دیپلماسی دو لبه:

زندگی در شکاف؟ یا موج سواری فرصت طلبانه؟

تحلیلی سیاسی بر 34 سال سیاست خارجی و داخلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم

رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از 34 سال پیش تا این زمان توانسته است با تکیه بر دو تاکتیک محوری موج سواری و زندگی در شکاف، توسط جنبش اجتماعی ضد استبدادی مردم ایران به حکومت و قدرت سیاسی دست پیدا کند و عکس خود - مانند جمال عبدالناصر مصری - را به دست همین مردم قیام کرده اجتماعی در سطح بیرونی ماه ببرد و با این عمل هژمونی خود را بر جنبش اجتماعی تثبیت نماید و توسط تثبیت هژمونی خود بر جنبش اجتماعی سال 57 همراه با نفی تمامی آلترناتیوهای سیاسی با شعار «حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله» خود را یکه تاز میدان قدرت بکند و بدین وسیله بستر حاکمیت سیاسی خود را پس از سقوط حکومت پهلوی فراهم بکند و در همین رابطه بوده است که با سقوط حکومت پهلوی در 22 بهمن، شرایط جهت حاکمیت مطلق سیاسی سردمداران تز ولایت مطلقه فقاهتی برای اولین بار در تاریخ سیاسی 1400 ساله اسلام حوزه‏ائی شیعه در کشور ایران فراهم گردید، که آخرین خروجی این تحولات سیاسی آن شد که از بعد از حاکمیت سیاسی سردمداران تز ولایت مطلقه فقاهتی که قبل از آن تنها به صورت ذهنی و نظری و خام - از زمان ملا احمد نراقی در دوران قاجار تا بهمن 57 - در سطح کلاس‌های حوزه‏ائی مطرح بود، با کسب قدرت سیاسی از 22 بهمن 57 به علت اینکه سردمداران از راه رسیده قبل از سوار شدن بر خر مراد هیچگونه پلاتفرم و برنامه‏ائی جهت نظام سیاسی، نظام اقتصادی و نظام اجتماعی کشور نداشتند، در ابتدا با تکیه بر تز ولایت مطلقه فقاهتی توسط مجلس خبرگان قانون اساسی در سال 58 و به پیشنهاد مرحوم حسنعلی منتظری توانستند از این تز خام، مخوف‌ترین نظام سیاسی تاریخ ایران را نهادینه کنند. به طوری که بر طبق اصل 107، 109، 110،91، 162 و... قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بیش از 85% تعیین منابع قدرت در ید قدرت فردی قرار دارد که نه تنها منتخب مردم نمی‌باشد و مردم ایران در انتخاب او هیچ نقشی ندارند. از آن مهم‌تر، خود هم هیچگونه مسئولیت پاسخگوئی به مردم ندارد و هیچ نهادی در این نظام مطلقه فقاهتی توان کنترل و سوال از او را ندارد (حتی خود شورای خبرگان رهبری به وسیله شورای نگهبان منتخب او گزینش و معرفی می‌گردد) و البته دلیل این امر آن است که این فرد که در راس تمامی نهادها و قوانین قرار گرفته است خود را جانشین پیامبر و نماینده خدا و امام زمان در زمین می‌داند و مشروعیت و مقبولیت خود را قبل از اینکه از مردم بگیرد توسط امام زمان و پیامبر و خداوند تعیین و امضاء شده است و انتخاب مردم در رژیم مطلقه فقاهتی «انتخاب بعد از انتخاب است برای اینکه دلخور نشوند» (و به قول آیت الله کاشانی معروف در سال 32 قبل از کودتای مصدق در شرایطی که با پیوند به دربار به مقابله عریان با مصدق مشغول بود فردی از او می‌پرسد که «حضرت آقا این درست است که می‌گویند جنابعالی با امام زمان در تماس هستید، ایشان که نمی‌توانست نه بگوید، چراکه ابروی چهارصد ساله گذشته روحانیت که مدعی تماس و جانشینی امام زمان را داشتند از بین می‌رفت و نه می‌توانست بگوید آری، چراکه عقبه بعدی آن خالی از واقعیت بود، لذا با یک کلام دیپلماتیک فهمیده و نافهمیده همه مشکلات را حل می‌کند و به سوال کننده می‌گوید، همه چیز را که نمی‌توان به مردم گفت! حاشا و کلا از این همه صداقت!)

علی ایحاله نظام مطلقه فقاهتی وقتی که در سال 58 توانست توسط تئوری ولایت فقیه با پیشنهاد مرحوم حسنعلی منتظری ابتدا نظام سیاسی کشور را به صورت توتالی‌تر و دسپاتیزم نهادینه کند توان آن را پیدا کرد که در لوای سرنیزه تمامی عرصه‏های اقتصادی، اجتماعی، جغرافیائی، فرهنگی و... کشور را در زیر سلطه این نظام سیاسی مطلقه فقاهتی درآورد. لذا از آن زمان بود که رژیم مطلقه فقاهتی یکه تاز و تک سوار تمامی عرصه‏های قدرت ثلاثه کشور شد و همین تکوین پروسه انحرافی قدرت در کشور از سال 58 بود که عامل تمامی انحراف‏های بعدی گردید و دلیل آن هم این است که در پروسه تکوین نهادهای قدرت پس از هر انقلابی اگر به جای نهادینه کردن نهادهای اجتماعی در بستر نهادهای مدنی به تعیین و تکوین نهادهای سیاسی بپردازیم، نه تنها چنین نظام سیاسی یک نظام دموکراتیک نخواهد شد مهمتر از آن بی شک به عنوان بازوی سرکوب مردم جهت انحصار قدرت سردمداران قدرت در خواهد آمد. بنابراین در عرصه پروسس تکوین نظام‌های قدرت بعد از هر انقلابی باید به عنوان یک موضوع کلیدی به این امر توجه کنیم که قبل از هر امری باید به نهادینه کردن نهادهای اجتماعی در بستر نهادهای مدنی و حرکت سازمان‏گرایانه جنبش‌های اجتماعی و دموکراتیک و کارگری بپردازیم و تا زمانی که این بستر اجتماعی نهادینه و سازمان‏گری نشود راه انداختن کارناوال انتخابات آنچنانکه در طول 34 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شاهد بودیم، امری عوامفریبانه برای انتخاب آنچه که قبل از انتخابات تعیین شده‌اند، خواهد بود.

پس اول باید توسط نهادینه و سازمان‏گری کردن نهادهای مدنی و جنبش‌های ثلاثه اجتماعی و دموکراتیک و کارگری بسترسازی کنیم و سپس توسط انتخاب این نهادهای اجتماعی به باز تولید نظام سیاسی، نظام اقتصادی، نظام حقوقی و... بپردازیم. فقط در کانتکس چنین پروسسی است که ما می‌توانیم به شجره طیبه دموکراسی و نهادهای دموکراتیک دست پیدا کنیم و تنها در چنین بستری است که موضوع انتخابات و رای گیری و آزادی می‌تواند دارای معنا و مفهوم باشد و البته برعکس این، آنچنانکه در موضوع انتخابات و رای گیری رژیم مطلقه فقاهتی از سال 58 تاکنون شاهد بودیم، امر انتخابات و رای گیری نه تنها یک بستر دموکراسی ساز نخواهد بود بلکه برعکس یک سلاح و ابزار دموکراسی کش خواهد شد.

بنابراین اگر از تکوین نهادهای سیاسی شروع کنیم از آنجائی که عامل تعیین و انتخاب این نهاد‏های سیاسی، نهادهای اجتماعی و مدنی مردمی نیستند طبیعتا نهاد‏های سیاسی تکوین یافته بازوی قدرت دستگاه‏های غاصب قدرت در خواهند آمد که به هر نحوی می‌کوشند تا قدرت را در چنگال خود درآورند. لذا طبیعی خواهد بود که در این پروسه تکوین انحرافی نهادهای قدرت تمامی نهادهای دیگر قدرت اعم از نهاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... در خدمت و در استخدام قدرت سیاسی خواهند بود. طبیعی است که تنها راه اصلاح چنین نظامی بازسازی این نظام در بستر ایجاد نهادی مدنی و اجتماعی خواهد بود، یعنی تا زمانی که ما بخواهیم در بستر اصلاح درونی خود نظام سیاسی به دست سردمداران خود این نظام اقدام به اصلاحات یا امر تغییر بکنیم، آب در هاون کوبیدن خواهد بود. به عبارت دیگر امر اصلاحات و تغییر ساختاری در چنین نظام‏هائی زمانی تحقق پیدا می‌کند که ما قبل از هر چیز توانسته باشیم نهادهای اجتماعی و مدنی و جنبش‌های سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و کارگری را در آن جامعه سازمان‏گری و نهادینه کرده باشیم و توسط این نهادهای مدنی و اجتماعی به انجام اصلاحات سیاسی بپردازیم.

البته پر واضح است که تکوین نهادهای مدنی در چنین صورتی صورت دستوری و تکوین از بالا به پائین ندارد بلکه بالعکس قطعا شکل گیری آن به صورت یک پروسس از پائین به بالا خواهد بود. باز هم طبیعی خواهد بود که در چنین صورتی اصلاحات و تغییر ساختاری برعکس حالت اول صورت برونی خواهد داشت آن هم نه به دست سردمداران قدرت (که هیچ چاقوئی حاضر نیست دسته خودش را ببرد) بلکه به دست نهادهای مردمی و اجتماعی. لذا در این رابطه است که بر پایه این پروسس وظیفه اول ما در رابطه با تغییر و اصلاحات قبل از هر چیز بسترسازی توسط تکوین نهادهای اجتماعی می‌باشد که این مهم هرگز تحقق پیدا نمی‌کند مگر زمانی که استراتژی تغییر و اصلاحات در بستر سازمان‏گری کردن جنبش‌های سه گانه اجتماعی، دموکراتیک و سوسیالیستی یا کارگری تحقق پیدا کند. پس مطابق این دکترین تا زمانی که در جامعه جنبش‌های سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی تحقق پیدا نکند صحبت از تکوین نهادهای مدنی کردن امری ذهن‏گرایانه و ایده‏آلیستی خواهد بود. بنابراین از آنجائی که از سال 58 تکوین نهاد‏های سیاسی در بستر تئوری ولایت مطلقه فقاهتی در دستور کار سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی قرار گرفت این امر باعث گردید تا سردمداران رژیم فقاهتی از همان آغاز هر حرکتی در جامعه ایران را، تنها در کانتکس افزایش و تحلیل قدرت خود معنی بکنند. لذا در همین رابطه بود که دیپلماسی افزایش و یکپارچه کردن قدرت از همان آغاز تکوین رژیم مطلقه فقاهتی یعنی از سال 58 در دستور کار سردمداران قرار گرفت و در این رابطه بود که دیپلماسی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی از 34 سال پیش بر دو پایه:

الف - زندگی در شکاف؛

ب - موج سواری؛ تکوین پیدا کرد که مطابق اصل زندگی در شکاف، سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی کوشیدند تا هم در عرصه دیپلماسی بین‏المللی و هم در عرصه دیپلماسی داخلی پیوسته دنبال تضادهای شکاف ساز باشند تا بدین وسیله بستر حیات و حرکت خود را فراهم کنند. برای نمونه از همان آغاز تکوین ساختار رژیم فقاهتی در عرصه بین‏المللی این رژیم می‌کوشید تا به رشد روزافزون تضاد بین شرق و غرب و تضاد بین کشورهای اروپا و امپریالیسم آمریکا دل ببندد، ولی از زمانی که از اواخر قرن بیستم نظام بلوک شرق تحت هژمونی کشور شوروی متلاشی گردید و در نظام جهانی بعد از آن امپریالیسم آمریکا به عنوان تک سوار قدرت وارد عرصه کارزار شد، از آنجائی که این امر باعث افول تضادهای قدرت در عرصه بین‏المللی شد که فونکسیون آن برای دیپلماسی رژیم مطلقه فقاهتی ایجاد بحران دیپلماسی شد، لذا رژیم مطلقه فقاهتی در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم کوشید در بستر تضاد بین اعراب و اسرائیل دیپلماسی منطقه‏ائی خود را فعال کند تا توسط این دیپلماسی منطقه‏ائی بتواند در عرصه بین‏المللی برای خود کسب هویت سیاسی بکند و در همین رابطه بود که از اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست یکم تا امروز رژیم هم در خود فلسطینی‌ها با دامن زدن به تضاد بین حاکمیت غرب رود اردن و نوار غزه و حمایت از حماس در برابر دستگاه سیاسی خودمختار به رهبری سازمان آزادی‏بخش فلسطین و محمود عباس قرار گرفت و هم در لبنان با حمایت مطلق از حزب الله لبنان به رهبری سید حسن نصرالله و حمایت از مارونی‏ها در برابر دولت تسنن و جناح حریری وارد کارزار سیاسی شد و هم در منطقه با حمایت مطلق از حکومت بعثی‏های سوریه و خانواده اسد و در عراق با حاکم کردن مجلس اعلای عراق و شیعیان وابسته به خود یک هلال شیعه سیاسی از مدیترانه تا خلیج بر پا کرد و توسط این هلال شیعه رژیم مطلقه فقاهتی توانست شکاف منطقه‏ائی را جایگزین تک سواری امپریالیسم آمریکا در نظم جهانی بکند و بدین ترتیب بود که دیپلماسی رژیم فقاهتی بار دیگر فعال شد. البته در حاشیه این دیپلماسی به موازات تثبیت وضعیت روسیه و تکوین پیمان منطقه‏ائی با چین و... کوشید با حمایت از این پیمان و تکوین تضاد بین‏المللی با ناتو و تک سواری امپریالیسم آمریکا دوباره در عرصه بین‏المللی شکافی برای فعال کردن دیپلماسی خود پیدا بکند.

به هر حال من حیث المجموع در یک جمله دیپلماسی رژیم مطلقه فقاهتی در طول 34 سال گذشته چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین‏المللی زندگی در شکاف بوده است و برای انجام این مقصود بوده که در عرصه داخلی رژیم مطلقه فقاهتی در طول 34 سال گذشته کوشیده است تا با ایجاد تضاد بین نیروهای آلترناتیو رژیم بستر حیات سیاسی و نظامی خود را فراهم کند. در این رابطه تکیه بر تضاد بین دولت موقت و جریان اشغال سفارت آمریکا، تکیه بر تضاد بین نهضت آزادی و حزب توده، تکیه بر تضاد بین دو جناح روحانیت و روحانیون، تکیه بر تضاد حزب جمهوری با نیروهای مترقی، تکیه بر تضاد بین مجاهدین خلق و مجاهدین انقلاب اسلامی، تکیه بر تضاد بین جناح احمدی نژاد و جناح هاشمی رفسنجانی، تکیه بر تضاد بین جناح خاتمی - موسوی خوئینی‏ها با جناح میر حسین موسوی - کروبی و... همه در این رابطه قابل تفسیر می‌باشد.

اما در خصوص استراتژی دوم رژیم در طول 34 سال گذشته یعنی استراتژی موج سواری، این حرکت رژیم از آغاز تکوین رژیم مطلقه فقاهتی تاکنون ادامه داشته است، به طوری که در اواخر سال 56 و اوایل سال 57 سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی پس از اینکه مشاهده کردند که جنبش اجتماعی در بستر جنبش دموکراتیک دانشجوئی، دانش آموزی، زنان و کارمندان در عرصه مبارزه آزادی‏خواهانه با رژیم مستبد و توتالی‌تر پهلوی و حتی جنبش کارگری و اندیشه شریعتی در حال اعتلاء می‌باشد، بستر موج سواری خود را فراهم دیدند و در همین رابطه بود که هادی غفاری با طرح شعار «حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله» یا «به کوری چشم شاه، عکس امام تو ماه است» یا «نهضت ما حسینی رهبر ما خمینی» و... کوشید پروژه موج سواری سردمداران اولیه رژیم را استارت بزند. در ادامه این استراتژی موج سواری رژیم مطلقه فقاهتی بود که این رژیم توانست توسط جریان اشغال سفارت از موج مبارزه ضد امپریالیستی مردم ایران بعد از انقلاب سواری بگیرد و توسط کودتای فرهنگی بهار 59 توانست بر موج ترقی خواهانه جنبش دانشجوئی ایران مسلط شود و توسط جنگ با عراق توانست از موج آلترناتیو طلبانه جنبش سیاسی سواری بگیرد و توسط فتوای قتل سلمان رشدی توانست از موج جنبش اعتراضی اسلام خواهانه مسلمانان سواری بگیرد و توسط شعار نابودی اسرائیل از موج جنبش ضد صهیونیستی منطقه سواری بگیرد و توسط شعار انرژی هسته‏ائی از جنبش استقلال طلبانه سواری بگیرد و... و به همین ترتیب است که در شرایط فعلی رژیم مطلقه فقاهتی از دو موضوع اجلاس شانزدهم کشورهای غیر متعهد و جنبش اعتراضی جهانی مسلمانان بر علیه فیلم ضد پیامبر اسلام می‌کوشد، جهت سلطه بر جنبش بهار عربی و نجات از حلقه محاصره شده سیاسی و اقتصادی غرب استفاده بکند. لذا در این رابطه است که ماحصل آنچه که تا اینجا مطرح کریم اینکه:

1 - موج سواری و زندگی در شکاف دو تاکتیک محوری رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه دیپلماسی داخلی و خارجی رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد.

2 - رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جهت انجام دیپلماسی زندگی در شکاف خود، پیوسته نیازمند تکیه بر تضادهای جهانی و بین‏المللی و داخلی می‌باشد و بدون این تضادها هرگز امکان حیات سیاسی برای او وجود ندارد.

3 - این رژیم جهت انجام دیپلماسی موج سوارانه خود نیازمند به فضای متلاطم داخلی و منطقه‏ائی و جهانی می‌باشد تا بدین وسیله امکان انجام موج سواریش فراهم گردد.

4 - از آنجائیکه در فرآیند اولیه تکوین این رژیم پس از انقلاب بهمن ماه 57 به جای نهادینه کردن سازمان‌ها و تشکیلات مدنی بر تکوین ساختار سیاسی تکیه شده است، این امر باعث شده تا رژیم در طول 34 سال گذشته جهت تثبیت حاکمیت خود به جای کسب حمایت مردم در بستر دموکراسی بر نهادهای قدرت تکیه نماید.

 

والسلام