مبانی سوسیالیسم تاریخی: اصل عدالت و سوسیالیسم تاریخی - بخش اول
مقدمه:
شاید مظلومترین دیسکورس، اصطلاح، مقوله، جریان، پروسس و جنبش در تاریخ بشر سوسیالیسم باشد، به این خاطر که در بستر تاریخ شکل گیری خود، از دو جبهه دوست نادان و دشمن دانا هدف حمله و بد دفاع کردن، قرار گرفته است. دشمن دانای سوسیالیسم، لیبرالیسم و سرمایهداری جهانی میباشد که با سیصد سال سابقه ذهنی - عینی در عرصههای سیاست، اقتصاد، فلسفه، هنر، علم (سیانس)، تکنولوژی و... به عنوان بزرگترین حریف وجودی خویش با تمامی امکانات موجودش که تمامی جهان عین و ذهن میباشد، بیش از یکصد و پنجاه سال است که به جنگ سوسیالیسم آمده و میکوشد به هر شکل حریف را به زانو درآورد و جریان تاریخی سوسیالیسم را به صورت یک مکتب به گل نشسته، در شرق و شوروی سابق مطرح کند و پایان تاریخ حیات ذهنی - عینی سوسیالیسم را همراه با استقرار نهائی و همیشگی سرمایهداری جهانی و لیبرالیسم اعلام کند. دوست نادان سوسیالیسم که با استراتژی بد دفاع کردن، میکوشد تیر خلاص به جریان تاریخی سوسیالیسم بزند، مدافعین سوسیالیسم دولتی و جهانی فعلی میباشند که میکوشند که حتی بعد از بحران جهانی سوسیالیسم دولتی شرق و متلاشی شدن بلوک شرق، به عنوان اردوگاه اصلی سوسیالیسم دولتی که بیش از بیست سال از آن میگذرد، هنوز از جنازه سوسیالیسم دولتی، بدون هیچگونه ارزیابی تئوریک از آن بحران، تنها با حواله کردن تمامی علل بحران سوسیالیسم جهانی دولتی به دخالتهای سیاسی - اقتصادی و... اردوگاه امپریالیسم جهانی و با رفع اشکال کردن پایههای تئوریک سوسیالیسم دولتی، مساله جنبش سوسیالیسم دولتی را حیاتی دو باره بخشند و آزموده را آزمایشی دوباره کنند. بهر حال آنچه در این عرصه مظلوم قرار گرفته است جریان تاریخی سوسیالیسم میباشد که برای معتقدین به این جریان در این شرایط (که تقریبا نظام سرمایهداری جهانی حتی در کشورهای مدعی سوسیالیسم دولتی استقرار پیدا کرده است و پیروزی جهانی خود را بر ویرانههای سرزمینهای سوخته سوسیالیسم دولتی جشن میگیرد) دفاع از آن کاری بس سهمگین و نفسگیر خواهد بود، چرا که تا پرچم این جریان تاریخی در گوشهای بلند میشود لیبرالیسم یا سرمایهداری جهانی توسط نیروهای سواره و پیاده خود از هر جبههای که بتواند لوای جنگ تئوریک و سیاسی و... بلند میکند تا فریاد را پیش از آنکه بلند شود در نطفه خفه کند. در این راستا به قول سارتر در مقدمه مغضوبین زمین، بهترین لشکری که میتواند به حمایت از سرمایهداری جهانی و لیبرالیسم، به نفی جریان تاریخی سوسیالیسم بپردازد، همان روشنفکران آسمیله شده جهان سومی میباشند که بی جیره و مواجب خود را در مقابله با لیبرالیسم یا سرمایهداری جهانی به آتش میکشند تا هویتی برای خویش کسب نمایند.
سوسیالیسم؛ جریان یا نهضت یا مکتب؟
نخستین سوالی که در رابطه با بحث تئوریک سوسیالیسم تاریخی در برابر سوسیالیسم دولتی مطرح میشود، این سوال دوران ساز است که آیا سوسیالیسم تاریخی مانند سوسیالیسم دولتی یک مکتب میباشد؟ یا مانند سوسیالیسم علمی یک نهضت؟ به عبارت دیگر سه نوع سوسیالیسم موجود:
سوسیالیسم تاریخی
سوسیالیسم دولتی
سوسیالیسم علمی
آیا همگی اینها ماهیتی و ساختاری مکتبی دارند یا نه؟ آنچه در پاسخ این سوال میتوان به اجمال به آن پرداخت اینکه به لحاظ ساختاری، مضمون و ماهیتی سه نوع سوسیالیسم فوق با یکدیگر متفاوت میباشند به این ترتیب که آنچنانکه سوسیالیسم دولتی ماهیتی مکتبی دارد که از نیمه دوم قرن نوزدهم توسط مارکس و انگلس بنیانگزاری گردید و بعدا توسط لنین و مائو و... تکمیل شد.
سوسیالیسم علمی - که به موازات شکل گیری سوسیالیسم مکتبی - دولتی در عرصه جنبشهای کارگری - زنان و دانشجوئی در سطح جهانی مادّیت عینی پیدا کرد، به صورت یک نهضت مطرح گردید که هدف آن برعکس هدف سوسیالیسم دولتی (که عبارت بود از کسب قدرت توسط حزب در عرصه جهانی، بدون داشتن هیچگونه تئوری مهار قدرت که حاصل آن جانشین شدن ماشین حزب نخبهها به صورت طبقه خاص، به جای پرولتاریا و استقرار هژمونی حزب کمونیست شوروی سابق به عنوان نماینده جهانی سوسیالیسم دولتی و تابعیت تمامی احزاب کمونیسم و سوسیالیسم جهانی از حزب فوق) عبارت است از شکل گیری نهضت جهانی ضد استثمارگرایانه، استحمارگرانه، استبدادگرایانه و استعمارگرایانه و... کارگران و زنان و دانشجویان و حتی قشر فراگیر متوسط تحت هژمونی جنبش کارگری بر علیه نظام انسان کش سرمایهداری جهانی میباشد. این جنبش توانسته است به صورت یک نهضت جهانی ضد سرمایهداری، بیش از دویست سال روز بروز در عرصه جنبشهای ضد استثمارگرایانه منطقهای دوام و اعتلا یابد و در عرصه جنبشهای سه گانه کارگران، زنان و دانشجوئی، این نهضت تاریخی را تحت رهبری جنبش کارگران به پیش ببرد و هرگز لباس نهادینه شدن یا دولتی شدن یا مکتبی شدن به تن نکند. سوسیالیسم تاریخی که دلالت بر مبارزه ضد تبعیضات طبقاتی - نژادی و اجتماعی انسان در فرآیند فرماسیونهای مختلف تاریخی به صورت پروسس میکند، برعکس دو نوع سوسیالیسم مکتبی - دولتی و نهضت سوسیالیسم علمی است که اولی سوبژکتیوی مکتبی داشت و دومی ابژکتیوی نهضتی. سوسیالیسم تاریخی، ساختاری جریانی دارد که برحسب شرایط مختلف تاریخی - طبقاتی سمت گیری سوسیالیستی تاریخی خود در مقابله با تبعیضات سه گانه طبقاتی - نژادی - اجتماعی در سه عرصه مهار قدرت، مهار ثروت و مهار معرفت تداوم پیدا کرده است.
پیوند تئوریک اصل عدالت با جریان سوسیالیسم تاریخی:
سابقه جریان سوسیالیسم تاریخی به سابقه طرح اصل عدالت در تاریخ معرفت بشر بر میگردد که به موازات جایگاه تئوریکی که اصل عدالت در عرصه معرفت بشری به خود میگرفته است جریان سوسیالیسم تاریخی هویت پیدا میکرده است. اصل عدالت در تاریخ معرفت بشری به صورت یک پروسس فکری از پنج قرن قبل از میلاد مسیح که برای اولین بار به صورت عدالت فلسفی توسط افلاطون مطرح گردید، تا امروز در فرآیندهای مختلف زیر:
عدالت فلسفی
عدالت کلامی
عدالت فقهی
عدالت قضایی
عدالت اخلاقی
عدالت اقتصادی
عدالت سیاسی
عدالت اجتماعی و...
توانسته مادّیت عینی - ذهنی به خود بگیرد. به موازات همین سیر و مراتب معرفتی عدالت بوده است که جریان سوسیالیسم تاریخی اعتلای مرحلهای خود را به صورت پلکانی پشت سر گذاشته و شاید در همین رابطه اگر بگوئیم که همین سیر فرآیندهای پلکانی بوده که توانسته، عدالت را در ظروف مختلف خود از سوسیالیسم فلسفی افلاطون تا سوسیالیسم کلامی - اجتماعی- سیاسی محمد معنی نماید سخنی به گزاف نگفته باشیم. بنابراین تنها اصل عدالت است که در تاریخ بشریت، قدمتی به اندازه جریان تاریخ سوسیالیسم و تاریخ معرفت بشری دارد. از این رو تنها با غور کردن در تاریخ تحول معرفتی این اصل است که میتوانیم به تحلیل علمی جریان سوسیالیسم تاریخی بپردازیم.
اصل عدالت در جریان سوسیالیسم تاریخی:
1 - تعریف عدالت: عدالت را اعطای حق به ذی حق معنی میکنند.
2 - موضوع عدالت: برحسب تعریف فوق از عدالت، موضوع عدالت حقوق یا حق میباشد.
3 - پیش فرضهای اصل عدالت
اصل فرادینی بودن: اصل عدالت
سوسیالیسم: جریان تاریخی جهت تحقق عدالت
جهت گیری اصل عدالت، نفی تبعیضات اجتماعی - تاریخی بشر توسط جریان سوسیالیسمبوده است.
4 - هدف عدالت: هدف عدالت، انسان میباشد آنچنانکه عیسی مسیح در پاسخ یهودیانی که به او خورده میگرفتند که چرا در روز شنبه که روز تعطیلی یهودیان است کار میکند میگفت: “ما شنبه را برای انسان میخواهیم نه انسان را برای شنبه” چون انسان فی حد ذاته به محض انسان شدن دارای حقوق میباشد و این حق و حقوق او بخشیده از طرف هیچ کس به او نمیباشد بلکه فقط به خاطر انسانیت خود، صاحب آن میشود. از زمانی که انسان پیدا شده است، حق پیدا شده است و زمانی که حق پیدا شده است اصل عدالت مطرح گردیده است. تا زمانی که حق به عنوان یک مقوله انسانی در تاریخ وجود داشته باشد، عدالت به عنوان یک اصل زنده وجود خواهد داشت.
5 - انواع عدالت: اصل عدالت بر مبنای نوع حقوق یا حقی از انسان که به استیفاء آن میپرداخته است، به پنج نوع تقسیم میشود :
اول عدالت کلامی - فلسفی که به بررسی رابطه حق انسان با خداوند میپردازد.
دوم عدالت اجتماعی که به بررسی رابطه حق انسان با تبعیضات اجتماعی در هر جامعه میپردازد.
سوم عدالت اقتصادی که به رابطه حق انسان با تبعیضات اقتصادی و طبقاتی درون جامعه میپردازد.
چهارم عدالت قضایی که به رابطه حقوقی بین افراد با حق انسانی میپردازد.
پنجم عدالت اخلاقی که به رابطه حق انسان با خودش میپردازد و ...
6 - مبانی عدالت: عمدهترین اصل مبنایی عدالت، تاریخی بودن عدالت است و آنچه اصل تاریخی بودن عدالت مطرح میکند اینکه عدالت یک حقیقت سیال و مشکک و ذومراتب میباشد که برحسب شرایط مختلف تاریخی انسان، لباس عینیت به خود میپوشد. امکان تحقق دفعی و کامل آن در هیچ شرایط تاریخی وجود ندارد، چرا که خود موضوع عدالت که حق انسان میباشد، یک مقوله تاریخی است.
7 - ابزار عدالت: ابزار عدالت، جریان سوسیالیسم تاریخی میباشد که در بستر فرآیند پروسه تاریخ، تکامل و اعتلا پیدا میکند.
8 - اشکال عدالت: اصل عدالت به لحاظ شکلی به دو صورت مطرح شده است:
عدالت تخیلی
عدالت تاریخی
در شکل عدالت تخیلی، عدالت به عنوان یک مقوله ذهنی مستقل از واقعیت در عرصه کلام، فلسفه، احکام، شریعت، فقاهت و اخلاق و... به بررسی آن میپردازند. اما در شکل عدالت تاریخی، ما به شرایط تاریخی تحقق اصل عدالت به صورت یک واقعیت برونی میپردازیم، نه یک مقوله مجرد ذهنی فرازمانی و فراتاریخی.
رسالت محمد و جریان سوسیالیسم تاریخی:
با توجه به مطالب گفته شده آنچه میتوان در مورد حرکت محمد در این رابطه مطرح کرد عبارت میباشد از :
1 - پدیده وحی که گوهر رسالت محمد را تشکیل میداد، برخلاف پدیده وحی در رسالت موسی و عیسی که صورت فرازمانی و فراتاریخی و دفعی داشت، برای محمد به صورت پروسس و یک پدیده تاریخی که :
اولا صورت تدریجی داشت
ثانیا با زمان، مکان، دیسکورس و عقلانیت و فرهنگ جامعه محمد آموخته شده بود.
ثالثاً با تاریخ و حوادث زندگی محمد عجین گشته بود
رابعاً با پایان تاریخ محمد، پایان یافته بود. فرآیند تاریخی شدن پدیده وحی در حرکت محمد به عنوان گوهر پیامبری محمد، تمامی رسالتهای تاریخی و فراتاریخی محمد را تحت الشعاع خود قرارداد.
2 - شخصیت خود محمد، همانند وحی محمد بر خلاف شخصیت عیسای مسیح که یک شخصیت فرازمانی و فراتاریخی بود، یک شخصیت تاریخی و یک پروسس بود که در بستر پراتیک درون - برونی حرکت وحی مرحله به مرحله کامل شد، تا توانست از یک محمد گوشه گیر که تا قبل از چهل سالگی هیچ گونه پراتیک قابل توجه عینی - ذهنی در جامعه خود نداشته است، محمدی بسازد که به عنوان بزرگترین فرمانده تمدن ساز و انسان ساز تاریخ بشریت اعتلا یابد، همین تاریخی شدن شخصیت محمد، باعث گردید تا اصل ولایت محمد در رسالت و نبوت محمد مطرح گردد که طبق تعریفی که از ولایت محمد از زبان اقبال لاهوری کردیم، گفتیم ولایت محمد عبارت است از تکیه محمد بر شخصیت خودش و تجربههای شخصی خودش به جای دلیل پیام وحی خود در تبلیغ عینی - ذهنی وحی بود.
3 - شکلگیری دین اسلام یا نهضت اسلام در حیات محمد و بعد از محمد، به صورت یک پروسس تاریخی در بستر وحی تاریخی و محمد تاریخی، که اسلام تاریخی باعث گردید تا اسلام به صورت یک نهضت سیاسی - اجتماعی -تاریخی از عرصه زمان، تاریخ و جامعه مکه شروع به گذار بکند، به جامعه مدینه برسد و از یکایک جوامع، ملتها و کشورهای جهان عبور کند، بطوریکه در عرض کمتر از نیم قرن تمامی جوامع جهان بشریت را دچار تحول کند.
4 - تاریخی بودن وحی و محمد و اسلام باعث گردید که نهضت اسلام از همان آغاز پیدایش تاکنون به عنوان یک نهضت سیاسی - اجتماعی - تاریخی مطرح گردد، در هر جامعهای که وارد میشود آن جامعه را به صورت عینی - ذهنی دچار تحول بنیادی کند و برپایه این تحول عینی ذهنی در جوامع است که محمد، نخستین تحول اجتماعی را در مکه و مدینه قرن ششم میلادی جهت برپائی مدینه النبی محمد بوجود آورد.
5 - همین ماهیت تاریخی بودن وحی محمد، شخصیت محمد و اسلام محمد باعث گردید تا نهضت محمد در تمامی جوامعی که وارد میشد صفبندیهای موجود درون آن جامعه را به هم بریزد و صف بندی جدیدی در آن جامعه ایجاد کند، این صف بندی از صف بندی طبقاتی شروع میشد و به تغییر در صف بندی اجتماعی و سیاسی میانجامید.
6 - آنچه محمد توسط این وحی تاریخی و نهضت تاریخی و شخصیت تاریخی خودش، برای بشریت به ارمغان آورد اعتقاد به وجود خدا نبود، چرا که آنچنانکه قرآن به صراحت میگوید و تاریخ هم گواهی میدهد قبل از محمد تقریبا تمامی جوامع بشری به خدا اعتقاد داشتند. حال اگر در تبیین تجربه خدا پر آستانه خود دچار بحران بودند ولی در خود خداپرستی جای شکی نیست. بشر آن روز به خداوند اعتقاد داشت و محمد اصل خداپرستی را برای بشریت به ارمغان نیاورد، آنچنانکه از قرآن و تاریخ بر میاید اصل معاد هم اصلی نبود که محمد برای اولین بار برای بشریت آورده باشد، چرا که قبل از محمد، حداقل اصل معاد توسط نهضت ابراهیمی برای بشریت تبیین شده بود و بشر عصر محمد به معاد اعتقاد داشت. البته در رابطه با تبیین اصل معاد مانند تبیین اصل خداپرستی، بشریت دچار بحران معنا جهت تبیین تجربه خداپرستی و تجربه اعتقاد به معاد میبود. نقش محمد در این راستا فقط تصحیح تبیین خداپرستی و اعتقاد به معاد بود که در جای دیگر به شرح آن خواهیم پرداخت. مولوی این منظور را در داستان موسی و شبان در دفتر دوم مثنوی به زیبائی مطرح کرده است. بنابراین ره آورد محمد برای بشریت نه خدا پرستی بود و نه اعتقاد به معاد، آنچه ره آورد محمد برای بشریت میباشد در یک کلام عبارت است از توحید محمد تنها دستاورد تاریخی محمد برای بشریت میباشد. این دستاورد عظیم تحت شعار "لا إِلَهَ إِلاَّ اللّهُ یا قُولُواْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللّهُ تُفْلِحُوا" که در تمامی حرکت محمد به عنوان پرچم اسلام و شعار نهضت جهانی - تاریخی محمد مطرح بوده، بیان میگردد.
7 - توحید در وحی تاریخی، شخصیت تاریخی و اسلام تاریخی محمد، یک بحث کلامی - ذهنی - مجرد تاسی یافته از مکتب یونانیان و ارسطو نبود که محمد با چند بیان نظری - ذهنی مثل توحید افعالی، توحید ذاتی، توحید صفاتی و... بخواهد سر و ته آن را بهم بیاورد. توحید از نگاه محمد عبارت بود از یک جهان بینی که مادّیت تاریخی - زمانی آن، در انسان شناسی تاریخی، جامعه شناسی تاریخی، هستی شناسی تاریخی، معرفت شناسی تاریخی، ارزش شناسی تاریخی به نمایش میگذارد، اینجا بود که توحید محمد به عنوان یک نهضت کلامی - اجتماعی - سیاسی - انسانی - اقتصادی - طبقاتی - اخلاقی مطرح گردید.
8 - توحید در نگاه محمد، نه فقط یک اصل فرادینی و فراشریعت - فرافقهی بلکه به صورت جهان بینی مطرح گردید.
9 - کشاکش، جنگها، شکنجهها و نبردهای تاریخی محمد با سردمداران زر و زور و تزویر همه به خاطر مادّیت تاریخی – زمانی دادن به نهضت توحید بود، نه اعلام معاد و اعلام وجود خداوند در جهان. همه به خاطر جنبه اجتماعی - طبقاتی - اقتصادی - سیاسی توحید بود که سردمداران قدرت و ثروت و معرفت بشری از توحید برداشت تئوری مهار قدرت و مهار ثروت و مهار معرفت میکردند و لذا با آن از در جنگ بر آمدند.
10 - اصل عدالت در حرکت محمد اصلی در کنار اصل توحید نبود. در نگاه محمد مادّیت خارجی و عینی توحید در عرصه هستی، انسان، جامعه، تاریخ و معرفت بشری میباشد که به سه شکل: الف - عدل؛ ب - قسط؛ ج - المیزان مطرح گردید.
در هستی شناسی به صورت وَالسَّمَاء رفعها وَوَضَعَ الْمِیزَانَ (سوره الرحمن - آیه 7) یا بالعدل قامت السموات و الارض.
در انسان شناسی شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَا بِالْقِسْطِ (سوره آل عمران - آیه 18).
در جامعه شناسی لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (سوره الحدید - آیه 25). در ارزش شناسی یا یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ (سوره المائده - آیه 8) و به عبارت دیگر: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ (سوره النساء – آیه 135).
در اقتصاد وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ (سوره الرحمن - آیه 9).
در اخلاق وَأَوْفُواْ الْکیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ (سوره الانعام - آیه 152) یا أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ (سوره الرحمن - آیه 8) .
در وظیفه شناسی آن اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ (سوره النحل - آیه 90).
ادامه دارد