خود را حفظ نماید و به علت اینکه نواحی شرق اوکراین که روس تبار میباشند و گرایش بیشتری به سوی روسیه دارند، قلب اقتصاد و صنعت این کشور را در اختیار دارند این امر بستر را جهت تجزیه اوکراین در این کشمکش قدرتهای بینالمللی فراهم میکند. از آنجائیکه اتحادیه اروپا که خود نهادی ورشکسته و دست به گریبان مشکلات بی شمار مالی بحران جهانی اقتصاد سرمایهداری میباشد، حاضر نخواهد شد فقط بخش غربی اوکراین که فاقد بهرهوری صنعتی و اقتصادی است به خود ضمیمه کند، بنابراین تجزیه اوکراین اگرچه به سود روسیه است اما خط قرمز غرب میباشد؛ لذا در این رابطه است که از بعد از اینکه مجلس علیای روسیه با درخواست پوتین برای اعزام نیروی نظامی به اوکراین موافقت کرد، پوتین منطقه خودمختار شبه جزیره کریمه که در سال 1954 توسط خروشچف در قالب تغییرات نقشهائی از روسیه جدا شده و به اوکراین واگذار شده است و اکنون پایگاه دریائی روسیه در آن قرار دارد و بیش از یک میلیون و 450 هزار نفر از جمعیت دو میلیون و 413 هزار نفر آن روسی میباشد، مورد تهاجم نظامی قرار داد تا توسط این حضور نظامی در شبه جزیره کریمه بخش شرق اوکراین را که روسی تبار هستند جهت تجزیه مورد حمایت قرار دهد، چراکه پوتین به درستی میداند که غرب و در راس آنها امپریالیسم آمریکا هرگز حاضر به تجزیه اوکراین نیستند و تنها اهرمی که روسیه توسط آن میتواند غرب را وادار به عقب نشینی در حیات خلوت سیاسی و اقتصادی روسیه بکند موضوع تجزیه اوکراین است.
لذا در این رابطه است که پیش بینی می شود که گرچه پوتین شعار جنگ و حمله نظامی به اوکراین مانند گرجستان و جمهوری خودمختار اوستیای جنوبی سال 2008 را سر داده است ولی به علت اینکه حمله نظامی پوتین به اوکراین قطعا باعث جداسازی شرق اوکراین از کشور اوکراین میشود (و این امر خط قرمز غرب و دولت غرب گرای الکساندر تورچینف میباشد) غرب قبل از حمله روسیه به اوکراین حاضر به مذاکره با روسیه بر سر اوکراین بشوند.
والسلام