چه شد که در ژنو3، رژیم مطلقه فقاهتی عطای قدرت هسته‏ائی را به لقایش بخشید؟

آنچه تا هم اکنون در خصوص توافق ژنو3 روشن شده است عبارتند از:
1 - رژیم مطلقه فقاهتی دیگر توان مقاومت در برابر جامعه جهانی جهت استمرار رو به جلو پروژه اتمی خود را ندارد؛ رژیم جمهوری اسلامی از آنجا که در طول 20 سال گذشته توانسته است با حمایت کره شمالی به دانش هسته‏ائی دست پیدا کند اما تلاش دارد تا با کاهش سانتریفوژها و قبول پروتکل الحاقی و تعلیق غنی سازی 20% در فردو و محدودیت غنی سازی کارخانه سوخت نطنز تا سقف 5% و تحت پادمان آژانس و محدودیت و تعلیق پروژه آب سنگین اراک، حضور حداقلی خود را در باشگاه انرژی هسته‏ائی حفظ نماید و دیگر از خواسته حداکثری گذشته خود مبنی بر دستیابی به توازان استراتژیک قدرت با اسرائیل در منطقه، دست بردارد زیرا می‌داند که؛


اولا - در صحنه جهانی مانند گذشته توان زندگی در شکاف برای پیشبرد دیپلماسی قدرت را ندارد.
ثانیا - در عرصه اقتصادی به علت صف واحد جهانی تحریم که از عراق تا آسیای جنوب شرقی و از آنجا تا اروپا و آمریکا و آفریقا ادامه دارد، دیگر توان مقاومت برای او باقی نگذاشته است.
و به این دلیل که دیپلماسی گذشته این رژیم در طول 35 سال گذشته جهت صدور انقلاب و گسترش و حفظ توان هلال شیعه در منطقه - از حزب الله لبنان تا سوریه و عراق و ایران- تحت رهبری رژیم مطلقه فقاهتی و ایجاد توازن قدرت استراتژیک با اسرائیل بوده است، این امر باعث شد تا تمامی موازانه های قدرت در منطقه خاورمیانه تحت تاثیر حرکت‌های مداخله جویانه رژیم مطلقه فقاهتی قرار گیرد که نتیجه اول آن منجر به ایجاد یک صف جهانی در کانتکس تحریم اقتصادی و انزوای سیاسی در برابر رژیم مطلقه فقاهتی شده است که حتی امکان حیات سیاسی در شکاف صف بندی واحد جهانی را از رژیم مطلقه فقاهتی گرفته است.

2 - هزینه سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی از پی گیری پروژه اتمی؛ هزینه‏ائی که رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه پروژه انرژی اتمی در طول دهه گذشته پرداخت کرده است بسیار بیش از هزینه صدور انقلاب و نقض حقوق بشر بوده است، زیرا در طول 35 سال که از حیات رژیم مطلقه فقاهتی می‌گذرد سه عامل؛ «نقض حقوق بشر در ایران، پروژه صدور انقلاب در کانتکس هلال شیعه دولتی و بالاخره پروژه انرژی هسته ائی» به عنوان پاشنه آشیل جهت حیات رژیم مطلقه فقاهتی بوده است که جامعه جهانی برای مقابله با رژیم بر آن تکیه می‌کرده اند، اما هریک از این سه به لحاظ تاریخی زمان بندی خاصی داشته است به طوری که جامعه جهانی در دهه 60 و در اوج کشتار و شکنجه و زندان و اعدام و نسل کشی جهت نفی رژیم مطلقه فقاهتی بر مقوله نقض حقوق بشر تکیه می‌کرد، اما بعد از سرنگونی صدام به موازات نفوذ رژیم مطلقه فقاهتی به خاک عراق و تقویت حزب الله و پیوند با اسد در سوریه موضوع صدور انقلاب به عنوان پاشنه اشیل رژیم مطلقه فقاهتی از طرف جامعه جهانی مورد حمله قرار گرفت، اما موضوع پروژه انرژی هسته‏ائی در تحلیل امپریالیسم غرب (به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و کشورهای اروپائی و اسرائیل) ماهیتی غیر از دو مورد نقض حقوق بشر و صدور انقلاب داشت چراکه این پروژه در صورت به ثمر نشستن باعث برهم خوردن توازن قدرت در منطقه خاورمیانه می‌گشت و به زیان منافع آنان خصوصا کشور متجاوز اسرائیل می‌شد و می‌توانست به نابودی استراتژی خاورمیانه بزرگ (امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و تحت هژمونی کشور متجاوز و اشغالگر اسرائیل) منجر گردد.
غرب موارد نقض حقوق بشر و صدور انقلاب را در قالب انرژی هسته ای تبدیل به استراتژی مبارزه با رژیم کرد و از آن زمان امپریالیسم و صهیونیسم بین الملل جهت مهار رژیم مطلقه فقاهتی دست به کار شدند و با تکیه بر مکانیزم‌های اقتصادی و سیاسی کوشیدند تا قبل از آنکه رژیم در حوزه نظامی به قدرت هسته ای دست یابد، او را به زانو در آورند. اما امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا به علت عدم منافع مشترک قدرت‌های جهانی نتوانست به این مهم دست یابد، اما در عرصه تحریم اقتصادی - به خصوص از زمانی که پرونده هسته‏ائی از آژانس به شورای امنیت سازمان ملل رفت- صف واحد مخالف در برابر رژیم مطلقه فقاهتی تشکیل شد که حتی کشورهائی مثل عراق و هند و چین و روسیه و ترکیه... که خود را متحد رژیم مطلقه معرفی می‌کردند، در تحریم اقتصادی شرکت کردند. از آنجا که بیش از 80% اقتصاد رژیم مطلقه فقاهتی به واردات کالاهای خارجی و صادرات نفت پیوند دارد با حاکمیت چتر تحریم‌ها بر بانک مرکزی و نفت و بیمه کشتی‌ها خیمه مقاومت رژیم مطلقه فقاهتی فرو ریخت!
لذا از همان سال 91 سومین جام زهر رژیم مطلقه فقاهتی تحت عنوان نرمش قهرمانه و فرار از جلو جهت نوشیدن خامنه‏ائی آماده گردید و به این ترتیب بود که از سال 91 که شکست اقتصادی و سیاسی دولت کودتای دهم که به دست خود خامنه‏ائی و با حمایت حزب پادگانی بر سر کار آمده بود، قطعی گردید. خامنه‏ائی دیگر امیدی به جریان به اصطلاح اصولگرا جهت حل این معضل داشت و از طرف دیگر در رقابت هژمونیک که از سال 88 شروع شده بود دیگر اعتمادی به هاشمی رفسنجانی نداشت و جریان خط سه را که مرکب از رهبری جنبش سبز و مجمع روحانیون و موسوی و کروبی و خاتمی بودند، به عنوان رقیب و آلترناتیو خود ارزیابی می‌کرد. ولی از همان زمان کوشید تا با جدا سازی شیخ حسن روحانی و تکوین جریان به اصطلاح اعتدالگرا - جدای از کارگزارن هاشمی رفسنجانی و جنبش سبز موسوی و کروبی و جریان به اصطلاح اصلاح طلب خاتمی- آلترناتیو جدیدی در برابر جریان به اصطلاح انحرافی احمدی نژاد- رحیم مشائی ایجاد نماید و با نزدیک شدن انتخابات دولت یازدهم (از اسفند 91) خامنه‏ائی جهت پیروزی دولت شیخ حسن روحانی با اعلام عدم دخالت سپاه در انتخابات و دور کردن هاشمی و ایجاد تفرقه بین جناح به اصطلاح اصول‏گرا و ایجاد حمایت همه جانبه از شیخ حسن روحانی، بستر سازی نمود. خامنه‏ائی با پیروزی دولت یازدهم و شیخ حسن روحانی به مرحله اول سناریوی از پیش تعیین شده خودش دست پیدا کرد، و دومین مرحله از سناریوی خود آغاز کرد که عبارت بود از؛
الف - فتوای فقهی بر حرمت عدم استفاده نظامی از انرژی هسته‏ائی.
ب - عدم دخالت سپاه و سربازان گمنام امام زمان در مسائل سیاسی و در راس آن‌ها موضوع هسته‏ائی.
ج - جلب حمایت همه جانبه نهادهای رژیم مطلقه از شیخ حسن روحانی.
د - جداسازی شیخ حسن از رهبران جنبش سبز.
ه - تحویل چک سفید امضاء به شیخ حسن جهت مسافرت به سازمان ملل و بستر سازی توافق هسته‏ائی.
و - انتقال پرونده هسته‏ائی از شورای امنیت ملی به وزارت خارجه.

3 - جنگ داخلی در سوریه؛ جنگ داخلی سوریه که در مدت بیش از دو سال ادامه پیدا کرده است و به سرزمین نا کجا آباد در حرکت می‌باشد، گرچه مولود انتقال جنبش دموکراسی طلبانه بهار عربی می‌باشد اما نباید فراموش کرد که این قطار به هر ایستگاهی از کشورهای عربی که می‌رسید بر حسب خود ویژ گی های آن ایستگاه و آن کشور عربی منجر به سونامی و زلزله‏ائی خاص آن ایستگاه می‌گشت که البته به خاطر ماهیت دموکراسی خواهانه آن امری طبیعی می‌باشد، چراکه نوع حکومت‌های دسپاتیزم که موضوع سرنگونی این جنبش دموکراسی طلبانه قرار می‌گرفت به لحاظ ساختاری با هم متفاوت بودند؛ مثلا ساختار حکومت دسپاتیزم قذافی با ساختار حکومت دسپاتیزم مبارک و اسد تفاوت داشت، مضافا گرچه همه این کشورها عربی بودند و اکثر مردم آن مسلمان می‌باشند اما از ساختار اجتماعی این کشورها به لحاظ تاریخی و فرهنگی و اقتصادی با هم تفاوت داشتند، این امر باعث گردید تا قطار جنبش دموکراسی طلبانه به علت عدم مدیریت رهبری کننده و عدم استراتژی و برنامه مشخص و عدم دارا بودن پشتوانه تئوریک که تبیین کننده این مقتضیات باشد، در مرداب فرهنگی این کشورها به گل نشست که حاصل نهائی آن حاکمیت اسلام‌های حکومتی سه گانه «فقاهتی شیعه و فقاهتی وهابی گری و اسلام اخوان ترکیه و مصر» بر این جنبش بود. نخستین مولود حاکمیت اسلام‌ها به راه افتادن جنگ شیعه و سنی از غرب آفریقا تا جنوب شرقی آسیا است، امروز ما شاهد به راه افتادن جوی خون شیعه کشی و سنی کشی در این منطقه بزرگ می‌باشیم! جنبش قطار بهار عربی در ایستگاه سوریه تحولاتی ایجاد کرد که کاملا با دیگر کشورهای عربی متفاوت بود و صد البته این تحولات ریشه در خود ویژگی «ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک» سوریه داشت که مهم‌ترین مشخصه این تحولات عبارت هستند از؛
الف - تکوین جنگ داخلی به صورت فرسایشی.
ب - عدم سقوط دولت مرکزی.
ج - جنگ داخلی سوریه تبدیل به بحران بین المللی و منطقه ای شد.
د - استحاله جنگ سیاسی و نظامی به جنگ مذهبی (شیعه و سنی، علوی، مسیحی).
ه - جنگ داخلی سوریه به سطح منطقه (عراق و لبنان تا مصر و حتی ترکیه) فراگیر شد. به این دلیل جنگ داخلی سوریه برای هریک از قطب‌های سیاسی منطقه و بین المللی دارای دستاوردی خاص خود بود.
ما در اینجا به رابطه رژیم مطلقه فقاهتی با جنگ داخلی در سوریه می‌پردازیم زیرا در این جنگ که به عنوان یک بلا از آسمان بر سر حکومت اسد وارد شد و هست و نیست اقتصادی و سیاسی و نظامی سوریه را نابود کرد، رژیم مطلقه فقاهتی هم در پای این جنگ قربانی گردید که دلایل عبارتند از؛
الف - رژیم مطلقه فقاهتی بعد از سرنگونی صدام توسط ارتش آمریکا اعمال هژمونی خود را در این دید که استراتژی منطقه‏ائی و جهانی خود را حول حفظ «هلال شیعه ایران- عراق- سوریه و حزب الله لبنان» قرار دهد. اما‏ گرانیگاه و ثقل هلال شیعه و این هژمونی را در حفظ خانواده اسد بر سوریه تشخیص داد؛ لذا از همان آغاز کوشید تا با تمام پتانسیل اقتصادی و سیاسی و نظامی خود به حمایت از دولت ضد خلقی اسد بپردازد که البته این استراتژی دارای یک واکنش فوری از طرف قطب‌های حکومتی اسلامی در منطقه بود که شامل؛ وهابی‏گری در عربستان و اسلام حکومتی اخوان ترکیه و قطر و امارت- می‌باشد. این واکنش‌ها منجر به جنگ شیعه و سنی در سوریه گردید. پس نخستین هزینه این استراتژی برای رژیم تبدیل جنگ داخلی سوریه به تخاصم شیعه و سنی بود. با ورود حزب الله لبنان (بنا به دستور رژیم) به جنگ داخلی سوریه؛ «جنگ شیعه و سنی» رسما کل منطقه را فرا گرفت! بنابراین جنگ شیعه و سنی فعلی که همه منطقه را فراگرفته است اولین مولود دخالت مستقیم رژیم (مطلقه فقاهتی تحت لوای سپاه قدس به فرماندهی قاسم سلیمانی) در جنگ داخلی سوریه می‌باشد.
ب - به موازات حضور همه جانبه رژیم مطلقه فقاهتی و حزب الله لبنان در جنگ داخلی سوریه؛ اسلام‌های حکومتی منطقه کوشیدند تا با تقویت جریان‌های نظامی مخالف اسد این توازان را به ضرر رژیم مطلقه فقاهتی و دولت اسد تغییر دهند. گرچه رژیم مطلقه فقاهتی تلاش می‌کرد تا توسط حمایت همه جانبه نظامی و اقتصادی و سیاسی از دولت اسد بتواند پیروزی‌های استراتژیک نظامی در میدان جنگ به دست بیاورد، حمایت همه جانبه کشورهای منطقه و بین المللی از مخالفین اسد مانع از آن شد تا توازان قدرت به نفع اسد تغییر کند؛ و برعکس آنچه که رژیم مطلقه فقاهتی می‌پنداشت این دخالت نظامی و سیاسی و اقتصادی نتوانست موازانه قدرت نظامی را به نفع اسد تغییر دهد تا باعث شود مخالفین اسد در میدان نظامی دچار شکست استراتژیک گردند؛ و در زمانی شکل حاد به خود گرفت که امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا خود را آماده کارزار نظامی با دولت اسد کرد که تفسیر آن در شماره های قبل نشر مستضعفین گذشت.
بعد از توافق قدرت‌های غربی در عدم حمله نظامی به سوریه دیگر این موضوع برای همه طرف‌های درگیر در جنگ داخلی سوریه مشخص شده بود که جنگ داخلی سوریه راه حل نظامی ندارد و تنها در چارچوب یک راه حل سیاسی با مشارکت همه نیروهای درگیر قابل حل می‌باشد! این موضوع همان آژیر خطری بود که رژیم مطلقه فقاهتی پیوسته از آن بیم داشت، چراکه رژیم مطلقه فقاهتی معتقد است که تنها با پیروزی نظامی و میدانی ارتش سوریه و حزب الله و سپاه قدس قاسم سلیمانی امکان بقاء اسد و حزب بعث و هلال شیعه میسر است. با نشست ژنو یا مذاکره هم امکان حفظ اسد بر سوریه برای رژیم مطلقه فقاهتی ممکن نیست پس راه حل سیاسی بین المللی به عنوان تنها راه حل جنگ داخلی سوریه پذیرفته شد که بزرگ‌ترین ضربه سیاسی بر رژیم مطلقه فقاهتی را وارد کرد.
رژیم ایران می‌دانست که با این شرایط بین المللی امکان حضور این رژیم در مذاکرات ژنو وجود ندارد و در صورت عدم حضور در نشست دو ژنو سقوط اسد و بر باد رفتن همه کشت‌های رژیم مطلقه فقاهتی در سوریه و هلال شیعه و عراق امری محتوم می‌باشد! رژیم مطلقه بدرستی می‌دانست که تنها مانع حضور او در نشست ژنو دو که مربوط به سوریه است، به موضوع پرونده هسته‏ائی این رژیم بستگی دارد لذا با تمام توان خود تلاش کرد تا با توافق در مذاکرات ژنو3 بتواند شرایط لازم جهت حضور درمذاکرات بحران سوریه در ژنو2 را فراهم کند، تا شاید از این طریق با حمایت روسیه و چین بتواند از سقوط خانواده اسد در مذاکرات ژنو2 جلوگیری کند، زیرا رژیم مطلقه فقاهتی به درستی می‌داند که با سقوط اسد در سوریه در عراق دولت مالکی هم ساقط می‌گردد و حزب الله هم در لبنان نابود خواهد شد! که به معنای نابودی استراتژی هلال شیعه خواهد بود؛ لذا رژیم مطلقه فقاهتی می‌کوشد تا با تکیه بر توافق ژنو3 شرایط لازم جهت حضور خود در نشست ژنو2 را فراهم کند بنا براین دستاورد دیگر توافق ژنو3 قبول حضور رژیم مطلقه فقاهتی در ژنو2 و در خصوص مساله سوریه می‌باشد که این امر علاوه بر تقویت دولت ضد خلقی اسد در سوریه مورد تائید و خواسته روسیه نیز می‌باشد، زیرا با این کار توازان قوا در کنفرانس ژنو2 به نفع روسیه و سوریه در اسد تغییر می‌یابد که سفر وزیر امور خارجه روسیه (در تاریخ 20/9/92) به ایران در این رابطه قابل تفسیر می‌باشد.

4 - تقویت جناح به اصطلاح اصلاح طلب و اعتدال‏گرا در حکومت مطلقه فقاهتی؛ چهارمین دستاورد توافق هسته‏ائی ژنو3 در برابر جناح تمامیت خواه یا به اصطلاح اصول‏گرای رژیم مطلقه فقاهتی تقویت جناح به اصطلاح اصلاح طلب و اعتدال‏گرا در حکومت مطلقه فقاهتی می‌باشد. زیرا امکان حیات جناح تمامیت خواه یا اصول‏گرا در بحران‌های سیاسی و اقتصادی و نظامی و اجتماعی نمی‌باشد و طبیعی است که در این آب گل آلود بحران توافق هسته‏ائی ژنو3 شرایط اجتماعی برای باز تقسیم قدرت در انتخابات آینده مجلس به نفع جریان به اصطلاح اصلاح طلب یا اعتدال‏گرا فراهم می‌شود.
والسلام