سلسله درسهائی از نهج البلاغه
سیمای ابوذر در دیدگاه علی، امام انسانیت
شرحی بر نهج البلاغه؛
«كَانَ لِي فيِما مَضَى أَخٌ فِي اللهِ - در گذشته دور من یک برادر دینی داشتم» (منبع؛ جعفر شهیدی- حکمت 288- صفحه 414).
امام در زمانی از ابوذر سخن میگوید که ابوذر تنها و گرسنه در ربذه مرده است و تبلیغات زهرآگین و مسموم کننده (بر ضد حرکت عدالت خواهانه ابوذر غفاری) حکومت معاویه آن چنان در شام و بر جامعه مسلمانان حاکم شد (که علی الان در سال 36 یا 37 هجری بر آنها حکومت میکند و از ابوذر سخن میگوید؛ یعنی 25 سال بعد از مرگ پیامبر و 10 سال پس از مرگ ابوذر تنها در صحرای ربذه به دست عثمان) که مردم حتی خاطرهائی در ذهن از بزرگترین صحابه پیامبر یعنی - جنده بن جناده یا ابوذر غفاری- نداشتند، ابوذر کسی است که پیامبر اسلام در وصفش فرمود؛ راست گوی تر از ابوذر در زیر این سقف آسمان ندیدم و باز محمد در توصیف او فرمود؛ بیشتر ساعات عمر ابوذر به تفکر سپری میشود، منادی وحی در باب ایمان ابوذر میگفت که؛ «لو علم ابوذر ما فی قلب السلمان فقد کفر یا فقد قتله - اگر ابوذر از آن چه که در قلب سلمان میگذرد مطلع میشد او را کافر میپنداشت.»
هنگامی که محمد پیامبر انسانیت میخواست تا مانند یک نقاش شخصیت ابوذر را بر روی صفحه تاریخ انسانیت ترسیم کند به او گفت؛ «ای ابوذر تو تنها آمدی و تنها حرکت میکنی و تنها میمیری» و آن تنهائی که محمد در ترسیم شخصیت ابوذر بر آن تکیه کلامی میکند به معنای جدائی ابوذر از جمع نیست چراکه ابوذر همیشه برای جامعه زندگی میکرد و برای جامعه مبارزه میکرد و در راه شعار عدالت خواهانه خود بر علیه نظام ابوسفیانی معاویه در شام و نظام طبقاتی عثمانی در دیگر بلاد اسلام، با تبعید به ربذه در تنهائی مرد. در این جایگاه تنهائی از نظر پیامبر دلالت بر پیش تازی و پیش گامی ابوذر جهت تحقق خواسته هائی میکرد که در این نظام به فراموشی رفته بود و برای همین او در رفتن و زیستن و مردن تنها بود «کونوا مع الناس و لا تکونوا مع الناس - با مردم باشید اما با مردم نشوید.» زیرا همه مردم در یک روال میآیند، زندگی میکنند و هم میمیرند اما در میان این همه انسانها تنها بعضی از آنها هستند که «آمدن و زیستن و رفتن» انتخابی دارند (برعکس اکثریت که - آمدن و رفتن و مردن- تحمیلی و اجباری و دستوری دارند) و به همین دلیل قرآن برای چنین افرادی نام شهید انتخاب میکند که به معنای «گواه و نمونه و الگو» است. با توجه به اشاره پیامبر اسلام در این تعریف و ترسیم و نقاشی از شخصیت ابوذر، تنهائی او در - آمدن و رفتن و مردن- دلالت بر پیش تازی و پیش گامی و پیش آهنگ بودن ابوذر در «آمدن و رفتن و مردن» میکند، زیرا آمدن ابوذر به اسلام و تولد او را باید از سال سوم بعثت پیامبر و در - خانه ارقم ابن ابی ارقم در بالای کوه صفا و در مخفی گاه محمد- و در آن زمانی بدانیم که ابوذر با محمد خلوت میکنند و در آن خلوت «کلامی بین آن دو انسان تاریخ ساز رد و بدل میشود که گرچه تا کنون بشریت به محتوای آن کلام آشنائی نیافته است ولی آن کلام چنان فونکسیون و عمل کردی از خود زایش کرد که از همان لحظه فرود ابوذر از صفای ارقم بن ابی ارقم» جندبن جناده صحرا گرد بدل به ابوذر غفاری تاریخ ساز انسان شد که با شعار «لا اله الا الله» خود تمامی شرک را - در مکه دارالندوه ابوسفیان و اکرم و ابوجهل و امه ابن خلف و در کاخ سبز سر به فلک کشیده معاویه بن ابوسفیان، و چه در گردن بند زن عثمان و نظام طبقاتی جامعه عثمانی و چه در فتوای کعب الاحبار که بر سر طلاهای تبر شکن و به ارث مانده از عبدالرحمن بن عوف همه را چون کوه آتش فشان به چالش کشید و آنچنان توفنده و بی امان فریاد زد که عثمان در یافت که معاویه توان خاموش کردن فریادهای حق طلبانه و عدالت خواهانه ابوذر در شام را ندارد و به درستی فهمید که وجود ابوذر در مدینه آتشفشان اعتراضی خواهد شد که جامعه طبقاتی عثمان را زیر و رو خواهد کرد. ابوذر به صحرای خشک ربذه در عربستان تبعید شد تا دور از جامعه مسلمانان که او چون ماهی به آب به آن وابسته بود، در آنجا تنها و گرسنه بمیرد. گرچه عثمان به نیروهای خود دستور داده بود که در وقت رفتن ابوذر از مدینه رسول الله به صحرای خشک ربذه کسی حق مشایعت او را نداشته باشد، تا غریب و تنها مدینه محمد را به طرف صحرای خشک ربذه ترک کند، اما علی در لحظه وداع ابوذر نمیخواست تا «امام عدالت خواهانه سوسیالیست تاریخ بشر» را تنها بگذارد و تسلیم دستور عثمان شود؛ لذا امام انسانیت علی - به همراه حسین و حسن و عقیل و عمار- پس از شنیدن خبر حرکت ابوذر از مدینه بی درنگ خود را به کاروان ابوذر رسانید و در برابر چشمان باز مردم مدینه با صدای بلند این چنین ابوذر را توصیف کرد؛
«يَا أَبَاذَرٍّ إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ - همانا ای ابوذر تو به خاطر خدا بر نظام طبقاتی عثمان عصیان کردی پس در تنهائیهای ربذه بر همان خدای خودت تکیه کن. یا اباذر، إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ - ای ابوذر نظام طبقاتی عثمان به خاطر حفظ دنیای خود از تو ترسیدند و تو را تبعید کردند اما تو به خاطر تحریف عقیده و ایمان ضد طبقاتی که داشتی از ایشان ترسیدی. یا اباذر؛ فَاتْرُكْ فِي أَيْدِيهِمْ مَا خَافُوكَ عَلَيْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَيْهِ - ای ابوذر اکنون که نظام عثمانی تو را به ربذه تبعید کردهاند دنیای آنها را به خود واگذار و تو با توشه ایمان و عقیدهات به طرف ربذه برو. یا اباذر؛ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَى مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاكَ عَمَّا مَنَعُوكَ - ای ابوذر چقدر نظام طبقاتی عثمانی به این دنیای خویش وابستگی دارند که حتی حضور تو را در مدینه پیامبر برای حفظ این دنیای خود تحمل نمیکنند و چقدر تو نسبت به دنیای خود ساخته عثمان سبک بال و بی نیازی. یا اباذر، وَ سَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَداً وَ الْأَكْثَرُ حُسَّداً - ای ابوذر دیری نخواهد گذشت که این نظام طبقاتی عثمانی بر هم بریزد و تو در مییابی که در فردای امروز سود آن برای عثمان نیست بلکه این توئی که در این معامله ما بین ایمان و دنیا سود کردهائی. یا اباذر، وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ كَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً - ای ابوذر اگر نظام طبقاتی عثمان تو را در صحرای خشک و لم یزرع ربذه تنها و بی کس قرار دهد و تمامی درهای آسمان و زمین را ببندد، باز تو با ایمان و صبر و مقاومت این درهای بسته را باز خواهی کرد. یا اباذر؛ لَا يُونِسَنَّكَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا يُوحِشَنَّكَ إِلَّا الْبَاطِلُ - ای ابوذر! در تنهائیهای ربذه پیوسته تلاش کن که جز حق مونسی نداشته باشی و تنها وحشت تو - در زیر سندان شکنجههای ربذه- نزدیکی با باطل باشد تا تو با این دو توشه بتوانی در زیر آن همه مشقت و گرفتاری مقاومت کنی. یا اباذر؛ فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْيَاهُمْ لَأَحَبُّوكَ وَ لَوْ قَرَضْتَ مِنْهَا لَأَمَّنُوكَ - ای ابوذر اگر تو به جای مبارزه با نظام طبقاتی عثمان تسلیم هژمونی قدرت آنها میشدی آنها به جای این همه کینه و دشمنی و شکنجه تو را خودی میپنداشتند و با تو دوستی میکردند و اگر به جای تکیه بر ایمانت بر قطعهائی از دنیای آنها تکیه میکردی به جای شکنجه گاه ربذه تو را در امان نظام خود قرار میدادند» (نهج البلاغه- جعفر شهیدی- خطبه 130- صفحه 128).
علی امام انسانیت (در سال 36 و 37) در زمانی که هنوز ده سال از مرگ ابوذر نگذشته است و جامعه مسلمانان ابوذر و بزرگیهای او را به یاد دارند و جنایت نظام عثمانی را در حق او فراموش نکردهاند، در مورد ابوذر چنین یاد میکند که؛ «كَانَ لِي فيِما مَضَى أَخٌ فِي اللهِ - در گذشتههای دور من یک برادر فی الله داشتم.» آیا علی با اعلام این نظر قصد نقد جامعهائی را دارد که از ابوذر دور شدهاند؟ آیا علی دوری جامعه از آرمانهای ابوذر را که ناشی از تبلیغات مسموم نظام طبقاتی عثمانی و نظام ضد انسانی معاویه در شام بود، به عنوان یک خطر اعلام نمیکند؟ آیا علی نجات جامعه زمان خود را در گرو پیوند دو باره با آرمانهای ابوذر نمیبیند؟ اگر بپذیریم که بزرگترین حرکت و عمل ابوذر مبارزه با نظام طبقاتی عثمانی بود، آیا علی با طرح این خطبه میخواست به مردم بگوید که بیماری امروز جامعه شما نظام طبقاتی باقی مانده از عثمان است که تنها با رویه ابوذر قابل مداوا میباشد؟ (چنانکه در نخستین خطبههای زمان خلافت برای مردم اعلام کرد) رجوع شود به نهج البلاغه جعفر شهیدی خطبه 15 و 16- صفحه 16 و صفحه 17 و خطبه 92 صفحه 85.
شخصیت ابوذر از نظر امام علی
مشخصه اول-«أَخٌ فِي اللهِ» برادری در راه خدا. برای فهم این خصیصه و مشخصه ابوذر باید نخست بر گردیم به «پیمان اخوت» که پیامبر اسلام با شعار «انما المنون اخوه» (پس از هجرت از مکه و در سال 13 بعثت با ورود به مدینه) جهت حل اختلاف بین دو قبیله اوس و خزرج و ایجاد وحدت بین مهاجرین و انصار ما بین مردم مدینه ایجاد کرد که نام آن «پیمان اخوت» بود. طبق این پیمان پیامبر اسلام دستور داد تا هر کدام از مردم مدینه - اعم از مهاجرین و انصار یا اوس و خزرج- برای خود یک برادر انتخاب کند که پیامبر برای خود علی را به عنوان برادر انتخاب کرد. هدف پیامبر اسلام از این پیمان «ایجاد اخوت در جامعه جدید مدینه و جلوگیری از اختلاف و برادر کشی (که تا قبل از ورود پیامبر اسلام به مدینه در بین دو قبیله اوس و خزرج وجود داشت) بود و قصد داشت از بستر وحدت به عنوان رشد و اعتلای جامعه مدنی جدید سود جوید. نیاز به گفتن ندارد که پیامبر اسلام در سایه «اخوت فی الله» میخواست رابطه بین جامعه مدنی تازه ایجاد شده را از سطح - خونی و قومی و خانواده گی و قبیله گی- به سطح فراخونی و فراقومی و فراخانوادگی و فراقبیله گی برساند تا بتواند انرژیهای گرفتار شده در زندان خون و قوم و قبیله را آزاد کند و آن را به سوی ایجاد حرکت و تحول و اعتلا و رشد برای فرد و جامعه و تاریخ انسان سمت دهد و لذا بزرگترین عاملی که پیامبر اسلام توانست (به قول جواهر لعل نهرو) به توسط آن مشتی افراد صحراگرد و غیر متمدن را به مرحله» تمدن و مدینه برساند و تاریخ بشر را دچار تحول کیفی کند؛ آزاد کردن انرژی افراد در کانتکس پیمان «اخوت فی الله» بود! تا آنجا که پیامبر اسلام در بستر «اخوت فی الله» خطاب به سلمان فارسی میگوید؛ «سلمان منا اهل بیت - سلمان از خانواده من است.»
پیمان «برادری بر خدا» شاه فنر حرکت انسان ساز و جامعه ساز و تاریخ ساز پیامبر اسلام بود که به توسط آن توانست تمامی دعوت و رسالت خود را بر مبنای این شالوده پی ریزی کند، پیامبر اسلام بر پایه پیمان اخوت دعوت خود را توانست در کمتر از 20 سال جهانی نماید و بزرگترین تمدنهای تاریخ را - مصر، ایران و روم- به دعوت تاریخی خود تسلیم نماید. بنا بر این رمز و کلید واژه تکامل حرکت پیامبر در «اخوت فی الله» نهفته است و امام علی در زمانی از «اخوت فی الله» به عنوان معیار شخصیت ابوذر صحبت میکند که بزرگترین برادر نصبی او - عقیل فرزند بزرگ ابوطالب- از گروه خارج شد و در فرار از عدالت علی به معاویه پناه برد. پیمان برادری بر معیار جمع و تشکیلات و گروه میتواند عامل یک حرکت اعتلائی بشود اما برای آن که جمع و تشکیلات و گروه بتواند جهت آزاد کردن انرژیهای فرد از زندان فردیت و خون و قوم و خانواده- فائق آید، لازم است تا بنای حرکت خود را صادقانه بر معیار شالوده «برادری برای خدا» استوار سازد و تا زمانی که برای به انجام رساندن این مقصود نائل نگردند، امکان اعتلا برای آن قوم و جمع، تشکیلات یا گروه میسر نخواهد بود؛ لذا رابطه علی با ابوذر بر پایه اخوت فی الله بوده است و در چارچوب این اصل رکین منجر به تکامل و اعتلا گردید، برای همین امام علی در ادامه جهت تبیین مشخصات شخصیت ابوذر به شرح عوامل بستر ساز «اخوت فی الله» یا «برادری برای خدا» میپردازد و ما نیز در این بحث به این سوال پاسخ خواهیم داد که؛ چرا ابوذر توانست به مقام «اخوت فی الله» دست پیدا کند و با افراد برجسته مدینه النبی پیامبر مقایسه گردد؟ امام علی در پاسخ به این سوال به ترسیم نقاشی تابلوی شخصیت ابوذر میپردازد. از نظر امام علی هر کسی در جامعه و تشکیلات به صورت اخلاقی و دستوری نمیتواند به مقام «اخوت فی الله» دست پیدا کند و در این کادر انرژیهای محصور خود را آزاد سازد، برادری برای خدا مرتبهائی از تعالی وجود در یک فرد است که پس از نائل شدن به مراتب دیگر حاصل میشود، امام علی در ادامه به عواملی که باعث شد تا ابوذر به مقام «برادری برای خدا» دست پیدا کند، اشاره میکند.
مشخصه دوم- «وَ كَانَ يُعَظِّمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ» آنچه باعث عظمت شخصیت ابوذر در چشم من شد بی مقداری دنیا در چشم او بود. از این مرحله به بعد امام علی در توصیف شخصیت ابوذر به شرح عواملی میپردازد که توسط آن ابوذر توانست به مقام «اخوت فی الله» در حرکت خود دست پیدا کند. از نظر علی نخستین عامل بستر ساز مقام اخوت فی الله در فرد این است که او بتواند خود را سبک بال بکند، به عبارت دیگر شخص بتواند - در روابط اجتماعی و تشکیلاتی- از وابستگیهای این جهانی خود را آزاد تر کند که به این نسبت میتواند در رفتن و حرکت خود را از زمین بکند و پرواز دهد! اما امکان پرواز برای انسانهای سنگین و گرفتار شده در بین تعلقات - اعم از مال و مقام و فرزند و خانواده و خون و قوم و قبیله و شکم و شهوت و قدرت و خاک- وجود ندارد که در این مورد حافظ میگوید؛ غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزادم
تا انسان نتواند زیر این چرخ کبود خود را - زهر چه رنگ تعلق دارد- آزاد کند، برای او امکان ایجاد «اخوت فی الله» در حرکت حاصل نخواهد شد، لذا در نگاه امام علی علت تکامل پذیری شخصیت ابوذر در این بود که او فرد آزاد و رها شده و سبک بالی بود و از هرچه رنگ تعلق داشت توانسته بود در بستر خود سازی «نفس خویش» را آزاد کند به عنوان مثال ابوذر توانسته بود در جنگ تبوک تکامل پذیری نفس خود را به اثبات برساند. جنگ تبوک از سختترین غزوههای دوران 8 سال مبارزه نظامی پیامبر اسلام بود که پنج ویژگی داشت؛
اولا - نخستین جنگ بین مسلمانان با امپراطوری روم بود.
ثانیا - نخستین جنگ در خارج از عربستان بود.
ثالثا - جنگ در گرمترین نقطه تابستان عربستان اتفاق افتاد.
رابعا - این جنگ در بین جنگهای مسلمانان دارای بالاترین مسافت تا مرزهای روم بود.
خامسا - در این جنگ امکانات (به لحاظ لجستیکی و تدارکاتی) مسلمانان در حد اقل ممکن قرار داشت.
دلایل فوق تاثیر زیادی بر سپاه اسلام داشت و هر چه که زمان میگذشت رفته رفته افرادی که نتوانسته بودند به مقام «فی اخوت الله» دست پیدا کنند، سپاه پیامبر را رها میکردند و به مدینه بر میگشتند. البته به موازات فرار یا برگشت افراد از سپاه خبر آن به فرمانده سپاه که خود پیامبر اسلام بود میرسید و پیامبر اسلام در واکنش به اخبار رفتن افراد این جمله را تکرار میکرد که؛ اگر خیری در او باشد بر میگردد. تا خبر به پیامبر رسید که ابوذر هم بر گشت و سپاه اسلام را ترک کرد که باز پیامبر اسلام در پاسخ تکرار کرد که؛ اگر خیری در ابوذر باشد باز میگردد. سپاه اسلام برای استراحت در منطقه ای میایستد، که یکی از دیده به آنها به محمد خبر آورد که سایهائی از دور در حال نزدیک شدن به ما است که بی درنگ پیامبر فریاد زد که او ابوذر باید باشد، صبر کردند تا آن شبه به سپاه برسد آری ابوذر بود که خسته و پیاده و تشنه و گرسنه خود را به سپاه محمد رسانید. بی درنگ خود را به آغوش حبیب خود محمد افکند و پیامبر دستور داد تا برای او آب و غذا بیاورند، ابوذر با اشاره گفت با خود آب و قوت دارم، و محمد به او گفت پس چرا مصرف نکردی و ابوذر در جواب محمد گفت میخواستم مصرف کنم به این فکر افتادم که نکند محمد و سپاه او گرسنه و تشنه تر باشند و به این آب و قوت من نیازمند، پس آن را ذخیره کردم تا به حبیبم برسانم، پیامبر از ابوذر پرسید که دلیل برگشت تو از سپاه چه بود؟ ابوذر در پاسخ گفت شتری که بر آن سوار بودم به علت ضعف از حرکت واماند و هر چه کردم نتوانستم او را به حرکت وادار سازم، لذا رهایش کردم و پیاده آمدم.
این بر خورد ابوذر در جنگ تبوک نمایش یک انسان سبک بال است که به راحتی میتواند پرواز کند! بیان امام علی در اینجا در خصوص بی مقداری دنیا در چشم ابوذر - بی مقداری صوفیانه نیست که ابوذر بخواهد با پشت کردن به دنیا آن را به دنیا داران عطا کند- بلکه «مبارزه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و اعتقادی» ابوذر در جهت آبادسازی این دنیا در بستر عدالت و سوسیالیسم بوده است، تا دنیا بتواند از کام گروه و افراد و طبقه خاص خارج گردد و در خدمت جامعه و همگان قرار گیرد؛ و به این دلیل ابوذر هر روز بر بام تاریخ ایستاده و فریاد میزند که؛ «اعجبت لمن لا یجدو القوت فی بیته کیف لایخرج علی الناس شاهرا سیف - من تعجب میکنم از کسی که در خانه خود قوت نمییابد و دست به شمشیر نمیبرد تا به جان این نظامهای عثمانی بیافتد.» دنیا در اینجا از نگاه امام علی «وابستگیها و علقههای» شخص است که او را به زمین قدرت و مال و میز و شکم و شهوت و فرزند و خانواده و... متصل میکند و به صورت مرغ خانگی میسازد که عاجز از داشتن پر عقاب برای پرواز میشود. از نگاه علی «ابوذر مردی آزاده بود» و او به علت آزادگی خود را از - میز و مقام و قدرت و شکم و شهوت و فرزند و خانواده- را رها کرد و هر آنچه که میتوانست در رسیدن او به «اخوت فی الله» سدی باشد، رها کرد.
مشخصه سوم؛ «وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ -شکم بر ابوذر تسلط نداشت و نسبت به آنچه که نداشت بخیل نبود و بر آنچه که به آن دست پیدا میکرد هم حریص نبود.» در این جا سخن بر سر رهائی و آزادی فرد است که مولوی ابیاتی در این مورد دارد که در زیر میخوانیم؛
شهوت دنیا مثال گلخن است / که از او حمام تقوی روشن است
لیک قسم متقی زین تون صفا است / زان که در گرمابه است و در تقا است
اغنیا ماننده سرگین کشان / بهر آتش کردند گرمابه دان
اندر ایشان حرص بنهاده خدا / تا بود گرمابه گرم و با نوا
ترک این تون گیر و در گرمابه ران / ترک تون را عین آن گرمابه دان
هر که در تون است او چون خادم است / مرو را کاو صابر است و حادم است
تونیان را نیز سیما آشکار / از لباس و از دخان و از غبار
پیش عقل این زر چو سرگین ناخوش است / گرچه چون سرگین فروغ آتش است (مثنوی مولوی- دفتر چهارم- ص 219- سطر 35 به بعد)
مولوی در ابیات دیگری میگوید که؛
هم چنین هر شهوتی اندر جهان / خواه مال و خواه جاه و خواه نان
خواه باغ و مرکب و تیغ و مجن / خواه ملک و خانه و فرزند و زن
هر یکی زآنها تو را مستی کند / چون نیابی آن خمارت نشکند
این خمار غم دلیل آن شده است / که بدان مقصود مستیات بده است (مثنوی مولوی- دفتر سوم- صفحه 173- سطر چهاردهم به بعد)
و باز میخوانیم که؛
کیست مولا آن که آزادت کند / بند رقیت زپایت بر کند
چون به آزادی نبوت هادی است / مومنان را زانبیا آزادی است (مثنوی مولوی- دفتر ششم- صفحه 419- سطر 26)
سومین خصیصه ابوذر رهائی از زندان آروزهای دراز و زندان حرص و شکم و شهوت که همه باعث سنگین شدن انسان برای رها شدن او میگردد. اگر ابوذر با استخوان (کعب الحبار برای شمشهای طلای به جای مانده از عبدالرحمن بن عوف بر اساس اسلام فقاهتی با - آیه و حدیث- فتوا صادر میکند) بر سر عبدالرحمن بن عوف میکوبد و در برابر معاویه و کاخ سبز او فریاد عدالت سر میدهد به خاطر آن است که او فردی است رها از وابستگی. البته ابوذر در دوره حضورش در کنار محمد توانسته بود بخشی از خصوصیات خود را از او بی آموزد، چنان که امام علی میگوید؛ مهمترین خصیصه پیامبر سبک بالی و رهائی از وابستگیها بود که توانست او را به مقام «اسوه حسنه» در تاریخ انسان برساند؛ «وَ لَقَدْ كَانَ ص يَأْكُلُ عَلَى اَلْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ اَلْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ اَلْحِمَارَ اَلْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ وَ يَكُونُ اَلسِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ اَلتَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ يَا فُلاَنَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ عَنِّي فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ اَلدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا فَأَعْرَضَ عَنِ اَلدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ لِكَيْلاَ يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً وَ لاَ يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً وَ لاَ يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاماً - پیامبر اسلام روی زمین غذا میخورد- و مانند بردهها مینشست- و با دست خود کفش پاره خود را وصله میزد- و با دست خود لباس پاره خود را میدوخت- سوار الاغ برهنه میشد و دیگری را هم پشت سر خود سوار میکرد- و آنگاه که یکی از زنهایش بر در خانهاش پردهائی منقش آویزان کرده بود فرمود آن را از نظر من پنهان کن و دور بدار تا دنیا و زینتهای آن به یاد من نیاید- پس با قلب خود از دنیا اعراض نمود و یاد آن را از خود دور ساخت چراکه دوست میداشت تا زینت دنیا از چشمش پنهان شود تا از آن برای خود اسباب تجمل فراهم نسازد و دنیا را جای استقرار و پایداری نداند و هرگز در آن امید اقامت نداشته باشد» (جعفر شهیدی- خطبه 160- صفحه 162- سطر 14 به بعد).
خصیصه چهارم؛ «وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ - بیشتر اوقات خود را به سکوت و تفکر طی میکرد و اگر لب به سخن میگشود و بر گویندگان آنجا چیره میگشت و با پاسخ خود عطش پرسش گران را مینشاند»- زمانی که از همسر ابوذر در باب چگونه زندگی کردن ابوذر در دوران تبعیدی او در ربذه پرسیدند او بر سه مبنای زندگی ابوذر در ربذه تکیه کرد؛ اول- سکوت ابوذر. دوم- تنهائی ابوذر. سوم- تفکر ابوذر.
برای همین علی گفت که؛ بیشتر عمر ابوذر در ربذه به سکوت و تفکر میگذشت و به این دلیل امام علی در راستای طرح عوامل سبک ساز ابوذر به سکوت و تفکر او اشاره میکند. مولوی در این رابطه میگوید که؛
این زبان چون سنگ و فم آتش وش است / و آن چه بجهد از زبان چون آتش است
سنگ و آهن را مزن برهم گزاف / گه ز روی نقل و گه از روی لاف
زانکه تاریک است و هر سو پنبه زار / در میان پنبه چون باشد شرار
ظالم آن قومی که چشمان دوختند / وزسخن ها عالمی را سوختند
عالمی را یک سخن ویران کند / روبهان مرده را شیران کند (مثنوی مولوی- دفتر اول- صفحه 34- سطر 14)
بنابراین از نظر امام علی یکی از مشخصههای انسانهای بزرگ و هم چنین ابوذر این بود که نگفتنیهای آنها بیشتر از گفتنیهایشان بود، زیرا بعد از یک خروار سکوت و اندیشه یک مثقال گفتنیهایشان زائیده میشود و البته در این رابطه است که قرآن در سوره توبه - آیه 61 بزرگترین مشخصهائی که از زبان مشرکین برای پیامبر اسلام نقل میکند این است که مشرکین به پیامبر میگفتند او گوش است! معنای این کلام آن است که پیامبر اسلام در برخورد با مشرکین بیش از آنکه حرص در سخن گفتن داشته باشد، حرص در شنیدن داشت و به علت حرص پیامبر در شنیدن بود که پیامبر بیشتر در برخورد با مخالفین سکوت میکرد تا حرفهای آنها را گوش بدهد که به این دلیل مخالفین لقب گوش بر پیامبر گذاشته بودند و در این رابطه است که قرآن در نقل قول این لقب مخالفین به پیامبر میگوید؛ ای پیامبر بگو من گوش هستم، ولی گوشی هستم که در راه خیر شما هستم. «وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يؤْذُونَ النَّبِي وَيقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيرٍ لَكُمْ يؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ يؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ - و از این مخالفین کسانی هستند که برای آزار دادن پیامبر میگویند پیامبر گوش است ای پیامبر به اینها بگو درست است که من گوش هستم ولی من گوشی هستم که در گوش بودن من برای شما خیری در آن است چراکه این پیامبر به خدا ایمان دارد و مومنان را تصدیق میکند و برای کسانی که به او ایمان بیاورند رحمتی است و طبیعی است برای کسانی که بدین وسیله بخواهند پیامبر را اذیت کنند عذابی مقدر گشته است» (قرآن سوره توبه- آیه 61).
پس چهارمین خصیصه ابوذر از نگاه علی این بود که؛ ابوذر در جمع فردی ساکت بود و بیشتر میشنید تا حرف میزد و آن زمانی که احساس میکرد نیاز به گفتن دارد با کلام خود تشنگان را سیراب میکرد، چراکه پشت حرفهائی که میزد ساعتها تفکر کردن وجود داشت.
مشخصه پنجم- «وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثٌ عَادٍ وَ صِلُّ وَادٍ لَا يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً -به خاطر تواضع و فروتنی که داشت مردم او را انسانی ضعیف و ناتوان میپنداشتند در صورتی که وقتی کار او به عمل میرسید در عرصه کارزار مثل شیر خشمگین و مار پر زهر در برابر دشمن مردم ظاهر میشد و جز در محکمه قضاوت او تن به برهان و دلیل نمیداد.» امام علی در طرح خصیصه پنجم ابوذر به تفاوت ظاهر و باطن ابوذر تکیه میکند و میگوید که بین ظاهر ابوذر و باطن او تمایزی وجود داشته است، به این دلیل که؛ ظاهر ابوذر به خاطر تقوا و خشوعی که داشت در نگاه مردم به ظاهر انسان افتادهائی میآمده است و مردم چنین میپنداشتند که ابوذر انسان ظلم پذیر و مظلومی است، در صورتی که با توجه به گفتههای امام علی عکس آن بوده است و امام میگوید؛ هرچند ابوذر در برابر مردم انسان افتادهائی بود اما در برابر دشمن مانند شیر خشمگین و مار زهرآگین بود. یکی از شعارهای ابوذر پیوسته در برابر پرودگار این بود که؛ «یا رب المستضعفین» ای پروردگار به ضعف گرفته شده در تاریخ؛ و شاید دلیل این که ابوذر پروردگارش را با این نام صدا میکرد به خاطر حساسیتی بود که ابوذر نسبت به مستضعفین تاریخ داشته است، البته زندگی و مبارزات ابوذر نشان میدهد که ابوذر در عرصه مبارزات پیگیر و بی امان خود بر علیه استضعاف اقتصادی - بیشتر از استضعاف سیاسی یا استضعاف اجتماعی- تکیه داشته است و شاید دلیل این امر آن بوده که ابوذر عامل استضعاف سیاسی یا استضعاف فرهنگی و استضعاف اجتماعی را در استضعاف اقتصادی میدانسته است و نه بر عکس آن، به همین دلیل تمامی نبرد ابوذر با نظام عثمانی در مدینه و با نظام ابوسفیانی معاویه در شام و با عبد الرحمن عوف و کعب الاحبار در راستای «نفی استضعاف اقتصادی» بوده است و چنان در این راه مانند شیر خروشان توفنده پیش میرفت که وقتی از طرف مخالفین جهت ساکت کردن ابوذر با سلاح تهدید و تطمیع با او روبرو شدند در پاسخ گفت؛ اگر شمشیرتان را بر حلقوم من قرار دهید و من بدانم تنها یک نفس از حیاتم باقی مانده است، همان یک نفس را در راه حقی که از حبیبم محمد آموختهام برمیآورم! و بدین دلیل بود که دستگاه عثمانی پس از این که در یافت با هیچ صلاحی نمیتوانند فریاد ابوذر را خاموش کنند در آخرین تیر ترکش خود راه تبعید او به سرزمین بی آب و علف ربذه را کردند، به طوری که ابوذر از فقر و گرسنگی در ربذه مرد. ابوذر قبل از مرگ به همسرش میگوید؛ پس از مرگم برو در مسیر کاروانهائی که از آنجا میگذرند قرار بگیر و از آنها برای کفن و دفن من کمک بخواه تا در همین جا (صحرای خشک) مرا دفن کنند. همسر ابوذر پس از مرگ او و بنا به وصیت ابوذر همین کار را کرد یعنی به مسیر کاروانها رفت و به صورت تصادفی کاروانی را دید که از آنجا در حال عبور بود و تحت فرماندهی مالک اشتر نخعی؛ لذا آن کاروان پس اینکه چهره آن پیرزن را جهت کمک خواهی دیدند ایست کردند و هنگامی که قصه مرگ ابوذر را از زبان آن پیرزن شنیدند و به علت آشنائی باشیر غرنده مشتاقانه در مراسم کفن و دفن ابوذر شرکت کردند و جنازه او را در صحرای خشک ربذه به خاک سپردند و بدین ترتیب «شیر غرنده صحرای حق و باطل» به توسط مالک اشتر که خود شیر غرنده کارزارهای علی با باطل بود، به خاک سپرده شد.
خصیصه ششم؛ «وَ كَانَ لَا يَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ حَتَّى يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ - او احدی را که در باره عمل خلاف ایشان عذر موجه داشتند سر زنش نمیکرد بنا بر این اگر در برابر عمل افراد دیگر قرار میگرفت ابتدا دلیل آنها را میشنید و بعد به قضاوت در باب اعمال آنها میپرداخت.» در این قسمت از کلام امام علی به خصیصهائی از ابوذر اشاره میکند که مطابق آن ابوذر بر پایه همان بینش که نسبت به اصل عدالت داشت، عدالت را فقط در محدوده اصل عدالت نظری خلاصه نمیکرد بلکه از نگاه ابوذر اصل عدالت دارای مؤلفههای مختلفی میباشد که عبارتند از؛ «عدالت اقتصادی، حقوقی، اجتماعی، اخلاقی یا نفسانی، سیاسی، فلسفی و وجودی» که امام علی در این بحث بر اصل «عدالت حقوقی» از چشم ابوذر تکیه میکند که مطابق آن ابوذر در راستای اجرای اصل عدالت حقوقی همیشه اعمال افراد را در قضاوت با کانتکس نیات و انگیزه افراد تحلیل میکرد، لذا در تا زمانی که انگیزه افراد را نسبت به اعمال آنها فهم نمیکرد در مورد آنان قضاوت نمیکرد.
مشخصه هفتم- «وَ كَانَ لَا يَشْكُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ- او هرگز از درد و ناراحتی شکوه نمیکرد مگر پس از بهبودی از آن بیماری.» فلسفه درد و بیماری برای ابوذر چنان که قرآن مطرح میکند یک آزمایش و تجربه بوده است تا انسان بتواند توسط آن ظرفیتهای نهفته درون خود را که به صورت صبر و مقاومت ظاهر میشود به نمایش بگذارد قرآن در این باره میگوید که؛ «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ - الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ - و هر آینه ما بندگان خود را با ترس و فقر و جان و مال و حاصل همه کارهای ایشان بیازمائیم تا جوهره صبر در آنها ظهور کند- پس بر صابرین بشارت باد که پس از برخورد با هر مصیبتی در زندگی خود به خاطر آنکه آن را یک آزمایش الهی جهت ظهور ظرفیتهای وجودی تلقی میکنند، بر آن صبر میکنند» (سوره بقره - آیات 155 - 156). از دیدگاه امام علی ابوذر با این مشخصه چنین برخورد کرد، یعنی به بیماری به عنوان یک آزمایش جهت تبارز پتانسیل صبر و مقاومت در درون خود توجه میکرد و نه بالعکس؛ لذا ابوذر در زمانی که که گرفتار یک بیماری میشد شکوه و شکایتی از آن نمیکرد و کسی هم آگاه به بیماری او نمیشد و در زمانی دیگران را از بیماری خود آگاه میکرد که بهبود پیدا کرده بود.
مشخصه هشتم؛ «وَ كَانَ يَفْعَلُ مَا يَقُولُ وَ لَا يَقُولُ مَا لَا يَفْعَلُ -او هر چه میگفت ابتدا عمل میکرد و بعد میگفت و هرگز دیگران را در عملی که انجام نداده بود، دعوت نمیکرد.» این خصیصه ابوذر ریشه در این دستور صحیح اخلاقی دارد که مسلمانان را امر میکند به؛ «کونوا دعاه الناس به غیر السنتکم - مردم را با اعمالتان به معروف و خیر دعوت کنید نه با زبانتان.» (امام صادق) که بی شک بهترین زبان در فرا خوانی دعوت «زبان عمل» است، چراکه امام علی تبیین اسلام را چیزی غیر از عمل نمیداند! «لَأَنْسُبَنَّ اَلْإِسْلاَمَ نِسْبَةً لَمْ يَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِي اَلْإِسْلاَمُ هُوَ اَلتَّسْلِيمُ وَ اَلتَّسْلِيمُ هُوَ اَلْيَقِينُ وَ اَلْيَقِينُ هُوَ اَلتَّصْدِيقُ وَ اَلتَّصْدِيقُ هُوَ اَلْإِقْرَارُ وَ اَلْإِقْرَارُ هُوَ اَلْأَدَاءُ وَ اَلْأَدَاءُ هُوَ اَلْعَمَلُ - اسلام را چنان تعریف کنم که پیش از من هیچ کس چنین تعریفی از اسلام نکرده باشد؛ اسلام عبارت از تسلیم، کدام تسلیم؟ تسلیمی که بر پایه یقین صورت گیرد- و یقین چطور حاصل میشود؟ از طریق تصدیق و کدام تصدیق میتواند بستر ساز یقین باشد؟ تصدیقی که معلول اقرار باشد، اقرار به چه؟ اقراری که از عمل زائیده شود پس اسلام همان عمل است» (نهج البلاغه- جعفرشهیدی- حکمت 125- صفحه 382).
خصیصه نهم؛ «وَ كَانَ إِنْ غُلِبَ عَلَى الْكَلَامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ وَ كَانَ أَنْ يَسْمَعَ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ - اگر ابوذر در کلام و سخن مغلوب جمع میشد سکوت میکرد زیرا او به شنیدن و گوش دادن بیشتر حریص بود تا به سخن گفتن و تکلم. ابوذر مردی بود که با سرمایه سه گانه «سکوت و تنهائی و تفکر» زندگی میکرد لذا طبیعی است مردی که چنین سرمایهائی داشته باشد به شنیدن و گوش دادن از مخالفین (که در باب پیامبر اسلام میگفتند) بیشتر حریص است تا به سخن گفتن.
مشخصه دهم؛ «وَ كَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ نَظَرَ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَخَالِفُهُ فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِيهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِيرِ - وقتی او در برابر دو امر قرار میگرفت آن را انتخاب میکرد که از خواسته نفسانی او دورتر باشد. پس بر شما باد تا از چنین اخلاقی به چنین شخصیتی عبرت کنید که اگر توان کسب همه اخلاق ابوذر را ندارید به کسب حداقل آن هم قناعت کنید، زیرا فرا گرفتن کمتر بهتر از ترک همه آن است.»
امام علی هدف از گفتن این کلام خود را برای مردم روشن میسازد که از طرح خصیصههای ابوذر به دنبال طرح مانیفست اخلاقی اسلام برای مردم است که آن مانیفست در وجود ابوذر مدون شده بود، و برای همین امام علی مردم را دعوت به این اخلاق پسندیده میکند اما در این میان اشاره به نکتهائی میکند که در کسب اخلاق اسلامی برای همه یک ضرورت میباشد از نظر امام شخصیت ابوذر یک شخصیت کاملی بوده است و طبیعی است که اخلاق در چنین شخصیت کاملی یک اخلاق حداکثری باشد که کسب آن برای همه افراد ممکن نباشد لذا امام در پایان میفرماید؛ در اخلاق - به خاطر عملی بودن- همیشه از حداقل شروع کنید و رفته رفته به کمال دست پیدا کنید، برعکس اندیشه که - به خاطر ذهنی بودن- لازم است تا بر تعلیم حداکثر تکیه کنیم.
والسلام