سخن روز: بیانیه شماره 2 نشر مستضعفین
به مناسبت روز 13 آبان روز همبستگی دانشجو و دانشآموز
نگاهی به عقب: هفته اول آبان ماه سال 57 که هفته بازگشائی دانشگاههای کشور - و در راس آن دانشگاه تهران با یک ماه تاخیر بود - از طرف جنبش دانشجوئی به عنوان هفته همبستگی ملی، تحت رهبری جنبش دانشجوئی اعلام گردید. دولت شریف امامی که تحت سیاست عقب نشینی شاه و انجام رفرمهای محدود جهت خاموش کردن آتش خشم تودهها (که از نیمه دوم سال 56 شکل گرفته بود و روز به روز در حال اعتلاء بود و به خصوص از بعد از 17 شهریور که با پیوند جنبش کارگری ایران با جنبش اجتماعی در 18 شهریور 57 رژیم شاه را در بن بست مطلق قرار داده بود و جنبش اجتماعی همراه با جنبش کارگری و جنبش دانشجوئی در وضعیت انقلابی قرار داده بود) به صحنه سیاسی آمده بود و شاه چنین میپنداشت که شریف امامی (به خاطر حمایتی که از جانب بخشی از مرجعیت قم میشد) این بار هم مانند بحران اجتماعی سال 41 – 42 (که توانست توسط رفرمهای اهدائی کندی - شاه از طرف بالائیها، جنبش مردم را به انحراف بکشاند و با جداسازی جنبش کارگران و جنبش دهقانان از جنبش اجتماعی، جنبش دانشجوئی و جنبش اجتماعی را اسیر رهبری طیب رضائی، حاج اسماعیل رضائی، حاجی مهدی عراقی و بالاخره حوزه بکند و در آنجا به راحتی جنبش را و رهبری معلوم الحال آن را قلع و قمع نماید) میتواند، جنبش اجتماعی را دچار رکود و تفرقه بنماید.
اما هر چه زمان میگذشت این حقیقت برای شاه عریان میشد که نه تنها سیاست رفرمهای فریبکارانه شریف امامی یارای ایجاد تفرقه در وحدت جنبش اجتماعی را ندارد، بلکه حتی پنجه آهنین شریف امامی که از آستین اویسی (فرمانده حکومت نظامی تهران) در آمده بود، هم نتوانست کاری بکند؛ لذا در همین راستا بود که شاه از مهرماه سال 57 تصمیم گرفت که سیاست مشتهای مخملین خود - که تحت رهبری شریف امامی - اویسی اجرا میشد – را کنار بگذار و با اعلام عریان حکومت نظامی پنجه بوکس قدرت خود را که آخرین ترفند حاکمیت در حال سقوط بود به نمایش بگذارد. از آنجائیکه این جابجائی تاکتیک سرکوب شاه نیازمند شرایط خاص اجتماعی بود (تا انتقال تاکتیک سرکوب از مشتهای مخملی شریف امامی به پنجه بوکسهای سرکوب عریان ازهاری باعث تحریک تودهها و شعله ور شدن آتش خشم تودهها نشود) لذا در این راستا بود که شاه از مهرماه سال 57 کوشید که شرایط اجتماعی را برای این کار مهیا سازد و در همین رابطه ابتدا بازگشائی دانشگاهها را یک ماه به تعویق انداخت و در سوم آبان ماه که از طرف رژیم روز بازگشائی دانشگاهها اعلام شد به خاطر اعتصاب و تظاهرات دانشجویان و در راس آنها دانشجویان دانشگاه تهران برای بار دوم شروع سال تحصیلی جدید در دانشگاهها پس از بازگشائی برای مدتی دیگر به تعویق افتاد، و جنبش دانشجوئی که مترصد فرصتی جهت پیوند جنبش اجتماعی (که از 18 شهریور به جنبش کارگری هم متصل شده بود) با جنبش دانشجوئی بود، از این فرصت استفاده کرد و تحت پلاتفرم سه ماده ای که در سوم آبان ماه 57 اعلام کرد:
ا- آزادی زندانیان سیاسی 2- آزادی مطبوعات 3- لغو حکومت نظامی
پس از اعلام تعطیلی دانشگاهها توسط رژیم، فورا هفته تعطیلی دانشگاهها را هفته همبستگی ملی اعلام کرد و شروع به فراخوانی از قشرهای مختلف مردم جهت پیوند با جنبش دانشجوئی کرد تا با مرکزیت مکانی دانشگاه تهران در خیابان انقلاب، پیوند جنبش دانشجوئی با جنش اجتماعی مادیت عینی بخشد؛ لذا در همین راستا بود که از آن تاریخ هر روز دستههای مختلف مردم در کنار دانشجویان در زمین چمن دانشگاه تهران تجمع میکردند و طی میتینگ و سخنرانیهائی که در آنجا صورت میگرفت شرایط عینی - ذهنی این وحدت را آماده میکردند البته آنچنانکه فوقا مطرح شد این فراخوان دانشجویان درست مصادف با زمانی بود که شاه و دار و دستهاش در تلاش بودند تا شرایط اجتماعی برای انتقال از تاکتیک مشتهای مخملین شریف امامی به پنجه بوکسهای عریان ازهاری آماده نماید؛ لذا در همین راستا بود که دانشگاه تهران به صورت نمایشگاه دائمی قدرت اجتماعی جنبشهای اجتماعی و کارگری و دانشجوئی گشته بود.
از جمله نیروهائی که از بعد از بازگشائی مدارس در مهرماه سال 57 برای اولین بار هویت پیدا کرده بود جنبش دانشآموزی بود (که به صورت خود به خودی با اعتلای جهشی که جنبش اجتماعی از 17 و 18 شهریور پس از پیوند جنبش کارگری و قطع صدور نفت پیدا کرده بود این بخش جنبش اجتماعی نیز به خودآگاهی سیاسی رسیده بود) این جنبش با بازگشائی مدارس ابتدا تحت رهبری جنبش معلمان و سپس با پیوند با جنبش دانشجوئی میکوشید موجودیت سیاسی خود را به نمایش بگذارد، لذا در همین راستا بود که با اعلام هفته همبستگی ملی از طرف جنبش دانشجوئی فرصت را غنیمت شمرده و تصمیم گرفت که هفته همبستگی ملی را بدل به هفته همبستگی جنبش دانشجو و دانشآموز بکند. در همین راستا بود که از آغاز هفته همبستگی دسته دسته دانشآموزان از مدارس مختلف به صورت خودجوش به فراخوان جنبش دانشجوئی پاسخ مثبت داده و خود را به زمین چمن دانشگاه تهران میرساند تا با حضور جمعی خود صف جنبش دانشآموزی را در کنار صف جنبش دانشجوئی به نمایش گذارد و از آنجائیکه این حضور روتین و با انگیزه جنبش دانشآموزی در دانشگاه تهران به قدری پررنگ بود که رژیم و دولت شریف امامی و فرمانده نظامی تهران - اویسی - تاب تحمل خود را از دست داد و لذا رژیم شاه جهت انجام سناریوی آماده کردن زمینه انتقال تاکتیک قدرت تصمیم گرفت این بار فضای سرکوب به جای میدان ژاله - 17 شهریور - از دانشگاه تهران شروع نماید تا توسط آن بین این دو جنبش دانشآموزی و دانشجوئی جدائی ایجاد کند و راه رهبری جنبش دانشجوئی بر جنبش در حال اعتلای اجتماعی را سد نماید.
در همین رابطه بود که روز 13 آبان 57 طبق روزهای قبل، جنبش دانشآموزی و جنبش دانشجوئی در زمین چمن دانشگاه تهران تجمع کرده و به سخنرانی دکتر پیمان گوش میدادند که یک مرتبه در حوالی ساعت یک بعد از ظهر پوتین پوشان با لباس و بی لباس شاه از هر طرف به صفوف آنها حمله کردن و تا ساعت پنج و نیم بعد از ظهر یعنی حدود چهار ساعت دانشگاه و خیابانهای اطراف، به میدان جنگ بدل ساختند و آنجا را به خاک و خون کشاندند و بیش از پنجاه نفر (که در میان آنها از بهروز بهروزی دانشآموز کلاس دومی وجود داشت تا دانشجوی دانشگاه) کشتند و دهها نفر را مجروح کردند. از آنجائیکه در میان شهدا و مجروحین برای اولین بار دانشآموزان اعم از اطفال و نوجوان وجود داشت با اعلام سرکوب خونین دانشگاه تهران همراه با تصویر نظامیان در شب چهاردهم آبان ساعت 8 از تلویزیون شاه جهت ایجاد رعب در میا ن مردم و کشاندن تظاهرات توسط دانشجویان و دانشآموزان در همان شب به خیابانهای تهران همراه با پیراهنهای خونین اطفال که به صورت پرچم پیشاپیش تظاهرات حمل میشد، این حرکت تلویزیونی شاه و سرکوب عریان در احساسات مردم تاثیر عکس گذاشت و باعث شعله ور شدن آتش خشم تودهها گردید، بطوریکه از صبح 14 آبان جنبش اجتماعی تهران تحت حکومت نظامی را بدل به عاشورای حضور خود کرد. البته پوتین پوشان در لباس شخصی شاه هم جهت پیاده کردن سناریوی قبلی خود فرصت را غنیمت شمردند و با به آتش کشانیدن هتلها، ادارات دولتی، سینماها و... روز 14 آبان تهران را یکپارچه بدل به آتش و خون کردند و شرایط را کاملا برای تاکتیک سرکوب عریان فراهم کردند.
در این راستا بود که روز 15 آبان شاه در صفحه تلویزیون ظاهر شد و ضمن ریختن اشک تمساح اعلام کرد که «من صدای اعتراض و فریاد شما را شنیدم و...» و خلاصه پس از صحبتهای به خیال خود عوامفریبانه سناریوی خود که اعلام حکومت نظامی ازهاری و برکناری دولت شریف امامی بود، را مطرح کرد و آخرین تاکتیک سرکوب عریان خود را به نمایش گذاشت. با این خیال که مانند سوهارتو، پینوشه و... بتواند با حمام خون توسط امثال تیمسار رحیمیها که جانشین اویسیها شد و ایجاد و رعب و وحشت در میان مردم و جنبش در حال اعتلای اجتماعی را خاموش سازد که البته آنچنانکه تاریخ بعدی نشان داد:
«إذا الشعب یوما أراد الحیاة فلا بد أن یستجیب القدر - آن زمانی که تودهها اراده حیات کنند، هیچ سدی را یارای مقاومت در برابر آنها نخواهد داشت.» و یا آنچنانکه ولتر میگوید: «آن زمانی که تودهها به اندیشیدن آغازیدن، هیچ سدی را یارای مانع پیروزی آنها نخواهد بود.»
به هر حال 13 آبان 57 با سرافرزی جنبش دانشآموزی و وحدت خونین جنبش دانشآموزی و دانشجوئی با طلوع فجر فرار شاه و غروب انقلاب فقاهتی تا سر فصل اعدام و زندان و خون دهه شصت ادامه پیدا کرد، اما آنچه هرگز دنبال نشد آسیب شناسی جنبش دانشآموزی بود که بیش از هر بخش از جنبش اجتماعی ما دچار افت و رکود و خمود شد؛ لذا در همین راستا فرصت را غنیمت میشماریم و جهت آفت شناسی و درد و درمان جنبش دانشآموزی در شرایط فعلی نکاتی چند تقدیم دانشآموزان عزیز میکنیم، باشد که قبول افتد و در نظر آید:
1 - بیش از یازده میلیون نفر اطفال و نوجوان و جوان ما در مقاطع مختلف تحصیلی مدارس کشور مشغول تحصیل میباشند که به لحاظ کمی با در نظر گرفتن جمعیت تقریبا چهار میلیونی کارگران و جمعیت تقریبا چهار میلیونی دانشجوئی جایگاه کمّی ارتش یازده میلیونی دانشآموزی ما مشخص میشود که خودآگاهی به این جایگاه کمّی در کشور میتواند اولین عامل شکل گیری خودآگاهی اجتماعی برای این لشکر عظیم و سترگ ملی بشود.
2 - نیاز به ارائه هیچ دلیلی و استدلالی نیست که ارتش یازده میلیونی دانشآموزی خواستگاه اصلی جنبش اجتماعی، جنبش دانشجوئی، جنبش کارگری و جنبش زنان آینده این مملکت خواهد بود.
3 - مهمترین رسالت و مسئولیت و وظیفه جنبش دانشآموزی در مرحله اول پیوند و همبستگی با خواستگاه یازده میلیونی خود است، چرا که با توجه به خواستگاه مختلف طبقاتی ارتش یازده میلیونی دانشآموزی به لحاظ خواستگاه طبقاتی از یک ماهیت طیفی برخوردار میباشد که از محرومترین طبقه و اقشار اجتماعی تا مرفهترین بخش جامعه را شامل میگردند. از آنجائیکه این ارتش یازده میلیونی هنوز به مرحله پایگاه طبقاتی و سمت گیری طبقاتی نرسیده است لذا مستعد هر گونه شکل گیری میباشد، سمت دهی طبقاتی در این شرایط تاریخی کشور ما از جمله وظایف حیاتی جنبش دانشآموزی میباشد.
4 - بزرگترین وظیفه جنبش دانشآموزی پس از پیوند با خواستگاه اجتماعی خود که دانشآموزان میباشد، آموزش فکر کردن به تودههای دانشآموزی است، چراکه اگر دانشآموز ما به همین یک سلاح یعنی خوب فکر کردن یا چگونه خوب فکر کردن مسلح شود، کار تمام است. زیرا تمامی سناریوها و ترفندها و مکانیزمها در کارند تا دانشآموز ما از خوب فکر کردن و فکر خوب کردن، دور کنند (از حجم برف انبار مجرد غیر قابل مصرف کتب درسی گرفته تا شستشوی روزمره اندیشه دانشآموزان توسط اسلام فقهی و دگماتیسم و بالاخره تزریق اندیشههای کاذب و سر گرمیهای اعتیاد آور و مبتذل، بطوریکه امروز آمار رشد اعتیاد در بخش دانشآموزان کشور بیش از دیگر اقشار جامعه میباشد).
5 - سازماندهی تفریحات سالم از برنامه کوه نوردی گرفته تا فوتبال و تا تماشای یک فیلم و تائتر سالم و... جهت ایجاد روحیه جمعی و فراهم کردن بستر آموزش چگونه فکر کردن از دیگر وظایف جنبش دانشآموزی میباشد.
6 - آشنا کردن ارتش دانشآموزی جهت پیوند و مشارکت در جنبش اجتماعی و جنبش سیاسی از دیگر وظایف جنبش دانشآموزی میباشد.
7 - توجه دانشآموزان به خواستههای صنفی و مشارکت دادن آنها در برنامههای صنفی مدرسه در اشکال مختلف آن از انتخاب معلم تا انتخاب محیط مناسب و... از دیگر وظایف جنبش دانشآموزی میباشد.
8 - اتصال جنبش دانشآموزی به جنبش معلمان و جنبش دانشجوئی و جنبش زنان تنها سوپاپی است که از چپ روی و راست روی جنبش دانشآموزی جلوگیری مینماید.
9 - رشد و توسعه سازماندهی جنبش دانشآموزی در بستر سازماندهی صنفی – تفریحی، دانشآموزان بزرگترین عامل توسعه تشکیلات جنبش دانشآموزی میباشد.
10 - آشنا کردن تودههای دانشآموز با کتاب و کتاب خوانی توسط اندیشههای سالم و کتابها یا فیلمها یا بازیها هدفدار و سالم از جمله وظایف استراتژیک جنبش دانشآموزی میباشد.
به امید موفقیت این ارتش یازده میلیونی کشورمان