اسلام فقاهتی شیعه - اسلام سلفیگری و وهابیگری ارتجاع عرب - اسلام سکولار ترکها
1 - جنبش آزادیخواهانه و دموکراتیک بهار عربی:
از دو سال قبل و به موازات اعتلای جنبش بهار عربی که از کشور تونس آغاز شد و از کشوری به کشور دیگر عربی ساری و جاری گردید، جنبش آزادی خواهانه و دموکراتیک رو به رشد نهاد، این اعتلای طوفان زای جنبش دموکراتیک بهار عربی باعث گردید تا تمام خلق عرب را از خواب 50 ساله گذشته بیدار کند و یک بار دیگر «خودآگاهی ملی و فرهنگی و سیاسی» در ملت عرب حلول کند و ملل عرب فرای تمام مرزبندیهای سیاسی و جغرافیائی و فرهنگی که با هم دارند خود را یک «ملت واحد» بدانند و حتی اگر کوچکترین موجی در کشور تونس اتفاق بیافتد، کمتر از یک سال می تواند تمامی این دریا را گرفتار تلاطم کند و این موضوع اعلام معجزهائی است که برای اولین بار -عبدالرحمن ابن خلدون تونسی- در قرن هشتم و در مقدمه کتاب «تاریخ العبر» خود مطرح کرد. از نظر ابن خلدون؛ بزرگترین معجزه پیامبر اسلام بعد از قرآن «ایجاد وحدت» در بین قبائل پراکنده عرب و بادیه نشین در شبه جزیره عربستان بود، او با ایجاد وحدت در بین قبایل برای اولین بار توانست در کنار -اسلام و قرآن و مدینهالنبی و رهبری خودش- یک «ملت» بسازد، امتی که پیامبر اسلام در بستر مدینهالنبی و در طول 23 سال (دوران مکی و مدنی) بر پا نمود او را موفق گردانید تا برای دومین بار در تاریخ بعد از موسی و امت او (قوم بنیاسرائیل) یک جامعه (یا ملت یا امت یا اجتماع مذهبی و دینی) در راستای نهضت توحیدی ابراهیم خلیل بر پا کند، اما متاسفانه پس از او و در مدت کمتر از 25 سال ملت عرب (یا مدینهالنبی یا امت اسلامی که تنها به منطقه شبه جزیره عربستان محدود میشد) در بستر کشور گشائی های بی در و پیکر و فتوحات قدرت طلبانه (که همگی معلول جایگزین شدن اسلام قدرت شیخین به جای اسلام حقیقت پیامبر بود) گرفتار نژادپرستی و تضاد فاحش طبقاتی شد. این دو آفت بود که آن ملت و امت ساخته پیامبر اسلام را از درون متلاشی کرد، هر چند عربها توانستند در دوران بنیامیه و بنیعباس بر جهان حکومت کنند و توانستند همه امپراطوری های بزرگ جهان (امثال امپراطوری ایران و روم و مصر و...) را تسلیم خود کنند و تمدن بزرگ عربی را با نام «تمدن اسلامی» صاحب شوند، ولی آنها با همه این تفاسیر دیگر نتوانستند امت و ملت عربی را که پیامبر بر پایه مدینهالنبی و از بادیه نشین های جاهلیت در شبه جزیره عربستان خلق کرده بود، صاحب شوند! (حتی امام علی در طول حکومت خود تلاش کرد تا دو باره آن ملت و امت را باز تولید کند ولی به علت انحرافات و تضادهای گسترده و تبعیض فاحش نژادی و طبقاتی که به بتن فرهنگ مردم و جامعه رسوخ کرده بود، شکست خورد) در نتیجه ملت عرب برای 14 قرن هویت جمعی خود را از دست دادند و مانند دوران جاهلیت به بادیه نشینی پرداختند و دوباره به صورت همان قبائل به جان هم افتادند (هر چند ترکهای عثمانی برای مدت بیش از چهار قرن تحت هژمونی خود کوشیدند آنها را هویت دو باره بخشند ولی به علت این که دولت عثمانی گرفتار نژاد پرستی و قدرت طلبی و هویت طلبی و تبعیض طبقاتی بود، در این راه شکست خورد) که این همه باعث گردید تا بعد از فرو پاشی امپراطوری عثمانی در جنگ اول بینالملل، امپریالیسم جهانی به سرکردگی انگلیس و امریکا از این بی هویتی و پراکندگی مردم عرب سوء استفاده کنند و یهودیان سراسر جهان را (که همیشه تاریخ هر چند به صورت پراکنده در جهان زندگی میکردند و بارها تا مرز نابودی فیزیکی پیش رفتند و حتی بخت النصر به قتل عام آنها دست زد و تعدادی از آنها هم که باقی مانده بودند به صورت اسیر به بابل آورد و تا زمانیکه کوروش هخامنشی آنها را در بابل آزاد کرد آنها در محاق مطلق تاریخی قرار گرفته بودند با همه این احوال این قو م که آنچنانکه فوقا مطرح کردیم نخستین اجتماع دینی و مذهبی بودند که توسط موسی برای اولین بار در تاریخ بشر تکوین پیدا کردند در طول این تمام فراز و نشیبهای وحشتناک تاریخی که بر آنها گذشت بر عکس عربها توانستن ملیت خود را حفظ کنند و) که به صورت پراکنده در غرب زندگی میکردند و به این دلیل که همیشه از جانب کلیسا و مسیحیت و مردم در غرب برای تشکیل یک کشور مستقل بر آنها فشار بود، لذا در بعد از جنگ اول جهانی هسته کشور اسرائیل را در قلب جهان عرب و تحت هژمونی صهیونیستها تاسیس کردند! با این امید که اسرائیل بتواند در باز تولید پیوسته و گسترده هژمونی خود در خاورمیانه (از رود نیل تا آب های جنوب خلیج فارس) عمل نماید، با تکوین این هسته (ضد عرب و ضد اسلام) در قلب خاورمیانه و دنیای عرب و از آنجا که مردم اسرائیل قومی سرکش و ملت پرست و معتقد به آپارتاید مذهبی و نژادی و... بودند، باعث گردید تا مردم عرب را از خواب چهارده قرن خود بیدار کند و بار دیگر (البته به صورت عکسالعملی و واکنشی در وجود خود) - ملت واحد عربی- را در برابر اسرائیل احساس بکنند، تکوین کشور اسرائیل با همه آن هزینه که برای مردم فلسطین به همراه داشت اما به صورت غیر مستقیم برای مردم عرب ره آورد دیگری داشت و آنها را به خود آورد و به «خودآگاهی عربی و فرهنگی» رساند و در میان دیگر ملل آنها (و در برابر قوم بنیاسرائیلی که همه چیز آنها را به چالش کشیده بود) را هویت بخشید.
در سایه این خودآگاهی بود که در تاریخ اسلام (بعد از 14 قرن) مردم عرب به صورت ملت عرب در آمدند و از این مرحله بود که تصاویر چهرههائی چون - جمال عبدالناصر مصری- در یک شب از شمال آفریقا تا جنوب خلیج فارس به توسط ملت عرب در سطح ماه قرار می گیرد و به موازات تکوین این ملت عرب بود که امپریالیسم و صهیونیسم به وحشت افتادند و به صورت مشترک کوشیدن به جنگ این ملیت «تازه هویت یافته» بیایند! تمامی نبردهای پنهان و آشکاری که امپریالیسم و صهیونیسم در طول یک قرن گذشته با عربها کردند در جهت نابود کردن هویت ملت عربی بود و تلاش بر تقسیم آنها به یک سری کشورهای پراکنده که همه چیز هستند جز ملتی با هویت فرهنگی – تاریخی عرب. امپریالیسم و صهیونیسم از 50 سال پیش در این نبرد موفق شدند و تقریبا توانستند دوباره - خودآگاهی ملی- را که با تکوین کشور اسرائیل در قلب ملت عرب بوجود آمده بود، از بین ببرند و به جای آن کشورهائی متخاصم و مذهبهائی متفاوت جایگزین گردانند و جنگ مذهب و جنگ های مرزی را جایگزین وحدت عربی نمایند، این تفرقه و تشتت قومی میرفت تا آنها را برای تکوین خاورمیانه بزرگ که در راستای نظم نوین جهانی امپریالیسم به سرکردگی امریکا قرار داشت به کلی نابود کند، اما نخستین پیامی که با شکل گیری جنبش اجتماعی «بهار عربی» برای مردم عرب به همراه آورد؛ احیای مجدد «خود آگاهی ملت عربی» بود که آن را مانند یک انبار باروت در جهان عرب (از تونس در شمال آفریقا تا بحرین و یمن در جنوب خلیج فارس) منفجر کرد.
2 - سوریه و تضادهای منطقه:
بیداری ملیت واحد عربی در بستر جنبش آزادیخواهانه و دموکراتیک بهار عرب رو به اعتلا بود که تمام جهان سرمایه داری (به سرکردگی امپریالیسم امریکا و صهیونیسم بینالملل) و ارتجاع منطقه به رهبری عربستان سعودی و قطر، در برابر آن به صف آرائی جدید اقدام کردند، تلاش سه جناح جهانی و منطقهائی این بود تا به هر طریق بتوانند این ملت عربی جدید و این خودآگاهی را که در حال تبدیل به یک طوفان است، مهار کنند و در این مرحله از طرف این سه جناح دسیسه ها و توطئهها برای انحراف جنبش دموکراتیک بهار عربی وارد حرکت این جریان شد و هر جناح سعی در مسخ و انحراف این طوفان داشتند، به موازات این که جنبش آزادیخواهانه و دموکراتیک بهار عربی از کشوری به کشور دیگر عربی جریان پیدا میکرد (اگرچه مضمون جنبش صورتی واحد و دموکراتیک داشت اما با توجه به خود ویژگیهای ظرف کنکریت عربی این جنبش) در هر کشور نیز فونکسیونی مشخص به همراه داشت که به موازات آن در جنبش اجتماعی تغییرات خاصی به آرایش تضادها در آن کشور مشخص عربی می داد. در رابطه با - خصوصیات آرایش تضادها- که در هر کشور عربی وجود دارد، باید بگوئیم که در هر کشور عربی تحولاتی که در تضادها بوجود می آید بر پایه موقعیت ژئوپلیتیک صورت مشخص و کنکریت به خود می گیرد، که در میان این کشورها سوریه از همه مهمتر میباشد، کشور سوریه از یک طرف در قلب تضادهای منطقهائی قرار گرفته است و از طرف دیگر در قلب تضادهای بینالمللی میباشد، او هم چنین از نظر تضادهای داخلی و به علت بافت متعدد قومی و مذهبی که این کشور دارد باعث شد تا سوریه در شرایط حساسی قرار بگیرد، برای فهم این حساسیت می خواهیم در این مرحله؛ با تاثیر جنبش بهار عربی در کشور سوریه و از زاویه تضادهای منطقه و نیز تاثیر آن در بحران سوریه شروع میکنیم، مقدمتا به جایگاه جغرافیای سیاسی کشور سوریه باید توجه شود که از یک طرف با ترکیه و عراق مرزهای زمینی دارد و از طرف دیگر با اسرائیل و لبنان دارای مرز مشترک میباشد، او هم چنین با اردن نیز هم مرز است که همین جایگاه ویژه به تضادهای حاکم بر کشور سوریه حساسیت خاصی بخشیده است، زیرا قرار گرفتن این کشور در نوک پیکان تضاد اعراب و اسرائیل، و نقش استراتژیک این کشور در آرایش تضادهای حاکم در کشور لبنان و نیز پیوند این کشور با عراق و تشکیل «هلال شیعه» که از خلیج فارس تا مدیترانه ادامه پیدا میکند، موقعیت خاصی به تضاد شیعه و سنی در منطقه بخشیده است. لذا این جایگاه حساس ژئوپلیتیک سوریه آن چنان در عرصه تضادهای جهانی و بینالمللی در شرق و غرب مهم است که بحران فعلی آن باعث گشت تا جهان در آستانه - نظم جدید بینالملل- قرار بگیرد، بحران سوریه در منطقه خاورمیانه باعث شد تا این کشور جولانگاه سه -اسلام سکولار ترکها و اسلام فقاهتی شیعه و اسلام وهابیگری ارتجاع عرب- به رهبری عربستان و قطر بشود! که در اینجا به بررسی آنها میپردازیم.
3 - ترکیه و اسلام سکولار:
اگرچه برنده جنگ 8 ساله ایران و عراق، کشور ترکیه بود که توانست بر پایه رابطه تجاری که با هر دو کشور داشت و سرریز صدها میلیارد دلار پولهای نفتی این دو کشور به خزانه خود، اقتصاد بحران زده ترکیه را که تا ورطه نابودی مطلق پیش رفته بود سر و سامانی بدهد، اما از نظر ما در ارتباط با سیاست ترکیه با بحران سوریه بازنده اصلی در بحران سوریه همین کشور ترکیه میباشد که در اینجا به تحلیل آن میپردازیم؛
الف - کشور ترکیه بعد از شکست دیپلماسی در جهت پیوند با اتحادیه اروپا و تضاد با سه همسایه مرزی یعنی ارمنستان و یونان و قبرس تصمیم داشت تا با پیروزی حزب عدالت و توسعه و با تکیه بر اسلام سکولار بتواند هژمونی سیاسی و اقتصادی خودش را در کشورهای منطقه و در راس آنها کشورهای عربی اعمال کند، در آغاز شروع - جنبش بهار عربی- رجب طیب اردوغان به عنوان قهرمان صحنه خود را پس از سقوط - بن علی و مبارک و قذافی- وارد این کشورها کرد و کوشید تا در طی سخنرانیها و مذاکرههائی که در این مدت در کشورهای فوق به انجام رساند، برتری اسلام سکولار خود را نسبت به اسلام اخوان مسلمین و اسلام وهابیگری و اسلام شیعه تبیین نماید، که البته در آغاز موفق گردید اما به موازات شروع بحران در سوریه شرایط و وضعیت ترکیه دچار یک تحول کیفی دیگری شد.
ب - کشور ترکیه (و حزب عدالت و توسعه و در راس آنها رجب طیب اردوغان) در ادامه سیاست گذشتهای که از تونس و مصر و لیبی داشت، دوام موفقیت خود را در حمایت از اپوزیسیون دولت سوریه میدید که با شروع جنبش اپوزیسیون سوریه به حمایت بدون مرزبندی با آن پرداخت، که این موضوع باعث گردید تا ترکیه یکی از همپیمانان استراتژیک خود را (یعنی بشار اسد و حزب بعث سوریه) در منطقه از دست بدهد، تحلیل دستگاه حاکم سیاسی ترکیه پیروزی کوتاه مدت اپوزیسیون کشور سوریه بود لذا دولت ترکیه معتقد بود که این معامله با پیروزی اپوزیسیون سوریه (مانند تونس و مصر و لیبی) به سود ترکیه تمام خواهد شد، با حمایت تمام عیار روسیه و چین در عرصه بینالمللی و حمایت ایران و عراق در عرصه منطقهائی و حمایت ارتش سوریه در حوزه داخلی سوریه از بشار اسد، سقوط زود هنگام بشار اسد ممکن نشد، و آن چنان که رجب طیب اردوغان پیش بینی میکرد تحقق پیدا نکرد و حزب توسعه و عدالت ترکیه تا چشم باز کرد خود را در میان یک بحران سیاسی یافت، ترکیه با صف بندی جدیدی که به توسط بحران سوریه در منطقه بوجود آمد، - دیوار شیعه از ایران تا عراق و سوریه که بیش از 80% مرزهای ترکیه را با دنیای خارج تشکیل میدهند- آنها را به صورت یک دشمن مشترک در برابر خود قرار داد و این صف بندی معلول حمایت تمام قد ایران و عراق از دولت بشار اسد بود.
ج - به موازات این که ترکیه و حزب عدالت و توسعه در برابر صف بندی جدید قرار گرفت و حیات سیاسی خود را در گرو سوراخ کردن این دیوار پولادی میدید، جهت مقابله با آن کوشید که از یک طرف با حمایت تمام قد سیاسی و نظامی از مخالفین اسد در سوریه باعث سقوط دولت اسد گردد، دولت ترکیه در حمایت از مخالفین اسد به آنها علاوه بر حمایت لجستیکی و برپائی اردوگاههای نظامی تا مرز جنگ با سوریه و سقوط جنگنده این کشور توسط ارتش سوریه نیز پیش رفت، دولت ترکیه قصد داشت با حمایت ناتو خود را برای واکنش مناسب آماده سازد که حتی حمایت اقتصادی دولت های مرتجع عرب به رهبری عربستان و قطر با هر تلاشی که کردند به جائی نرسید، و نبرد نظامی مخالفین ارتش آزادی سوریه نیز که قرار بود توسط عملیات انتحاری شورای امنیت سوریه و با حمایت سازمان های امنیتی ترکیه انجام بگیرد (و پیش بینی دولت ترکیه این بود که خود بشار اسد هم در این جلسه حضور خواهد داشت) و نیز به موازات عملیات انتحاری شورای امنیت سوریه (که به کشته شدن وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش سوریه و رئیس شورای امنیت سوریه و... منجر شد)، تا عملیات نظامی جهت فتح دمشق به انجام برسد! اما طبق پیش بینی اشتباه سازمان امنیت ترکیه - بشار اسد در جلسه انتحاری شورای امنیت حضور نیافت و پروژه سرنگونی نظامی و کوتاه مدت ترکیه به شکست انجامید، و نیز دفاع همه جانبه ارتش سوریه از دولت بشار اسد تقریبا حمله نظامی -ارتش آزاد سوریه- را که دستپرورده دولت ترکیه است، در شهرهای دمشق و حلب به شکست کشانده است. از این مرحله دولت ترکیه کوشید تا در جهت سرنگونی فوری دولت بشار اسد از طریق فشار بر ناتو سیاست تجربه شده در لیبی را پیش ببرد که شکست طرح کوفی عنان و هم اینک تلاش جهت دریافت مجوز منطقه پرواز ممنوع در خاک سوریه توسط او دنبال شده است. تا کنون استراتژی دولت ترکیه به دلیل حمایت روسیه و چین از دولت بشار اسد به نتیجه نرسید و فرسایش بحران در سوریه و فشار روز افزون بر دولت ترکیه که به توسط هلال شیعی (ایران و عراق و سوریه) وارد میشود، مانع از آن گشته است که ترکیه موفق گردد.
د – دولت ترکیه پس از بن بست (استراتژی کوتاه مدت نظامی) در جهت سقوط دولت اسد، برای شکاف در دیوار پولادین هلال شیعی- اقدام به دیپلماسی انتحاری کرد و (جدا از عرف دیپلماسی بینالمللی کوشید تا با دور زدن مالکی و دولت مرکزی عراق) با دولت منطقهائی کردستان - مسعود بارزانی- وارد رابطه سیاسی و اقتصادی مستقل بشود و با خرید نفتهای قاچاق بارزانی و یا فرستادن وزیر امور خارجه خود به کردستان عراق بتواند تا جنگ بین اسلام سکولار ترک با اسلام فقاهتی شیعه را وارد فاز جدیدی نماید که البته این بار هم تیر رجب طیب اردوغان به سنگ خورد، دولت ترکیه کوشید با تکیه بر دولت کردستان عراق از یکطرف به تضعیف دولت مرکزی عراق بپردازد تا توسط آن راهی برای خروج از حصار پولادین شیعه فقاهتی پیدا کند و از طرف دیگر توسط کردستان عراق بتواند دو میلیون و نیم از مردم کرد سوریه را که از ارتش آزاد سوریه جدا شده بودند به مقابله با دولت بشار اسد تشویق کند، و دولت بشار اسد هم متقابلا کوشید تا توپ فرستاده شده به زمین دولت سوریه را به زمین دولت ترکیه حواله کند؛ دولت بشار در مذاکره با کردهای سوریه (مانند کردهای عراق) به آنها خودمختاری نسبی داد که این موضوع باعث گردید تا آتش در خرمن کردهای ترکیه بیافتد (که 25 میلیون نفر از جمعیت آنها را تشکیل میدهند و بیشترین جمعیت کردهای منطقه را نیز شامل می شوند)، و از این مرحله بود که آتش جنگ و مبارزه کردهای ترکیه به رهبری پ ک ک شعله ور گردید و دولت ترکیه گرفتار در چاهی شد که خود برای دولت سوریه کنده بود.
بنا براین ترکیه از یک طرف گرفتار حصار شیعه شده است و از طرف دیگر اتحادیه اروپا (به خاطر شرایط حقوق بشر و موضوع کردهای ترکیه و تاریخ گذشته این کشور در خصوص قتل و عام ارامنه به توسط امپراطوری عثمانی) هنوز حاضر به قبول عضویت این کشور نیستند، اختلاف تاریخی ترکیه و یونان بر سر حمایت دولت ترکیه از ترکهای قبرس و دشمنی دیرینه این کشور با ارمنستان، دولت امروز ترکیه را در یک زندان تمام عیار قرا داده است، از طرف دیگر اعتلای جنبش کردستان ترکیه به رهبری پ ک ک هم به آن اضافه کنیم که همه اینها باعث گردیده تا دولت ترکیه در بی سابقهترین بحران تاریخی خود قرار گیرد که هیچ راه برگشتی برای او وجود ندارد. و این بحران هم اقتصاد و هم امنیت و هم اسلام سکولار و هم دیپلماسی ترکیه را به چالش کشیده شده است، البته در این مرحله هنوز هم دولت رجب طیب اردوغان نجات خود را در سقوط فوری دولت بشار اسد دنبال میکند و اگر این استراتژی دولت ترکیه به ثمر ننشیند و دولت بشار باقی بماند، سقوط دولت ترکیه (و حزب عدالت و توسعه) امری محتوم خواهد بود! آنچه تا این مرحله نصیب اسلام سکولار حزب عدالت و توسعه در ترکیه شده است جز این نبود که با بحران سوریه باعث شد که؛ اسلام سکولار که در آغاز بهار عرب میکوشید رجب طیب اردوغان را با پوشاندن لباس گاندی و در چهره یک قهرمان دموکراتیک ظاهر کند و از به زانو در آوردن دولت بشار اسد صحبت میکرد، امروزه با اسلام وهابیگری ارتجاع عرب برای مقابله با اسلام شیعه متحد شده است و با اتحاد استراتژیک با امپریالیسم امریکا و ناتو و سیاست میلیتاریستی آنها و وارد شدن به پروژه دفاع موشکی امریکا در برابر روسیه، در تلاش است تا به هر طریق بتواند از - نمدهای افتاده- برای خود - کلاهی بدوزد! دولت ترکیه شاید در اوج ناامیدی بتواند با سقوط دولت بشار و جایگزین یک دولت وابسته به خود، راهی برای خروج از این بن بست پیدا کند.
4 - رژیم مطلقه فقاهتی ایران و اسلام فقاهتی شیعه:
فونکسیون بحران در سوریه تنها به تاثیر اسلام سکولار ترکیه خلاصه نمیشود بلکه این بحران امروز تمامی تضادهای منطقه را به چالش کشیده است و آرایش آنها را بر هم زده است، که از جمله می توانیم به؛ چالش بزرگ اسلام فقاهتی شیعه با اسلام سکولار ترک و اسلام وهابیگری ارتجاع عرب به رهبری عربستان سعودی و قطر، اشاره کنیم. ما در اینجا به تبیین و تحلیل این چالش بزرگ در منطقه خاورمیانه میپردازیم و برای فهم چالش بین اسلام فقاهتی شیعه که تحت هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران است (دولت مالکی و دولت بشار و سیدحسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان) و تضاد آن با اسلام سکولار ترکها و اسلام وهابیگری ارتجاع عرب باید به موارد ذیل توجه شود:
اولا: رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران امروز در شرایطی قرار گرفته است که در صورت سقوط دولت بشار اسد با از دست دادن سر پل اتصالیاش به حزب الله لبنان قطعا دیگر مانند سابق نمیتواند از حزب الله لبنان و سید حسن نصر الله حمایت استراتژیک بکند و این امر به سبب تضعیف روز افزون حزب الله لبنان باعث میگردد تا؛
الف - بزرگترین سد خود را در برابر حمله اسرائیل به ایران از دست بدهد، چراکه اگر ایران 13 هزار موشکی که به دست حزب الله لبنان نداده بود، اسرائیل تا کنون دهها بار شهرهای بوشهر و نطنز و ... را مانند صنایع اتمی عراق و سوریه بمباران کرده بود.
ب - رژیم مطلقه فقاهتی به موازات تضعیف حزب الله لبنان دیگر نمیتواند در عرصه دیپلماسی در منطقه که بر پایه تضاد با اسرائیل تعریف میگردد، جای پای محکمی داشته باشد لذا برای رژیم مطلقه فقاهتی ایران حمایت استراتژیک از حزب الله لبنان هم فال است و هم تماشا! که این مهم برای این رژیم (که مدعی هژمونی هلال شیعه است) تنها از طریق حفظ دولت بشار اسد و حزب بعث سوریه و حاکمیت علویان در سوریه ممکن میباشد، طبیعی است که سقوط این رژیم در سوریه برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران به معنای شکست شیشه عمر دیپلماسی آن در منطقه خواهد بود.
ثانیا: سقوط حزب بعث و دولت بشار اسد در سوریه باعث میگردد تا یک رژیم مذهبی وابسته به عربستان سعودی با اسلام وهابیگری ارتجاع عرب و یا به نوع اسلام اخوان المسلمین قطر حاکم شود، در نتیجه حمایت این رژیم از حکومت بشار اسد و حزب بعث سوریه (از مجاهدین خلق تا سازمانهای مسلح وهابی و طرفدار حزب بعث در داخل عراق و ترکیه و عربستان و قطر) صف بندی جدیدی بر علیه هلال شیعه در منطقه بوجود می آورد که تحت هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی می باشد.
قابل توجه است که سازمان مجاهدین خلق نیز در این شرایط تحت فشار دولت مالکی و حمایت بینالمللی از دولت او، در حال تخلیه پایگاه اشرف و اقامت در اردوگاه لیبرتی که پایگاه سابق نظامیان امریکا در عراق بود، میباشند و با توجه به این که انتقال از پایگاه اشرف به لیبرتی به مثابه پایان حضور هویتی و سیاسی و نظامی و استراتژیک این سازمان در عراق میباشد، و تا کنون هیچ کشوری در جهان حاضر به قبول دسته جمعی این سازمان نشده است، لذا طبیعی خواهد بود تا تمام چشم امید این سازمان به پیروزی ارتش آزاد سوریه باشد که آنها به صورت جمعی (و مانند زمان صدام در عراق) بتوانند در سوریه بعد از دولت اسد و حزب بعث آن کشور حضور فیزیکی و نظامی پیدا کنند، برای این سازمان حضور فیزیکی و جمعی در منطقه و در این شرایط جنبه استراتژیک دارد و پراکنده شدن نیروها در کشورهای اروپا به معنای مرگ استراتژی و مرگ این تشکیلات خواهد بود، در این شرایط این سازمان جهت حضور در منطقه با کردستان عراق و آذربایجان هم در حال مذاکره هست ولی به هر حال بعید به نظر میرسد که این دو منطقه (با توجه به مرز مشترک با ایران) حاضر به قبول این اهرم فشار بر کشور خود باشند، زیرا رژیم مطلقه فقاهتی قبول جمعی این سازمان را در هر کشوری به مثابه اعلام جنگ بر علیه خود تلقی میکند لذا پر واضح است که مجاهدین در چنین صورتی تمام چشم امیدشان (مانند رجب طیب اردوغان و حزب عدالت و توسعه ترکیه) به سرنگونی حکومت حزب بعث و بشار اسد در سوریه باشد تا یک رژیم مخالف اسلام فقاهتی و هلال شیعی بتواند جایگزین آن شود و این سازمان بتواند دوباره به حیات سیاسی و جمعی و نظامی خود در منطقه ادامه دهد، ولی چنانچه یک جنگ فرسایشی شکل بگیرد (یعنی جنگ نظامی ما بین رژیم بعث سوریه و مخالفین مسلح او و عدم امکان هجمه نظامی ناتو به سرکردگی امپریالیسم امریکا و صهیونیسم بینالملل در جهت لیبی لیزه کردن سوریه و نیز به علت مقاومت تمام قد روسیه و چین از رژیم حاکم سوریه) طبیعی خواهد بود؛ به میزانی که حزب عدالت و توسعه ترکیه از این امر متضرر میشود سازمان مجاهدین خلق نیز متضرر خواهد گردید! و نیز اگر یک دولت حامی اسلام وهابیگری ارتجاع عرب در عراق حاکم شود، شرایط را برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران بدتر از حتی دوران صدام حسین خواهد کرد.
ثالثا: سوریه به علت این که امروزه به عنوان خاک ریز اول (در مقابل اسرائیل و ناتو و امپریالیسم امریکا و ارتجاع عرب) در منطقه میباشد با سقوط آن این بار رژیم مطلقه فقاهتی ایران به صورت خاک ریز اول (برای ناتو و هجمه امپریالیسم امریکا و اسرائیل و ارتجاع منطقه) در خواهد آمد! که این امر باعث میگردد تا تکیه همه جانبه ناتو (به رهبری امپریالیسم امریکا و ارتجاع منطقه) بر به زانو در آوردن این رژیم بیشتر گردد. البته ناتو (به رهبری امپریالیسم امریکا) دیگر برای اعمال هجمههای نظامی و اقتصادی و سیاسی به ایران (مانند سوریه) مخالفت سرسخت روس و چین را در برابر خود ندارد و در این حد که مثل سابق بخواهند سه قطعنامه شورای امنیت را وتو کنند، امکان نخواهد داشت، لذا طبیعی خواهد بود که ناتو (به رهبری امپریالیسم امریکا) برای فشار بر تهران هزینه کمتری پرداخت کنند (اشاره این نکته ضروری است که هر ضدیتی و دشمنی لزومأ در کادر تضاد عمده مردم نیست، راستا و ماهیت تضادهای دولتی و دولتها با راستا و مضمون و ماهیت تضاد خلقها متفاوت و حتی متضاد است. تضادها زمانی تکاملی محسوب میشوند که در راستای تحقق تضاد عمده و اصلی باشند. به عنوان مثال تضاد بورژوازی با فئودالیسم، ترقیخواهانه و تکاملی است، اما تضاد فئودالیسم با بورژوازی ضد تکاملی است).
رابعا: اولین خاک ریز اسلام فقاهتی و هلال شیعه (تحت هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران است که) در برابر اسلام وهابیگری ارتجاع عرب در کشور بحرین میباشد، گرچه نزدیک به دو سال است که از بحران شیعیان در بحرین میگذرد و هنوز جنبش بهار عربی در بحرین (که تحت هژمونی شیعیان حامی رژیم مطلقه فقاهتی ایران میباشد) برعکس دیگر کشورهای عربی و با این که بیش از 80% جمعیت بحرین را شیعیان تشکیل میدهند و هزینه وافری هم برای جنبش اجتماعی پرداخت کردهاند اما به علت حمایت نظامی و سیاسی و اقتصادی رژیم مرتجع عربستان سعودی از حکومت آل خلیفه در بحرین هنوز نتوانسته اند حداقل دستاوردهای لازم مبارزاتی را به دست آورند و طبیعی است که شکست جنبش بهار عربی در بحرین میتواند زمینه سرکوب شیعیان در عربستان و یمن را به دنبال داشته باشد، و این به معنای تثبیت اسلام وهابیگری ارتجاع عرب بر سرتاسر منطقه خواهد بود! البته برعکس این موضوع اگر جنبش بهار عربی در بحرین بتواند با سقوط حکومت ال خلیفه به حاکمیت شیعیان دستپرورده رژیم مطلقه فقاهتی ایران منجر شود، طبعا جنگ ما بین اسلام فقاهتی شیعه و اسلام وهابیگری ارتجاع عرب وارد فرآیند جدیدی خواهد شد، در صورت پیروزی شیعیان در بحرین باعث میگردد تا:
الف- مرز دیوار شیعه که از مدیترانه شروع میشود تا اقیانوس هند و پشت مرزهای عربستان ادامه پیدا می کند.
ب- ذخائر نفتی کشورهای شیعه بر ذخائر نفتی اسلام وهابیگری فزونی پیدا کند و بنیه اقتصادی آنها را نیرومند می سازد.
ج- شرایط مساعدی جهت اعتلای بهار عربی شیعه در عربستان و یمن فراهم می گردد که این موضوع به معنای شکست شیشه عمر اسلام وهابیون ارتجاع عرب میباشد.
ارتباط بحران در بحرین با بحران در سوریه از آنجا به یکدیگر گره میخورد که سردمداران اسلام وهابی ارتجاع عرب تحت هژمونی عربستان (با توجه به حساسیت جایگاه بحرین) میکوشند برای نجات از بحران شیعیان در بحرین آن را در کانتکس بحران سوریه حل کنند (شاید بهتر باشد که بگوئیم قربانی کنند) به عبارت دیگر سردمداران اسلام وهابی ارتجاع عرب میکوشند تا رژیم مطلقه فقاهتی ایران و اسلام فقاهتی شیعه را در بحران سوریه مشغول بکنند و آنها فرصت توجه مادی و معنوی به موضوع بحرین پیدا نکنند، شکست حزب بعث سوریه و سرنگونی حکومت بشار اسد در سوریه باعث میگردد تا مخالفان (سلفی و وهابی و حزب بعث عراق) حکومت مالکی و شیعیان در عراق نیز در سوریه از یک پشتیبانی قوی برخوردار گردند و در نتیجه این امر باعث اعتلای بحران در عراق میگردد و زمینه دیگری جهت به چالش کشیدن حاکمیت شیعه در عراق فراهم میکند که سرنگونی حکومت شیعیان در عراق می تواند تیر خلاص به دیپلماسی رژیم مطلقه فقاهتی ایران باشد. و تداوم این بحران زمینه سرکوب تمام عیار جنبش شیعیان بحرین را به توسط اسلام وهابی و سلفی عربستان سعودی فراهم میکند.
5 - ارتجاع عرب و اسلام سلفیگری و وهابیگری در منطقه:
بعد از حاکمیت اسلام فقاهتی شیعه در عراق (با سرنگونی حکومت صدام حسین و حزب بعث عراق و به توسط ارتش ناتو به سرکردگی امپریالیسم امریکا انجام شد) سردمداران اسلام سلفیگری و وهابیگری ارتجاع عرب به رهبری عربستان سعودی و قطر کوشیدند تا با حمایت از تشکیلات حزب بعث و سلفیگر و وهابی مسلح در داخل عراق به جنگ اسلام فقاهتی شیعه بروند، ولی به موازات افزایش بحران در سوریه (از یک طرف بیش از 70 % مردم سوریه از مسلمانان اهل تسنن هستند و اسلام سلفی و وهابی دارای پایگاه قوی مذهبی در آن میباشد و از طرف دیگر به این دلیل که خانواده بشار و اکثریت حزب بعث از شیعه علوی هستند) و این شرایط برای مقابله با اسلام فقاهتی شیعه در سوریه آماده تر از عراق بود، این امر باعث گردید که؛ اولا- کشور سوریه خاک ریز اول مقابله با اسرائیل محسوب می شود. در ثانی- به علت این که لازمه هرگونه حضور سیاسی در منطقه خاورمیانه به معنی حضور در تضاد اعراب - اسرائیل میباشد و بدون دخالت در این تضاد عمده امکان هیچ گونه فعالیت دیپلماسی در سطح منطقه و برای هیچ جریانی وجود نخواهد داشت. سردمداران اسلام سلفی و وهابی خاک ریز اول خود را از عراق به سوریه منتقل کردند، چراکه از نظر ارتجاع عرب و سردمداران اسلام سلفی و وهابی طبیعی است که حاکمیت یک رژیم وابسته به اسلام سلفی و وهابی به جای حزب بعث و خانواده اسد در سوریه، علاوه بر این که دست اسلام فقاهتی شیعه را از لبنان و فلسطین و از تضاد اعراب اسرائیل جدا می کند (که خود این امر مرگ این جریان را رقم خواهد زد) باعث میگردد تا اسلام سلفیگری ووهابیگری در خاکریز اول تضاد اعراب - اسرائیل قرار گیرد (که این امر دست آورد کمی نخواهد بود) بنابراین جایگاه و موقعیت اسلام سلفیگری و اسلام وهابیگری ارتجاع عرب را می توان در رابطه با بحران سوریه به صورت ذیل خلاصه کرد:
الف - زنجیره هلال شیعه در سوریه را پاره کنند.
ب - شرایط سقوط هلال شیعه در لبنان به رهبری حزب الله فراهم شود.
ج - شرایط سقوط حاکمیت هلال شیعه در عراق فراهم و اسلام سلفی و اسلام وهابی جایگزین آن گردد.
د - حل کردن بحران بحرین از طریق بحران سوریه در جهت به رکود کشاندن جنبش بهار عربی در بحرین و قطع حمایت اسلام فقاهتی شیعه از هژمونی جنبش شیعه در بحرین.
نتیجه:
- بحران سوریه از سه زاویه قابل مطالعه میباشد؛ - نخست در عرصه بینالملل که باعث رویاروئی روسیه و چین در برابر غرب به رهبری امپریالیسم امریکا شده است این رویاروئی آن چنان پیش رفته است که برای اولین بار در تاریخ سازمان ملل روسیه و چین سه بار در شورای امنیت و در دفاع از یک کشور پیرامونی (سوریه) پیشنهادات طرف مقابل را وتو کردهاند و باعث گردید تا این دو قدرت در بحران سوریه «نظم نوین جهانی» را که از اواخر قرن بیستم و با سقوط بلوک شرق و تک سواری امپریالیسم امریکا شکل گرفته بود به چالش بکشند، طبیعی است که شکست ناتو در تحقق سرنگونی حاکمیت خانواده اسد و حزب بعث سوریه بستری خواهد بود در جهت شکل گیری نظم دوباره جهانی که امپریالیسم امریکا را از حالت تک سواری خارج کند.
- بحران سوریه در منطقه باعث گردید تا علاوه بر نبردهای سیاسی و اقتصادی و نظامی قدرتهای منطقهائی، هر سه اسلام (اسلام سکولار ترک و اسلام فقاهتی شیعه و اسلام سلفی قطر و وهابیگری عربستان) هم به چالش کشیده شود.
- اسلام سکولار ترک در مرحله اول پیروزی جنبش بهار عرب در کشورهای تونس و مصر و لیبی میکوشید با پوشیدن لباس سفید خود را منادی ارزشهای دموکراتیک مورد خواسته خلق عرب نشان دهد و رجب طیب اردوغان کوشید با تکیه بر تضادهای صوری که در سال گذشته (و تحت عنوان کشتی غزه و حمایت از غزه و بر خورد لفظی با رئیس جمهور اسرائیل و حمایت از خواسته های دموکراتیک خلق عرب که در جریان جنبش بهار عرب) بوجود آمد از خود یک قهرمان دموکراتیک بسازد ولی این کشور در جریان بحران سوریه و به علت فرسایشی شدن این بحران در دام وحشتناک اسلام فقاهتی شیعه افتاد که باعث شد تا آن پیراهن سفید گذشته خود را در سوریه از تن بیرون کند و با حمایت تسلیحاتی از سازمانهای سلفی و وهابیگر در داخل آن کشور مستقیم به دخالت نظامی بپردازد.
- بحران امروز ترکیه معلول:
الف- امروز ترکیه در محاصره است و این حصار از ارمنستان شروع میشود و به ایران و عراق و سوریه میرسد و در شمال به یونان و دیوار اتحادیه اروپا ختم میگردد، وجود این حصار باعث می گردد تا همراه با بحران در سوریه (که خود دارای حصار دیپلماسی و اقتصادی است) تکوین و افزایش بحران سیاسی و اقتصادی در ترکیه نیز افزایش یابد.
ب- اعتلای جنبش خلق کرد در ترکیه؛ به علت سیاستی که بشار اسد با مذاکره و اعطای خودمختاری محدود به 2.5 میلیون کرد در سوریه داده است، باعث شد تا امروز 25 میلیون کرد در ترکیه که تحت هژمونی پ ک ک هستند، برای کسب خودمختاری خود با دولت مرکزی آتش جنگ را بیشتر بر افروخته کنند.
ج- تنها راه حل دولت ترکیه برای رهائی از خودمختاری کردها؛ سرکوب سیستماتیک داخلی و سرنگونی حکومت بعثیها بر سوریه در هر شکل ممکن میباشد.
- اسلام فقاهتی شیعه (تحت هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران) به علت این که امروز خاک ریز اول مقاومت خود را در برابر ناتو و اسرائیل و ارتجاع عرب در سوریه می بیند، لذا با کلیه توان در این جبهه میکوشد تا در برابر اسلام سکولار ترکها و اسلام سلفیگری قطر و اسلام وهابیگری عربستان سعودی مقاومت کند.
- به علت این که حضور اسلام سلفیگری قطر و اسلام وهابیگری عربستان در سوریه با سرنگونی رژیم خانواده اسد و حزب بعث سوریه همراه خواهد بود و نیز با حاکمیت یک رژیم وابسته به خود ادامه می یابد؛ گرایش فوق از یک طرف باعث حضور در خط مقدم جبهه مبارزه با اسرائیل میشود و از طرف دیگر به علت محاصره حکومت شیعه عراق شرایط جهت نابودی هلال شیعه فراهم میشود، لذا آنها میکوشند تا خاک ریز اول حرکت خود در منطقه را سوریه فعلی قرار دهند و با قرار گرفتن در کنار اسلام سکولار ترکها به صورت مشترک به جنگ اسلام فقاهتی شیعه بروند.
- آفت عمده جنبش بهار عربی در سوریه وجود آنتاگونیست در این جنبش است هر چند ممکن است گفته شود که علت آنتاگونیست در استراتژی جنبش بهار عربی در سوریه به علت سرکوب فراگیر و قهرآمیز رژیم توتالیتر بعث سوریه میباشد، ولی ما هرگز نباید به صورت انفعالی و عکسالملی استراتژی در یک جنبش را بر پایه عکسالعمل در مقابل استراتژی دشمن قرار دهیم.
- آنتاگونیست در جنبش اجتماعی سوریه باعث گردید (تا مانند جنبش بهار عربی در لیبی) این جنبش از خواست گاه اصلی خود که مردم هستند فاصله بگیرد و مبارزات خود را در سطح اسلام سلفی و اسلام وهابی محدود نماید و به صورت یک تشکیلات نظامی که در دست ارتجاع منطقه و ترک های ترکیه و نهادهای امپریالیستی جهانی است، درآید.
- سازمان مجاهدین خلق؛ با توجه به این که هویت و استراتژی این سازمان در گرو حفظ هویت جمعی این سازمان در منطقه میباشد لذا این سازمان با حمایت استراتژیک از پیروزی ارتش آزاد سوریه امیدوار است تا با سرنگونی فوری حکومت بعث در سوریه و حاکمیت یک رژیم مخالف رژیم مطلقه فقاهتی ایران، شرایط مناسبی جهت اسکان جمعی نیروهای خود در عراق فراهم کند.
- به علت حمایت ارتش سوریه از حاکمیت خانواده اسد و حزب بعث سوریه، و نیز به علت حمایت تمام عیار روسیه و چین از حکومت بعث سوریه در جهان و همین طور حمایت نظامی و سیاسی و اقتصادی هلال شیعه به رهبری رژیم مطلقه فقاهتی از حاکمیت حزب بعث و خانواده اسد در منطقه، تماما باعث شد تا مبارزه بین ارتش آزاد سوریه با رژیم بعث و دولت سوریه صورت فرسایش پیدا کند، که باعث ایجاد بحران در ترکیه گردیده است.
- استراتژی ناتو به سرکردگی امپریالیسم امریکا در سوریه؛ امروز فراهم کردن شرایط در جهت لیبی لیزه کردن سوریه میباشد که تا کنون به علت مقاومت روسیه و چین موفق به انجام نشدهاند.
- به علت این که استراتژی هر دو طرف درگیر در جنگ داخلی سوریه بر بیابانهای سوخته استوار میباشد، باعث ویرانی تمامی زیر ساخت های اقتصادی سوریه میشود، یعنی همان اتفاقی که ما در حمله ناتو به سرکردگی امپریالیسم امریکا در عراق مشاهده کردیم و تا به امروز میبینیم که کشور عراق نتوانسته از آن جنگ قد راست کند.
والسلام