منتظری، حر عاشورای هولوکاست تابستان 67

«الحر حر علی جمیع احواله - ان نابته نائبت صبر لها - وان تداکت علیه المصائب لم تکسره - حر در همه حال حر است، هر گاه پتک ایام بر او ضربه‌ای فرود آرد، سر را سندان صبوری کند، و اگر بر سر هر ضربه‌ای انبوه مصائب نیز هجوم آرند هرگز نشکند، هر چند به بندش کشند، و به بیچارگی‌اش کشانند و راحتی را از او بربایند - و روزگار بر او سخت گیرد.»(امام صادق)

بزرگ‌ترین درسی که معلم کبیرمان شریعتی از مکتب استاد کبیرش امام علی آموخت این حقیقت بود: «ان الحق و الباطل لایعرفان باقدار رجال - اعرف الحق تعرف اهله - اعرف الباطل تعرف اهله - حق و باطل را به اقدار رجال شناخته نمی‌شود، بلکه بالعکس اول حق و باطل را می‌شناسند بعد در قیاس با این حق و باطل به قضاوت در باب افراد می‌پردازند.»

داستان این کلام تاریخی امام علی آنچنانکه طه حسین در کتاب «فتنه الکبری» مطرح می‌کند به داستان جنگ جمل علی بر می‌گردد، که اگرچه نخستین جنگ دوران پنج ساله حکومت علی ابن ابیطالب بود، ولی به علت اینکه:

اولا این جنگ (بر خلاف دو جنگ صفین امام علی که ماهیت نقد قدرت داشت و جنگ نهروان که ماهیت نقد معرفت داشت) از طرف امام علی ماهیتی نقد ثروت و نقد طبقه داشت که با توجه به بحران طبقاتی بوجود آمده (در جامعه مسلمانان پس از مرگ پیامبر در دوران حکومت شیخین و عثمان در بستر سرازیر شدن غنایم جنگی از اقصی نقاط امپراطوری‌های روم و ایران و مصر و... به مدینه دارالخلافه مسلمانان) که آنچنانکه امام علی در دو خطبه 15 و 16 نهج البلاغه که نخستین خطبه امام علی پس از قبول خلافت است می‌گوید، این بحران طبقاتی بوجود آمده جامعه مسلمانان را به دوران جاهلیت یعنی دوران قبل از بعثت پیامبر بر گردانیده بود؛ لذا این جنگ از یک طرف معرف مبارزه ضد طبقاتی امام علی بود و از طرف دیگر از آنجائیکه جنگ جمل اولین جنگ امام علی بود نشان دهنده این حقیقت بود که در استراتژی امام علی نقد طبقه، یا نقد ثروت در اولویت اول حرکت او قرار داشت و لذا از نگاه امام علی هرگز نباید این مبارزه طبقاتی در راستای مبارزه نقد قدرت (صفین) و نقد معرفت (نهروان) تحت لوای مصلحت به فراموشی سپرده شود.

ثانیا از آنجائیکه سران جبهه مخالف علی در جنگ جمل بزرگان نامی و عشره مبشره مسلمانان عصر پیامبر بودند (که از جمله آن‌ها عایشه‌ام المومنین و همسر پیامبر بود که پیامبر آنچنان به او علاقه داشت که قبرش را در کنار تخت خواب عایشه قرار داد و شان نزول سوره نور در باب رد یک بهتان جنسی به عایشه نازل شد. همچنین زبیر، برده دار بزرگ مدینه، پسر صفیه خواهر ابوطالب و پسر عمه علی و مجاهد بزرگ محمد و طلحه که محمد لقب طلیه الخیر به او داده بود و او را جزء ده نفری به حساب آورد که محمد در زمان حیاتشان بشارت بهشت در قیامت به آن‌ها داده بود). عشره مبشره و از سرداران بزرگ محمد بود که محمد در وصف او گفته بود: «طلحه شهید زنده‌ای است که می‌بینیم بر روی خاک راه می‌رود» لذا جنگیدند با چنین اسطوره‌های عصر محمد برای اکثر اصحاب علی که نگاهشان در چشمانشان بود و همیشه قبل از حق و باطل شخصیت‌ها را می‌بینند و بر پایه شخصیت‌ها در باب حق و باطل قضاوت می‌کنند و شخصیت‌ها را تغییرناپذیر می‌دانند و قضاوت در باب شخصیت‌ها را مطلق می‌دانند که هرگز در طول زمان امکان تغییر آن‌ها وجود ندارد؛ لذا در این رابطه بود که در پیک جنگ جمل در زمانی که جنگ به نقطه طوفان زای خود رسیده بود و کشته‌ها در جلو کجاوه عایشه به صورت یک کوه در آمده بود (چرا که سپاه جبهه مخالف در جنگ جمل جهت حمایت از ام المومنین - عایشه ناموس محمد - در برابر علی سعی می‌کردند داوطلبانه قبل از اینکه دست سپاه علی به عایشه برسد در راه محمد در جلو جمل عایشه کشته شوند و خود را شهید دفاع از ناموس محمد و ام المومنین لقب دهند)، لذا در این رابطه بود که امام علی زمانی که این هجوم سپاه دشمن جهت کشته شدن داوطلبانه به اسم شهید و شهادت در جلو کجاوه عایشه را دید و آن کوه کشته‌ها را در جلو جمل عایشه مشاهده کرد با اشاره کردن به جمل عایشه فریاد زد این گوساله سامرا را بزنید، ناگاه یکی از سپاهیان علی در این کوران نبرد خطاب به علی بانگ زد که گرفتار شبهه شده‌ام و توان جنگ با این شخصیت‌های عصر پیامبر را ندارم که در این لحظه چند نفر از لشکریان امام علی که اوضاع را بحرانی می‌دیدند تصمیم به حمله و قتل این سرباز علی گرفتند که فورا علی مداخله کرد و با شعار اینکه ما برای نفی شبهه می‌جنگیم، روبرو شدند. در همان گرما گرم جنگ در وسط همان جبهه جنگ علی خود را به مرد رسانید و به آن فرد خطاب کرد، سوال‌ات را بپرس، آن مرد خطاب به علی گفت سوال بزرگ من این است که: «ایمکن آن یجتمع طلحه و الزبیر علی الباطل - آیا امکان این هست که دو سردار بزرگ محمد یعنی طلحه و زبیر و ام المومنین زن محمد که محمد در وصف او می‌گفت (کلمینی یا حمیرا - خطاب به عایشه: ای حمیرای من با من صحبت کن و با من حرف بزن) بر باطل اینچنین با هم جمع شوند و با تو بجنگند؟» علی در پاسخ این مرد جوابی به او می‌دهد که طه حسین در «فتنه الکبری» می‌گوید: «پس از قطع وحی تاکنون سخنی به این بزرگی بر دهان بشریت جاری نشده است»، چرا که علی به او گفت: «ان الحق و الباطل لایعرفان باقدار رجال - اعرف الحق تعرف اهله - اعرف الباطل تعرف اهله - ای مرد در عرصه پراتیک اجتماعی - تاریخی - سیاسی اگر می‌خواهی گمراه نشوی و اسیر شبهه نگردی حقیقت‌ها را به حق بشناس، نه به شخصیت‌ها.» چرا که بزرگ‌ترین عامل انحراف در قضاوت‌های اجتماعی - سیاسی شخصیت‌های اسطوره شده اجتماعی - تاریخی می‌باشند که به مصداق «حب الشیء یعمی و یصم - دیدگاه و نگاه مردم را کور و کر می‌کند». به عبارت دیگر در عرصه انفسی به دستور «فنظر الی من قال ولا تنظر الی ما قال تکیه کن - اول نگاه کن که چه کسی می‌گوید بعدا به آن بیندیش که چه گفته است.» چرا که ممکن اگر چنین نکنی موضوع - کلمه الحق یراد به الباطل باشد - ولی در عرصه آفاقی عکس آن عمل کن یعنی - «فنظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال - اول نگاه کن که چه می‌گویند بعدا بیاندیش که چه کسی آن حقیقت را گفته است.»

و نخستین درسی که معلم کبیر ما شریعتی در مکتب آموزش خویش به ما آموخت این حقیقت بزرگ بود که در ارزیابی اشخاص اجتماعی و تاریخی و سیاسی که (برعکس اشخاص آکادمیک و علمی که شخصیتی ثابت دارند) دارای شخصیتی سیال و ذومراتب می‌باشند، هرگز نباید با قضاوتی واحد بدون در نظر گرفتن دوران زندگی‌شان در باب آنها به قضاوت بنشینیم و لذا در همین رابطه بود که شریعتی به ما آموخت که در برابر اینچنین افرادی قبل از قضاوت باید بپرسیم کدامین حافظ؟ یا کدامین مارکس؟ یا کدامین غزالی؟ یا کدامین ابوالعلای معری؟ یا کدامین منتظری؟ منتظری فقیه؟ یا منتظری منتقد؟ منتظری سال 58 که بنیانگذار تئوری فقاهتی برای رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد، یا منتظری سال 64 که قائم مقام رهبری مطلقه فقاهتی می‌شود، یا منتظری سال 67 که تمامی این عطای دستاوردهای فقاهتی را به لقایش می‌بخشد و یک تنه در برابر تمامی فقاهت سیاسی مطلقه عصیان می‌کند و آن‌ها را رسوای تاریخ می‌سازد؟ و بر همیشه داغ ننگ و رسوائی بر پیشانی رژیم مطلقه فقاهتی می‌کوبد.

درس دومی که معلم کبیرمان شریعتی در باب قضاوت نسبت به افراد (در سخنرانی حر) به ما آموخت این حقیقت بود که در انسان‌های سیاسی - اجتماعی - تاریخی شخصیت‌ها یک انتخاب هستند که در تند پیچ تاریخی اجتماعی اتخاذ می‌کنند و با این انتخاب ماهیت خود را شکل می‌دهند چراکه انسان حیوانی است که ماهیتی مؤخر بر وجود دارد و برعکس دیگر حیوانات و موجودات ماهیت مؤخر بر وجود خود را خود با انتخاب خویش می آفریند؛ لذا طبیعی است که هر چه انتخاب او بزرگ‌تر باشد ماهیتی بزرگ‌تر برایش آفریده می‌شود و انسانی بزرگ‌تر متولد خواهد شد و هر چه انتخاب کوچک‌تر باشد ماهیتی کوچک‌تر و انسانی کوچک‌تر آفریده می‌شود و طبیعی است که اگر انسانی می‌خواهد بزرگ آفریده شود باید انتخابی بزرگ بکند، البته انتخاب بزرگ همیشه در صحنه حق و باطل زمین و زمان شکل می‌گیرد نه در صحنه قدرت و شکم و فیها خالدون فرد.

انسان قهرمان: درس سومی که معلم کبیرمان شریعتی در این رابطه به ما آموخت عبارت از اینکه انتخاب شخصیت ساز فرد در کوران مبارزه اجتماعی - تاریخی به سه دسته تقسیم می‌شود یکی انتخاب قهرمان است؛ دوم انتخاب حر است؛ سوم انتخاب تواب است.

انتخاب قهرمان عبارت است از انتخابی که مولود شناخت و بصیرت و ایمان باشد و او بر پایه شناخت و بصیرت خویش معمار انتخاب اجتماعی و صحنه ساز سناریو حق و باطل در راستای حق و حقیقت وجود گردد، همچون حسین و استراتژی انتخابی کوفه او و استراتژی تحمیلی عاشورائی‌اش.

انسان حر: شخصیت دوم شخصیت حر می‌باشد که برعکس شخصیت قهرمان نه تنها از اول معمار سناریو جبهه حق و حقیقت مانند محمد و علی و حسین نبوده بلکه بالعکس، اول او از معمارهای جبهه جنایت و فقاهت و قساوت بوده است ولی در عرصه یک انتخاب بزرگ ماهیت ساز و شخصیت آفرین که در عاشورای جنگ حق و باطل شکل می‌گیرد او از آن طرف خندق به این طرف خندق فرقان حق و باطل با انتخاب خودآگاهانه خویش انتقال می‌یابد و با این انتقال، بزرگ‌ترین انتخاب خویش را می‌کند و شخصیت خود را می‌آفریند و ماهیت خود را می‌سازد. این شخصیت نامش حر است، طبیعی است که برای چنین شخصیتی آنچنانکه امام صادق فرمود «تمامی تاریخ عاشورا است و تمامی زمین کربلا و تمامی زمان محرم است.» (امام صادق در تعریف عاشورا: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و کل شهر محرم - همه روزها عاشورا است و همه زمین‌ها کربلاست و همه ماه‌ها برای انتخاب انسان‌ها محرم است») و همه انسان‌ها بالقوه حُراند تا با لبیک به سوال بزرگ و تاریخی حسین که «هل من ناصر ینصرنی - آیا در همه زمان و زمین آینده کسی است که حسین را یاری کند» از خویش حُری بسازد. واضح است که در انتخاب حری:

اولا: باید این انتخاب در صحنه عاشورای نبرد حق و باطل صورت گیرد نه در غروب شام غریبان.

ثانیا: هرچه عاشورای نبرد حق و باطل پیچیده تر و سخت‌تر و پرهزینه تر باشد، انتخاب سخت‌تر و عظیم‌تر و پرهزینه تر خواهد بود و حری که از این انتخاب بیرون می‌آید بزرگ‌تر و سترگ‌تر خواهد بود.

ثالثا: انسان حری برعکس انسان قهرمانی انسان ذومراتبی خواهد بود، یعنی هرگز دو انسان حر مساوی نخواهیم داشت چرا که دو انتخاب تاریخی - انسانی - اجتماعی مساوی هم نخواهیم داشت.

انسان تواب: انسان تواب برعکس انتخاب قهرمان که قبل از عاشورای حق و باطل آفریده می‌شود و انتخاب حر که در صحنه نبرد عاشورای حق و باطل شکل می‌گیرد در فردای عاشورا نبرد حق و باطل با انتقاد از گذشته خویش به دفاع از عاشورا می‌پردازند. حال یا این دفاع یک دفاع نظری از عاشورا می‌باشد یا یک دفاع عملی، به هر حال یک انتخاب بعد از جنایت است یعنی مثلا اگر حر روز عاشورا (که خود، از معمارین اولیه استراتژی تحمیلی یزید - ابن زیاد بر حسین بود و خود از عاملین شکست استراتژی کوفه امام حسین بود، چراکه نخستین کسی که راه حسین را به طرف کوفه سد کرد و کربلای حسین را ترسیم کرد، همین حر بود) به جای انتخاب در صبح عاشورای حسین، غروب همان روز پس از شهادت حسین دست به چنین انتخابی می‌زد، هرگز حری آفریده نمی‌شد بلکه حداکثر یک تواب بود آنچنانکه حرکت توابین کوفه پس از عاشورا مشاهده کردیم که بعضی از آن‌ها چه بهای سنگینی برای حرکت توابی خویش دادند ولی هرگز نه تنها حر نشدند بلکه یک اپسیلن از شخصیت حر هم صاحب نشدند و در همین رابطه است که در حدیث امام صادق در باره شخصیت حر که در آغاز این نوشته مطرح شد، امام صادق در این حدیث نه فقط به تعریف و تجلیل از شخصیت حر ابن ریاحی زمان حسین می‌پردازد بلکه مهم‌تر از آن در این حدیث به معرفی شخصیت انسانی می‌پردازد، چرا که در این حدیث امام صادق مشخصه‌هائی که برای پروژه انسانی حر یا بهتر است بگوئیم انتخاب حری مطرح می‌کند عبارت است از:

1 - حر یک نام و اسم نیست یک کاراکتر و تیپولوژی است.

2 - حر پس از انتخاب در انسان به صورت یک شخصیت نهادینه می‌شود که استحاله انتخاب به شخصیت در حر باعث می‌شود تا حر، «حر علی جمیع احواله» گردد نه حر فقط یک لحظه و یا یک مقطع.

3 - عامل صیانت شخصیت حری در حر، فقط و فقط تحمل شدائد و صبر بر سختی‌ها است.

حریت چگونه در انتخاب عاشورائی منتظری شکل گرفت: حال پس از بیان این مقدمه نسبتا طولانی می‌پردازیم به اصل قضیه و آن موضوع چگونگی شکل گیری شخصیت حری منتظری در پروسه مبارزاتی رژیم فقاهتی حاکم می‌باشد، آنچنانکه فوقا مطرح شد هرگز نباید چنین تصور کنیم که شخصیت حری منتظری، مدیون زندان‌هائی است که قبل از حکومت مطلقه فقاهتی حاکم در زمان شاه تحمل کرده است، چرا که اگر این معیار حریت باشد حتی قصاب رژیم مطلقه فقاهتی یعنی اسدالله لاجوردی هم از شخصیت حری بی نصیب نمی‌گردد، زیرا به هر حال قبل از حاکمیت حکومت مطلقه فقاهتی در دوران شاه همین اسدالله لاجوردی یا همین عسکراولادی یا همین حسین شریعتمداری روزنامه کیهان که معرف چهره فاشیست رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشند، همه از زندانی‌های رژیم شاهنشاهی بوده‌اند. بنابراین برعکس آنچه تبلیغ می‌شود منتظری بر پایه زندانی‌های دوره شاه به مقام حریت رژیم فقاهتی نرسیده است. موضوع دومی که می‌توانیم در این رابطه مطرح کنیم اینکه بگوئیم منتظری به علت انتقادهائی که در گذشته از رژیم فقاهتی داشته است به مقام حریت رسیده است که این فرض هم صحیح نمی‌باشد، چرا که اصل انتقاد از رژیم فقاهتی توسط معمارهای رژیم فقاهتی از همان آغاز شکل گیری رژیم فقاهتی توسط مهندس مهدی بازرگان و جناح طرفدار او یعنی نهضت آزادی و دار و دسته عزت سحابی و بعد از خرداد 68 توسط دار و دسته مجله کیان، کیهان فرهنگی و... که همگی از معماران رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه سیاسی، نظامی، فرهنگی، اطلاعاتی و... بوده‌اند، انجام می‌گرفته است. ولی هیچ کدام از این‌ها نه تنها به مقام حریت نرسیدند حتی به مقام توابی هم نرسیدند، چرا که حداقل شرط توابی نسبت به حاکمیت مطلقه فقاهتی که خود با دستان خود بنا کرده بودند این بود که بیایند و واقعا در برابر مردم به جنایت معماری رژیم فقاهتی اعتراف کنند و توبه کنند، نه اینکه گذشته سیاه خود را با رنگ آمیزی سابقه سیاسی قبل از انتخاب خود آرایش دهند و شروع به عوام فریبی کنند. یا مثلا شورای انگیزاسیون انقلاب فرهنگی که در چهار سال اول خود بزرگ‌ترین محکمه انگیزاسیون فرهنگی و علمی و فکری و سیاسی بود، با تغییر عنوان آن به شورای بازگشائی دانشگاه‌ها، گذشته سیاه و زشت خود را بخواهند طلائی کنند. یا مثل مهندس مهدی بازرگان پس از اینکه روش حکومت کردن را به جهال رژیم فقاهتی آموخت و تمامی دستاوردهای مبارزه توده‌ها را نهادینه کرد و تحویل رژیم فقاهتی داد، مانند بابا طاهر عریان که «امسیت کرد یا و اصحبت عربیا» شد، زمانیکه دید در تقسیم قدرت برای او از کاسه تمامیت خواه رژیم مطلقه فقاهتی چیزی برای او نمی‌ماسد با فرار از جلو یک مرتبه به کشف بزرگی رسید که اصلا، حرکت پیامبران برای مرگ و خداست، نه برای حیات و زندگی و ایمان و آگاهی، که قبلا شعارش می‌داده است. البته بعدا این کشف بزرگ بابا طاهرئی مهندس مهدی بازرگان بهترین حربه عقیدتی برای لشکر از همه جا رانده و از همه جا مانده مجله کیان و سردمداران آن شد تا تحت لوای دین سکولار، انتقام عقده‌های گذشته تاریخی خود را با حمله به ایدئولوژی شریعتی از یک طرف و از طرف دیگر انتقام همکاری سیاه سیاسی و نظامی و اطلاعاتی گذشته خود در معماری رژیم مطلقه فقاهتی از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که از زمان پا منبری مصباح یزدی در خیمه شب بازی‌های تلویزیونی رژیم مطلقه فقاهتی شروع شده بود و تا دوران ننگین قرون وسطائی شورای انقلاب فرهنگی و عضویت در گردان سربازان گمنام... ادامه داشت، زمانی که دیدند رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه تقسیم قدرت حتی حاضر نیست یک کرسی معلمی در دانشگاه به آن‌ها بدهد، بگیرند.

چه شد که منتظری، منتظری شد؟ برای پاسخ به این سوال تاریخی باید اول به این اصل آگاهی داشته باشیم که منتظری حر، نه منتظری فقیه و نه منتظری سیاسی قدرت، مولود تابستان سال 67 است که تا آخر عمر بر این شخصیت حری خود باقی ماند و تمامی بهای آن که کمترین آن استرداد و استعفای سردمداری و مقام عظمای فقاهتی و ولایتی و حکومتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود، پرداخت کرد و بیشترین آن هم نان و نامش بود که 20 سال تمام با زندگی کردن در حصار فیزیکی و فشار روحی و رگبار شبانه و روزی تبلیغاتی رژیم مطلقه فقاهتی در این راه اداء نمود و با مرگ شناسنامه‌ای خویش در 29 خرداد برای همیشه نام حریت و شخصیت حریت خویش را برای خود تثبیت و نهادینه تاریخی کرد. پس برای اینکه بتوانیم به سوال فوق پاسخ دهیم که چه شد که منتظری به مقام حریت دست پیدا کرد و هیچکدام از منتقدین نظام نتوانستند به این مقام دست پیدا کنند باید بپردازیم به شرایط اجتماعی - تاریخی - سیاسی سال 67، یعنی به این سوال جواب بدهیم که در تابستان سال 67 چه اتفاقی افتاد که نخستین مولود آن منتظری حر بود؟ در یک کلام پاسخ این سوال برمی‌گردد به نسل کشی یا هولوکاستی که در تابستان 67 پس از قبول آتش بس و نوشیدن جام زهر با یک فتوای مقام عظمای فقاهت در کل زندان‌های سیاسی ایران اتفاق افتاد و توسط این فتوا تحت دادگاه‌های 30 ثانیه‌ائی آقایان، رئیسی و نیرئی و اشراقی که تنها با یک سوال از متهم چشم بسته دادگاه اسیر حکم کشیده شروع و پایان می‌یافت، اینکه حاضری در جبهه روی مین بروی؟ در مدت کمتر از یک ماه بیش 47 هزار زندانی اسیر حکم کشیده را آونگ دارهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم کردند. البته با طرح این پاسخ اجمالی هنوز ما نتوانسته‌ایم به پاسخ تاریخی خود در رابطه با چگونگی شرایط تاریخی تابستان سال 67 رژیم مطلقه فقاهتی که مولودش حریت منتظری بود، دست پیدا کنیم چرا که اگر خود ویژگی تابستان 67 اعدام و کشتار رژیم فقاهتی در زندان‌های سیاسی‌اش باشد که در سال 60 و 61 و 62 هم تعداد کشتارهای رژیم مطلقه فقاهتی بسیار بیشتر از تابستان سال 67 بود و هم تعداد اعدامی‌های سیاسی داخل زندان‌های رژیم فقاهتی بیشتر از سال 67 بود. بطوریکه طبق آماری که حقوق بشر سازمان ملل در پایان سال 60 داد، تعداد اعدام‌های رسمی اعلام شده در شش ماهه دوم سال 60 رژیم مطلقه فقاهتی دو برابر کل اعدام‌های جهان در سال 60 بوده است. بنابراین نفس اعدام زندانی یا شکنجه زندانی که شریعت رژیم مطلقه فقاهتی از سال 60 به بعد بوده است خودویژگی‌های اعدام‌های تابستان سال 60 مشخص نمی‌شود. پس نسل کشی سال 67 رژیم فقاهتی چه خودویژگی‌هائی داشته است که زندان سیاسی تابستان سال 67 بدل به عاشورای همیشه زنده رژیم مطلقه فقاهتی کرده است؟ در پاسخ به این بزرگ‌ترین سوال دوران 31 ساله رژیم فقاهتی باید بگوئیم که سه مشخصه باعث گردید تا در تابستان 67 زندان سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی بدل به عاشورای تاریخی رژیم فقاهتی و زایش حریت منتظری در این عاشورا گردد، این سه ویژگی عبارتند از:

الف - اعدام زنان اسیر حکم کشیده.

ب - اعدام مردان اسیر حکم کشیده.

ج - اعدام بیماران اسیر حکم کشیده بود.

این سه مشخصه بود که زندان سیاسی رژیم فقاهتی سال 67 را بدل به یک عاشورای استثنائی تاریخ بشر کرد. چرا که اگر بخواهیم عاشورای تابستان 67 را با عاشورای بهار سال 61 حسین قیاس کنیم، دوباره به همین سه مشخصه فوق می‌رسیم. به این ترتیب که در عاشورای حسین و یزید اگر همه جنایت‌های ممکن در حق حسین و اصحابش انجام گرفت، ولی رژیم اموی هرگز سه اصل فوق را نادیده نگرفت یعنی در صحنه عاشورای حسین از آغاز تا انجام هیچ اسیری کشته نشد و هیچ زن سیاسی حتی در حد زینب کبری کشته نشد و هیچ مریضی حتی در حد امام زین العابدین کشته نشدند، البته توجه یزید به این اصول نه به خاطر ترس بود، چرا که یزیدی که کشته شدن طفلان مسلم برایش ضد ارزش نبود و قطع آب و مثله کردن اجساد حتی از قطع سر حسین توسط سنان بن انس ترسی نداشت از کشتن چند تا زن بچه و بیمار اسیر وحشتی بدل راه نمی‌داد، آنچه یزید را وادار می‌کرد تا زنان عاشورا و بیماران عاشورا و اسرای عاشورا را نکشد احترام به سنت‌های گذشته عرب بود که با آن همه خشونت به این سه اصل احترام می‌گذاشتند و هرگز در تمام جاهلیت عرب این سه اصل آنچنانکه در نظام فقاهتی زیر پا گذاشته شد، نفی نگردید. بنابراین آنچه عاشورای 67 را از عاشورای سال 61 حسین مشخص می‌ساخت همین سه اصل فوق بود. یعنی:

در عاشورای 67 تمامی کشته شدگان اسیر بودند، در صورتی که در عاشورای سال 61 همه کشته شدگان و اسراء آزاد بودند.

در عاشورای 67 بسیاری از کشته شدگان بیماران 8 سال شکنجه فیزیکی و روانی داخل زندان‌های فقاهتی بودند، در صورتی که در عاشورای 61 به جز امام زین العابدین گزارش تاریخی از مریضی کسی دیگر نشده است.

در عاشورای 61 هیچ زنی اعدام و کشته نشد، اما در عاشورای 67 از اولین زن اسیر حکم کشیده بیماری به نام مریم گلزاده غفوری تا آخرین روز پایانی شهریور این عاشورا کشتار زنان اسیر حکم کشیده بیمار زندانی ادامه داشت.

این بود که باعث گردید تا عاشورای تابستان 67 رژیم مطلقه فقاهتی با بیش از 47 هزار کشته اسیر زندانی زن و مرد حکم کشیده به صورت بزرگ‌ترین هولوکاست تاریخ بشر در آید و همیشه این عاشورای بزرگ به صورت لکه ننگی در تاریخ حکومت سیاه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باقی بماند و هر چه زمان می‌گذرد چهره این عاشورا و این جنایت اتفاق افتاده در این عاشورای تاریخ بیشتر مطرح شود و به عنوان خط فرقان رژیم فقاهتی حاکم با تمامی رژیم‌های گذشته تاریخ ایران و بشریت مطرح گردد و به عنوان بزرگ‌ترین دادگاه تاریخ فقاهت مطرح شود.

طبیعی است که در چنین شرایطی که هنوز صحنه نبرد عاشورای 67 پایان نیافته بود جایگاه نخستین انتخاب و نخستین قائم منتقم و رسوا کننده این دادگاه سیاه یعنی منتظری مشخص می‌شود که چطور در شرایطی که تمامی منادیان حقوق بشر و آزادی‌خواه و تواب و منتقد امروزین رژیم فقاهتی در جنایت در زندان‌ها و توجیه آن در بیرون زندان‌ها از همدیگر سبقت می‌گرفتند و کوچک‌ترین انتقادی از این همه جنایت از هیچکدام آن‌ها شنیده نمی‌شد و همه یا رادیو ترانزیستوری رژیم فقاهتی بودند یا قاضی محکمه‌های قرون وسطائی حاکمیت فقاهتی شده بودند و یا جاده صاف کن حکومتی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی رژیم فقاهتی بودند، چگونه منتظری در زمانی که هنوز «شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ» بر جامعه ما حکومت می‌کرد، یک تنه برخاست و در صحنه نبرد عاشورا 67 بر خویش و بر رژیم فقاهت بر شورید و برای همیشه قبل از اینکه صحنه عاشورا تمام شود، خواب از چشم پاسداران شب بگرفت و همه جنایت‌ها را بر آفتاب افکند. این بود رمز منتظری شدن، منتظری بود که تا ابد منتظری خواهد ماند و تا ابد از نامش و یادش خناسان ناس بر خود خواهند لرزید، همه این‌ها خواهند مرد، تنها مردی از رژیم فقاهتی که در آینده تاریخ نخواهد مرد منتظری خواهد بود؛ «وسلام علی یوم ولدت و یوم اموت و یوم بعث حی

والسلام