تفسیر سوره روم مبتنی بر تبیین این حقیقت که:

تنها معجزه پیامبر اسلام قرآن است - قسمت سوم

ح - دیالکتیک «عام، خاص و مشخص» هستی از نظر قرآن؛

ما در آیه زیر مشاهده می‌کنیم که طرح - تبیین دیالکتیک خلقت در چارچوب کلیت وجود و کلیت مکانیزم خلقت- که در نماد خروج زنده از مرده و مرده از زنده- مطرح می‌شود و در آخر با طرح «كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ» قیامت را مولود دیالکتیک عام هستی می‌داند؛ «يخْرِجُ الْحَي مِنَ الْمَيتِ وَيخْرِجُ الْمَيتَ مِنَ الْحَي وَيحْيي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ» (سوره روم- آیه 19). پس کنکریت آیه‌ها در سوره روم ابتدا از - مکانیزم عام خلقت- شروع می‌کند به این ترتیب که با طرح - زنده و مرده یا عدم و وجود- این مکانیزم را به صورت دیالکتیکی مطرح می‌کند تا در چارچوب این دیالکتیک عام خلقت بتواند به تشریح دیگر آیات طبیعی و انسانی و اجتماعی و تاریخی بپردازد

. لازم به یاد آوری است که «دیالکتیک عام خلقت» برای اولین بار در فلسفه غرب توسط هگل مطرح شد که او تبین آن را به مقولاتی پیوند داد هم چون؛ حوزه طولی و عرضی خلقت و تبین ابتدای شروع خلقت و شدن وجود به صورت روزمره- که این مقولات در کادر - دیالکتیک عدم و وجود- مطرح شد. اما مولانا جلال الدین رومی قبل از هگل به تاسی از آیات قرآن (چنان که هگل از مولانا در آثار خود در این رابطه یاد می‌کند) و برای نخستین بار «دیالکتیک عام و کنکریت وجود در عرصه حیات و ممات و عدم و وجود» را تبیین کرد. ما به علت این که «دیالکتیک وجود در نظام طولی و عرضی، و عام و خاص و مشخص پدیده‌ها» از مشعشع‌ترین بخش اندیشه مولانا جلال الدین بلخی می‌باشد، در تفسیر این آیات تلاش می‌کنیم تا تبیین دیالکتیک عام و کنکریت و مشخص وجود را از زبان مولانا فهم کنیم؛ 

مولوی در تبیین «دیالکتیک عام و طولی وجود» می‌گوید؛

صد هزاران ضد ضد را می‌کشد / بازشان حکم تو بیرون می‌کشد

از عدم‌ها سوی هستی هر زمان / هست یا رب کاروان در کاروان

باز از هستی روان سوی عدم / می‌روند این کاروان‌ها دم به دم

که زضدها ضدها آید پدید / در سویدا روشنائی آفرید

در عدم هست ای برادر چون بود / ضد اندر ضد خود مکنون بود

ضد اندر ضد پنهانمندرج / آتش اندر آب سوزان مندمج (مثنوی مولوی- دفتر اول- صفحه 39- سطر 10)

 

تبیین مولوی از «دیالکتیک عرضی و خاص وجود» چنین است؛

از جمادی مردم و نامی شدم / وز نما مردم زحیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم / پس چه ترسم کی زمردن کم شدم

حمله دیگر بمیرم از بشر / تا بر آرم از ملائک بال و پر

وز ملک هم بایدم جستن زجو / کل شی هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم / آن چه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون / گویدم انا الیه راجعون (همان- دفتر سوم صفحه- 199 سطر- 36)

 

مولای رومی در مورد «دیالکتیک انفسی» می‌آورد که؛

هست احوالت خلاف یک دیگر / هریکی با هم مخالف در اثر

چونکه هردم راه خود را می‌زنی / با دگر کس سازگاری چون کنی

موج لشکرهای احوالت ببین / هر یکی با دیگری در جنگ و کین (همان- دفتر ششم- صفحه 383- سطر 21)

 

و در ابیات دیگر اضافه می‌کند که؛

در حدیث آمد که یزدان مجید / خلق عالم را سه گونه آفرید

یک گروه را جمله عقل و علم و جود / او ملائک هست نبود جز سجود

نیست اندر عنصرش حرص و هوا / نور مطلق زنده از عشق خدا

یک گروه دیگر از دانش تهی / همچو حیوان از علف در فربهی

او نبیند جز که اصطبل و علف / از شقاوت غافل است و از شرف

این سوم هست آدمی زاد و بشر / از ملائک نیمی و نیمی ز خر

نیم خر خود مایل سفلی بود / نیم دیگر مایل علوی شود

تا کدامین غالب آید در نبرد / زین دو گانه تا کدامین برد نرد

عقل اگر غالب شود پس شد فزون / از ملائک این بشر در آزمون

شهوت ار غالب شود بس کمتر است / از بهائم این بشر ز آن کابتر است

آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب / وین بشر با دو مخالف در عذاب (همان- دفتر چهارم- صفحه 239- سطر 39)

 

مولوی «دیالکیک طبیعی یا دیالکتیک در طبیعت» را چنین عنوان می‌سازد؛

این جهان جنگ است چون کل بنگری / ذره ذره همچو دین با کافری

آن یکی ذره همی پرد به چپ / و آن دگر سوی یمین اندر طلب

ذره‌ائی بالا و آن دیگر نگون / جنگ فعلیشان ببین اندر رکون

چون زذره محو شد نفس و نفس / جنگش اکنون جنگ خورشید است و بس

جنگ فعلی جنگ طبعی جنگ قول / در میان جزوها حربیست هول

این جهان زین جنگ قائم می‌بود / در عناصر در نگر تا حل شود

چار عنصر چار استون قویست / که بر ایشان سقف دنیا مستویست

هر ستونی اشکننده آن دگر / هر یکی با هم مخالف در اثر (همان- دفتر ششم- دیباچه)

 

مولوی در مورد دیالکتیک «شناخت و اپیستمولوژی» مطرح می‌کند که؛

شب نبد نور و ندیدی رنگ را / پس به ضد آن نور پیدا شد تو را

که نظر بر نور بود آنگه به رنگ / ضد به ضد پیدا شود چون روم و زنگ

پس نهانی‌ها به ضد پیدا شود / چون که حق را نیست ضد پنهان بود

دیدن نور است آنگه دید رنگ / وین به ضد نور دانی بیدرنگ

پس به ضد نور دانستی تو نور / ضد ضد را می‌نماید در صدور

چون نمی‌پاید همی ماند نهان / هر ضدی را تو به ضد آن بدان

زان که ضد را ضد کند پیدا یقین / زان که با سرکه پدید است انگبین

که ز ضدها ضدها آید پدید / در سویدا روشنائی آفرید

جز به ضد ضد را همی نتوان شناخت / چون ببیند زخم بشناسد نواخت

نفی ضد هست باشد بیشکی / تا ز ضد ضد را بدانی اندکی (همان- دفتر اول- صفحه 59- سطر ششم)

 

ط – انواع تکامل «عام، خاص و مشخص» از نظر قرآن؛

1 - خلقت تدریجی انسان از نظر قرآن؛

«وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ» و از آیات خداوند اینکه شما را از خاک آفرید تا اینکه پس از مدتی انسان کامل شدید و بر روی زمین منتشر گشتید» (سور روم- آیه 29).ما مشاهده کردیم که در آیه قبل از «دیالکتیک در وجود به عنوان یک آیه» یاد کرد و در این آیه نیز از اصل «تکامل به عنوان یک آیه» یاد می‌کند چراکه طرح کلمه - ثم در این آیه پس از خلقکم- با توجه به اینکه موضوع در باب چگونگی خلقت انسان است، برای افاده بعدیت زمان یا تاخیر زمانی است، با این حال آنچه از ظاهر آیه فهمیده می‌شود دارای این تفسیر است که؛ خلقت انسان به لحاظ طولی در آغاز از خاک شروع شد اما تا رسیدن به مرز انسان زمان‌ها گذشته است- (اشاره دوباره به کلمه ثم در آیه که دلالت بر مرور زمان می‌کند) و پس از رسیدن به مرز انسان این انسان در مقام انسان تکثیر جمعیت کرده است؛ لذا از نظر قرآن موضوع تکامل انسان دارای «خلقت تدریجی» بوده است (برعکس اندیشه اسلام روایتی و اسلام فقاهتی و اسلام فلسفی و اسلام کلامی).

 

2 - منشاء خلقت انسان از نظر قرآن؛

قرآن در خصوص منشاء اولیه خلقت انسان گاهی تکیه بر آب می‌کند و گاهی تکیه بر خاک دارد، چنان که گاهی تکیه بر نفس واحد می‌کند و... که از نظر ما تناقضی در این امر وجود ندارد زیرا هدف قرآن در تنوع منشاء اولیه خلقت انسان - توجه دادن مخاطبین خود- به این امر است که؛ خلقت انسان صورت دفعی نداشته است بلکه «انسان محصول پروسس تکامل ملیون‏ها سال می‌باشد» یعنی زمان‌ها گذشته که این انسان تبدیل به انسان شده است. ما در ادامه آیاتی از قرآن را در این رابطه بررسی می‌کنیم؛

الف - «يا أَيهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً... - ای مردم جهان و تاریخ نسبت به خدائی تقوا پیشه کنید که انسان را از نفس واحدی خلق کرد و بعد از نفس واحد زوجیت را خلق کرد و در بستر زوجیت خلق بسیاری را در عالم بر انگیخت» (سوره نساء- آیه 1).

ب - «خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا... - همه شما را از نفس واحدی خلق کردیم که این نفس بعدا زوجیت پیدا کرد» (سوره زمر- آیه 6).

ج - «وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يمْشِي عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ يمْشِي عَلَى رِجْلَينِ وَمِنْهُمْ مَنْ يمْشِي عَلَى أَرْبَعٍ يخْلُقُ اللَّهُ مَا يشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ - اوست خدائی که تمامی ذی حیات را از آب آفرید، از این ذی حیات مرحله‌ائی بر شکم حرکت کرده‌اند و مرحله‌ائی بر چهار پا و مرحله‌ائی بر دو پا، همانا خداوند بر همه وجود توانا است» (سوره نور- آیه 45).

د-  «...وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ - ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ - گرچه سرآغاز خلقت انسان از گل شروع شد اما بعد از مدت‌ها منشاء خلقت در نسل انسان از خاک به چکیده آب تبدیل گردید» (سوره سجده- آیات 7 و 8).

ه - «وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ... - به تحقیق شما را خلق کردیم در بستر زمان، شما را تحول بخشیدیم و در آخر به قوای طبیعت «ملائکه» گفتیم که تسلیم شما شوند» (سوره اعراف- آیه 11). 

ما از آیات فوق می‌توانیم نتیجه بگیریم که؛

اول - از نظر قرآن خلقت انسان در پیوند ارگانیک با دیگر پدیده‌های هستی تکوین پیدا کرده است (و به صورت مکانیکی و دفعتی و منفک از دیگر موجودات نبوده است آن چنان که اسلام روایتی و اسلام فقاهتی و اسلام فلسفی و اسلام کلامی می‌گویند).

دوم - خلقت انسان محصول پروسس ملیون‌ها سال تکامل در بستر زمان بوده است.

سوم - داستان سجده ملائک دلالت برتسلیم شدن قوای طبیعت در برابر پتانسیل اراده و آفرینندگی انسان دارد (از نظر ما ملائکه همان قانونمندی‏های حاکم بر وجود هستند).

چهارم - داستان خودداری شیطان از سجده نکردن بر انسان دلالت بر تسلیم نشدن «قوای نفسانی انسان در برابر خود او» است (به علت خودویژگی انسان که در کانتکس «آزادی و اراده» در او خلاصه می‌شوند؛ لذا شیطان قوای نفسانی خود انسان است اعم از - شهویه و غضبیه و...- نه نیروی مستقلی در وجود و هستی و بیرون از انسان).

 

3 - پروسس تکامل از نظر قرآن؛

ما در این آیه از سوره روم مشاهده می‌کنیم که؛ «وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ» اصل پروسس تکامل به عنوان یک «آیه» مطرح می‌شود.

 

ی - جایگاه زن در قرآن؛

«وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيهَا وَجَعَلَ بَينَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يتَفَكَّرُونَ - و از آیات خداوند اینکه برای شما از جنس خودتان زوج قرار داد برای آرامش خودتان و بین زوج محبتی و رحمتی ایجاد کرد این حقیقت «آیه‌ائی» است برای افراد صاحب اندیشه و تفکر» (سوره روم- آیه 21).

 

نکاتی که در مورد این آیه باید در نظر بگیریم؛

1 - برخلاف آنچه اسلام روایتی و اسلام فقاهتی می‌گوید واژه «زوج» در قرآن به معنای زن و همسر نیست تا با آن معنی بخواهیم آیه فوق را این چنین معنی کنیم که؛ خداوند برای شما زنان را از جنس خودتان خلق کرد تا شما با آن آرامش پیدا کنید! در صورتی که واژه «زوجه» به معنای زن می‌باشد و نه «زوج». ما در هیچ جای قرآن حتی در داستان خلقت مشاهده نمی‌کنیم که کلمه «زوجه» به کار رفته است، چنان که راغب می‌گوید؛ زوج هم شامل مرد می‌شود و هم شامل زن هم ماده را در بر می‌گیرد و هم نر. چراکه معنای زوج در فارسی جفت است مثل جفت کفش، در جفت فرقی بین زن و مرد وجود ندارد، در جفت یا زوج بین نر و ماده یا زن و مر د نه تنها هیچ برتری جنسی وجود ندارد بلکه نشان می‌دهد که وضعیت کاملا مساوی بین این دو جنس حاکم است.

2 - «وَقُلْنَا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ... - و ما به آدم گفتیم که تو و زوج تو در جنت ساکن بشوید» (سوره بقره- آیه 35). چنانکه مشاهده می‌کنید قرآن در اینجا می‌آورد که؛ تو و زوج «همسر» تو (جفت و نه زوجه به نام زن).

«فَقُلْنَا يا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ... -ما گفتیم به آدم که آن دشمن تو و زوج تو است» (سوره طه- آیه 117).

بنابراین در داستان خلقت انسان قرآن خواسته است به تعریف و تبیین رابطه زن و مرد بپردازد که از کلمه «زوج» استفاده کرده است و آن دلالت بر رابطه مساوی در بین زن و مرد می‌کند.

3 - قرآن با بیان کلمه «زوج» تمامی تبعیض بین زن و مرد را نفی می‌کند و وجود تفاوت فیزیولوژی بین زن و مرد را در جهت ایجاد عشق و محبت در انسان معرفی می‌کند. زیرا جای هیچ شکی نیست که سرچشمه سالم عشق زمینی که بستر ساز عشق وجودی می‌باشد همیشه از دل عشق سالم جنسیت جوشش می‌کند[1]. قرآن به «عشق در کانتکس مودت و رحمه» می‌نگرد همان موضوعی که اگر از زندگی انسان خارج شود چیزی برای او جز یک زندگی ماشینی و کارخانه جوجه کشی باقی نمی‌ماند.

 

ک - نفی آپارتاید نژادی و آپارتاید زبانی و فرهنگی از نظر قرآن:

«وَمِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِلْعَالِمِينَ - و از آیات خداوند بر شما خلقت وجود و اختلاف زبان‌ها و رنگ‌های جوامع انسانی می‌باشد که (هر سه) آیاتی برای دانایان هستند» (سوره روم- آیه 22).قرآن در این آیه سه موضوع را در پیوند با یکدیگر قرار می‌دهد؛ خلقت جهان. - اختلاف زبان. - اختلاف رنگ‌ها و نژاد. ما ممکن است در نظر اول نتوانیم رابطه‌ائی بین این سه موضوع پیدا کنیم اما اگر عینک خود را تغییر دهیم به نیکی در می‌یابیم که این سه موضوع دارای پیوند تنگاتنگ با یکدیگر می‌باشند؛

اولا- تنوع زبان‌های بشر در کره زمین و هم تنوع رنگ‌ها ریشه در پروسس تکامل انسان و جامعه انسانی دارد و از این منظر است که سه موضوع «خلقت وجود و تنوع رنگ‌ها و تعدد زبان‌ها» دارای ریشه مشترک می‌باشند! هر چند فونکسیون آن ممکن است در عرصه‌های متفاوتی تکوین پیدا کند. قرآن در آیه قبل به نفی تبعیض جنسی می‌پردازد و در این آیه به نفی «تبعیض نژادی و تبعیض لسانی» تاکید می‌کند[2].

بنابراین شعار «نفی تبعیض نژادی» که در آیه با تنوع رنگ‌ها و تنوع زبان‌ها و در پیوند با خلقت وجود مطرح می‌شود، به عنوان یک اصل انسانی و واقعی در تاریخ بشر کارکرد دارد و برای همین پیامبر تا حرکت خود را در مکه آغاز می‌کند بلال سیاه پوست در کنار سلمان سفید پوست به عنوان بازوان اصلی مدیریت پیامبر اسلام قرار می‌گیرند و پیامبر ندا بر می‌دارد که؛ «لا فخرا لعربیا و لعجمیا و لاسودا و لابیض الا بتقو الله»

 

ل - توحید انسانی از نظر قرآن:

«وَمِنْ آياتِهِ مَنَامُكُمْ بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يسْمَعُونَ - و از آیات خداوند خواب شب و تلاش و کار روز شما است- در این دو آیاتی است برای آنان که بشنوند» (سوره روم- آیه 23). قرآن در آیات قبل از - توحید جنسی بین زن و مرد و توحید نژادی بین سیاه و سفید و توحید زبانی بین عرب و عجم و توحید در خلقت بین انسان و تمامی موجودات عالم- سخن گفت و همه آن‌ها را «آیات یا نشانه» برای اهل فکر و اندیشه دانست. اما در این آیه تکیه روی «توحید فردی» است و معنی آن می‌شود؛ نه تنها در خلقت وجود و تنوع زبان‌ها و تنوع رنگ‌ها پیوند تنگاتنگی در جهان وجود دارد حتی در خواب و بیداری انسان هم یک توحید فردی حاکم است. از نظر قرآن در دیالکتیک عام وجود همان طور که توحید بر جامعه و تاریخ و جهان حاکم است و باعث گردید تا نظام اجتماعی مانند نظام طبیعت قانونمند باشد، نظام تاریخی نیز دارای قانونمندی است و در تفسیر آیه 2 از سوره روم مطرح کردیم که علت پیش‏بینی قرآن در این آیه عبارت است از؛

اولا - در این آیه پیش‏بینی صورت گرفته و - پیش گوئی- نیست.

ثانیا - پیش‏بینی قرآن در مورد پیروزی روم بر ایران که در 9 سال آینده اتفاق می‌افتد، یک غیب گوئی نیست چراکه اساسا پیامبر مخالف شکل گیری این گونه فرهنگ (موسوی و عیسوی) در بین امت محمدی است. که توضیح آن بیشتر و در مقدمه تفسیر سوره روم عنوان گردید.

ثالثا - پیش‏بینی قرآن و پیامبر اسلام در این سوره بر پایه کشف قوانین نظامند اجتماعی در عرصه تحلیل و پیش‏بینی سیاسی بوده است و از نظر قرآن «دیالکتیک عام و خاص و کنکریت وجود» اعم از طبیعت و جامعه و تاریخ در چارچوب تضادهای دیالکتیکی طبیعت و جامعه و تاریخ حرکت می‌کند که در یک رابطه تنگاتنگ تمامی پدیده‌های طبیعی و اجتماعی و تاریخی و حتی فردی را به وحدت نمایش می‌دهد (همانطور که از زبان مولوی مطرح کردیم). اما قرآن در این آیه با طرح دو پدیده «خواب و کار» می‌پردازد که مختص به فرد انسان است و با طرح پیوند وجودی بین خواب و کار «توحید فردی» را در انسان به نمایش می‌گذارد.

 

م - توحید الهی از نظر قرآن؛

«وَمِنْ آياتِهِ يرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَينَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيحْيي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يعْقِلُونَ - وَمِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ - وَلَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ - و از آیات خداوند این که برق معلول برخورد ابرهای باردار است که هم برای شما نوید دهنده باران گردید و هم نجات بخش زمین مرده شما گشت زیرا باعث تجدید حیات زمین شد- و از آیات خداوند این که بر پایه نیروی جاذبه و دافعه کل اجرام سماوی را بر پا کرده است و سپس بیرون آوردن شما در روز قیامت است، آن زمانی که شما را بخوانند و همه آنچه در دایره وجود هستند در کادر - الوهیت و ربوبیت و ملوکیت- او حرکت می‌کنند و همه تسلیم قانونمندی دایره وجودی خود هستند» (سوره روم- آیات 24 و 25 و 26).

ما در سه آیه آخر به جمع بندی 24 آیه قبل در سوره روم می‌رسیم و مشاهده می‌کنیم که تمامی موئلفه‏های توحیدی «طبیعی و اجتماعی و تاریخی و انسانی» در یک اصل به نام «توحید الهی» خلاصه می‌شوند. زیرا علل تکوین این توحیدها به «حاکمیت توحید الهی» می‌رسد که تمامی حوزه‌ها حتی قیامت انسان را تبیین می‌نماید و این حقیقت را تعریف می‌نماید که اصول دین فقط یک اصل است و آن توحید است و دیگر اصول همه نشات گرفته از اصل توحید می‌باشند و نه به عنوان یک اصل در کنار «اصل توحید»! قرآن زمانی که می‌خواهد به تبیین فلسفی اصل قیامت بپردازد آن را در بستر توحید تبیین می‌کند یعنی پس از آن که توحید طبیعی را در آسمان و زمین و بر پایه قانون جاذبه و دافعه به نمایش گذاشت؛ «وَمِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ» و فورا «اصل قیامت» را مانند یک قانونمندی طبیعی و چون قانون جاذبه و دافعه که باعث بر پائی اجرام سماوی شده است، مطرح می‌کند[3] و از قیامت به عنوان معاد یعنی بر گشت به عقب یاد نمی‌کند بلکه آن را حرکتی رو به جلو و تکاملی می‌داند که بر عمل انسان شکل می‌گیرد و مادیت یافتن این اعمال در قیامت مانند باران و جاذبه و دافعه و خواب و بیداری و... است که به صورت یک آیه طبیعی تلقی می‌شود. قرآن پس از اینکه توانست در کانتکس طرح آیات گوناگون اصل قیامت انسان را تبین کند از؛ توحید الهی در قالب «توحید الوهیت و ربوبیت و ملوکیت خداوند» جمع بندی می‌کند که ما به تفسیر سوره ناس و فلق و توحید در این رابطه می‌پردازیم؛

«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ - مَلِكِ النَّاسِ - إِلَهِ النَّاسِ - مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ - الَّذِي يوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ - مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ» (سوره ناس - آیات 1 - 6)

 

ادامه دارد



[1]. هر زمان که اسلام فقاهتی یا اسلام روایتی بخواهد عشق جنسیت را که یکی از آیات خداوند در زمین می‌باشد با سلاح فقه و روایت محصور و محدود کند؛ بی شک باعث می‌گردد که این آیه خداوند در زمین به جای آنکه در مسیر تکامل جریان پیدا کند گرفتار فساد و فحشا و تن فروشی و... گردد! که ما امروز در جامعه «فقه زده» ایران شاهد آن هستیم.

[2]. ما کافی است تا برای فهم جنایات بشر به سه هزار سال تاریخ برده داری توجه کنیم که با مطالعه بر تبعیض نژادی روشن می‌شود که حتی در قرن بیست و یکم و در سال 2012 در ایالات متحده امریکا که دژ تمدن و کاپیتالیسم است، جورج زیمرمن سفید پوست آمریکائی متهم به قتل نوجوان سیاه پوست اهل فلوریدای امریکا به نام مارتین که تنها به ظن مسلح بودن و دست در جیب کردن توسط جورج زیمرمن به قتل می‌رسد و قوه قضائیه امریکا این سفید پوست قاتل را تبرئه می‌کند، و ما در تاریخ می‌بینیم که تا قرن نوزده و بیستم در چارچوب همین تبعیض نژادی «سیاهان را به صورت برده» در بازار برده داری کشورهای متروپل صنعتی مثل امریکا و انگلیس و... به فروش می‌رساندند!

[3]. در صورتی که اسلام فلسفی و اسلام روایتی و اسلام کلامی و اسلام فقاهتی برای تبیین قیامت به سراغ مدل - روح افلاطونی و روح ارسطوئی و روح ملاصدرائی- می‌رود تا توسط اصالت دادن به این ارواح ثلاثه بخواهد اصل قیامت وجود و انسان را به صورت - اصل معاد و بازگشت ارواح- مطرح کند.