تاریخ جنبش زنان - قسمت آخر
زن در پروسه سکسوالیته فرویدیسم و پروسه سه مرحلهای تا کالا شدن زن به صورت جنسیت بر پایه سکسوالیته در غرب برای ما شرقیان در همین جا خلاصه نشد. چرا؟ چون کالائی که در سه مرحله مختلف جنبش زنان در سرمایهداری در غرب شکل گرفته بود در شرق به صورت سیستماتیک به طرف جامعه ما سر ریز نگردید بلکه به اشکال مختلف وارد جامعه ما میشد و این جامعه را به باد حمله میگرفت. تا قبل از انقلاب مشروطیت مبارزات زنان ما تنها در عرصه مبارزات جنبش بهائیت یا مبارزات فردی به شکل مبارزات فردی و اعتراضات زنان یا به شکل پشتیبانی اعتراضات زنان از حرکت مردان خلاصه میشد. تاریخ سیاسی جنبش ما تا مشروطیت و خود مشروطیت تاریخی مردانه و مذکر و ضد انسانی است. انقلاب مشروطیت که در سال 1275 توسط مظفرالدین شاه و بر مبنای کپی از قانون اساسی بلژیک و قانون اساسی هلند و قانون اساسی فرانسه و با همگام کردن و مخلوط کردن با فقه شیعه به صورت شورای نگهبان در قانون اساسی ساخته شده بود از همان ابتدا مشخص بود که مضمون ضد زن و زن ستیزی بر جامعه ما حاکم خواهد شد.
در قانون اساسی مشروطیت به عنوان انقلاب دمکراتیک نظام سرمایهداری جامعه ما، مشخصه اساسی مبارزاتی خودش که زن بود غایب بود. چرا؟ چون خود مبارزات جنبش دمکراتیک زن در جامعه ما وجود نداشت. نظام ارزشی ما بر مبنای فقه شیعه، ضد زن بود و در نظام فرهنگی اجتماعی جایگاهی برای زن قائل نبود. نظام سیاسی جامعه ما پس از تحول دمکراتیک انقلابی مشروطیت، به عنوان نظام زن ستیز به جهان عرضه گردید این بود که در تحول اول تاریخ دمکراتیکی ما یعنی در انقلاب مشروطیت، بهره و ثمرهای به زنان ما نرسید. یعنی نه از نظر هویت و نه از نظر فیزیکی و نه از نظر سیاسی، جنبش زن وجود نداشت که از منافع خودش دفاع کند و مدافع حقوق خودش باشد و نه نمایندگان سیاسی آن. زیرا چه در آنهائی که قبای اسلام به تن کردند و چه آنهایی که قبای زمینداری کردند، هیچکدام حاضر نبودند که از حقوق انسانی و طبیعی و اولیه زن دفاع بکنند اینجا بود که زن به عنوان یک مولود خانه دار، بلورین، نرم، با وظایف آشپزی و بچهداری و شیردهی و حیوانی در خانه تعریف شد. ولی قضیه به اینجا هم تمام نشد. مظفرالدین شاه رفت و محمد علی شاه آمد، محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست.
محمد علی شاه رفت احمد شاه آمد، تا قبل از انقلاب مشروطیت در آمارهایی که وجود دارد یک درصد تا سه درصد از زنان اگر خیلی خوش بین باشیم دارای سواد اولیه هستند. معیارهای سواد اولیه نه معیار سواد کلاسیک بینالمللی است بلکه معیارهای اولیه حد نوشتن و خواندن قرآن است. مدرسهای به نام دختران و زنان وجود نداشت، آموزشگاهی که اینها را تدریس بدهد وجود نداشت، حق آموزش نداشتند، حق رای نداشتند، حق حضور اجتماعی نداشتند، حق کار نداشتند، فقط حقوقی که برای آنها قائل بودند، آشپزی، بچهداری، شیر دهی و کالا شدن برای ارضاء غریزه جنسی مرد بود. در قانون اساسی ما در مشروطیت حتی در شکل آن قانون حمایت خانواده که شاه در سال 1345 تنظیم کرد، دست مرد، هم برای طلاق، هم برای تعدد زوجات، (هر تعدادی که میخواهد، 4 تا رسمی و غیر رسمی الی ماشاء الله باز گذاشته بودند). در دوره احمد شاه نخستین مدرسه دخترانه بوجود آمد. 1297 اولین مدرسه دخترانه در تهران تشکیل شد. تا قبل از 1297 که اولین مدرسه دخترانه تشکیل میشود، نظام آموزش به صورت هدایت شده، فقط خواندن قرآن بود، آن هم سوره نور. بعد از سال 1297، در رابطه با حرکت زنان مجبور هستیم که جنبش زنان را مرحله بندی کنیم. چرا که حرکت و فرآیند و پروسه شکل گیری جنبش زنان در ایران، عکس جنبش زنان در اروپا است. ما در مرحله اول، جنبش علمی زنان داشتیم، در ادامه آن به جنبش اقتصادی زنان رسیدیم و سپس به جنبش اجتماعی زن رسیدیم و چهارم رسیدیم به جنبش سیاسی زنان و این پروسه و فرآیندها در غرب صورتی عکس داخل ایران داشت و دلیل آن خلاء ارزشی ناشی از معیارهای ضد ارزشی در فقه و در شکل نظام سیاسی ایران و قانون اساسی که حاکم بود.
پس زن در ایران جنبش اجتماعی دمکراتیک خودش را بر مبنای جنبش علمی شروع کرد و از 1297 که اولین مدرسه دخترانه توسط احمد شاه در تهران تشکیل میشود نقطه شروع جنبش علمی زن از نظر تاریخی است. در سال 1314 نخستین حرکت رضا شاه برای تشکیل دانشسرای عالی و در پی آن در سال 1315 دانشگاه تهران افتتاح میشود. رضا شاه در سال 1313 سفری به ترکیه داشت قبل از آن امین الله رئیس جمهور دمکراتیک افغانستان با زنش بدون حجاب به ایران آمدند، علما به مخالفت با رضا شاه پرداختند، ولی رضا شاه حاضر نشد حجاب را به زن امین الله افغانی تحمیل کند. مسافرت امین الله با همسر محترم غیر محجبهاش پایان رسید و برگشتند، رضا شاه به ترکیه رفت، آتاتورک در ترکیه در حال استحاله نظام زمینداری وامانده از نظام عثمانی به نظام بورژوازی جدید بود که بر مبنای مقابله کردن با سنتها و مقابله کردن با روحانیت، مقابله کردن با مسائل ضد ارزشی که حقوق زن را به باد تجاوز گرفته است، بود. رضا شاه یک پروسه حرکتی از زمان کودتای 1299 تا 1304 که بالاخره به سلطنت میرسد، طی کرد. در این پروسه از مرحله وزیر دفاع تا مرحله نخست وزیری تا بالاخره شعار جمهوری خواهی که سر داد و پس از تائید نشدن جمهوری خواهی، از طرف نظام طبقاتی داخل ایران و نظام روحانیت و بالاخره قبول نظام سلطنت توسط رضا شاه در سال 1304 تاج سلطنت را به سر گذاشت، ولی رسالت و مسئولیت و تعهداتی، از نظر غرب و به ویژه انگلیس بر عهده داشت و با این وظیفه که بتواند نظام ایران را از صورت و ماهیت زمینداری به سوی بورژوازی برگرداند، دست به کار میشود. در این مرحله حرکت اول جنبش زنان شکل میگیرد. برای آنکه ما جنبش زنان را در پروسه خودش بتوانیم تقسیم بندی کنیم و تئوریزه کنیم از آغاز سال 14 - 1313 که رضا شاه از ترکیه برمیگردد تا شرایط فعالی مبارزه زنان و جنبش زنان سه مرحله مختلف داشته است که این خودویژگیهای مبارزه و جنبش دمکراتیک زنان را هیچ جامعهای نداشته است.
1 - جنبش دستوری برای زنان که از بالا تزریق میشود، در زمان رضا شاه شروع میشود.
2 - جنبش مکانیکی زنان که با مبارزات حزب توده و غیره از سالهای 1322 به بعد شروع میشود.
3 - سه مبارزات و یا جنبش دینامیک زنان که از سال 1357 به طور مشخص زمین و زمان و تاریخ ایران را به لرزه در میآورد و زن در عرصه جنبش علمی، در عرصه جنبش اقتصادی، در عرصه جنبش سیاسی و در عرصه جنبش اجتماعی ماهیت دینامیک پیدا میکند و خود را از دل مبارزات مکانیکی و از دل مبارزات و جنبشهای دستوری خودش جدا میکند و به صورت پرندهای رها شده پرواز میکند.
به قول مرحوم شریعتی «پطرز کبیر زمانی که در هلند تحصیل میکرد، و میخواست جامعه پیشرفته هلند را با جامعه عقب مانده روس قیاس کند و دلیل عقب ماندگی جامعه روسیه را پیدا کند، یک مرتبه به یک کشف بزرگ رسید و گفت پیدا کردم و آن چی بود؟ آن ریش است و پس از اینکه پطرز کبیر تحصیلاتش را در هلند تمام کرد و به روسیه بر گشت، برای آنکه بتواند نظام زمینداری را و مناسبات عقب مانده زمینداری روسیه را متحول کند دستور داد تا ماموران انتظامی سرتاسر شهر و روستا راه بیافتند و ریشها را بتراشند و ریش به عنوان یک جرم بزرگ مطرح شد» و به قول مرحوم شریعتی «ریشها رفت ولی ریشهها ماند، عقب ماندگی روسیه ماند». همین کار را رضاشاه هم کرد. رضا شاه هم در رابطه با شرایط و عقب ماندگی جامعه ایران (در سفری که به ترکیه کرد) به دو قضیه مهم رسید. مناسبات و موقعیت آتاتورک را و جامعه ترکیه را با جامعه ایران قیاس کرد و در این قیاس به این رسید که عامل تمامی بدبختی جامعه ایران دو امر است «یک ریش آخوند و دوم حجاب زنان»؛ و اینجا بود که رضا شاه در 17 دی سال 1314 دستور کشف حجاب داد و نخستین حجاب را از سر دختر خودش اشرف برداشت و از فردای آن روز، اعلام کرد که «آجانها در تمامی چهار راههای شهرها، زنان محجبه را بگیرند، روسری آنها را بردارند و قطعه قطعه کنند و تحویلشان بدهند» و از فردای آن روز بود که در تمامی چهار راههای تهران و شهرستانهای بزرگ آجانها ایستاده بودند زنان محجبه را پیدا میکردند، روسریها را پاره میکردند و دستشان میگذاشتند و به همین موازات ریش آخوندها بود. رضا شاه دستور داد «هر آخوندی پیدا کردید علاوه بر اینکه لباسهایش را مثل ترکیه بگیرید ریشهایش را ببرید» و اینجا بود که آخوندها برای حفظ ریشهایشان، در خانههای خودشان محبوس ماندند و زندان بزرگی در دوران رضا شاه برای آخوندها حاصل شد.
اگر چه، حرکت رضا شاه با کشف حجاب شروع شد ولی مسئله دیگری که به طور خزنده و غیر مستقیم توسط رضا شاه انجام گرفت، پایه گذاری زیربناهای سرمایهداری وابسته در جامعه ایران بود که مهمترین آن جدا کردن آموزش و دادگستری از روحانیت بود. چون دو امر آموزش و دادگستری دو مقولهای بود که از آغاز تاریخ پیدایش مذهب شیعه و فقه شیعه در جامعه ما در کنترل و تحت تملک روحانیت و حوزه قرار داشت. رضا شاه برای پایه گذاری بنیانهای سرمایهداری نوین در جامعه ما نخستین کاری که انجام داد، این دو مقوله را از کف روحانیت بیرون کشید. این دو مقوله تحت سر نیزه رضا شاه به راحتی انجام گرفت که قابل قیاس با مبارزات خونین پروتستانیزم و پیدایش سکولاریسم در غرب که توانست با دریای خون دو نهاد آموزش و دادگستری را از دل اسکولاستیک جدا کنند، نیست. به هر حال در سال 1314 با اولین افتتاح دانشسرای تربیت معلم و در سال 1315 با افتتاح دانشگاه تهران همگام با مردان، زنان ما وارد دانشگاه شدند و در همین سال ما حداکثر آماری تحصیلاتی که برای زن داریم سه درصد است. ولی زن جنبش علمی خودش را به صورت خودجوش شروع کرد؛ و این جنبش علمی سرآغاز و شاه فنری شد که زن بتواند بر مبنای آن، جنبش اجتماعی خودش را شروع بکند. با وقوع جنگ بینالملل دوم که در آن رضا شاه به حمایت آلمان بر خواسته بود، تحت فشار دولتی که اول او را سر کار آورده بود یعنی انگلیس سلطنت را رها کرد.
با رفتن رضا شاه سر نیزه از روی ایران برداشته شد. دیکتاتوری رضا شاه در شهریور 20 به پایان رسید. رضا شاه ابتدا به موریس و سپس به آفریقای جنوبی رفت و در سال 1303 در آنجا مرد. با مرگ رضا شاه دیکتاتوری به خاک نرفت چرا که فرزند رضا شاه از طرف انگلیس مسلط به ایران شد. محمدرضا شاه حاکم شد ولی خلاء ایجاد شده در جنگ جهانی دوم برای ایران فضای سیاسی ایجاد کرد، از شهریور سال 1320 که رضا شاه به تبعید میرود تا 28 مرداد سال 1332 مدت دوازده سال فضای باز سیاسی بر جامعه ما حاکم میشود، تحولات سیاسی - نه در ادامه تحولات دمکراتیک مشروطیت با آن ماهیت ضد زن ستیزانه بلکه - با جنبشهای جدیدی همراه است که شامل جنبش ملی و جنبشهای کارگری - تحت رهبری حزب توده که مولود حزب کمونیست به زندان افتاده و دوستان ارانی بود - از این قبیل اند. نخستین سازمان سیاسی زنان در حزب توده در سال 1323 بوجود میآید. این سازمان سیاسی که در سال 1323 دستوراتی غیر از خواستههای فیمینیستی - که در غرب برای زن مطرح بود -، قائل میشود. چرا که حزب توده با ماهیت و شعارهای سوسیالیستی که دارد در مرحله اقتصادی، جنبش اقتصادی و کار زنان را دنبال میکند و در همین رابطه بود که خواستههایی که از سال 1332 حزب توده در عرصه سازمان زنان از آن حمایت میکند به طور مشخص عبارت است از «حق مهد کودک، حداقل حقوق برابر با مرد» بود که تحت شعارهایی که خواستههای جنبش زنان در مرحله سوسیالیستی و یا کارگری در غرب بود، در این مرحله از حقوق زنان و جنبش زن دفاع میکند و جنبش زنان تحت پرچم سازمان زنان در عرصه حزب توده شکل میگیرد. این شاخهای از جنبش زنان است که سازمان زنان حزب توده اولا در ساختار کلی حزب توده تحت رهبری و هژمونی عالی شوروی صورت گرفته در ثانی حرکت جنبش زنان در این مرحله بازهم به صورت تزریقی ولی نه دستوری رضا شاه است.
تزریق شعار جنبش کارگری جهانی است به زن، و این جاست که زن به مرحله جدیدی میرسد در این مرحله 1323 جنبش زنان در شاخه ملی با توجه به تشکیل جبهه ملی و مبارزات نهضت ملی تحت رهبری دکتر محمد مصدق با شعار ملی شدن صنعت نفت همگامی و همراهی میکند. ولی در تمامی مبارزات دکتر مصدق و حتی به اندازه استقلال سازمانی زنان حزب توده جریانی متشکل از زنان مشاهده نمیشود. پس مرحله دوم جنبش زنان در تاریخ ما که جنبش مکانیکی زنان میباشد از تاریخ 1323 با تشکیل سازمان زنان توسط حزب توده در ایران شکل میگیرد که پس از چندی تحت این عنوان که حزب توده طرح ترور شاه را فراهم کرده بود در سال 1327 کل حزب توده و از جمله سازمان زنان حزب توده غیر قانونی اعلام میشود. غیر قانونی شدن سازمان زنان در سال 1327 توسط شاه حرکت مکانیکی اولیه جنبش زنان را دوباره به بن بست میکشاند ولی حرکت مکانیکی جنبش زنان در اشکال جنبش دانشجویی ادامه مییابد. طبیعتا پس از طی این پروسهای که از سال 1927 و با دایر شدن مدرسهای که توسط احمد شاه در تهران صورت گرفت و در ادامه آن در سال 1313 و 1315 با افتتاح دانشسرای عالی و دانشگاه تهران همگام با مردها وارد دانشگاه شده بود و جنبش علمی و جنبش اقتصادی خودش را شروع کرده بود. زن دیگر به عنوان حیوان شیرده و حیوان آشپز و حیوان محافظ بچه، و کالای پاسخگوی غرایض جنسی مرد نیست. زن به عنوان بازوی کار از سال 1322 وارد جامعه شده است و زن همفاز با مرد در کارخانهها، در صحنه اداری، در صحنهها تولید، در صحنههای خدماتی و... حضور پیدا کرده است. در اعتصابات و در سندیکاها در اتحادیهها حضور پیدا کرده و ما این پروسه را، پروسه دینامیکی جنبش زنان مینامیم که هنوز به صورت خزنده تحت رهبری مرد و هژمونی مرد پیش میرود و هنوز زن به رهبری در این عرصهها نرسیده و حتی در آن مقطع و مرحلهای که تحت فشارهای شاه، زن به وزیری میرسد و زن به سناتوری و انتخاب میرسد، هنوز هم زن به مرحله هدایتگری خودش نرسیده است.
با وقوع کودتای 28 مرداد سال 1332 حرکتهایی که صورت میگیرد، همه مردانه است. جنبشها همه مردانه است، تاخت و تازها و تحولات همه مذکر است. تاریخ به قول ابراهیم برهانی «تاریخ مذکر هنوز در ایران مذکر است» بعد از کودتا فعالیتها و جنبش دانشجویی به طور مشخص و مستقل انجام میگیرد، زن یواش یواش در پروسه پراتیک اجتماعی وارد میشود. بنابراین پراکسیس علمی را پشت سر میگذارد، جنبش علمی را پشت سر میگذارد، همفاز مرد در جنبش اقتصادی وارد شده است، همفاز با جنبش علمی و جنبش اقتصادی یواش یواش در جنبش اجتماعی در کادر جنبش دانشجویی وارد میشود، این است که در مبارزات اولیه جنبش مستقل دانشجویی و به طور مشخص از 16 آذر 1332 زن به عرصه جنبش دمکراتیک دانشجویی و وارد جنبش اجتماعی میشود و پایههای اولیه خودش را ایجاد میکند. در سال 1332 با آمدن نیکسون و فشارهایی که بر شاه وارد میشود اصل اساسی بورژوازی توسط کندی به شاه اعلام میشود و آن اصل این است که بورژوازی میگوید «برای آنکه بدانی تثبیت شده ای، رفرم بده»، آزمون و خطائی که کندی در کشورهای پیرامونی آمریکا خودش مرتکب میشود. اینکه آمریکا به عنوان قدرت مسلط بر ایران بعد از کودتای 28 مرداد میخواهد با رفرم مناسبات زمینداری و مناسبات ماقبل سرمایهداری ایران را زیر و رو کند و نظام سرمایهداری را در ایران مستقر کند. شاخص اولیه و معیار اولیهای که در رفرم کندی به شاه تحمیل شد مسئله زن بود. اعَلَم نخست وزیر وقت محمدرضا شاه در سال 1341 اعلام کرد که «زنان حق انتخاب و حق رای دارند». با اعلام این حرکت اولین مخالفت از حوزه بلند شد و نخستین نامه خمینی به شاه نوشته شده است. خمینی در این نامه به شاه مینویسد «اعلیحضرت شنیدهام که به زن میخواهی حق رای بدهی و حق انتخاب شدن در شوراهای ایالتی ولایتی بدهی من تو را نصیحت میکنم که دست از این عمل ضد اسلامی بردار». شاه با مخالفت خمینی و جریان حوزه روبرو میشود. شاه در برابر حوزهای که پس از فوت بروجردی به شکل ملوک الطوایفی بین آخوندها تقسیم شده است، تسلیم میشود و حق رای و انتخاب زنان به خاطر رضایت آخوندها را بر میدارد و دوباره زن در سال 1341 از حق رای و حق انتخاب محروم میشود. ولی فشار آمریکا در جهت استقرار سرمایهداری - که میبایست از کانال زن و آزادی زن و...- ادامه پیدا میکند.
در 6 بهمن سال 1342 طرح رفرم شش مادهای تحمیلی شاه اعلام میشود. آزادی زن به عنوان اصل سوم در کنار «الغای رژیم ارباب و رعیتی و اصل ملی کردن کارگاهها و سپاه دانش و سپاه ترویج» اعلام میشود و زن این بار باید قطعا در برابر مسائل حق رای داشته باشد تا بتوانند در رفرم امپریالیستی و استقرار نظام سرمایهداری و به عنوان نیمی از جمعیت جامعه وجود فیزیکی داشته باشد. زن در عرصه مناسبات سرمایهداری به عنوان بازوی کار ارزان باید مطرح شود. زن باید به عنوان کالای جنسی باید مطرح بشود. زن به عنوان یک هویت در جامعه مطرح بشود و اینجاست که جنگ روحانیت با شاه شروع میشود و پس از 15 خرداد و تبعید خمینی حرکت دستوری زن و جنبش دستوری زن، مقطع به مقطع ادامه پیدا میکند تا آنکه شاه مرحله به مرحله زن را به صورت دستوری به پلههای بالا هدایت میکند. تا زمانیکه به قانون حمایت خانوادگی میرسد و پس از قانون حمایت خانواده با تشکیل سازمان زنان زیر نظر اشرف، حرکت جنبش زنان ایران را به صورت دستوری بینالمللی میکند. ولی در تمام این مرحله که زن به صورت دستوری پلههایی بالا آمده، ولی از هویت مستقل جنبش زن هم از لحاظ حقوقی و هم از لحاظ اجتماعی محروم است.
برای درک این موضوع تنها کافی است که به مصاحبهای که شاه با اوریانا فلانچی انجام میدهد، توجه کنید که در این مصاحبه شاه به اوریا فلانچی اعلام میکند که: «برای من در رابطه با زنان، در زندگی مرد وقتی مهم هستند که زیبا و جوان باشند و زنانگی شان را حفظ کنند، شما زنان هرگز میکل آنژ نداشتید، هرگز باخ نداشتید، شما هیچ وقت هم حتی یک آشپز بزرگ نداشتید، شما هیچ چیز بزرگ و فوق العاده عرضه نکرده اید». این تاریخ مصاحبه مهر ماه سال 1352 شاه با اوریا فلانچی است. بنابراین مسائل و ارزش زن از نظر محمدرضا شاه و سلطنت پهلوی فقط همان ارزش دستوری است و زن هیچ هویت انسانی و بشری ندارد همان هویت جنسی حوزهای دارد ولی به شکل مدرن اش. به این ترتیب اگر چه شاه تمام کارها را دستوری اجرا میکند و فرامین را دستوری انجام میدهد هیچ گونه ارزش هویت به جنبش زن نداد. اشرف نماینده زن است و رئیس سازمان، مدیریت و تشکیلات که در عرصه بینالمللی راه انداخته است و هزینههایی که دربار میدهد، میخواهد خودش را به صورت رهایی زن مطرح کند.
ولی مسئله به اینجا تمام نمیشود در پروسه جنبش سیاسی از بعد از سال 1342 جریانهای تشکیلاتی شکل میگیرد، نخستین زن شهید مرضیه اسکوئی در مبارزات چریکی فدائیان خلق شهید میشود و در همین راستا در عرصه مبارزات مجاهدین خلق حوری بازرگانی و در همین راستا فاطمه امینی و غیره به موازات به شهادت میرسند و در پروسه، این زنان در تشکیلات چریکی سیاسی در کنار مردان و تحت هژمونی مردان وارد عرصه تشکیلاتی و مبارزات سیاسی میشوند. جنبش زنان به صورت مغلوب وارد عرصه اجتماعی میشود و این حرکت هنوز همان شکل مکانیکی خودش را دارد حتی تا زمانی که خانمی مانند اشرف دهقان و مریم قجر عضدانلو به مدیریت در عرصه رهبری تشکیلاتی هم میرسند، حرکت مکانیکی است. یعنی تحت دستور مسعود رجوی یا تحت هدایتگریهای داخل تشکیلاتی حرکتهای پراکنده میشود و زن در این عرصه جنبش، هنوز به صورت جنبش غالب اجتماعی نیست. جنبش، جنبش مکانیکی است. زن نیازمند جنبش دینامیکی برای خود است. زن باید از عرصه «برای غیر» خارج شود. بنابراین نه جنبش دستوری زن که تا زمان سال 1356 تحت رهبری هدایتگری سازمان زنان به رهبری اشرف پهلوی توانست کار انجام بدهد و نه حرکتهای مکانیک و جنبشهای مکانیکی که تا مقاطع رهبری تشکیلاتی سیاسی مثل مجاهدین و فدائیان خلق رسید، حرکت مکانیکی نتوانست خود را اقناع و ارضاء نماید، بلکه در پروسه این تحول زن نیازمند حرکتی بود که بتواند مراحل مختلف جنبش خودش را از مقطع علمی، به مقطع اقتصادی و از اقتصادی به اجتماعی و بالاخره به طرف سیاسی بکشاند.
با وقوع قیام بهمن سال 1357 زن بسان طوفانی وارد تحول اجتماعی شد، آنچنان بی محابا و سیل وار، زن اجتماعی که مولود زن علمی ما و مولود زن اقتصادی ما بود، جنبش اجتماعی خودش را شروع کرد. تاثیر این جنبش اجتماعی زنان در مصاحبه خمینی در مهر ماه سال 1357 با لوموند میکند، به عینیت میپیوندد - خمینی که اولین مخالف حقوق زنان و حتی راه زنان بود - در آنجا اعلام میکند که «حقوق زن حقوقی است که از طرف ما پشتیبانی قرار میگیرد و در رابطه با حقوق زن در اسلام زن و مرد هر دو آزاد هستند که هر دو زندگیشان را خود انتخاب کنند» و این عینا سخن خمینی است در ماه می 1357 با روزنامه لوموند است. یعنی کسی که در سال 1341 به شاه مینویسد که «اعلیحضرت که میخواهی به زن حق رای و حق انتخاب بدهی و این حرکت غیر اسلامی را میکنی» در مصاحبهای با روزنامه لوموند عینا میگوید «زن و مرد هر دو آزادند زندگیشان را خود انتخاب کند» و این ثمره اولین زن اجتماعی ما بود که آماده پرش بود. برای آنکه زن سیاسی شود و این زن سیاسی آن زمانی شد که درهای زندان خمینی باز شد و بیش از نیمی از زندانیان سیاسی خمینی، زن بودند و بیش از نیمی از اعدامیان دادگاههای سیاسی خمینی زن بودند و همه اینها با فریاد آزادی خواهی اعدام شدند. زن به صورتی که از غرب وام گرفته بود در تحول دمکراتیک خودش را از جنبش علمی به جنبش اقتصادی و از جنبش اقتصادی به جنبش اجتماعی و از جنبش اجتماعی به جنبش سیاسی کشاند، و امروزه بیش از 60 درصد دانشجویان دانشگاه ما زنان هستند و این مسئله برای این رژیم خفقان آور و کشنده است. برای مقابله با این موضوع رژیم طرحی را وارد مجلس کردند که بتوانند سهمیه بندی جنسی کنند، که در برابر این سیل خانمان سوز، این طوفان که در عرصههای علمی، در عرصه سیاسی، در عرصه اجتماعی، در عرصه اقتصادی وارد قضیه میکنیم شدیدترین شکل آپارتاید است، یعنی رژیم میخواست با طرح سهمیه بندی در برابر جنبش علمی زن، آپارتاید علمی در برابر آپارتاید جنسی ایجاد کند. زن بعد از انقلاب 57 خواستههای سیاسی و جنبش سیاسیاش تحقق پیدا نکرد و آنچه از دست آورد جنبش اجتماعی خود نصیباش شد زندانها، کشتار، قتلها و شکنجهها بود و امروز در برابر این همه فشار برای اولین بار میخواهد جنبش «خودش برای خودش» باشد.
والسلام