سلسله درسهای اسلام شناسی - درس پنجم
اسلام طبقاتی، اسلام ضد طبقاتی - قسمت چهاردهم
2 - جایگزینی اسلام قدرت به جای اسلام حقیقت - پس از مرگ پیامبر اسلام- نخستین انشعاب و تفکیک اسلام محمد بود:
اما در مورد سوال دوم: چرا مبارزه طبقاتی جامعه محمد نه توسط پیامبر اسلام و نه توسط امام علی و امام حسین و ائمه بعدی... به صورت مبارزه مدون مکتبی و در شکل «مرزبندی مکتبی» در نیامد؟ چرا تفکیک و پیدایش انواع اسلام در تاریخ اسلام، که از آغاز ریشه سیاسی داشت مانند خود مبارزات بعد از پیامبر که ریشه طبقاتی داشت، از صورت سیاسی به صورت طبقاتی در نیامد؟
در خصوص پاسخ به سوال فوق و با عنایت به این که با مرگ پیامبر اسلام ابتدا جامعه مدینه النبی محمد تجزیه و گرفتار تفرقه گردید و در ادامه آن بود که اسلام محمد دچار انشعاب و تجزیه گردید و انواع اسلامها بوجود آمد! به عبارت دیگر آن چه به صورت تاریخی اتفاق افتاد این بود که «تجزیه جامعه مدینه النبی محمد عامل تجزیه اسلام شد» نه بالعکس. تا آن جا که میتوانیم بگوئیم؛ اگر مدینه النبی محمد بعد از مرگ پیامبر اسلام تجزیه نمیشد امکان نداشت که اسلام محمد دچار انشعاب گردد، و انواع اسلام تاریخی (که در درسهای قبل اسلام شناسی به آنها اشاره کردیم و شامل -اسلام کلامی، اسلام فقاهتی، اسلام فلسفی، اسلام صوفی گری و... بودند-) به وجود بیاید، ولی آن چه در این رابطه قابل توجه میباشد؛ تنها عاملی که باعث گردید تا جامعه محمد را پس از مرگ او گرفتار تجزیه بکند - تضادهای طبقاتی- انتقال یافته از جامعه طبقاتی جاهلیت عرب به جامعه مدینه النبی پیامبر اسلام بود. با مرگ پیامبر اسلام این تضادهای خزنده سر از زیر خاکستر در آوردند و به صورت جریانهای سیاسی به مبارزه با هم پرداختند، و به این ترتیب تضادهای خزنده طبقاتی جامعه به صورت مبارزه طبقاتی ظاهر شدند، که این مبارزه از همان لحظه مرگ پیامبر یعنی در زمانی که علی مشغول کفن و دفن پیامبر بود و سقیفه برای انتخاب جانشین پیامبر به صورت خبرگان قبیلهائی (نه انتخابات شورائی) بین مهاجرین و انصار تشکیل شده بود و ابوسفیان و عباس سردمداران دو قبیله نامدار قریش یعنی قبیله امیه و قبیله هاشم که با تشکیل سقیفه سر خود را بی کلاه از قدرت میدیدند، با شتاب خود را به علی رساندند و با فریاد ابوسفیان بر سر علی که: ای بدبخت و ای ضعیف چرا ساکت نشسته ای؟ برخیز و بر علیه سقیفه بپا خیز تا به امر تو تمام کوچههای مدینه را از اسب و لشکر پر کنم؟ علی در همان حالی که مشغول غسل دادن پیامبر بود در برابر هوادارانش سر بلند کرد و خطاب به ابوسفیان گفت: «بدبخت گوسفندی است که شیرش میدوشند و ذلیل و ضعیف خری است که بر آن سوار میشوند، ای ابوسفیان چقدر کینه تو به اسلام طولانی شد برو که مرا به سپاه تو نیازی نیست»؛ و در همین جا بود که امام علی با بیان این خطبه نخستین بیانیه رسمی جناح خود را در برابر دو جریان قدرت سقیفه و ابوسفیان بر جنازه پیامبر و هواداران خودش که حول جنازه پیامبر جمع شده بودند، قرائت کرد. بدین ترتیب بود که مبارزه طبقاتی با مرگ محمد و در لحظهائی که هنوز جنازه او به خاک نرفته بود آغاز شد:
«أَیُّهَا اَلنَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ اَلْفِتَنِ بِسُفُنِ اَلنَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ اَلْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِیجَانَ اَلْمُفَاخَرَةِ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ به جناحٍ أَوِ اِسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ مَاءٌ آجن وَ لُقْمَةٌ یغص بِهَا آکِلُهَا وَ مُجْتَنِی اَلثَّمَرَةِ لِغَیْرِ وَقْتِ إِینَاعِهَا کَالزَّارِعِ به غیرِ أَرْضِهِ فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَی اَلْمُلْکِ وَ إِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ اَلْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اَللَّتَیَّا وَ اَلَّتِی وَ اَللَّهِ لاَبْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ اَلطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ بَلِ اِنْدَمَجْتُ عَلَی مَکْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَضْطَرَبْتُمْ اِضْطِرَابَ اَلْأَرْشِیَةِ فِی اَلطَّوِیِّ اَلْبَعِیدَةِ - ای مردم، موجهای فتنههای قدرت طلبی و طبقاتی را با کشتی آگاهی در هم بشکنید، و تضادهای قومی و هویت طلبیهای قبیلگی را کنار بگذارید، فخر فروشیهای جاهلیت را فراموش بکنید، رستگار شد آن جریانی که با آگاهی و پرو بال خود حرکت کرد، و نابود شد آن جریانی که خود را تسلیم قدرت کرد، قدرت برای انسان مانند آبی است که چون در یک جا متمرکز گردید متعفن میشود و یا لقمه ای است که در گلوی خورنده گیر خواهد کرد تا او را خفه کند، آن کس که میوه قدرت را در غیر موسم از درخت دیگران بچیند مانند کسی است که در غیر زمین خود زراعت میکند، اگر در این زمان من مبارزه را شروع کنم، جریانی خواهند گفت که علی برای کسب قدرت مبارزه میکند، و اگر در این زمان ساکت بنشینم جریان دیگر خواهند گفت که علی به خاطر ترس از کشته شدن محافظه کاری میکند، هیهات علی و مرگ، هیهات علی و ترس با آن همه مبارزه و ایثار و فداکاری که در زمان پیامبر کردم؟ به خدا سوگند که در مبارزه حق و باطل علی با مرگ انیس تر است از انس کودک شیر خوار با پستان مادرش، اما من در تشخیص زمان و شرایط امروز چیزی میفهم ام که شما نسبت به آن جاهلید، و اگر تحلیل ام را نسبت به شرایط برای شما بگویم مانند ریسمان آویزان چاه به لرزه در می آئید - نهج البلاغه شهیدی – خطبه 5.»
و از این زمان بود که مبارزه طبقاتی به صورت سیاسی آغاز شد و رسما سه جریان سیاسی در جامعه بعد از مرگ محمد جاری شدند.
جریان اول: جریان سقیفه بود که به صورت جریان حاکم در آمدند سردمداران این جریان همان جناحی بودند که در سال اول بعثت به صورت جمعی به اسلام گرویدند و شامل؛ ابوبکر، عمر، عبیدالله جراح، عبدالرحمن عوف، عثمان، سعد ابن ابی وقاص، طلحه و زبیر میشدند.
جریان دوم: که جریان محکوم به رهبری علی بود که شامل؛ بلال، ابوذر، سلمان، عمار، میثم، عبدالله ابن مسعود و... میشدند.
جریان سوم: همان جریان مشرکین مکه بودند که به زور و بعد از جنگهای بدر و احد و خندق و... مسلمان شده بودند و پس از این که دریافتند که دیگر توسط بت و شرک نمیتوانند هویت طبقاتی و هویت قبیلگی و هویت تاریخی خود را حفظ کنند، لباس اسلام به تن کردند و از آن طرف خندق به این طرف خندق آمدند و به جای شعار «اعلی هبل، اعلی هبل»، شعار «الله اکبر» سر دادنند و اکنون با مرگ پیامبر میکوشند تا هویت از دست رفته گذشته خود را تحت لوای اسلام بدست آورند، به خاطر کشته شدن سران آنها در جنگهای اسلام و به خصوص در جنگ بدر فعلا رهبری این جریان در دست ابوسفیان میباشد، که تمامی سردمداران دارالندوه که زنده مانده از جنگهای با اسلام هستند او را حمایت میکنند، و امروز جهت مقابله با جریان اول میکوشد تا با جریان دوم که جریان علی است جنت شود که علی دست رد بر سینه او میزند. از این زمان «پولاریزاسیون طبقاتی در جامعه محمد به صورت پولاریزاسیون سیاسی» در آمد، اما از آن جائی که مبارزه طبقاتی بین این سه جریان با انگیزههای متفاوتی جاری بود، لذا استراتژی و تاکتیکهای اتخاذی هر کدام از این سه جریان صورتی متفاوت داشت، که در یک تقسیم بندی کلی سه استراتژی متفاوت توسط این سه جریان به کار گرفته شد که عبارتند از:
الف - استراتژی اول؛ استراتژی جریان حاکم است و همان جریان سقیفه به رهبری شیخین بودند که استراتژی ایشان مبتنی بر توسعه نظامی حکومت و تحت شعار اسلام قدرت بود.
ب - استراتژی دوم؛ استراتژی جریان محکوم یا جریان علی بود که معتقد به استراتژی وحدت در عین تضاد بر پایه مبارزه نقدی (نه مبارزه حذفی) جهت آگاهی و سازمان گری تودهها در کانتکس اسلام حقیقت بود.
ج - استراتژی سوم؛ که استراتژی جریان سوم به رهبری ابوسفیان در راستای کسب - هویت قومی و قبیلگی و طبقاتی- خود در کادر - اسلام هویت- بودند
بدین ترتیب نخستین انشعاب در اسلام بوجود آمد و تکوین «اسلام حقیقت، اسلام هویت، اسلام قدرت» نخستین انشعابی بود که به مجرد مرگ پیامبر در اسلام محمد حاصل شد و آن چنان که دیدید عامل ایجاد این سه نوع اسلام؛ اعتلای - مبارزه طبقاتی درون جامعه محمد- بود که بعد از مرگ پیامبر اسلام به علت فراهم شدن شرایط اجتماعی، تضادهای طبقاتی از صورت خزنده به صورت جریانهای سیاسی نمود یافتند بنابراین (برعکس آنچه عبدالکریم سروش میگوید) تکوین اولیه انواع اسلام آبشخور معرفتی نداشته و امری پسندیده و مثبت نمیباشد بلکه مطابق دیدگاه معلم کبیرمان شریعتی (و مطابق آنچه در فصل ناکثین، در کنفرانس قاسطین و مارقین و ناکثین میگوید) آبشخور اولیه تکوین انواع اسلام مبارزه طبقاتی درون جامعه محمد بود که در آغاز به صورت خزنده رشد میکرد اما با مرگ پیامبر این مبارزه سیاسی علنی گردید. البته این تنوع اسلام (حقیقت، هویت، قدرت) به علت شرایط تاریخی و اجتماعی اسلام در بعد از مرگ پیامبر که جامعه اسلامی هنوز مرحله تاسیس خود را طی میکرد و به مرحله استقرار نرسیده بود، عاملی شد تا تنوع نخستین انواع اسلام در آن زمان به صورت سیاسی و نظامی باقی بماند و امام علی و امام حسن و امام حسین نتوانند آن را تئوریزه مکتبی بکنند، لذا از قرن چهارم به بعد که مبارزه طبقاتی پس از پشت سر گذاشتن فرآیندهای سیاسی و نظامی وارد فرآیند معرفتی شد، و از آنجائی که این استحاله توسط قدرتهای سیاسی حاکم و در راس آنها بنی عباس (یعنی اسلام هویتی و اسلام قدرتی) صورت گرفت، این امر باعث شد تا فرآیند معرفتی انواع اسلام که باعث تکوین -انواع اسلام فقاهتی و اسلام کلامی و اسلام تصوف هندی و اسلام فلسفی ارسطوئی شد- در خدمت اسلام هویتی و اسلام قدرتی باشد نه اسلام حقیقتی!
3 - اسلام حقیقت، اسلام هویت، اسلام قدرت:
ماحصل آن چه تا این جا گفتیم:
1 - به علت این که یکی از اهداف و شاید مهمترین هدف پیامبر اسلام در بستر وحی تاریخی خود «جامعه سازی» بود، باعث گردید تا پیامبر اسلام از همان آغاز بعثت خود با نزول آیات اول سوره مدثر و مزمل (که به پیامبر امر به جامعه سازی میشود) پروسه جامعه سازی خود را آغاز کند.
2 - پروسه جامعه سازی محمد در بستر پروسه وحی تاریخی پیامبر اسلام انجام گرفت.
3 - به دلیل اینکه هم وحی پیامبر اسلام یک وحی تاریخی بود و هم بزرگترین کار پیامبر اسلام زمینی کردن و در نتیجه تاریخی کردن وحی بود، لذا در این رابطه پیامبر اسلام با وحی تاریخی - جامعه سازی- خودش را باید در زمین آغاز میکرد و نه مانند اتوپیای افلاطون در ناکجا آباد آسمانها.
4 - برای جامعه سازی و به خاطر اینکه پیامبر اسلام میبایست در بستر جامعه طبقاتی و قبیلگی مکه اقدام به این امر میکرد، لذا نمیتوانست در آن چنان بستری از جامعه - جامعه سازی- را از وضعیت صفر شروع بکند.
5 - آبشخور اجتماعی جامعه طبقاتی و جاهلیت مکه برای جامعه سازی پیامبر اسلام باعث گردید تا تمامی ناهنجاریهای طبقاتی و اجتماعی توسط ایمان آوردندگان به اسلام به جامعه مکی محمد سرازیر گردد.
6 - پروسس جامعه سازی محمد در دو فرآیند مکی و مدنی انجام گرفت در فرآیند اول جامعه سازی پیامبر اسلام در مکه به علت اینکه هنوز حاکم نبود (بلکه بالعکس محکوم و محروم هم بود) این امر باعث گردید که تمامی مکانیزمهای جامعه سازی پیامبر در مرحله اول به صورت مخفیانه انجام گیرد که در این رابطه تاریخ نتوانسته است به انعکاس آنها به برون بپردازد.
7 - مکانیزمهائی که پیامبر اسلام جهت تصفیه خصلتهای طبقاتی و اجتماعی گروندگان به اسلام در امر جامعه سازی به کار میگرفت عبارت بودند از سه پراکسیس:
الف – مبارزاتی.
ب - پراکسیس نقدی بر پایه آداب و اخلاق و خصلتها و شخصیت و رفتار و کردار و متدولوژی خودش.
ج - پراکسیس عبادی که در راس آنها حج قرار داشت.
8 - جذب نیرو در مکه توسط پیامبر اسلام به وسیله گروندگان داوطلب به اسلام بدو صورت فردی و اجتماعی انجام میگرفت که جریانی بودن بعضی گروندگان به اسلام در سالهای اول مکه بزرگترین عامل انتقال خصلتهای طبقاتی به جامعه مکی محمد محسوب میگشت.
9 - نخستین جریانی که به صورت جمعی در سال اول جذب جامعه مکی پیامبر اسلام شدند جناح ابوبکر بود که به صورت هشت نفری با هم به اسلام ایمان آوردند اینها عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، عبدالرحمن ابن عوف، عبیدالله جراح، سعد ابن ابی وقاص، طلحه و زبیر.
10 - با ورود این افراد و این جریانها به جامعه مکی پیامبر اسلام از آن جائی که همه اینها در جامعه مکه در شرایط صفر نبودند و در دو صف محکوم و حاکم طبقاتی قرار داشتند باعث گردید که با انتقال تضادها از جامعه مکه به جامعه محمد، همین صف بندی و تضاد در جامعه محمد به صورت خزنده ایجاد گردد. یعنی جناحی در راستای قطب طبقاتی برتر و جناح دیگر در پیوند طبقاتی با طبقه محروم گذشته خود در این جامعه جدید التاسیس قرار گیرد.
11 - تضاد طبقاتی انتقال یافته به جامعه نوین پیامبر تا زمانی که پیامبر اسلام زنده بود در همین وضعیت خزنده نهادینه شده خود باقی ماند و به صورت جریانی نتوانست وارد مبارزه طبقاتی بشود، دلیل آن هم این بود که داغ بودن تنور وحی و مرحله تاسیسی بودن و پراکسیسهای توحید بخش پیامبر به علاوه شخصیت کاریزمات پیامبر مانع از جریانی شدن این جناحهای طبقاتی میشد.
12 - اگرچه پیامبر اسلام پیوسته توسط هر مکانیزم سیاسی و نظامی و اجتماعی و... سعی در حل این تضادها در بستر «توحید فلسفی و توحید انسانی و توحید اجتماعی» داشت، ولی همیشه نگران آینده جامعه خودش به علت رشد این تضادها بود.
13 - با مرگ پیامبر اسلام شرایط برای رشد این تضادها در بستر قدرت سیاسی آماده گردید لذا هنوز جنازه پیامبر به خاک سپرده نشده بود که با تکوین سه جریان طبقاتی که معلول رشد همان تضادهای گذشته بود، مبارزه طبقاتی جامعه محمد آغاز شد. این سه جریان عبارت بودند از:
الف - جریان اسلام قدرت که به رهبری ابوبکر و عمر توسط سقیفه قدرت را بدست گرفتند.
ب - جریان اسلام حقیقت که به رهبری علی و هواداران او که عبارت بودند از بلال، ابوذر، عمار، عبدالله ابن مسعود، خباب، سلمان و میثم و ...
ج - جریان اسلام هویت به رهبری ابوسفیان که تمامی مشرکین طبقه حاکمه مکه قبل از اسلام (با قبول اسلام تحمیلی مسلمان شده لذا) او را حمایت میکردند و با مرگ پیامبر اسلام کوشیدند تحت لوای اسلام هویت به بازسازی گذشته خود بپردازند.
14 - از آنجائی که پس از مرگ پیامبر در برابر اسلام قدرت که توسط سقیفه قدرت را بدست گرفته بود اسلام هویت به علت سابقه بد گذشته خود توان آلترناتیوی با سقیفه در امر تقسیم قدرت یا مشارکت در قدرت را نداشت، در مرحله اول اسلام هویت کوشید با جریان دوم یعنی جریان امام علی وارد ائتلاف بشود که امام علی دست رد بر سینه ابوسفیان زد.
15 - استراتژی که این سه جریان برای انجام مبارزه طبقاتی خود اتخاذ کردند متفاوت بود.
الف - جریان اول؛ یا جریان سقیفه از آنجائی که جریان حاکم بودند و ماشین دولت را در دست داشتند، کوشیدند با تکیه بر اسلام قدرت تمامی حرکت خود را در راستای توسعه نظامی اسلام به کار گیرند و در این امر تا آنجا پیش رفتند که علاوه بر مصر و یمن و بصره دو امپراطوری بزرگ ایران و روم را هم تسلیم قدرت خود کردند.
ب - استراتژی جریان دوم؛ که همان جریان محکوم بود برپایه اسلام حقیقت و در کادر تضاد در عین وحدت و وحدت در عین تضاد بود، که توسط برخوردهای نقدی نه حذفی میکوشیدند یک حرکت آگاهی بخش و سازمان گر اجتماعی داشته باشند.
ج - استراتژی جریان سوم؛ که همان اسلام هویت به رهبری ابوسفیان بود در راستای حرکت ائتلافی با جریانهای حاکم قدرت جهت انتقال قدرت به خود بودند که در عصر عثمان در این امر موفق شدند.
16 - مبارزه طبقاتی که در آغاز پس از مرگ پیامبر به صورت سیاسی شروع گردید و در مرحله حکومت شیخین هم همین روند سیاسی خود را حفظ کرد، در دوران عثمان به خاطر انتقال قدرت از -اسلام قدرت به اسلام هویت- وارد مرحله آنتاگونیست شد که این آنتاگونیست؛ با تبعید ابوذر به ربذه آغاز شد و با قتل عثمان به دست عمار یاسر به اوج خود رسید.
17 - در دوران حکومت چهار سال و نه ماهه امام علی آنتاگونیست مبارزه طبقاتی وارد فرآیند نوینی شد که سه جنگ «جمل و صفین و نهروان» در این رابطه شکل گرفت.
18 - نخستین انشعاب در اسلام و پیدایش انواع اسلام همین سه اسلام حقیقت و اسلام قدرت و اسلام هویت بود که به مجرد مرگ پیامبر اسلام صورت گرفت.
19 - آبشخور و دلیل انشعاب و تجزیه و تنوع سه اسلام (برعکس آنچه عبدالکریم سروش میگوید یک خواستگاه معرفتی نداشت بلکه بالعکس) مطابق آنچه شریعتی میگوید «آبشخور طبقاتی» داشته است.
20 - از آنجائی که آبشخور تکوین انواع اسلام معرفتی در قرن چهارم به بعد (در اشکال اسلام فقاهتی و اسلام کلامی و اسلام فلسفی و اسلام تصوفی، همان اسلام هویتی و اسلام قدرتی حاکم بود) این امر باعث گردید تا تمامی اسلامهای فوق در خدمت منافع اسلام هویتی و اسلام قدرتی حکومتهای - بنی عباس و عثمانی و صفویه- درآیند.
21 - علت این که اسلام حقیقتی تا زمان تکوین اسلامهای معرفتی در اشکال مختلف آن (اسلام کلامی، اسلام فقاهتی، اسلام فلسفی، اسلام تصوفی)، نتوانستند به تئوریزه کردن و تعریف تئوریک مرزبندیهای آن با اسلام هویتی و اسلام قدرتی بپردازند، آن بود که - به جز همان زمان اندک چهار سال و نه ماهه حکومت علی- به علت فشارهای سیاسی اسلام قدرت و اسلام هویت امکان تئوریزه کردن اسلام حقیقت برای آنها پیدا نشد.
22 - در جنگ اسلام هویت و اسلام قدرت با اسلام حقیقت (برعکس آنچه عبدالکریم سروش میگوید) آنتاگونیست و واقعه کربلا یک استثناء نبود، بلکه بالعکس مطابق آنچه شریعتی میگوید؛ یک قاعده بود (ما منا الا مقتول اومسموم) چرا که حتی آن زمانی که اسلام هویت به صورت فرمالیست و عوام فریبانه کوشید تا ولایتعهدی خود را به امام رضا واگذار نماید، به بن بست رسید و دستور قتل امام رضا را داد.
23 - به علت ماهیت طبقاتی -اسلام حقیقت و اسلام هویت و اسلام قدرت- اسلام تاریخی پیامبر اسلام بعد از مرگ پیامبر در بستر مبارزه طبقاتی ما بین این اسلامهای گوناگون جاری شد.
ادامه دارد