مانیفست اندیشه‏های نشر مستضعفین :اسلامیات - اقتصادیات - سیاسیات - اجتماعیات - اخلاقیات – فلسفیات، نشر مستضعفین        

نشر مستضعفین در ترازوی سی و پنج سال تجربه گذشته خود

به مناسبت سرآغاز چهارمین سال نشر مستضعفین – بخش پنجم - آخرین قسمت

و - فلسفیات نشر مستضعفین: منظور ما از فلسفیات نشر مستضعفین اشاره به تئوری عام در اندیشه نشر مستضعفین می‌باشد که اصطلاحا، این تئوری عام را فلسفه می‌نامند. البته برای بررسی مؤلفه فلسفیات نشر مستضعفین بهتر است ابتدا به بررسی فونکسیون فلسفیات در پراکسیس اجتماعی و پراکسیس تشکیلاتی بپردازیم چراکه تا زمانی که ما نتوانیم به کشف مثبت فونکسیون وجود فلسفیات در عرصه پراکسیس اجتماعی و پراکسیس تشکیلاتی برسیم، امکان تبیین فلسفیات نشر مستضعفین برای ما وجود نخواهد داشت. در این رابطه قبل از هر چیز باید به رابطه بین جهان‏بینی و مؤلفه‏های اسلامیات و اجتماعیات و سیاسیات و اخلاقیات و اقتصادیات توجه کنیم. برای فهم این رابطه باید مقدمتا به این اصل توجه داشته باشیم که:

«انسان چه در عرصه رابطه فردی و چه در بستر زندگی جمعی همیشه آنچنانکه جهان را تماشا می‌کند و می‌بیند، زندگی می‌کند» و در همینرابطه بوده که همیشه نمایندگان غاصب قدرت اجتماعی یعنی «زر و زور و تزویر» برای اینکه بتوانند حاکمیت غاصبانه خود را بر توده‌ها تحمیل بکنند، می‌کوشیدند تا با تبیین آسمانی این حاکمیت غاصبانه، زمینه مشروعیت و توجیه این حاکمیت غاصبانه زمینی را فراهم کنند.

حافظ :

آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند / تکیه آن به که بر ین بحر معلق نکنیم

خوش برانیم جهان در نظر راه روان / فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم

شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد / التفاتش بمی صاف مروق نکنیم

رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم / سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم

بنابراین قبل از اینکه به اصلاح زندگی زمینی انسان و اجتماع و تشکیلات بپردازیم موظفیم آسمان دید و نگاه‏های انسان و اجتماع و تشکیلات را اصلاح کنیم و تا زمانی که به اصلاح آسمان نپرداختیم، نباید به تغییر زمین اقدام کنیم. البته نیاز به گفتن ندارد که این تقدم و تأخر، تقدم و تأخر زمانی نیست بلکه تقدم و تأخر ارزشی است و گرنه در بستر رابطه جهان‏بینی با مؤلفه‏های اسلامیات، اجتماعیات، اخلاقیات، سیاسیات و... این تأخر و تقدم هرگز مطرح نیست، چراکه به موازات تغییر بینش در جهان‏بینی و آسمان و نگرش تغییر در روش و در زمین تحقق پیدا می‌کند و به همین علت بوده که پیامبران نهضت تسلسلی ابراهیم خلیل، از ابراهیم تا محمد به مجرد اینکه مبعوث می‌شدند برای تغییر در جامعه ابتدا از آسمان شروع می‌کردند. ابراهیم خلیل قبل از اینکه به سراغ نمرود برود با گرز خود به سراغ آسمان توده‌ها یعنی بت‌ها می‌رود و با شکستن آن‌ها در آسمان بینش و نگرش توده‌ها زلزله ایجاد می‌کند، عیسی به جنگ خاخام‌های یهود می‌رود، موسی به جنگ سِحر بلعم باعورا، محمد با شعار سه ساله «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» به جنگ تمام «اله»های زمینی می‌رود، چراکه تا آسمان زمین ساز اصحاب قدرت ویران نشود تغییر درجامعه تسلیم قدرت شده ممکن نیست، پس برای هر تغییری در جامعه و تشکیلات و... باید قبل از اینکه بخواهیم با کلاس اخلاق تغییر ایجاد کنیم با تغییر جهان‏بینی و بینش و نگرش آسمان را بر سر، زمین خراب کنیم. کار فلسفیات در اندیشه شریعتی و آرمان و نشر مستضعفین ویران کردن آسمان کاذب بر سر زمین غاصب است.

حافظ :

بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم / نسیم عطر گردان را شکر در مجمر اندازیم

چو در دستست رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش / که دست افشان غزل خوانیم و پا کوبان سر اندازیم

صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز / بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم

یکی از عقل می لافد یکی طامات می‌بافد / بیا کین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم

بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما بمیخانه / که از پای خمت ناگه به حوض کوثر اندازیم

نصیحتی کنمت یاد گیر در عمل ار / که این حدیث زپیر طریقتم یاد است

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد / که این عجوزه عروس هزار داماد است

چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش / زین معما هیچ دانا در جهان اگاه نیست

این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمتست / کین همه زخم نهان هست و مجال اه نیست

صاحب دیوان ما گوئی نمی‌داند حساب / کاندرین طغرا نشان حسبه لله نیست

هرکه خواهد گو بیا و هرچه خواهد گو بگو / کبر و ناز و حاجب و در به ان بر ین درگاه نیست

بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود / خود فروشان را بکوی می فروشان راه نیست

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست / ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

بنده پیر خراباتم که لطفش دائمست / ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

خیام : 

گر بر فلکم دست بدی چون یزدان / بر داشتمی من این فلک را زمیان

از نو فلکی دگر چنان ساختمی / کازاده به کام دل رسیدی آسان

برای تبیین فلسفیات نشر مستضعفین باید با یک فلش بک تبارشناسانه، سری به فلسفیات اندیشه شریعتی و آرمان بیاندازیم تا بینیم که در آنجا فلسفیات چه جایگاهی داشته و از چه ضعف و قوتی برخوردار بوده است. برای انجام این مقصود ابتدا به سراغ فلسفیات اندیشه شریعتی می‌رویم در این رابطه به صورت مقدمتا اگر بگوئیم که شریعتی نخستین اندیشمندی بود که فلسفیات را از آسمان فلسفه مشرق زمین به زمین آورد،- آنچنانکه سقراط حکمت را در مغرب زمین از آسمان به زمین آورد - سخنی به گزاف نگفته‌ایم. چراکه تا قبل از شریعتی فلسفه در مشرق زمین و به خصوص در میان مسلمانان و بالاخص در میان شیعیان حتی در شکل ملاصدرائی، حکیم سبزواری، علامه طباطبائی،شیخ مرتضی مطهری و... آن چیزی جز یک سلسله مباحث تقلیدی فلسفه یونان که صورتی ذهنی و کلی و عام و انتزاعی و مجرد از واقعیت‌ها داشت، نبود. بطوریکه که اگر بخواهیم به فونکسیون تاریخ فلسفه خودمان از فارابی، ابن سینا تا ملاصدرا، حکیم سبزواری، طباطبائی، مطهری و... در زندگی فردی و اجتماعی تاریخ گذشته ایران زمین بپردازیم جز یک سلسله بحث‌های مجرد ذهنی و کلی و تقلیدی از فلسفه یونان قدیم چیزی دستگیر ما نخواهد شد و به همین دلیل است که علامه اقبال لاهوری وقتی می‌خواهد کتاب «سیر فلسفه در ایران» خود را که تز دکترای او می‌باشد، شروع کند این کتاب را با این سوال شروع می‌کند «چرا در مغرب زمین از دوران رنسانس به بعد ما با این همه مکتب‌های رنگارنگ و گوناگون روبرو شدیم، اما در ایران و کشورهای اسلامی فقط با دو مشرب مشخص اشراقی و مشائی یا افلاطونی و ارسطوئی؟» پاسخ به این سوال علامه اقبال لاهوری مشخص است چراکه به این علت در فلسفه ایران و مسلمانان و فلسفه شرق کلا به جز دو مشرب افلاطونی و ارسطوئی چیزی برای گفتن نداشته و ندارند[1]، این است که در مغرب زمین در بستر دوران رنسانس، فلاسفه از دکارت و کانت گرفته تا هیوم و هگل و... همه کوشیدند تا فلسفه را از آسمان ارسطوئی و افلاطونی آن به زمین بیاورند و با زندگی و واقعیت پیوند دهند، اما در مشرق زمین هرگز فلاسفه مسلمان و غیرمسلمان یا ایرانی و غیرایرانی به خود این اجازه را ندادند تا از بام ارسطوئی و افلاطونی پائین بیایند و به خود جسارت نگریستن به واقعیت بدهند و به همین دلیل بود که شریعتی «فلاسفه را پفیوزان تاریخ» می‌نامید. اما در این میان شاید شریعتی نخستین اندیشمندی است که در مشرق زمین میان آسمان و زمین و یا بینش و روش پیوند ایجاد کرد، البته در این خصوص نکته‏ائی که نباید از نظر دور بداریم اینکه موضوع فلسفیات و اندیشه شریعتی مانند دیگر مؤلفه‏ها -که قبلا ذکرش رفت- صورت ثابتی نداشته بلکه بالعکس، دچار یک تحول کیفی شده است، به این ترتیب که شریعتی در مرحله انطباقی حرکتش که «اسلام شناسی» مشهد نماینده این مرحله از حرکت او می‌باشد، می‌کوشید تا به جای فلسفیات به عنوان زیربنای اندیشه و تئوری‏های خود تاریخیات را جایگزین کند و در همین رابطه است که ما در مرحله شریعتی انطباقی هرگز پیوندی بین مؤلفه‏های اندیشه شریعتی پیدا نمی‌کنیم، بطوریکه در کتاب «اسلام شناسی» مشهد میان تاریخیات و اسلامیات و اخلاقیات و اجتماعیات اندیشه شریعتی هیچ پیوند ارگانیکی وجود ندارد بلکه بالعکس، همه این مؤلفه‏ها در «اسلام شناسی» مشهد «شریعتی انطباقی» رابطه مکانیکی دارند اما به مرور زمان به موازات اینکه «شریعتی انطباقی» به طرف «شریعتی تطبیقی» استحاله فکری می‌کرد، فلسفیات جای خود را در اندیشه «شریعتی تطبیقی» پیدا می‌کرد، بطوریکه در «اسلام شناسی» ارشاد که آخرین دستاورد فکری «شریعتی تطبیقی» می‌باشد شریعتی آن قدر به فلسفیات به عنوان جهان‏بینی و زیربنای اسلام تطبیقی یا هندسی خود بهاء و ارزش می‌دهد که بعضی «اسلام شناسی تطبیقی» ارشاد را «اسلام شناسی فلسفی» می‌نامند. البته فلسفیاتی که تحت عنوان جهان‏بینی در «اسلام شناسی» ارشاد این همه اهمیت پیدا می‌کند با فلسفیات مشرق زمین که به قول شریعتی «کار پفیوزان تاریخ» می‌باشد، از فرش تا عرش متفاوت می‌باشد چراکه فلسفیات شریعتی یک مشرب نوین از فلسفه است که در آن به جای اینکه مانند فلسفه افلاطونی و ارسطو به تبیین عالم هور قلیائی بپردازد، توحید را از آسمان به زمین می‌کشد و از آن عینکی می‌سازد تا از چشمه‏های این عینک به تماشای جامعه و جهان و تاریخ و انسان بپردازد و اسلامیات و اجتماعیات و کویریات و اقتصادیات همه از پشت این عینک نگریسته شود. اینجا است که فلسفیات در اندیشه شریعتی بدل به نگاه و دیدن می‌شود که بی آن مانند تسبیحی که نخ میانی خود را پاره کرده باشد، تمامی مؤلفه‏های اندیشه شریعتی مانند دانه‏های پراکنده تسبیح درخواهد آمد. بنابراین از نگاه «شریعتی تطبیقی» فلسفیات نوع نگاه به جهان و جامعه و تاریخ و انسان برای بازسازی دوباره جهان و انسان و تاریخ و جامعه است.

در همین رابطه از سال 55 که فاز درونی آرمان شروع شد برپایه اندیشه «شریعتی تطبیقی» و «شریعتی حزبی» (نه شریعتی آکادمیک یا شریعتی انطباقی)، آرمان کوشید که از فلسفیات به عنوان بینش و نگرش و جهان‏بینی استفاده بکند. در همین رابطه بود که در جزوات «روش در گرو نگرش» یا «دیالکتیک کور و روشن» و یا «پراکسیس اسلام، انسان ساز است یا پراگماتیسم» و... کوشش گردید تا از فلسفیات به عنوان یک عینک، جهت نگریستن به جهان و جامعه و تاریخ و انسان استفاده بشود. اما نکته‏ائی که در این رابطه در خصوص فلسفیات آرمان قابل توجه است اینکه در آرمان اگرچه تلاش شد تا با تاسی از «شریعتی تطبیقی» و «شریعتی حزبی» فلسفیات به عنوان شالوده و زیربنای اسلامیات و کویریات و اجتماعیات مطرح گردد، اما در عمل این اتفاق نیفتاد چراکه در عمل با طرح انسان عام و کلی به عنوان زیربنای تمامی اندیشه آرمان، ما از انسان به جای جهان‏بینی یک عینک جهت نگاه کردن به جامعه و تاریخ و طبیعت پرداختیم، امااز آنجائی که این انسان آرمان یک انسان جدا شده از جامعه و تاریخ بود طبیعتا رفته رفته این اندیشه بوی اندیویدوآلیسم و فردیت به خود گرفت و به خاطر اینکه انتزاعی و ذهنی نیز بود، این امر باعث گشت تا به جای اینکه ما انسان را در جامعه و تاریخ و جهان معنی بکنیم، جهان و جامعه و تاریخ را در بستر این انسان انتزاعی و مکانیکی معنی بکنیم که خود این امر ایجاد یک اندیویدوآلیسم فلسفی در اندیشه آرمان کرد که بی تاثیر در اندیویدوآلیسم تشکیلاتی بحران ساز سال 59 - 60 نبود. به همین دلیل در فاز نشر مستضعفین از سه سال پیش که این فاز را آغاز کردیم کوشیدیم که تا باطرح فلسفیات به عنوان یک نگاه به جهان و تاریخ و انسان و جامعه، تمامی مؤلفه‏های اسلامیات و اخلاقیات و اجتماعیات از این نگاه مورد مطالعه قرار دهیم. در همین رابطه نخستین موضوع که در مبحث فلسفیات نشر مستضعفین مورد تبیین قرار دادیم، مبحث «شناخت» بود که علتاولویت قرار دادن مقوله «شناخت» در مبحث فلسفیات نشر مستضعفین به این دلیل بود که از فلسفیات یک عینک و نگاه جهت تماشای جهان و جامعه و انسان و تاریخ بسازیم تا از زاویه آن عینک به تبیین جامعه و تاریخ و انسان و جهان بپردازیم و در همین رابطه است که مقولات دیگر فلسفی اعم از «خدا»، «تکامل»، «دیالکتیک» و... تبیناتی هستند محصول این عینک و این نگاه، طبیعی است که اگر ما از این نگاه، فلسفیات نشر مستضعفین را تبیین نمائیم دیگر جای پیدایش ضعف‏های فلسفیات آرمان مستضعفین در سال‏های 59 - 60 باقی نمی‌ماند[2].

رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم / سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم

والسلام



[1]. اما در مغرب زمین به اندازه فیلسوف‌های بعد از رنسانس مغرب زمین ما فلسفه و مشرب‌های فلسفی داریم.

[2]. البته اینکه نشر مستضعفین هم در این عرصه تا چه اندازه موفق شده است باید صبر کنیم تا تمامی مقولات فلسفی او منتشر گردد و بعد از این انتشار است که می‌توانیم در باب صحت و سقم آن‌ها صحبت بکنیم.