سلسله تفاسیر قرآن- سوره روم - قسمت چهارم

تفسیر سوره روم مبتنی بر تبیین این حقیقت که:

تنها معجزه پیامبر اسلام قرآن است

ن- توحید ربوبیت، ملوکیت و الوهیت در قرآن؛

«وَهُوَ الَّذِي يبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ - او خدائی است که هم آغاز و هم انجام وجود در ید قدرت او می‌باشد و انجام آن برای او آسان‌تر از آغازش است، زیرا توحید در اشکال مختلف آن در بستر وجود همه آینه انعکاس توحید الوهیت و توحید ربوبیت و توحید ملوکیت حضرت احدیت می‌باشد» (سوره روم- آیه 27).

 

قرآن پس از جمعبندی (از آیات قبل در سه آیه 24 و 25 و 26)، به تبیین این حقیقت می‌پردازد که اصل قیامت و تبلور اعمال انسان مولود و میوه‌ائی از توحید طبیعی و توحید اجتماعی و توحید انسانی و توحید تاریخی است و مبنا و زیربنای توحید طبیعی و اجتماعی و تاریخی و انسانی «توحید الهی» است. در این آیه پس از تفکیک - توحید وجودی به توحید اجتماعی و توحید تاریخی و توحید طبیعی و توحید انسانی- به تفکیک انواع توحید الهی نیز می‌پردازد و آن را در سه چهره «توحید الوهیت، توحید ربوبیت و توحید ملوکیت» معرفی می‌کند، لذا قرآن با آیه؛ «وَهُوَ الَّذِي يبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» از توحید ربوبیت پروردگار شروع می‌کند و تکوین وجود را در بستر پروسس تکامل از آغاز تا انجام و در طول میلیون‌ها سال را در چارچوب این ربوبیت تبیین می‌نماید، به عبارت دیگر جهان و جامعه و تاریخ بدون قانونمندی و دارای حرکت تصادفی و خود به خودی نبود و خلقت انسان دفعی به وجود نیامده است! و تبین ملائکه به صورت موجودات مادی (نه قوای قانونمند هستی) و تبیین شیطان به صورت قدرتی در جهان (نه قوای نفسانی درونی هر فرد انسانی) که از نظر ما همان عینک «مجوسی گری» است که علامه اقبال لاهوری مطرح کرده‌اند؛ او در تحلیل نظرات اشپنگلر عنوان می‌کند که؛

«مدعای اصلی اشپنگلر این است که هر فرهنگی یک سازواره خاص است و هیچ نقطه تماسی با فرهنگ‌های دیگری که از لحاظ تاریخ نسبت به آن مقدم یا موخر است ندارد، به گفته اشپنگلر هر فرهنگ و تمدنی طرز نگرش خاص نسبت به امور و اشیاء دارد که کاملا دور از دسترس مردمانی است که به فرهنگ دیگری تعلق دارند...» (اقبال لاهوری- کتاب بازسازی فکر دینی - صفحات 164 و 165 - سطر 11).

«اشپنگلر روح فرهنگ اسلامی را مجوسی می‌داند و روح فرهنگ اروپائی را ضد یونانی ...» (همان - سطر 19)

«من در این سخرانی‏ها کوشیدم تا این مطلب را ثابت کنم که اندیشه ضد یونانی جهان جدید در حقیقت ناشی از طغیان و عصیان اندیشه اسلامی در برابر اندیشه یونانی بوده است...» (همان - سطر 21)

«مقصود اشپنگلر از فرهنگ مجوسی «فرهنگ مشترکی» است که وی گروه دین‌های مجوسی یعنی - دین یهود و دین کلدانیان قدیم و مسیحیت نخستین و دین زرتشتی و دین اسلام- می‌داند و من منکر آن نیستم که یک قشر مجوسی بر روی اسلام روئیده است «در واقع غرض اصلی من در این سخنرانی‌ها آن بود که روح اسلام را عاری از پوشش مجوسی آن که به عقیده من سبب گمراهی اشپنگلر شده است آشکار کنم...» (همان - صفحه 165 - سطر 8)

«به گفته اشپنگلر هسته تعلیمات پیغمبران مجوسانه است. یک خدا - خواه به نام یهوه و خواه به نام اهورا مزدا و خواه به نام مزدک و بعل- اصل نیکی است و همه خدایان دیگر یا ناتواند یا بد. معتقدین به ادیان فوق به ظهور منجی در آینده باور دارند... و در هر مکان «ظهورمنجی» در آینده به صورت خاصی پیدا شده است. موضوع انتظار یا «ظهور منجی در آینده» اندیشه اساسی دین مجوسانه را تشکیل می‌دهد، اندیشه انتظار «ظهور منجی» مبارزه تاریخی جهانی میان خیر و شر را نمایش می‌دهد و متضمن این نظر است که در دوره میانه (تاریخ) شر غلبه دارد اما در روز داوری پیروزی با خیر خواهد بود. داشتن چنین نظری در باره اسلام آشکارا مبتنی بر سوء فهم حقیقت اسلام است! مسئله‌ائی که باید به آن توجه شود؛ در دین مجوسی وجود خدایان باطل پذیرفته بود منتها آن خدایان را پرستش نمی‌کردند. اما اسلام اساسا منکر وجود خدایان باطل است. از این لحاظ اشپنگلر توفیق نیافته است که ارزش فرهنگی اندیشه ختم رسالت را در اسلام دریابد» (همان - صفحه 166 - سطر 3)

شما را به خدا سوگند این کلام حضرت مولانا علامه اقبال لاهوری را بارها و بارها بخوانید تا آن را به حافظه بسپارید! حال شاید به ما این حق را بدهید که ریشه تمامی اسلام‌های شفاعتی و روایتی و ولایتی و فقاهتی و زیارتی در - اسلام مجوسانه- نهفته است، اقبال در این باره می‌گوید؛ تا زمانی که دامن خود را از اسلام مجوسی پاک نکنیم اسلام قرآنی و اسلام محمدی (و اسلام علوی و اسلام حسینی) را نمی‌توانیم جایگزین اسلام روایتی و اسلام شفاعتی و اسلام زیارتی و اسلام ولایتی بکنیم. تمام درد اقبال در همین چند سطر فوق خلاصه می‌شود! بنابراین ما تنها با طرح «اسلام قرآنی و توحید قرآنی» می‌توانیم دامن هزار ساله خود را از شر - اسلام مجوسانه- پاک کنیم. سوره روم تلاش قرآن است برای رهائی و پالایش اسلام از دامن ادیان مجوسانه قبل از خود؛ مانند ادیان مجوسانه تحریف شده یهود و مسیحیت و زرتشت.

 

س - توحید ملوکیت از نظر قرآن؛

«ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ مَا مَلَكَتْ أَيمَانُكُمْ مِنْ شُرَكَاءَ فِي مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يعْقِلُونَ -خداوند در اینجا مثالی برای شما می‌زند که از خود شما اخذ شده است، آیا می‌ترسید در آنچه که شما مالک آن هستید مملوک‌های شما در تصرف مال شما استبداد به خرج دهند و مثل خودتان در مالتان تصرف کنند؟ البته بدون اجازه از شما!» (سوره روم- آیه 28). پس از این که قرآن در آیه قبل به تفکیک و تبیین «توحید ربوبیت» الهی پرداخت، در این آیه به تفکیک و تبیین «توحید ملوکیت» می‌پردازد؛ و به آن‌ها برای تفهیم موضوع از خود جامعه طبقاتی قریش مکه در عربستان مثال می‌زند، به عنوان نمونه قرآن برای مردم مطرح می‌کند؛ اگر مملوک شما توانائی شرکت در مال شما را ندارند چگونه شما می‌توانید در مالکیت با خداوند شریک باشید؟ قرآن با این مثال که به صورت استفهام انکاری مطرح می‌شود به تبیین توحید ملوکیت پرداخت و پر واضح است که جواب به سوال قرآن منفی است و «توحید ملوکیت در چارچوب توحید الوهیت و توحید ربوبیت» شکل می‌گیرد.

 

ع - صف بندی شرک از نظر قرآن؛ 

«بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَيرِ عِلْمٍ فَمَنْ يهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ- این مشرکین، شرک خود را نسبت به توحید الهی بر اساس تعقل بنا نکرده‏اند بلکه از هواهای خود پیروی کردند بدون اینکه علمی داشته باشند، در نتیجه خداوند به کیفر ظلمی که کردند آنان را گمراه کرد و لذا دیگر هیچ راهنمائی که آنان را هدایت بکند و هیچ یاوری که ایشان را یاری بکند ندارند.»(سوره روم- آیه 29) حال قرآن در این آیه پس از اینکه به تبیین و تفکیک توحید وجودی و توحید الهی پرداخت و تمامی این مبانی توحیدی را با بیان «لِقَوْمٍ يتَفَكَّرُونَ» و «لِلْعَالِمِينَ» و «لِقَوْمٍ يسْمَعُونَ» و «لِقَوْمٍ يعْقِلُونَ» و... مولود آگاهی و شناخت انسان دانست، به صف بندی اجتماعی و سیاسی و تاریخی جریانی می‌پردازد که در مقابل توحید قرار دارد؛ و در این رابطه قرآن همیشه از مشرکین و کافرین در مورد صف بندی اجتماعی و سیاسی و تاریخی یاد می‌کند که در این آیه نیز صف بندی خود را به نام مشرکین یاد کرده است و علت شرک آن‌ها را - جهل و پیروی ایشان از هواهای نفسانی- می‌داند. به عبارت دیگر قرآن در این سوره از یک طرف گرایش به توحید را معلول آگاهی و علم و شناخت می‌داند، و از طرف دیگر گرایش به شرک را معلول جهل و نادانی و پیروی از هواهای نفسانی می‌داند.

 

ف - فونکسیون عملی توحید از نظر قرآن؛

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يعْلَمُونَ - مُنِيبِينَ إِلَيهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ - پس ای پیامبر روی خودت را به سوی دین حنیف کن چراکه این دین مطابق ساختار وجود بر پا شده است همان ساختار وجودی که انسان هم در چارچوب آن تکوین پیدا کرده است- این است دین قیم گرچه بسیاری از مردم نسبت به این امر جاهل می‌باشند، پس به این توحید روی آورید و تقوا پیشه کنید و خود را در پیوند با آن قرار دهید تا از مشرکین (آنان که گفته شد) نباشید» (سوره روم- آیه 30 و 31).  

در اول آیه 30 «فَأَقِمْ» به «فاء» نتیجه می‌شود که نشان می‌دهد قرآن می‌خواهد یک نتیجه عملی و یا بهتر است بگوئیم یک پیام عملی از تمامی آیات 29 گانه گذشته تا اینجا به مخاطب بدهد که آن پیام و نتیجه این است که؛ وقتی برای شما ثابت شد که جامعه، تاریخ، و طبیعت و انسان از نظر قرآن قانونمند است و وقتی ثابت شد که؛ توحید الوهیت و توحید ربوبیت و توحید ملوکیت از نظر این کتاب بر ذات احدیت پروردگار حاکم می‌باشد، و وقتی فهمیدید که؛ تمامی مبانی این کتاب در راستای همان توحید وجودی جهان و تاریخ و اجتماع و انسان استوار می‌باشد، و وقتی فهمیدید که؛ شرک نه در عرصه وجود و نه در عرصه الهی راهی جهت عرض اندام ندارد، پس به سوی این دین که در چارچوب همان «توحید وجودی و توحید الهی» تکوین پیدا کرده است روی بیاورید، آنچنان که موسی خطاب به فرعون گفت؛ «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى - پروردگار ما کسی است که نخست خلقت هر چیزی را به آن چیز داد و سپس او را هدایت کرد» (سوره طه- آیه 50).

و قرآن می‌فرماید «الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى - وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى - آن خدائی که خلق کرد و سپس این مخلوق را در بستر پروسس تکامل رشد داد و به تقدیر وجودی خود رسانید و سپس به هدایت آن پرداخت» (سوره اعلی- آیه 2 و 3).

بنابراین مطابق این دو آیه هدایت دین برای انسان که مولود تطبیقی پروسس تکامل می‌باشد، در ادامه همان نظام قانونمند طبیعی در هستی است، چنانکه حضرت علامه محمد اقبال لاهوری مطرح می‌کند که؛

«دین دستگاهی از حقایق کلی است که چون صادقانه آن را بپذیرند و به صورت صحیح فهم کنند اثر تغییر شخصیت و اخلاق از آن آشکار می‌شود... لذا از آنجا که تغییر شکل دادن و رهبری حیات درونی و بیرونی آدمی هدف اساسی دین است با کمال وضوح معلوم می‌شود که آن حقایق کلی که دین آن‌ها را مجسم می‌سازد نباید نامعین و استقرار نیافته بماند، زیرا هیچ کس نمی‌خواهد که پایه عمل خود را بر اصل اخلاقی مشکوکی قرار دهد. حقیقت این است که دین از لحاظ وظیفه‌ائی که بر عهده دارد حتی بیش از جزمیات علمی نیازمند آن است که اصول اولیه‌اش بر بنیانی عقلانی بنا شده باشد... دین چیزی نیست که بتوان آن را با یکی از شاخه‌های علم مقایسه کرد، نه فکر مجرد است و نه احساس مجرد و نه عمل مجرد، دین بیان و تعبیری از تمام وجود آدمی است... غزالی دین را بر پایه شک فلسفی بنا نهاد و این خود برای دین بنیان نا ایمنی است که کاملا با روح قرآن سازگار نیست... اشاعره تنها مدافعین دین با سلاح منطق یونانی بودند... معتزله به دین همچون مجموعه‌ائی از معتقدات باور داشت و لذا دین را تنها دستگاهی از تصورات منطقی می‌دانستند که به اتخاذ وضعی منفی می‌انجامد و لذا از درک این مطلب عاجز ماندند که - استقلال کامل معرفت از تجربه عینی- امکان ناپذیر است» (اقبال لاهوری- کتاب بازسازی فکر دینی- صفحه 4- سطر 7 و صفحه پنجم سطور 3 تا 18).

ما در این آیه شاهد جمعبندی از آیات قبل نیز می‌باشیم؛ موضوع محوری در سوره روم که پیامبر اسلام بر پایه آن دیگر آیات مختلف را تدوین نموده است «توحید» می‌باشد که در اشکال مختلف آن مطرح گردیده است. اعم از «توحید در طبیعت و توحید اجتماعی و توحید تاریخی (یا قانونمند بودن جامعه و تاریخ) و توحید انسانی (یا پیوند ارگانیک فرد انسان با طبیعت و تاریخ و اجتماع) وجود دارد که ما این چهار بخش از توحید را تحت عنوان» توحید وجودی (یا توحید در وجود و جهان) مطرح کردیم و در کنار آن به تفکیک شاخه‌های توحید الهی پرداختیم و در تعریف شاخه‌های توحید الهی ما آن را در سه بخش تقسیم کردیم که؛ عبارت هستند از؛ توحید ربوبیت یا «رَبِّ النَّاسِ» - توحید ملوکیت یا «مَلِكِ النَّاسِ» و توحید الوهیت یا «إِلَهِ النَّاسِ».

قرآن پس از این که توحید را در شکل ارگانیک و وجودی آن مطرح کرد در مقابل آن به تبیین شرک به عنوان حرکتی در مقابل توحید می‌پردازد، و در این رابطه در برابر هر حرکت توحیدی یک صف بندی از شرک را مطرح می‌کند که عبارتند از؛ صف شرک انسانی و صف شرک اجتماعی و صف شرک تاریخی؛ و سپس به نفی صف بندی شرک در برابر صف توحید می‌پردازد، و در ادامه آن قرآن به پیامبر امر می‌کند که؛ حال به چنین توحیدی در اشکال آن روی بیافکن؛ «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ» زیرا توحید در کانتکس ساختار متحد تمامی ارکان وجود - از گذشته و حال و تا آینده- قرار دارد[1].

گرچه در آیه 30 خطاب قرآن به پیامبر می‌باشد اما در آیه 31 مخاطب قرآن همه انسان‌ها در همه تاریخ و جوامع است، لذا ما با پیوند تفسیر آیه 31 به آیه 30 می‌توانیم نتیجه گیری کنیم که اگر مخاطب آیه 30 شخص پیامبر است در آیه 31 این نتیجه گیری را می‌توانیم به همه بشریت (همه جوامع و تاریخ) تعمیم دهیم یعنی می‌گوید؛ «فاقم وجهک للدین حنیفا انت و من معک منیبین الی الله - روی به سوی توحید وجودی و الهی کن - تو و هر که با تو است، در حالی که به سوی خدا بازگشت کرده‌اید و تقوا پیشه کرده‌اید و صلاه را بر پا کرده‌اید (در مورد معنی کلمه «الصلوه» چنان که در تفسیر سوره‌های گذشته هم مطرح کردیم این واژه به معنی «رویکرد به خداوند» می‌باشد و دارای معنای بسیار عام و وسیع‌تری از ترجمه - نماز- در فارسی آن می‌باشد! نماز یک کلمه ترکی است و تنها معنی یک شکل از اشکال الصلوه در قرآن می‌باشد و برای فهم جایگاه الصلوه در قرآن باید به موارد زیر توجه شود؛

الف - الصلوه هر جا در قرآن به صورت تکلیف مطرح شده است که با عبارت قیام و یقیمون و... آمده است و به معنای «بر پا داشتن» و نه خواندن یا قراعت است.

ب - در قرآن آنان که «الصلوه» و «يصِلُونَ» و... می‌کنند فقط انسان نیستند بلکه همان طور که در سوره صافات آمده است؛ تمامی موجودات حتی پرندگان هم صلاه می‌کنند خداوند و ملائکه هم بر پیامبر اسلام صلوه می‌کنند. «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يصَلُّونَ عَلَى النَّبِي...» (سوره احزاب- آیه 56).

ج - ائمه در زیارت وارث در تبیین حرکت عاشورای حسین با طرح «اشهد انک قد اقمت الصلوه» حرکت امام حسین را ترجمه «یقیمون الصلوه» می‌کنند، بنابراین تنها تعریفی که می‌توانیم برای «الصلوه» در قرآن بکنیم همان رویکرد به طرف این دیدگاه است که؛ الله ثقل و ‏گرانی گاه وجود و هستی است. به عبارت دیگر صلات پیوند با توحید در انواع چهارگانه و الهی سه گانه آن دارد. البته نماز هم یکی از اشکال الصلوه می‌باشد که باید به آن اهمیت داد و همچون دیگر اشکال صلات به آن عمل کرد؛ «حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ» (سوره بقره- آیه 238).

 

ص - فونکسیون شرک از نظر قرآن؛

«مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيهِمْ فَرِحُونَ - وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يشْرِكُونَ - لِيكْفُرُوا بِمَا آتَينَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ - أَمْ أَنْزَلْنَا عَلَيهِمْ سُلْطَانًا فَهُوَ يتَكَلَّمُ بِمَا كَانُوا بِهِ يشْرِكُونَ - وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيدِيهِمْ إِذَا هُمْ يقْنَطُونَ - أَوَلَمْ يرَوْا أَنَّ اللَّهَ يبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يشَاءُ وَيقْدِرُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يؤْمِنُونَ - فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيرٌ لِلَّذِينَ يرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ - وَمَا آتَيتُمْ مِنْ رِبًا لِيرْبُوَ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا يرْبُو عِنْدَ اللَّهِ وَمَا آتَيتُمْ مِنْ زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ - اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يمِيتُكُمْ ثُمَّ يحْييكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يفْعَلُ مِنْ ذَلِكُمْ مِنْ شَيءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يشْرِكُونَ - آنهائی که نسبت به توحید وجود و توحید الهی شرک ورزیدند و تقرقه در دین خود ایجاد کردند و در برابر توحید یا دین توحید صف آرائی کردند و در این صف آرائی بین خودشان دسته دسته شدند و هر دسته‌ائی از اینها به دینی که خود انتخاب کرده بود اغنا و راضی بود- البته روی آوری و شرک این‌ها بستگی به منافع آن‌ها دارد نه به شناخت و آگاهی آن‌ها یعنی وقتی ضرری به این‌ها می‌رسد به خدا روی می‌آورند اما وقتی که رحمتی از خود به ایشان می‌رسانیم باز دسته‌ائی از این‌ها شرک می‌ورزند- البته بزودی خواهید فهمید که این نعمت‏هائی که آنان نسبت به آن کفران ورزیدند شما از آن‌ها بهره خواهید برد- بلکه ما با این توحید در اشکال آن به این مشرکین در فرقه‌های مختلف آن برهانی اعلام کردیم که دلالت می‌کند بر شرک ایشان- لذا آنانی که منفعت خود را به جای آگاهی به عنوان معیار اعتقاد و ایمان قرار می‌دهند تا نعمتی به دستشان می‌آید خوشحال می‌شوند و همین که نعمتی را از دست می‌دهند مایوس می‌گردند- آنهائی که شرک می‌ورزند و با عینک منافع خود به هستی و توحید وجود نگاه می‌کنند مگر نمی‌بینند که منفعت و رزق هم در راستای توحید برای بندگان خدا حاصل می‌شود- اما کسانی که وجه الله یا توحید وجود را می‌طلبند اگر عینک گذشت و ایثار به «ذالقربی و مساکین» برچشم بگذارند در آن صورت از رستگارانند- بخشش و ایثار به جامعه ومردم در بستر زکات صورت بگیرد و نه با ربا» (سوره روم- آیات 32 تا 40).

 

ق - رابطه توحید اولیه با شرک ثانویه از نظر قرآن؛

«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يمِيتُكُمْ ثُمَّ يحْييكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يفْعَلُ مِنْ ذَلِكُمْ مِنْ شَيءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يشْرِكُونَ - ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيدِي النَّاسِ لِيذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يرْجِعُونَ - ای مشرکین که در برابر توحید وجود صف آرائی کرده‌اید- خدا کسی است که شما را خلق کرد و به شما روزی رسانید و سپس شما را می‌رانید و بعد شما را زنده کرد، آیا آن شریکانی که برای خداوند انتخاب کردید می‌توانند چنین کاری کنند؟ پس منزه است خداوند از شرکی که شما به او نسبت می‌دهید- فساد تاریخی ظاهر شده در دریا و خشکی ریشه در شرک مشرکین نسبت به توحید وجودی و توحید اجتماعی دارد تا قانون وجودی خود را که محصول شرک است بر چهره توحید بپوشانند» (سوره روم- آیات 41 و 40).

قرآن در آیات آغازین سوره روم (از آیه 2 تا آیه 30) ابتدا به تبیین توحید پرداخت و بعد (از آیه 32 تا آیه 40) به تشریح شرایط مشرکین یا انکار کنندگان «توحید وجودی و توحید الهی» اشاره دارد و دوباره در ادامه آیات از مشرکین نام می‌برد و این بار به جای این که از زاویه عینک منفعت نگری به اعمال آن‌ها نگاه کند از زاویه کلان در «وجود و هستی» با آن‌ها برخورد می‌کند و مجددا از داستان تکوین خلقت و تسلیم قوای طبیعت به انسان که طی میلیون‌ها سال طول کشید، تحت عنوان کسب «رزق و مرگ و قیامت» در پروسس کلی تکامل مطرح می‌کند و پس از طرح این پروسه از مشرکین سوال می‌کند؛ آیا شرکائی که شما برای خداوند انتخاب کرده‌اید امکان خلق و مهندسی در سفره دیالکتیک عام وجود را دارند؟ قرآن در ادامه آن مطالب ریشه تمامی فسادهای بشریت را در کادر تضاد «شرک با توحید وجودی و توحید الهی» تبیین می‌کند و معتقد است از آغاز که؛ تاریخ بشر طبقاتی شد و در جامعه بشری پدیده استثمار شکل گرفت و آن را دچار انحراف کرد و تا به امروز جامعه طبقاتی و نظام استثمارگرانه زمین و دریا را به فساد کشانیده است که ریشه تمامی این فسادها از نظر قرآن به خاطر شرک ثانویه‌ائی است که به دست انسان ساخته شد تا به جنگ توحید اجتماعی و توحید تاریخی و توحید انسانی برود و تا زمانی که پرده شرک ثانویه از صورت توحید کنار نرود، امکان از بین رفتن فساد در زمین وجود ندارد؛ «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيحْكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَينَاتُ بَغْيا بَينَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يهْدِي مَنْ يشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ - مردم در آغاز تاریخ امت واحد بودند خداوند و به خاطر اختلافی که بعدا در امت واحده بوجود آمد، انبیائی برای بشارت و انذار از میان آن‌ها برگزید که ما با این انبیاء کتاب فرستادیم تا طبق آن در میان آن مردم اختلاف زده حکم کنند، اما پس از مدتی و به توسط روحانیون وابسته به کتاب انبیاء اختلاف کردند، که اختلافی بر اختلاف اول افزوده شد، اختلاف دوم پدید نیامد مگر از ناحیه کسانی که اهل آن کتاب بودند و انگیزه ایشان در اختلاف حسادت و طغیان بود که در این هنگام خدا کسانی را که ایمان آوردند در مسائل مورد اختلاف به سوی حق رهنمون کرد و خدا هرکه را که بخواهد به سوی صراط مستقیم هدایت می‌کند» (سوره بقره- آیه 213)؛ و قرآن در آیه زیر می‌گوید که؛ «وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا... - مردم در آغاز تاریخ جز یک امت واحده نبودند، این بعدا بود که در میان آن‌ها اختلاف پدید آمد» (سوره یونس- آیه 19).

 

ادامه دارد



[1]. کلمه حنیفا حال از دین است که از ماده حنف است که به معنای تمایل دو پا به سوی وسط می‌باشد که در این آیه منظور همان توحید است و «فطره الله التی فطر الناس علیها» کلمه فطرت بر وزن فعلت می‌باشد که به اصطلاح اهل ادب بنای نوع را می‌رساند و در اینجا به معنای «خلقت توحیدی» است و فطره الله که به نصب خوانده می‌شود چون در مقام واداری شنونده است چنین معنا می‌دهد که؛ ملازم فطرت یا همان توحید باشد! بنابراین توحیدی که گفتیم واجب است برای او اقامه وجه کنیم همان توحیدی است که خلقت ما را به آن دعوت می‌کند و فطرت الهی به سویش هدایت می‌کند، آن فطرتی که تبدیل پذیر نمی‌باشد!