سلسله درسهای بعثت شناسی پیامبر اکرم

در عصر حاضر محمد پیامبری باز مبعوث

درس اول: ارمغانی که پیامبر اسلام با بعثت خویش برای بشریت به همراه آورد

الف – راهی که پیامبر اسلام آغاز کرد - قرائتی نو از خدا و جهان و انسان: بعثت پیامبر اکرم در قرن ششم میلادی با پنج آیه اول سوره علق آغاز شد که این پنج آیه، تبیین کننده ارمغانی است که پیامبر اسلام با بعثت خویش برای بشریت به همراه آورده است.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ - خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ - اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ - الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ - عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ - به نام خداوندی که رحمان بر همه وجود است و بر انسان نیز رحیم هم می‌باشد - ای پیامبر خوانشی نو از خداوند این جهان کن - ای پیامبر خوانشی نو از خداوند خالق انسان از علق بکن - ای پیامبر خوانشی نو از خداوندی بکن که انسان با قلم و آگاهی کرامت بخشید» (سوره علق - آیات 1 تا 5)

 

نخستین ره آوردی که بعثت پیامبر اسلام برای بشریت به همراه داشت خوانشی نو از الله / خالق و مالک و پروردگار جهان بود (الله - رَبِّ النَّاسِ - مَلِکِ النَّاسِ - إِلَهِ النَّاسِ) گرچه بشریت از آغاز پیدایش خود در زمین پیوسته معتقد به خداوند بوده است، ولی این اعتقاد از همان آغاز تنها صورت احساسی داشته است نه تفسیری و هر زمانی که انسان تلاش می‌کرده تا این احساس خود از خدای جهان را تفسیر به صورت کند، از آنجائیکه این تفسیر انسان در کانتکس صورت‌های ذهنی‌اش بیان می‌شده گرفتار صورت‌های ذهنی خود می‌گشته و آن صورت‌های ذهنی خود را جایگزین خداوند می‌کرده است و سپس به‌پرستش آن‌ها می‌پرداخته که بت‌پرستی در تاریخ معرفت خداپرستی انسان از این مرحله تکوین پیدا کرده است.

مولوی – دیوان شمس – غزل شماره 2707 - ص 1004 - س 29

در آن بحرید کین عالم کف اوست / زمانی بیش دارید آشنائی

کف دریاست صورتهای عالم / زکف بگذر اگر اهل صفائی

دلم کف کرد کین نقش سخن شد /بهل نقش و بدل رو گر زمائی

دیوان شمس غزل شماره 1462- ص 563 - سطر 16

صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم / وآنگه همه بت‌ها را در پیش تو بگدازم

صد نقش بر انگیزم با روح در آمیزم /چون نقش ترا بینم در آتشش اندازم

تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری / یا آنک کنی ویران هر خانه که می‌سازم

جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو / چون بوی تو دارد جان جان راهله بنوازم

هر خون که زمن روید با خاک تو می‌گوید / با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم

در خانه آب و گل بی تست خراب این دل / با خانه در ا جانا یا خانه بپردازم

بنابراین خداشناسی انسان تا زمانی که صورت فردی و احساسی داشته است از جوهره توحیدی برخوردار بوده است اما از آنجائیکه نیاز انسان به شناخت و معرفت خداوند تنها به یک شناخت فردی و احساسی کفایت نمی‌کند همین انسان جهت انتقال معرفت خداشناسی احساسی و فردی، به زندگی مادی و عینی و اجتماعی و تاریخی‌اش نیازمند به تفسیر آن احساس‌های فردی از خداوند می‌باشند که با عنایت به اینکه تفسیر از خداوند برای انسان نیازمند به تبیین آن احساس از خداوند در قالب صورت‌های عینی و ذهنی می‌باشد، همین انتقال احساس به تفسیر در قالب صورت‌های ذهنی و عینی باعث گردید تا بشریت گرفتار شرک و بت‌پرستی و انحراف درپرستش بشود. تا آنجا که بزرگ‌ترین هدف بعثت پیامبران ابراهیمی از ابراهیم تا محمد برای این بوده تا با تفسیر صحیح از خداوند، بشریت را از انحراف بت‌پرستانه و مشرکانه نجات دهند، چرا که از نظر پیامبران ابراهیمی تا زمانیکه از معرفت تاریخی بشریت، از خداوند شرک‌زدائی نشود هیچگونه اصلاح اجتماعی و تاریخی امکان پذیر نمی‌باشد؛ لذا در این رابطه بوده که آنچنانکه در آیه 25 سوره حدید مطرح شده با اینکه هدف بعثت همه انبیاء ابراهیمی از آغاز تا محمد اصلاح جامعه انسانی توسط قیام توده‌ها بوده است:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیعْلَمَ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیزٌ - به تحقیق ما پیامبرانمان را با سلاح آگاهی و شعار عدالت بر بشریت مبعوث کردیم که هدف بعثتشان این بود تا بشریت و توده‌ها را جهت برپائی عدالت در اجتماع به قیام وادار کنند و در این رابطه آهن را نازل کردیم تا در خدمت منافع توده‌های به پا خواسته و قیام کرده جهت برپائی عدالت باشد تا خداوند بداند که در مرحله غیبت انبیاء چه کسانی در این راستا خداوند را یاری می‌کنند.»

برای انجام این مقصود بوده که تمامی پیامبران ابراهیمی نهضت رهائی‌بخش و آگاهی‌بخش و آزادی‌بخش خود را از مرحله مبارزه با شرک در صورت سازی از خداوند شروع می‌کردند و لذا در این رابطه بوده که هر پیامبری از تسلسل نهضت ابراهیم که مبعوث می‌شده، می‌کوشیده تا با تفسیری جدید از خداوند راهی نو در مسیر انسان قرار دهد و توسط آن تفسیر جدید به جنگ شرک فردی و شرک اجتماعی برود. قرآن این پروسس تاریخ معرفت خداشناسی بشر از آغاز تا آخر را در شکل یک مثالی در آیه 17 سوره رعد مطرح می‌کند، که این معرفت در آغاز تا آنجا که صورت احساسی و فردی داشته است مانند آب صافی بوده که به صورت باران پاک از آسمان نازل شده است اما همین که این آب خالص باران آسمانی در زمین جاری شده و انسان‌ها در عرصه فردی و اجتماعی از این آب آسمانی پاک، سهم بری کرده‌اند این آب پاک توسط صورت بخشیدن به احساس بی صورت خداپرستی فردی و اجتماعی جهت تفسیر فردی و اجتماعی خداپرستی، ناپاک شد و در نتیجه این آب آسمانی زمینی شد و همین زمینی شدن آب آسمانی توسط تفسیر احساس خداپرستی انسان‌ها به دو صورت اجتماعی و فردی بود[1]، که باعث تکوین کف روی آب شد.

در آیه 17 سوره رعد این پروسس تاریخی خداپرستی احساسی و خداپرستی تفسیری که به دو صورت فردی و اجتماعی انجام گرفته در بستر تکوین شرک فردی و شرک اجتماعی به صورت زمینی شدن آب آسمانی تبیین می‌کند که این زمینی شدن آب پاک باران آسمانی باعث تکوین کف روی آب یا شرک در جامعه انسان می‌شود، البته در این آیه شرک اجتماعی را به صورت کف روی آب مطرح می‌کند آنچنانکه مولوی در غزل فوق با تاسی از این آیه کف روی آب یا به عبارت دیگر شرک فردی و شرک اجتماعی معلول صورت بخشیدن اصل بی صورت احساس خداپرستی در انسان اعلام کرده است.

کف دریاست صورت‌های عالم / زکف بگذر اگر اهل صفائی

و یا در دفتر اول مثنوی ص 59 –س 15/

صورت از معنی چو شیر از بیشه دان / یا چو آواز و سخن ز اندیشه دان

این سخن و آواز از اندیشه خاست / تو ندانی بحر اندیشه کجاست

لیک چون موج سخن دیدی لطیف / بحر آن دانی که هم باشد شریف

چون ز دانش موج اندیشه بتاخت / از سخن و آواز او صورت بساخت

از سخن صورت به زاد و باز مرد / موج خود را باز اندر بحر برد

صورت از بی صورتی آمد برون / باز شد کانا الیه راجعون

پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتیست /مصطفی فرمود دنیا ساعتیست

که صد البته آنچنانکه در آیه 17 سوره رعد مطرح شده است شرک اجتماعی و بالطبع شرک فردی که در این آیه به صورت کف روی آب می‌باشد، در پروسه تاریخ به علت به بار نشستن نهضت تسلسلی ضد بت‌پرستی ابراهیم خلیل از بین می‌رود و جامعه انسانی با نفی شرک اجتماعی که همان نظام طبقاتی، استثماری، استبدادی و استحماری می‌باشد، به توحید اجتماعی که بسترساز توحید فردی می‌باشد در کانتکس تفسیر توحیدی خداپرستی فردی و اجتماعی دست پیدا می‌کند.

«وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ» (سوره انبیا - آیه 105) یا

«وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» (سوره قصص - آیه 5)

«أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیةٌ به قدرها فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَدًا رَابِیا وَمِمَّا یوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ - خداوند از آسمان آبی نازل کرد و از هر دره و رودخانه به اندازه هر یک سیلابی جریان یافت و سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد یا مانند آنچه برای ساختن زیور یا ابزار در آتش می‌گدازند که کفی مانند آن دارد خدا حق و باطل را چنین مثل می‌زند و اما کف به کنار افتاده نابود می‌شود ولی چیزی که به مردم سود می‌دهد در زمین باقی می‌ماند خدا مثل‌ها را چنین می‌زند» (سوره رعد - آیه 17).

در این آیه قرآن آن احساس بی صورت خداشناسی فردی و اجتماعی را به صورت آبی مطرح می‌کند که از آسمان نازل می‌شود اما به مجرد اینکه این آب زلال در عرصه تفسیر صورت ذهنی و عینی فردی و اجتماعی به خود می‌گیرد کف آلود می‌شود آنچنانکه صورت‌های عینی و ذهنی تحمیلی انسان به این امور بی صورت، باعث کف آلود شدن توحید و بروز شرک در جامعه بشری به صورت بت‌پرستی در نهضت ضد بت‌پرستی ابراهیم خلیل شده است؛ لذا نهضت تسلسلی ضد بت‌پرستی ابراهیم خلیل جهت مقابله با این کف یا شرک فردی و اجتماعی راهی جز این نداشته‌اند که با تفسیر جدید از خداوند در عرصه جهان و انسان و جامعه و تاریخ دوباره آن چهره توحید خداپرستی فردی و اجتماعی را به عرصه تفسیر احساس بی صورت انسان وارد کنند و در این رابطه بوده که اصلی‌ترین کار پیامبران ابراهیمی از ابراهیم تا محمد پیوسته این بوده تا با تفسیر جدیدی از خداوند تفسیرهای شرک آلود فردی و اجتماعی انسان‌ها را تصحیح کنند. به همین دلیل اولین و بزرگ‌ترین ره آوردی که پیامبر اسلام با بعثت خود برای بشریت به همراه آورد تفسیر جدید و نو از خداوند بود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ - لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یحْیی وَیمِیتُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ - هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ به کلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ - هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یعْلَمُ مَا یلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یخْرُجُ مِنْهَا وَمَا ینْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَینَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ به ما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ - لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ - یولِجُ اللَّیلَ فِی النَّهَارِ وَیولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیلِ وَهُوَ عَلِیمٌ به ذاتِ الصُّدُورِ - به نام خداوندی که بر همه وجود رحمان است و بر انسان رحیم نیز می‌باشد - آنچه در آسمان‌ها و زمین است بسوی خداوند شناور و در حرکت می‌باشند زیرا خداوند عزیز و حکیم است - آن خداوندی که مالک آسمان و زمین می‌باشد و حیات و ممات وجود در ید قدرت اوست چراکه او بر همه چیز توانا می‌باشد - همان خداوندی که هم اول وجود است و هم آخر وجود هم ظاهر وجود است و هم باطن وجود چرا که این خداوند بر همه وجود داناست - همان خداوند یکه وجود را در شش مرحله آفرید و در ادامه آن باز بر وجود پروردگار گشت و با این پروردگاری به تدبیر عالم می‌پردازد و با تدبیر عالم است که می‌داند آنچه از آسمان بر زمین می‌بارد و آنچه از زمین می‌روید و هر جا که شما هستید او با شما خواهد بود و به هر چه که می‌کنید او دانا و بینا خواهد بود - ملک آسمان و زمین از آن اوست و بازگشت حرکت وجود بسوی او خواهد بود - همان خداوندی که شب را از دل روز بیرون می‌آورد و روز را داخل در شب می‌کند و او به آنچه در دل‌ها است آگاه می‌باشد»( سوره حدید - آیه 1 تا 6).

به عبارت دیگر پیامبر اسلام برای بشریت احساس خداشناسی نیاورد چراکه آنچنانکه خود قرآن هم می‌گوید حتی خود بت‌پرستان هم دارای احساس خداشناسی بودند.

«وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یؤْفَکُونَ» (سوره عنکبوت - آیه 61).

پیامبر اسلام با تفسیر نو از خدای جهان مبعوث شد تا خداشناسی انسان را در عرصه جامعه، تاریخ، انسان و جهان تفسیری نو بکند و با این تفسیر نو به قول حضرت مولانا علامه اقبال لاهوری جهان بشریت را زیر و زبر کند:

نقش قرآن چونکه در عالم نشست / نقش‌های پاپ و کاهن را شکست

فاش گویم آنچه در دل مضمر است / این کتابی نیست چیز دیگر است

چونکه در جان رفت جان دیگر شود / جان چو دیگر شد جهان دیگر شود

با مسلمان گفت جان در کف بنه / هر چه از حاجت فزون داری بده

در این رابطه است که در پنج آیه اول سوره علق که از نظر تمامی مفسرین عام و خاص، این پنج آیه اول سوره علق همان پنج آیه اولی است که بعثت پیامبر اکرم با آن آغاز شد. قرآن با طرح امر اقراء پیامبر را وادار به خوانش جدید خداوند می‌کند، پر واضح است که این دستور خواندن پنج آیه اول سوره علق به پیامبر اسلام خواندن نوشته نیست، چرا که به حکم تمامی تاریخ پیامبر اسلام تا پایان عمرش حتی توانائی خواندن اسم خودش و یا کلمه الله را نداشت آنچنانکه در صلحنامه حدیبیه به گواه تاریخ وقتی که مشرکین پیامبر را مجبور کردند تا نام محمد رسول الله را بردارد و به جای آن نام محمد بن عبدالله را بنویسد، پیامبر اسلام برای پاک کردن نام خود، از امام علی جایگاه آن کلمه را پرسید یعنی خود نمی‌توانست نام خودش را بخواند و بعد از پاک کردن نام محمد رسول الله با انگشت و آب دهان خودش بود که به امام علی دستور داد تا به جای آن بنویسد، محمد بن عبدالله.

 

ب – بعثت پیامبر اسلام و تفسیر جدید او از خداوند: بنابراین بزرگ‌ترین و شاید تنها دستاورد پیامبر اسلام از دوران 15 ساله حرائی خودش برای بشریت تفسیر جدیدی از خداوند بود[2]، در همین رابطه است که پیامبر اسلام در دوران 23 سال مکی و مدنی توانست بر پایه این دستاورد دوران 15 ساله حرائی قبل از بعثت خود، جهان بشریت را برای همیشه زیر و زبر کند. چراکه بر پایه این تفسیر جدید از خداوند دوران 15 ساله حرائی خود بود که پیامبر اسلام توانست در دوران 13 ساله مکی خود دستپرورده‌هائی به تاریخ بشریت عرضه نماید که برای همیشه بشریت از تکرار آن عاجز ماند و باز در همین رابطه بود که پیامبر اسلام بر پایه تفسیر نو از خداوند دوران 15 سال حرائی خود توانست در دوران 10 سال مدنی حرکت خود، جامعه‌ائی الگو و نمونه بسازد که برای همیشه آنچنانکه حضرت مولانا علامه اقبال لاهوری به نقل از شاه ولی الله دهلوی می‌گوید: «می‌تواند برای انسان‌ها نمونه و الگوی ساختن جامعه بشود»، لذا پیامبر اسلام بر پایه تنها دستاورد پراکسیس باطنی و اگزیستانس 15 ساله فاز حرائی بود که توانست هم در دوران 13 ساله مکی و هم در دوران 10 ساله مدنی به تحول ذهنی و عینی انسان و بشریت به معنی عام کلمه در عرصه انسانی و اجتماعی و تاریخی بپردازد و شاید بهتر آن باشد که بگوئیم که پیامبر اسلام بر پایه سنگ زیربنای تفسیر جدید خود از خداوند بود که به تعریف جدید از انسان، جامعه، جهان و تاریخ دست پیدا کرد و تمامی تعریف‌های جدید پیامبر اسلام از انسان، جامعه، جهان و تاریخ در کانتکس همان تفسیر جدیدی بود که او در دوران 15 ساله حرائی خود توانست از خدواند در بستر پراکسیس باطنی و اگزیستانس خود بدست آورد که البته این تفسیر جدید پیامبر اسلام از خداوند بیشتر در سور مکی قرآن توسط پیامبر اسلام تشریح شده است تا سور مدنی قرآن.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ - اللَّهُ الصَّمَدُ - لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ - وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ - به نام خداوندی که رحمن بر همه وجود و بر انسان رحیم هم می‌باشد - بگو او خداوندی است واحد - بگو او خداوندی است بی نیاز - بگو او خداوندی است که نه مولود است و نه والد (نه تز است و نه آنتی تز) - و نه دارای کفو است (سنتز)»(سوره مکی اخلاص).

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَعْطَینَاکَ الْکَوْثَرَ - فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ - إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ - به نام خداوندی که رحمان است بر کل وجود و بر انسان رحیم هم می‌باشد - محققا ما به تو خیر کثیر دادیم (تفسیر نو از خداوند هستی) - پس خودت را با این تفسیر نو از خداوند متصل کن و خودت را در این تفسیر نو از خدا حل کن - تا بدانی که تمامی تفسیرهای مخالفین تو از خداوند منقطع از وجود می‌باشد»(سوره مکی کوثر).

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ یا أَیهَا الْکَافِرُونَ - لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ - وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ - وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ - وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ - لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِی دِینِ - به نام خداوندی که رحمان است برهمه وجود و بر انسان رحیم هم می‌باشد - بگو به کافران (با تکیه بر الله‌ائی که خود در مرحله 15 سال حرائی‌ات تجربه کرده‌ائی) که من نسبت به خدائی (که شما تفسیر می‌کنید) تسلیم نمی‌شوم - شما هم قطعا به آن خدائی (که من تجربه کرده‌ام و آن را برای شما تفسیری نو می‌کنم) تسلیم نخواهید شد - من تا ابد به آن خدائی (که شما آن را تفسیر می‌کنید) تسلیم نخواهم شد - آنچنانکه شما هم برای همیشه به آن الله‌ائی (که من آن را تفسیر می‌کنم) تسلیم نخواهید شد - (تفسیر شما از) خدا از آن خود شما و تفسیر (جدید من از خدا) از آن خود من خواهد بود»(سوره مکی کافرون).

دو سوره مکی فلق و ناس که باهم یک جا بر پیامبر اسلام نازل شده است:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - قُلْ أَعُوذُ به ربِّ الْفَلَقِ - مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ - وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ - وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ - وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ - قُلْ أَعُوذُ به ربِّ النَّاسِ - مَلِکِ النَّاسِ - إِلَهِ النَّاسِ - مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ - الَّذِی یوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ - مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ - به نام خداوندی که رحمان است بر همه وجود و بر انسان رحیم هم می‌باشد - بگو من پناه می‌برم (به آن تفسیر خودم از خدای خودم) که خدای صبحدم می‌باشد - (به آن خدای خوانش خودم پناه می‌برم) از شر هرچه خلق کرده است - (به آن خدای خوانش خودم پناه می‌برم) از شر غاسق وقتی که فرا می‌رسد -(به آن خدای خوانش خودم پناه می‌برم) از شر افسونگرانی که شبانه روز در اندیشه مردم می‌دمند - (به آن خدای خوانش خودم پناه می‌برم) از شر حسودی که دائم حسد می‌ورزد - (به آن خدای خوانش خودم پناه می‌برم) که پروردگار مردم است - (به آن خدای خوانش خودم پناه می‌برم) که فرمانروای مردم است - (به آن خدای خوانش خودم پناه می‌برم) که معبود مردم است - (به آن خدای خوانش خودم پناه می‌برم) از شر و سوسه گران نهانی - آن وسوسه گرانی که شب و روز در اندیشه مردم وسوسه می‌کنند - آن وسوسه گرانی که به صورت مخفی و آشکار در اندیشه مردم وسوسه می‌کنند.»

بنابراین بر پایه این خوانش جدید پیامبر اسلام از خداوند بود که توانست تعریفی نو از انسان ارائه دهد و در دوران 13 ساله مکی در کانتکس این تعریف نو از انسان بتواند انسان نو در سیمای علی، ابوذر، سلمان، سمیه، یاسر، بلال و... به نمایشگاه انسانیت عرضه کند و بر پایه این خوانش جدید پیامبر اسلام از خداوند بود که توانست تعریفی نو از جهان، اجتماع، تاریخ و انسان عرضه کند و در دوران 10 ساله مدنی در کانتکس این تعریف نو از جهان و اجتماع و تاریخبود که پیامبر اسلام توانست در سیمای مدینه النبی، جامعه نمونه به نمایشگاه تاریخ انسان عرضه نماید.

 

ج – چگونه پیامبر اسلام در دوران 15 ساله حرائی خود توانست به خوانش نو از خداوند دست پیدا کند؟ گرچه پیامبر اسلام از طریق خوانش نو از خداوند توانست به جهان نو، انسان نو، اجتماع نو و تاریخ نو دست پیدا کند، سوالی که در اینجا مطرح می‌شود اینکه خود پیامبر اسلام چگونه توانست به آن نگاه نو در جهت خوانش نو از خداوند دست پیدا کند؟ برای پاسخ به این سوال باید توجه داشته باشیم که پیامبر از طریق یک پروسس اگزیستانسی فردی در دوران 15 ساله قبل از بعثت که مرحله حرای حیات پیامبر اسلام می‌باشد، توانست صاحب آن نگاه نو بشود. به عبارت دیگر منهای مرحله آغازین زندگی پیامبر - که به 25 سال اول سن او مربوط می‌شود - پیامبر دارای سه فرآیند زندگی تا پایان عمر بود که فرآیند اول زندگی حقیقی او، فرآیند حرائی می‌باشد که به مدت 15 سال از سن 25 سالگی تا 40 سالگی ادامه داشته است، فرآیند دوم زندگی حقیقی او فرآیند مکی می‌باشد که 13 سال بعد از بعثت طول کشید و فرآیند سوم زندگی حقیقی و غیر شناسنامه‌ائی او فرآیند مدنی پیامبر اسلام است که 10 سال آخر عمر پیامبر اسلام ادامه داشته است.

پس دوران حرائی پیامبر اسلام 15 سال طول کشید، در این دوران پیامبر اسلام با پناه بردن به غار حرا در جبل النور مکه توانست از طریق یک تجربه باطنی و اگزیستانسی به آن نگاه نو دست پیدا کند. در خصوص مکانیزم پروسس حرائی یا تجربه باطنی و اگزیستانسی پیامبر اسلام که مطابق آن پیامبر اسلام توانسته است به آن تحول درونی دست پیدا کند، هیچ اطلاعی در دست بشر امروز نیست یعنی هنوز برای بشریت این سوال فربه بدون پاسخ مانده که پیامبر اسلام در طول این 15 سال تنها در آن غار دور از همه، چه کار می‌کرده است؟ آیا تجربه باطنی و پراکسیس اگزیستانسی او فکر کردن در وجود بوده، یا عبادت، یا ارزیابی نفسانی، یا همه این‌ها؟ هیچ کس توان پاسخ دادن به این سوال را ندارد. البته این عدم توانائی در پاسخگوئی به سوال فوق موضوعی است که به صورت آگاهانه از طرف پیامبر اسلام بر انسان و مسلمانان تحمیل شده است، چراکه آنچه که از آیات اول دو سوره مدثر و مزمل فهم می‌شود اینکه، گرچه پیامبر اسلام خود از طریق پروسس حرائی به نگاه نو و وحی دست پیدا کرد، ولی قرآن به پیامبر اسلام امر می‌کند تا بشریت و مسلمانان را از تاسی فاز حرائی او نهی کند، به عبارت دیگر قرآن در آیات اول دو سوره مدثر و مزمل که از نظر تمامی مفسرین عام و خاص قرآن، جزو آیات اول بعد از بعثت پیامبر اسلام می‌باشد از اینکه مسلمانان و پیروان پیامبر اسلام بخواهند از طریق پروسس حرائی به تجربه باطنی و نگاه نو دست پیدا کنند، نهی می‌کند.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ - قُمْ فَأَنْذِرْ - وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ - وَثِیابَکَ فَطَهِّرْ - وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ -وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ - وَلِرَبِّکَ فَاصْبِرْ - به نام خداوندی که رحمان بر همه وجود است و بر انسان رحیم هم می‌باشد - (ای پیامبر از مرحله حرائی و اکسپریانس فردی باطنی) قیام کن (خارج شو) و (و به جای تجربه فردی باطنی غار نشینی حرائی خود وارد اجتماع مردم بشو) و انذار کن (و پروسس اجتماعی را جانشین پروسس فردی بکن و محصول 15 سال پروسس فردی و باطنی و غارنشینی خودت که همان تفسیر جدید از خدا می‌باشد در عرصه جامعه جاری و ساری کن) و پروردگارت را تکبیر گوی (و با انتخاب پروسس اجتماعی بجای پروسس 15 ساله فردی و باطنی جامعه بشری را از شرک پاک کن و با تفسیر نو خودت از خداوند به جنگ تفسیر شرک آلود کهنه از خدواند برو) و بدینوسیله جامه‌ات را از آلودگی شرک پاک کن»( سوره مکی مدثر - آیات 1-7).

 

ادامه دارد

 

 



[1] . که شکل فردی این تفسیر خداپرستی مربوط به آغاز تکوین تاریخ انسان غارنشین بوده اما از زمانی که انسان اجتماعی و اجتماع انسانی تکوین پیدا کرد و زندگی جمعی انسان وارد فاز زندگی اجتماعی انسان شد و جامعه طبقاتی با تکوین مالکیت و استثمار و طبقه در جامعه انسانی مادیت تاریخی پیدا کرد، فاز شرک فردی وارد فاز شرک اجتماعی شد و از این مرحله بود که بعثت پیامبران ابراهیمی برای مقابله با این شرک اجتماعی که همان مبارزه با بت‏پرستی می‏باشد به عنوان یک ضرورت تاریخی مطرح گردید.

[2] . قابل توجه است که اگر بخواهیم به تقسیم بندی دوران زندگی حقیقی پیامبر اسلام نه زندگی شناسنامه‏ائی او بپردازیم باید 38 سال زندگی حقیقی پیامبر اسلام را به سه مرحله: الف - فاز 15 ساله حرائی، ب - فاز 13 ساله مکی، ج - فاز 10 ساله مدنی تقسیم بکنیم، تا آنچنانکه رنه دکارت فرانسوی می‏گفت تقسیم کنیم تا پیروز شویم برای اینکه بتوانیم به صورت متدیک حیات حقیقی پیامبر اسلام بزرگ شخصیت کاریزمات تاریخ اسلام را بشناسیم.