شریعتی و سکولاریسم - قسمت اول

مبانی تئوریک نهضت سکولاریزاسیون شریعتی

 

الف – چه تعریفی از سکولاریسم داریم؟ گرچه سکولاریسم از جمله کلید واژه‏هائی است که برای اولین بار در بستر پروسس تکوین انقلاب کبیر فرانسه وارد دیسکورس روشنفکری جهان گردید، ولی این ترم سیاسی و فرهنگی و اجتماعی در طول دوقرن حیات تاریخی خود فراز و نشیب‏هائی داشته است که باعث شده تا ما برای تعریف آن مجبور بشویم یک تعریف خاص از این کلید واژه در شرایط مختلف زمانی و مکانی تاریخ خودمان ارائه دهیم. خود لغت و کلمه سکولار یک اصطلاح لاتین و یونانی می‌باشد که در پروسس تکوین و تثبیت انقلاب کبیر فرانسه دلالت بر مبارزه ضد کلیسائی می‌کرد، زیرا در دوران قرون وسطی نظام کلیسائی در تمامی ارکان‌های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مردم اروپا وغرب رسوخ کرده بود لذا در بستر پروسس انقلاب کبیر فرانسه روشنفکران ومردم و بورژوازی فرانسه حرکتی در جهت کلیسازدائی از اقتصاد و جامعه و فرهنگ و حتی مذهب و سیاست کردند.

از آنجائیکه این نهضت کلیسازدائی از قاعده جامعه فرانسه آغاز شد در نتیجه سکولاریزاسیون در غرب و فرانسه صورت جنبش و نهضت پیدا کرد که حاصل این شد تا این نهضت و جنبش فراگیر کلیسازدائی در عرصه ‏های اقتصاد و سیاست و فرهنگ و اجتماع و حتی مذهب در غرب و اروپا و فرانسه تحت نام نهضت سکولاریزاسیون مطرح شود. البته معنی تحت لفظی سکولار این جائی و این زمانی می‌باشد که در کانتکس اصطلاح دلالت بر رویکردی جدیدی می‌کند که در برابر رویکرد قدیمی اسکولاستیک که به آسمان و آخرت فکر می‌کرد، می‌کند این رویکرد ضد اسکولاستیک معتقد است که به جای آسمان، باید به زمین بیاندیشیم و به جای آخرت، باید به همین دنیا فکر بکنیم. بنابراین بهترین معنی برای سکولاریسم عبارت است از «زمین ‏گرائی» در برابر «آسمان ‏گرائی» و «دنیا‏گرائی» به جای «آخرت ‏گرائی» اسکولاستیک می‌باشد که صد البته این نهضت فرهنگی و اجتماعی و فکری و اقتصادی و سیاسی بر حسب نوع - موضوعی که هدف تغییر خود قرار می‌دهد - متفاوت می‌باشد.

به عبارت دیگر «سکولاریسم حکومتی» با «سکولاریسم سیاسی» و با «سکولاریسم اعتقادی» و «سکولاریسم فلسفی» و «سکولاریسم کلامی» و «سکولاریسم اخلاقی» و «سکولاریسم معیشتی» و... متفاوت می‌باشد، لذا در این رابطه است که قبل از هر چیز در تبیین سکولاریسم باید یک تعریف کنکریت و مشخص از سکولاریسم داشته باشیم، چراکه در چارچوب این تعریف مشخص از سکولاریسم است که می‌توانیم به یک حقیقت مهم علمی در عرصه تبیین سکولاریسم واقف شویم و آن اینکه «سکولاریسم در چارچوب انواع متفاوت آن، به دو قسم سکولاریسم مثبت و سکولاریسم منفی تقسیم می‌شود»، به عبارت دیگر هرگز نباید در عرصه قضاوت در باب سکولاریسم بدون در نظر گرفتن یک تعریف مشخص به صورت عام و کلی در باب سکولاریسم اظهار نظر بکنیم، یعنی یا دربست بگوئیم سکولاریسم یک مقوله مثبت است، یا دربست بگوئیم سکولاریسم یک مقوله منفی است. یعنی آنچنانکه سکولاریسم در صورتی از آن منفی می‌باشد، در شکلی از آن دارای فونکسیون مثبت است.

برای نمونه اگر ما بین «سکولاریسم حکومتی» که به معنای فرادینی بودن حکومت می‌باشد با «سکولاریسم سیاسی» که به معنای جدائی دین از سیاست است یک مرزبندی منطقی نکنیم، هرگز نمی‌توانیم به قضاوت در باب «سکولاریسم حکومتی» و «سکولاریسم سیاسی» بپردازیم، چراکه مثلا در خصوص دین اسلام اگر ما بخواهیم به صورت گتره‏ائی و دربست مانند مسیحیت بگوئیم، سکولاریسم عبارت است از «جدائی دین از سیاست» و از این تعریف نتیجه بگیریم که جدائی دین از سیاست همان فرادینی بودن حکومت است. این قضاوت اگر در باب مسیحیت بتواند مصداق داشته باشد اصلا در باب اسلام نمی‌تواند مصداق پیدا کند چراکه برعکس مسیحیت موجود که یک دین فردی است، اسلام محمد یک دین اجتماعی است و همین اجتماعی بودن اسلام باعث می‌شود که ما هرگز نتوانیم در باب اسلام معتقد به «سکولاریسم سیاسی» یعنی جدائی دین از سیاست بشویم همان کار اشتباهی که بازرگان پیر در سال 71 با تالیف کتاب «خدا و آخرت» هدف بعثت پیامبران دنبال می‌کرد. در این کتاب بازرگان و در ادامه راه او عبدالکریم سروش امروز با تکیه مکانیکی بر مولوی جهت بسترسازی نظری لیبرالیسم، تلاش می‌کنند تا هدف پیامبر اسلام و قرآن را از صورت یک حرکت اجتماعی به سمت یک حرکت فردی مانند مسیحیت سوق دهند، چراکه خدا و آخرت که بازرگان و سروش به عنوان دو هدف اصلی بعثت پیامبر اسلام مطرح می‌کنند دو امر فردی است، چرا بازرگان پیر در سال 71 اقدام به طرح چنین نظریه‏ ائی کرد؟

به خاطر اینکه بازرگان در طول 15 سال بعد از انقلاب 57 به درستی فهمیده بود که حکومت فقاهتی یا حکومت روحانیت به هر شکل و شمائلی که مطرح بشود، خشن‌ترین و توتالی‌ترین و مستبدترین نوع حکومت‌ها خواهد بود. همان حقیقتی که رادها کریشنان هندی قبل از شریعتی اعلام کرده بود که در حکومت روحانیت به علت اینکه زور، لباس تقوی و دین به تن می‌کند هر جنایتی مباح و مشروع می‌شود. بازرگان که در طول 15 سال مماشات سیاسی مستقیم و غیرمستقیم خود با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران به این حقیقت پی برده بود که حاکمیت روحانیت و اسلام فقاهت هرگز با دموکراسی سنخیت ندارد و جز استبداد مطلق، مولودی از آن متولد نمی‌شود، به جای طرح «سکولاریسم حکومتی» جهت جدائی حکومت از روحانیت، شعار «سکولاریسم سیاسی» یعنی جدائی دین از سیاست را در دستور کار خود قرار داد. طبیعی است که برای نیل به «سکولاریسم سیاسی» در جامعه ما راهی برای بازرگان باقی نمی‌ماند جز اینکه اسلام جامعه ساز محمد را از پایه با تالیف کتاب «خدا و آخرت» هدف بعثت انبیاء از جامعه جدا کند و دین اسلام را بدل به یک دین فردی بکند، همان کاری که امروز عبدالکریم سروش جهت تبلیغ لیبرالیسم سیاسی در جامعه ایران، با تکیه بر اندیشه مولوی دنبال می‌کند چراکه از نظر عبدالکریم سروش دین تنها به درد یک راز و نیاز فردی تجربه اندیش مخلصانه با خدا در دل شب می‌خورد، همان کاری که مولوی دنبال می‌کرد:

گه چنین بنماید گه ضد این / جز که حیرانی نباشد کار دین – مولوی

 

ب - انواع سکولاریسم: آنچنانکه قبلا مطرح کردیم در یک تقسیم بندی کلی می‌توانیم سکولاریسم را به دو شاخه سکولاریسم مثبت و سکولاریسم منفی تقسیم کنیم، البته معیار ما در تقسیم بندی این دو شاخه از سکولاریسم فونکسیون و عملکرد و ری اکشن اجتماعی این دو نوع سکولاریسم است چراکه آنچنانکه «سکولاریسم حکومتی» به سبب جدائی روحانیت از حکومت و فرادینی شدن حکومت می‌تواند یک امر دموکراتیک و مثبت باشد، «سکولاریسم سیاسی» به سبب جدائی دین از سیاست بسترساز جدائی دین از اجتماع می‌شود که برای جامعه ایران و کشورهای مسلمان یک امر غیر دموکراتیک و حتی ضد دموکراتیک و منفی خواهد بود و البته آنچنانکه در دوران حاکمیت استالین بر شوروی سابق تجربه شد یک امر ناشدنی می‌باشد. بنابراین در عرصه تقسیم بندی سکولاریسم نخست باید سکولاریسم را بر پایه فونکسیون اجتماعی آن به دو قسم سکولاریسم مثبت و سکولاریسم منفی تقسیم کنیم و سپس در چارچوب این تقسیم بندی سکولاریسم به طرح انواع سکولاریسم بپردازیم که در این رابطه سکولاریسم مثبت شامل:

1 - «سکولاریسم حکومتی» یا جدائی روحانیت از حکومت و فرادینی شدن حکومت، غیر دینی یا ضد دینی شدن حکومت نمی‌باشد.

2 - «سکولاریسم کلامی» یا سکولار معیشتی، یا تقدم دنیا بر آخرت، یا پیوند طولی نه عرضی بین دنیا و آخرت.

دوم سکولاریسم منفی که شامل:

الف - «سکولاریسم سیاسی» یا جدائی دین از سیاست و جامعه است،

ب - «سکولاریسم اعتقادی» یا «سکولاریسم اندیشه» یا دین‏زدائی و خدازدائی کردن اعتقاد و اندیشه جامعه می‌باشد،

ج - «سکولاریسم اخلاقی» یا دین‏زدائی و خدازدائی کردن اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی است،

د - «سکولاریسم فلسفی» که خدازدائی کردن تبیین فلسفی جهان می‌باشد.

حال در این رابطه به طرح چند پارادایم کیس می‌پردازیم:

 

ج – حافظ و سکولاریسم:هر چند مطابق تعریفی که از سکولاریسم کردیم و سکولاریسم را زمینی و این جهانی کردن خواندیم، در خصوص بعضی از اندیشه‌ها مثل اندیشه مولوی به هیچ وجه نمی‌توان حتی رگه ‏هائی از سکولاریسم در انواع مثبت و منفی آن پیدا کنیم و دلیل آن هم این است که اندیشه مولوی اولا یک اندیشه آسمانی است و به هیچ وجه و در هیچ جا زمینی نشده است.

پر کاهم در مصاف تند باد / خود ندانم در کجا خواهم فتاد

پیش چوگان‌های حکم کن فکان / می‌دوم اندر مکان و لامکان

گر هلالم گر بلالم می‌دوم / مقتدی بر آفتابت می‌شوم - مولوی

اما در خصوص بعضی دیگر از اندیشه، مثل اندیشه حافظ یا عمر خیام می‌توان در رابطه با سکولاریسم به قضاوت نشست لذا ابتدا به طرح موضوع سکولاریسم در اندیشه حافظ می‌پردازیم:

 

1 - «سکولاریسم حکومتی» یا جدائی دین از حکومت از نظر حافظ:

دیوان حافظ – دکتر یحیی قریب – ص 252 – سطر 7

سحر زهاتف غیبم رسید مژده به گوش / که دور شاه شجاعست و می دلیر بنوش

شد آنکه اهل نظر بر کناره می‌رفتند /هزار گونه سخن در دهان لب خاموش

به بانگ چنگ بگوئیم آن حکایت‌ها /که از نهفتن آن دیگ سینه می‌زد جوش

شراب خانگی از ترس محتسب خوردن /ببوی یار بنوشیم و بانگ نوشا نوش

زکوی میکده دوشش بدوش می‌بردند /امام شهر که سجاده می‌کشید بر دوش

دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات /مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش

محل نور تجلیست رای انور دوست /چو قرب او طلبی در صفای نیت کوش

بجز ثنای جلالش مساز ورد ضمیر /که هست گوش دلش محرم پیام سروش

صلاح مملکت خویش خسروان دانند /گدای گوشه نشینی تو حافظا مخروش

 

دیوان حافظ - دکتر یحیی قریب - ص 101 - سطر 2

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کند /پنهان خورید باده که تکفیر می‌کنند

ناموس عشق و پرده عشاق می‌درند /عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز /باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند

گویند سر عشق مگوئید و مشنوید /مشکل حکایتیست که تقریر می‌کنند

ما از برون در شده مغرور صد فریب /تا از درون پرده چه تدبیر می‌کنند

تشویق وقت پیر مغان می‌دهند باز /این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند

صد آب رو به نیم نظر می‌توان خرید /خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست /قومی دگر حواله بتقدیر می‌کنند

فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر /کین کار خانه ایست که تغییر می‌کنند

می خور که شیخ و حافظ و مفتی محتسب /چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

 

2 - «سکولاریسم کلامی» یا تقدم دنیا بر آخرت:

دیوان حافظ – دکتر یحیی قریب – ص 237 - سطر 7

گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس /زین چمن سایه آن سرو چمان ما را بس

من و هم صحبتی اهل ریا دورم /از گرانان جهان رطل گران ما را بس

قصر فردس بپاداش عمل می‌بخشند /ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین /کین اشارت زجهان گذران ما را بس

نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان /گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم /دولت صحبت این مونس جان ما را بس

از در خویش خدا به بهشتم مفرس / که سرکوی تو از کون مکان ما را بس

حافظ از مشرب قسمت گله بی انصافیست /طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر / کنایتیست که از روزگار هجران گفت

من آدم بهشتیم اما در این سفر /حالی اسیر عشق جوانان مهوشم

 

د - خیام و سکولاریسم:

1 - سکولاریسم اعتقادی:

قومی متفکرند در مذهب و دین /قومی به گمان فتاده در راه یقین

می‌ترسم از آنکه بانگ آید روزی /کای بیخبران راه نهانست و نه این

ای چرخ فلک خرابی از کینه تست /بیدادگری شیوه دیرینه تست

ای خاک اگر سینه تو بشکافند /بس گوهر قیمتی که در سینه تست

اجزای پیاله‏ای که در هم پیوست /به شکستن آن روا نمی‌دارد مست

چندین سر و پای نازنین از سرو دست /از بهر چه ساخت از برای چه شکست

از آمدنم نبود گردون را سود /وز رفتن من جلال و جاهش نفزود

و زهیچ کسی نیزد و گوشم نشنود /کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

 

2 - «سکولار کلامی»:

این یک دو سه روز ه نوبت عمر گذشت /چون آب بجویبار و چون باد به دشت

هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت /روزی که نیامده است و روزیکه گذشت

این قافله عمر عجب می‌گذرد /دریاب دمی که با طرب می‌گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری /پیش ار پیاله را که شب می‌گذرد

گویند بهشت و حور عین خواهد بود /آنجا می‏و شیر و انگبین خواهد بود

گر ما می‏و معشوق گزیدیم چه باک /چون عاقبت کار چنین خواهد بود

ای دل غم این جهان فرسوده مخور /بیهوده نه‏ائی غمان بیهوده مخور

چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید /خوش باش غم بوده و نابوده مخور

از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن /فردا که نیامده ست فریاد مکن

بر نامده و گذشته بنیاد مکن /حالی خوش باش عمر بر باد مکن

 

3 - «سکولاریسم فلسفی»:

آنانکه محیط فضل و آداب شدند /در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند برون /گفتند فسانه‏ای در خواب شدند

کس مشکل اسرار اجل را نگشاد /کس یک قدم از دایره بیرون ننهاد

من می‌نگرم زمبتدی تا استاد /عجز است بدست هرکه از مادر زاد

هرگز دل من زعلم محروم نشد /کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز /معلوم شد که هیچ معلوم نشد

رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین /نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین

نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین /اندر دو جهان کرا بود زهره این

گر بر فلکم دست بدی چون یزدان /برداشتمی من این فلک را زمیان

از نو فلکی دگر چنان ساختمی /کازاده به کام دل رسیدی آسان

 

ه - شریعتی و سکولاریسم:

1 - شریعتی و سکولاریسم مثبت حکومتی:

مجموعه آثار جلد 4 - ص 263 «استبداد روحانی سنگین‌ترین و زیان آورترین انواع استبدادها در تاریخ بشر است»

مجموعه آثار جلد 22 - ص 195 «باید ببینیم حکومت مذهبی چیست؟ حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجال سیاسی رجال مذهبی و روحانی مقامات سیاسی و دولتی را اشغال می‌کنند به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت آثار طبیعی چنین حکومتی یک استبداد است زیرا روحانیت خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین می‏داند و در چنین صورتی مردم حق اظهارنظر و انتقاد و مخالفت با او را ندارند»

مجموعه آثار جلد 20 - ص 483 «در مملکتی که فقط روحانیت حق حرف زدن دارد هیچ حرفی باور نکنید»

مجموعه آثار جلد 4 - ص 257 «رسالت روشنفکر زعامت و حکومت و رهبری سیاسی و اجرائی و انقلابی مردم نیست این کاری است که در انحصار خود مردم می‌باشد لذا تا او خود به میدان نیامده است دیگری نمی‌تواند وکالتا کار او را تقبل کند»

مجموعه آثار جلد 4 - صفحه 94 «روسو می‌گوید برای مردم راه نشان ندهید فقط به آن‌ها بینائی ببخشید خود راه‌ها را به درستی خواهند یافت»

مجموعه آثار جلد 35 - ص 228 «لیبرالیسم می‌گوید برادر حرفت را خودت بزن نانت را من می‌خورم مارکسیسم برعکس می‌گوید رفیق نانت را خودت بخور حرفت را من می‌زنم و فاشیسم می‌گوید نانت را من می‌خورم حرفت راهم من می‌زنم تو فقط برای من تکبیر بگو و کف بزن اما اسلام علی می‌گوید نانت را خودت بخور حرفت را هم خودت بزن من برای اینم تا این دو حق برای تو باشد من آنچه را حق می‌دانم بر تو تحمیل نمی‌کنم من خود را نمونه می‌سازم تا تو بتوانی سر مشق گیری»

مجموعه آثار جلد 33 - ص 1277 «دیکتاتوری و آزادی از اینجا ناشی نمی‌شود که یک مکتب خود را حق می‏شمارد یا ناحق بلکه از اینجا ناشی می‌شود که آیا حق انتخاب را برای دیگران قائل است یا قائل نیست»

ادامه دارد