تحلیل اوضاع جاری - 3

عاشورا بر عاشورائیان سال 88 چون گذشت؟

سردمداران رژیم فقاهتی حاکم که با مشاهده تظاهرات و شعارهای جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی در روزهای قدس، 13 آبان، 16 آذر، تشییع جنازه منتظری و عاشورای 88 به یکباره با سیر پروسه رادیکالیزه شدن و خانمان برانداز جنبش اجتماعی 22 خرداد و جنبش دانشجوئی روبرو شدند، بطوریکه خواب از چشمانشان ربوده شد. با توجه به سه شعار محوری تظاهرات فوق که عبارت بودند از: استقلال - آزادی - جمهوری ایرانی 2- مرگ بر دیکتاتور 3 - مرگ بر اصل ولایت فقیه؛ خود را در برابر شرایط جدیدی دیدند که محورهای آن عبارت بودند از:

الف - عبور جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی ایران از احمدی نژاد، موضوع انتخابات دولت نهم، محور قرار گرفتن رهبری ولایت مطلقه فقاهتی ایران، اصل ولایت فقیه که ستون خیمه نظام مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد، اسلام فقاهتی که بزرگ‌ترین حامی نظام مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران و توجیه کننده تمامی جنایت‌های آن‌ها می‌باشد.

ب - عبور جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی ایران از هژمونی جناح رقیب (موسوی - خاتمی - کروبی - هاشمی رفسنجانی) و تمامی نیروهای مدعی هژمونی رفرمیستی که معتقد به مماشات با حاکمیت غیر قابل تغییر و غیر اصلاح پذیر ولایت مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران می‌باشد.

ج - آنتاگونیستی شدن مضمون و شکل مبارزه جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی همراه با عبور جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی از مکانیزم‌های دموکراتیک به علت عدم امکان حداقل بستر مبارزه به شیوه دموکراتیک در عصر حاکمیت ولایت مطلقه فقاهتی حاکم[1] و تمامی پنجره‌های دمکراتیک را بر جناح رقیب خود و جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی ایران بسته است و تنها پناهگاهی که برای آن‌ها باز گذاشته است عبارتند از:

اول – شکنجه‌گاه‌های قرون وسطائی کهریزک و اوین که روی تمامی بازداشتگاه‌ها و اردوگاه‌های امثال ابوغریب، گوآنتاناما، اردوگاه‌های استالین و هیتلر و ساواک شاه و... را سفید کرده است، بطوریکه در این رابطه «آش را آنقدر شور کردند که سر و صدای آشپز هم بلند شد» و رهبری ولایت مطلقه فقاهتی حاکم ضمن جنایت خواندن عمل آن‌ها برای خاموش کردن آتش قهر توده‌ها دستور تعطیلی بازداشتگاه کهریزک را صادر کرد و ارائه الطریق فقاهتی فرمودند که بهتر است این جنایت‌ها در اوین همراه با اعتراف گیری و پخش آن از طریق رادیو و تلویزیون انجام گیرد.

دوم - باز گذاشتن دست لباس شخصی‌های باند نقدی - فرمانده کل بسیج و نیروهای امنیتی - جهت تار و مار کردن نظامی - فیزیکی هر گونه تظاهرات دموکراتیک و مسالمت جویانه اجتماعی و دانشجوئی از حمله مغولی به خوابگاه‌های دانشجوئی گرفته تا نسل کشی تظاهرات مسالمت جویانه خیابانی تا ترور و کشتار حتی به شیوه‌های سعید امامی و...

سوم - دست گیری و اعتراف گیری زیر شکنجه سران جناح رقیب از روحانیون گرفته تا حزب مشارکت، کارگزاران، مجاهدین انقلاب و حتی نهضت آزادی، ملی و مذهبی‌های عزت سحابی و... جهت لجن مال کردن هویت و شخصیت سیاسی - اجتماعی آن‌ها مثل ابطحی، سعید حجاریان، عطریانفر و...

چهارم – باز گذاشتن عرصه تاخت و تاز برای بخش فاشیست جناح راست برای تار و مار کردن و لجن مال کردن حقوقی و فیزیکی و هویتی و تبلیغاتی جنبش در نهادهای مختلف حاکمیت از حسین شریعتمداری، صفار هرندی در روزنامه کیهان تا محمد یزدی، احمد جنتی در شورای نگهبان، حسینیان، رسائی و... در مجلس، احمد خاتمی و مصباح یزدی در خبرگان و نماز جمعه و مدرسین حوزه و... سعید مرتضوی، محسن اژه ای، رئیسی، پور محمدی و... در قوه قضائیه.

پنجم - باز گذاشتن دست دولت احمدی نژاد جهت مصادره تمامی کرسی‌های قدرت سیاسی و اجرائی و آموزشی و هنری و بیرون راندن آن‌ها از تمامی سنگرهای فرهنگی و آموزشی و اجرائی، که آخرین آن‌ها کودتای احمدی نژاد در فرهنگستان هنر جهت جانشین کردند علی معلم به جای موسوی بود.

ششم - حمله به سنگرهای مرجعیت غیر دولتی منتقد، جهت دولتی کردن مرجعیت اسلام فقاهتی بعد از مرگ منتظری که بزرگ‌ترین خاکریز مرجعیت غیردولتی منتقد حاکمیت مطلقه فقاهتی حاکم بود، که این حمله از آتش افروزی‌های سازمان یافته رژیم فقاهتی در مراسم تشیع جنازه و مراسم ختم منتظری در قم شروع شد و پس از آن به اصفهان در مراسم ختم منتظری در مسجد سید در جهت مقابله با طاهری ادامه پیدا کرد و در شیراز با پلمپ مسجد آتشیان به مقابله با علی محمد دستغیب رسید و بالاخره به خلع ید از یوسف صانعی بزرگ‌ترین آلترناتیو مرجعیت غیر دولتی جهت پرکردن خلاء بوجود آمده پس از مرگ منتظری رسیده است، که توسط آن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌کوشد تحت لوای جناح فاشیست روحانیت خود امثال محمد یزدی، جنتی، خزعلی، شجونی، مصباح یزدی و... با دولتی کردن مرجعیت اسلام فقاهتی پس از مرگ منتظری خود را نسبت به جلوگیری از بوجود آمدن خطرات آینده مرجعیت، امثال خطر منتظری بیمه کند؛ لذا با حمایت رژیم فقاهتی از مراجع دولتی امثال نوری همدانی، مکارم شیرازی، جعفر سبحانی و... زمینه مرجعیت را از جناح رقیب که با سه مهره موسوی اردبیلی، بیات و یوسف صانعی تهدید می‌شد به اردوگاه خویش هدایت نماید.

لذا با توجه به شرایط بوجود آمده جدید بود که به یکباره آب در خانه مورچه حاکمیت و جناح‌های رقیب مدعی هژمونی جنبش افتاد و هر کدام کوشیدند قبل از اینکه هدایت جنبش در حال اعتلای اجتماعی و دانشجوئی از کف آن‌ها بیرون برود به چاره پردازی و پیشنهاد سناریوئی بپردازد که همین موضوع باعث گردیده تا شرایط نوینی در وضعیت سیاسی و اجتماعی حاکمیت و جنبش بوجود آید که لازمه آن ارائه تحلیل جدید جهت آگاه شدن جنبش اجتماعی و دانشجوئی به شرایط سیاسی - اجتماعی جدید می‌باشد تا توسط آن جنبش اجتماعی - دانشجوئی بتواند به موازات پیچیده شدن مبارزه خود را نسبت به آفات مسیر واکسینه نماید. محورهائی که باید در رابطه با تحلیل جدید از شرایط جاری در نظر گرفته شود عبارتند از:

1 - تضاد بوجود آمده جهت برخورد با جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی و جناح رقیب در جناح‌های جریان راست حاکم تحت رهبری و امر ولایت مطلقه فقاهتی حاکم.

2 - ایجاد تضاد در جناح‌های رقیب مدعی پدرخوانده جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی جهت بازیابی دوباره هدایتگری جنبش اجتماعی و دانشجوئی.

3 - شرایط اجتماعی - سیاسی جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی از بعد از تظاهرات 16 آذر، مرگ منتظری و مراسم عاشورای 88.

تضاد جناح‌های مختلف جریان راست نسبت به برخورد با شرایط جدید:

الف - چگونگی برخورد جناح فاشیست جریان راست با شرایط جدید بحران سیاسی - اجتماعی: جناح فاشیست جریان راست که تقریبا در تمامی نهادهای سه گانه قدرت یا قوای مقننه و مجریه و قضائیه و نیروهای سرکوبگر رژیم، دارای هژمونی و رهبری می‌باشند و از احمدی نژاد و کل دولت او گرفته تا محمد یزدی و احمد جنتی در شورای نگهبان و باند حسینیان - رسائی در مجلس و فرقه مصباح یزدی - احمد خاتمی در خبرگان و جناح سعید مرتضوی - پورمحمدی - اژه ائی - رئیسی در قوه قضائیه و باند نقدی در بسیج و نیروهای امنیتی و باند حسین شریعتمداری - صفار هرندی - ضرغامی در دستگاه‌های تبلیغاتی و باند ولایتی در دولت در سایه رهبری و... شامل می‌شوند و تاکنون از بعد از کودتای 22 خرداد نبض رهبری ولایت مطلقه فقاهتی را نیز در دست داشته‌اند، از بعد از شرایط جدید بوجود آمده در مضمون حرکت و شعارهای جنبش در حال اعتلای اجتماعی و دانشجویی ایران مانند سابق بر طبل سرکوب یعنی استراتژی سابق خود می‌کوبند و معتقدند که فقط توسط استراتژی سه مؤلفه‌ای (1 - سرکوب قهرآمیز نظامی - پلیسی - سیاسی - تبلیغاتی تمامیت جنبش اجتماعی و دانشجوئی همراه با رهبری آن 2- حذف از قدرت‌های سیاسی – اجرائی، قضائی، مقننه و اقتصادی تمامی نیروهای جناح رقیب از بالا تا پائین 3- یکپارچه کردن تمامی قدرت از رهبری تا سه قوه در کف خود)، می‌توانیم بر بحران رو به اعتلاء فعلی پیروز شویم؛ لذا این جناح با هر گونه شعار مشارکت سیاسی و یا عقب نشینی از قدرت در برابر جناح رقیب در تمامی عرصه‌های آن (حتی اگر کرسی رئیس فرهنگستان هنر برای آلترناتیوی باشد که به قول خودشان چهارده میلیون رای یدک می‌کشد)، مخالفت می‌کند و تنها راه موفقیت و غلبه بر بحران بوجود آمده در سرکوب قهرآمیز و بگیر و ببند و کشتار و اعدام و شکنجه می‌بیند. در این راستا است که این جناح در مراسم عاشورا 88 علاوه بر اینکه دست به کشتار بیرحمانه و بگیر و ببند فراگیر مردم توسط نیروهای لباس شخصی باند نقدی زد، اقدام به برپائی تظاهرات دولتی که با سازماندهی بسیج باند نقدی صورت می‌گیرد جهت ایجاد فشار بر رهبری مطلقه فقاهتی حاکم و جناح‌های همسوی سازشکار کرد تا توسط آن دستور جلب و محاکمه سران جناح رقیب از موسوی تا خاتمی و کروبی و حتی رفسنجانی یا فرزندان او بگیرد و دانشگاه آزاد را از سلطه هاشمی- جاسبی خارج کند و با دستگیری تمامی مهره‌های کلیدی جناح رقیب توسط سربازان گمنام و... و شکنجه و اعتراف گیری و خلع هویت کردن آن‌ها دوباره مانند سال 60 نسل کشی و اعدام و بگیر و ببند بر پا کند، دانشگاه‌ها را دوباره مانند سال 59 به خاک و خون و تعطیلی بکشاند و تحت لوای شعار «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» تنور تضادهای خارجی در منطقه و جهان گرم نگه دارد و وضعیت را جنگی اعلام کند تا مانند سالهای 60 و 61 بتواند به راحتی به قلع و قمع مخالفین بپردازد.

ب- استراتژی رهبری مطلقه فقاهتی حاکم: رهبری مطلقه فقاهتی حاکم که از فروردین 88 در راستای دفع جبهه رقیب (موسوی - خاتمی - هاشمی) می‌کوشید با تکیه بر استراتژی جناح فاشیستی جریان راست، اولا زمینه کسب قدرت دو باره دولت نهم توسط احمدی نژاد را فراهم سازد؛ ثانیا کل نظام را با تسویه جناح‌ها و جریان‌های رقیب توسط مدیریت جریان راست یکپارجه نماید؛ ثالثا توسط سرکوب قهرآمیز هر گونه اعتراض به انتخابات دولت نهم جبهه رقیب را از حداقل امکان مبارزه مسالمت آمیز بی نصیب گرداند. البته رهبری مطلقه فقاهتی چنین می‌پنداشت که توسط این استراتژی آنچنانکه در 18 تیر 78 تجربه کرده بود می‌تواند واقعا جنبش را سرکوب کند و دوباره قهرمان جبهه گردد ولی به مرور زمان با فرسایشی شدن جنگ با رقیب تازه نفس رهبری فقاهتی حاکم به این حقیقت رسید که این تو بمیری مثل تو بمیرهای گذشته نیست، چرا که جنبش اجتماعی آنچنان ریشه دار شده بود که هر چه سرکوب قهرآمیزتر می‌شود شعله‌ورتر می‌گشت؛ لذا زمانی که رهبری دریافت که بگیر و ببند و بکش نمی‌تواند جنبش را از حالت تهاجمی خارج کند و به تدافع و رکود وادار سازد و هر چه زمان می‌گذرد با اعتلای جنبش توسط شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «استقلال - آزادی - جمهوری ایرانی» خود، او و نظام فقاهتی و اسلام فقاهتی زیر چکش انتقاد جنبش رفته است و جنبش رو به اعتلای اجتماعی و دانشجوئی دیگر از احمدی نژاد و انتخابات 22 خرداد عبور کرده است و خود او و کل نظام فقاهتی را به زیر ضرب گرفته است تصمیم گرفت که در استراتژی گذشته خود (تحت عنوان اینکه دولت احمدی نژاد دیگر تثبیت شده است و دیگری خطری آن را تهدید نمی‌کند) تجدید نظر نماید و این بار برعکس گذشته که جناح فاشیست را تکیه گاه خویش قرار داده بود، به جناج تکنوکرات‌های راست تحت رهبری مثلث لاریجانی - رضائی - قالیباف روی آورد تا توسط آن شرایط را برای به سازش کشیدن سران جناح رقیب که خود به گل نشسته بودند و موجودیت خود را در خطر می‌دیدند فراهم کنند. البته بزرگ‌ترین وسوسه رهبری مطلقه فقاهتی در این مرحله واکنش اعتراضی جناح فاشیست به این استراتژی بود چراکه رهبری مطلقه فقاهتی به خوبی می‌دانست اجرای هر گونه استراتژی جدید مضمون به عقب وادار کردن جناح فاشیست از سنگرهای قدرت خواهد داشت که به سادگی از طرف جناح فاشیست حاکم بر قدرت تائید نخواهد شد حتی ممکن است جناح فاشیست سوار بر قدرت جهت حفظ سنگرهای قدرت خویش با ایجاد خشونت‌های خارج از دستور، شرایط را بحرانی کنند چراکه جناح فاشیست جریان راست به این حقیقت به خوبی واقف است که حیات آن‌ها در گرو بحران است و هر چه بحران گسترده‌تر شود، شرایط برای حیات آن‌ها بیشتر خواهد بود و در این راستا بود که رهبری مطلقه فقاهت جهت اجرای این استراتژی جدید خود کوشید، ابتدا توسط هاشمی رفسنجانی مانند همیشه زمینه سوبژکتیو این استراتژی جدید را فراهم کند. برای این منظور هاشمی رفسنجانی طی سخنرانی و پرسش و پاسخ در دانشگاه مشهد محورهای استراتژی جدید رهبری را مطرح کرد که آن‌ها عبارت بودند از:

1 - اعلام بی گناهی و بی تقصیری رهبری و ولایت فقیه و اسلام فقاهتی از بحران بوجود آمده.

2 - طرح دوباره دولت احمدی نژاد و انتخابات به عنوان مشکل عمده و اصلی جامعه به جای رهبری و اصل ولایت مطلقه فقیه.

3 - اعلام حمایت از رهبری و ولایت فقیه از طرف جناح رقیب.

از بعد از این موضع گیری‌ها بود که جناح فاشیست که هنوز بوی استراتژی جدید رهبری را نکشیده بود به جنگ دوباره با هاشمی پرداخت و از آنجائیکه خود جناح فاشیست در این زمان توسط سناریوی خودساخته سوزاندن عکس، مشغول فراهم کردن شرایط برای سرکوب قهرآمیز جنبش بود و با مرگ منتظری جناح فاشیست بیشتر سرگرم برنامه‌های بحرانی کردن شرایط برای تثبیت حاکمیت خود شد که این پروسه با جریان عصر عاشورا به شدت جریان فاشیست را سرگرم اوضاع کرد، که حاصل آن شد تا جناح تکنوکرات این بار به رهبری محسن رضائی دومین مرحله سوبژکتیو استراتژی رهبری را توسط نامه‌ای که در 10/10/88 پس از آن راهپیمائی دولتی روز چهارشنبه که توسط نقدی فرمانده بسیج سازماندهی شده بود به رهبری فرستاد، تا خطوط این استراتژی را بیشتر آفتابی کند، چراکه در این استراتژی محسن رضائی ضمن اشاره به آخرین بیانیه موسوی[2]، آن را عقب نشینی موسوی و تائید دولت احمدی نژاد از جانب موسوی اعلام کرد؛ لذا از رهبری فقاهتی حاکم خواست تا این عقب نشینی موسوی را به فال نیک بگیرد و خود رهبری با پیام خود جناح فاشیست را وادار به عقب نشینی کند تا شرایط جهت تشکیل فضای وحدت ملی بیشتر فراهم گردد. به همین خاطر بود که جناح فاشیست جریان حاکم که خسته از کارزار عاشورا و 16 آذر و مرگ منتظری و مرجع سازی برگشته بود یک مرتبه تا به خود آمد، دید که چه کلاه گشادی به سرش رفته، چراکه کلا سناریوی اجرا شده توسط هاشمی – محسن رضائی یک استراتژی تنظیم شده توسط رهبری جهت به عقب وادار کردن جناح فاشیستی خود تحلیل کرد که اگر کمی دیر بجنبد با شروع عقب نشینی خود، تمامی سنگرهای قدرت را باید یک به یک از دست بدهد. در این رابطه بود که از آنجائیکه نمی‌توانست با رهبری و هاشمی وارد جنگ شود این بار کوشید با بمباران همسوی رضائی و موسوی پل‌های ایجاد شده را برای رهبری فقاهت خراب کند و با شعار دستگیری و محاکمه موسوی رهبری را در برابر عمل انجام شده قرار داد، که البته این تاخت و تاز فاشیست‌ها ادامه دارد و اعتقاد دارند توسط این جو سازی اگر نتوانند زمینه دستگیری موسوی و خاتمی و کروبی را فراهم کنند، که حتما باید با مجوز رهبری فقاهت صورت گیرد می‌توانند اجرای مرحله دوم استراتژی که آرام کردن فاشیست‌های حاکم توسط رهبری می‌باشد به تعویق بیاندازند که حاصل این، تعویق شکست استراتژی رهبری و استخوان لای زخم نگه داشتن و بحرانی‌تر شدن اوضاع و اعتلای جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی خواهد بود که فونکسیون آن عبور جنبش از هژمونی موسوی - خاتمی - کروبی - هاشمی خواهد بود که این امر به معنای دیگر غیر قابل کنترل شدن جنبش می‌شود.

ج – مکانیزم‌های هدایت‌گرانه هژمونی 22 خرداد جنبش اجتماعی در این مرحله زمانی: راس هژمونی 22 خرداد جنبش اجتماعی ایران (موسوی - خاتمی - کروبی - هاشمی) هم در این مرحله بیکار ننشسته و سعی می‌کردند از طرفی با سیاسی کردند تمامی مراسم سنتی و مذهبی و ملی توسط شرکت همه جانبه سمپات‌های وابسته به خود از نماز جمعه گرفته تا عاشورا حسینی و راه‌پیمائی قدس و 13 آبان و... حصارهای سکتاریستی که از جانب جناح فاشیست رژیم فقاهتی حاکم بر آن‌ها تحمیل شده بود را در هم بشکنند و راه را جهت اجتماعی کردن حرکت خود برای به تسلیم واداشتن رهبری مطلقه فقاهتی حاکم آماده سازند و از طرف دیگر با جذب نیروهای رو به ریزش حاکمیت حتی بخش‌هائی از جناح راست روز به روز جبهه سیاسی خود را در برابر جبهه انحصارگر و تمامیت خواه حاکم تقویت نمایند تا گردونه چانه زنی سیاسی را از بالا به نفع خود هدایت نمایند. در این راستا بود که از بعد از تظاهرات روز قدس و 13 آبان و 16 آذر رژیم فقاهتی به این نتیجه رسید که شیوه سرکوب عریان و نفی رقبای سیاسی دیگر نمی‌تواند کارساز باشد و گذشت زمان به سود جناح رقیب و رادیکالیزه شدن جنبش پیش می‌رود؛ لذا از زمانی که در تظاهرات فوق رهبری مطلقه فقاهتی احساس کرد که تمامی شعارها از مضمون انتخابات و احمدی نژاد عبور کرده بود و شخص خود او و اصل ولایت فقیه و نظام مطلقه فقاهتی به چالش گرفته‌اند (تحت سه شعار 1- مرگ بر دیکتاتور؛ 2- استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی؛ 3- مرگ بر اصل ولایت فقیه) و جنبش اجتماعی به مرور زمان رفته رفته می‌رود تا از رهبری انتخابات عبور کند و رهبری جنبش دانشجوئی را جایگزین نماید و به طرف جنبش کارگری و جنبش زنان هدایت شود، در این رابطه بود رهبری مطلقه فقاهتی دریافت که استراتژی سرکوب قهرآمیز رژیم مطلقه فقاهتی که تکیه بر سر نیزه‌های نظامی و سیاسی و تبلیغاتی داشت، باید تغییر کیفی نماید و به همین دلیل کوشید سناریو جدیدی جهت به رکود کشانیدن جنبش رو به اعتلای اجتماعی 22 خرداد در پیش بگیرد. البته سناریوی جدید رهبری مطلقه فقاهتی با سناریوی جناح فاشیستی راست متفاوت بود، چراکه جناح فاشیستی حاکم تحت رهبری احمدی نژاد و دولت، جنتی و شورای نگهبان، محمد یزدی و خزعلی و مصباح یزدی جامعه مدرسین، حسینینان و رسائی و دار و دسته‌اش در مجلس، حسین شریعتمداری و صفار هرندی و نقدی و دار و دسته اش در بسیج، سعید مرتضوی و محسن واژهای و رئیسی و... دار و دسته‌شان در قوه قضائیه و... می‌کوشیدند در ادامه استراتژی گذشته خود، بر طبل سرکوب و کشت و کشتار و دستگیری و شکنجه و محاکمه و اعتراف با جناح رقیب از هاشمی رفسنجانی تا یوسف صانعی، موسوی، حسن خمینی، خاتمی، کروبی، جناح کارگزاران، روحانیون، مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی ادامه دهند و تا تسخیر آخرین خاکریز قدرت که فرهنگستان هنر و مرجعیت یوسف صانعی و هک کردن کلیه سایت‌ها و بمباران پارازیت سیگنال‌های خارجی و گرفتن نماز جمعه از هاشمی و... حرکت خود را پیش ببرنند و امکان هر گونه حیات سیاسی و تبلیغاتی و اجتماعی و... را از آن‌ها بگیرند. اما آنچه مهم‌تر از عمل جناح فاشیست‌ها برای هژمونی 22 خرداد جنبش بود فونکسیون حرکت آن‌ها بود، چراکه پروسه زمان این اصل را برای هژمونی 22 خرداد جنبش اجتماعی روشن ساخته بود که فونکسیون شیوه فاشیستی جناح سرکوبگر حاکمیت، باعث اعتلای روزافزون جنبش اجتماعی و عبور جنبش از انتخابات، احمدی نژاد، ولایت فقیه، رهبری مطلقه فقاهتی، اسلام فقاهتی و... خواهد شد که در نهایت عامل عبور جنبش از خود آن‌ها و جایگزین شدن رهبری جنبش دانشجوئی به جای آن‌ها خواهد شد که حاصل همه این‌ها غیر قابل کنترل شدن جنبش اجتماعی خواهد بود که موجودیت نظام و خود آن‌ها را هم به خطر خواهد انداخت.

به این ترتیب بود که هژمونی جنبش تصمیم به عقب نشینی از شعارهای گذشته خود که ابطال انتخابات و استعفای دولت نهم بود گرفت و سعی کرد که در ادامه پلاتفرم گذشته هاشمی رفسنجانی که در آخرین نماز جمعه‌اش مطرح کرده بود - البته با هماهنگی که با محسن رضائی و هاشمی رفسنجانی و حتی خود رهبری مطلقه فقاهتی صورت گرفته است - پلاتفرم جدیدی ارائه دهند که ضمن قبول ضمنی انتخابات 22 خرداد، تائید ضمنی دولت احمدی نژاد، قبول ضمنی رهبری مطلقه فقاهت، تائید ضمنی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، تائید ضمنی اسلام فقاهتی با طرح چند خواسته سیاسی مثل آزادی زندانی‌ها و روزنامه‌ها توقیف شده و... شرایط را برای نجات موجودیت در خطر افتاده خویش فراهم نمایند. به همین خاطر موسوی در آخرین بیانیه خود که پس از عاشورای 88 منتشر گردید اقدام به یک عقب نشینی بزرگ کرد و ضمن تائید انتخابات، دولت نهم، رهبری و ولایت فقیه همان خواسته‌هائی که قبلا هاشمی مطرح کرده بود را دوباره مطرح کرد و آن را زمینه آشتی ملی نامید. البته این پلاتفرم جدید موسوی به همان اندازه که در جناح فاشیست‌های قدرت ایجاد تنش کرد در جناح جنبش نیز دردسر ساز شد، چراکه بدنه جنبش در داخل به خاطر اینکه زیر چکش جناح فاشیست قدرت قرار داشت، مضمون این پلاتفرم جدید موسوی را رهائی خود می‌دید ولی بدنه جنبش در خارج در برابر این پلاتفرم موسوی از خود مقاومت نشان داد و طی اعلامیه‌هائی که ارائه دادند بر خواسته قبلی خود که ابطال انتخابات و استعفای دولت و انحلال شورای انقلاب فرهنگی پای فشاردند. البته قاعده جنبش از بعد از عاشورا که زیر سهمگین‌ترین ضربات رژیم مطلقه فقاهتی قرار گرفته است هنوز امکان اندیشیدن به این تحرکات دیپلماتیک پیدا نکرده است و می‌کوشد تا موجودیت خود را زیر ضربات بی امان سیاسی - تبلیغاتی - پلیسی - نظامی حفظ نماید. ولی به هر حال آنچه گذشت و 7 ماهه این جنبش نشان می‌دهد، عبارت از اینکه قاعده جنبش هرگز بر پایه تصمیم رهبران جنبش حرکت نکرده بلکه بر پایه تشخیص مسئولیت خویش پیش می‌رود، لذا هر زمانی که تشخیص دهد که رهبری توان هدایت حرکت او را ندارد با یک خیز از رهبری عبور خواهد کرد در آن صورت است که جنبش دانشجوئی رهبری را به دست خواهد گرفت. البته تا اینجای کار موضوع مثبت است، اما از آنجائیکه در مرحله گذر جنبش از رهبری پاسفیسم به رهبری اکتیو و شایسته خود، تاریخ گذشته جنبش ما نشان داده است که آن زمانیکه جنبش در حال گذار از رهبری است به چپ روی‌های غیرقابل کنترل گرفتار می‌شود که این چپ روی‌ها زمینه را جهت سرکوب قهرآمیز فاشیست‌های حاکم فراهم می‌کند که حاصل آن سرکوب قهرآمیز دوباره جنبش و در نتیجه به رکود کشیده شدن جنبش خواهد بود؛ لذا در این تند پیچ خطرناک گذر، توصیه ما به قاعده جنبش این است که علاوه بر تکیه استراتژی بر جنبش دانشجوئی به عنوان هژمونی و جهت گیری جهت پیوند با جنبش کارگری، عدم اعتلای آنتاگونیستی بدون برنامه غیر قابل کنترل می‌باشد که زمینه سرکوب خونین آن‌ها را فراهم می‌کند، چراکه تا زمانی که جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی به جنبش کارگری ایران متحد و متصل نگردد هر گونه حرکت آنتاگونیستی محکوم به شکست خواهد بود.

پیش به سوی پیوند جنبش اجتماعی با جنبش دانشجوئی ایران

برقرار باد هژمونی جنبش دانشجوئی بر جنبش اجتماعی ایران

زنده باد پیوند جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی با جنبش کارگری

زنده باد حزب مستضعفین ایران، پیشگام سازمان‌گرایانه جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری

پایدار باد نشر مستضعفین ارگان عقیدتی - سیاسی حزب مستضعفین ایران



[1] . زیرا حاکمیت مطلقه فقاهتی ایران حتی حاضر به تن دادن به حداقل امکان مبارزه دموکراتیک مثل مجوز تظاهرات، یا آزادی بیان و آزادی مطبوعات، یا طرح خواسته‏های آن‌ها توسط مناظره‏های تلویزیونی، یا حتی استفاده از تریبون­های نماز جمعه، یا مجوز شرکت در مراسم سنتی و مذهبی و... و حتی اجازه تشکیل یک جلسه مراسم عزاداری امام حسین در حسینیه جماران آن هم توسط خانواده بنیانگذار ولایت سیاسی فقاهتی و حکومت مطلقه فقاهتی و... نمی‌باشد.

[2] . از آنجائیکه موسوی در آخرین بیانیه خود دیگر از شعارهای قبلی خود که عبارت بود از ابطال انتخابات 22 خرداد و برکناری دولت احمدی نژاد عقب نشینی کرده بود و پلاتفرم پنج ماده‏ای جدیدی ارائه داده بود که عبارتند از: 1 - اعلام مسئولیت پذیری مستقیم دولت در مقابل مجلس و قوه قضائیه؛ 2 - تدوین قانون شفاف و اعتماد بر انگیز برای انتخابات‌های آینده به نوعی که اعتماد ملت را به یک رقابت آزاد و منصفانه قانع سازد؛ 3 - آزادی زندانیان سیاسی و احیای حیثیت و آبروی آن‌ها؛ 4 - آزادی مطبوعات و رسانه‌ها و اجازه نشر مجدد روزنامه‏های توقیف شده؛ 5 - به رسمیت شناختن حقوق مردم برای اجتماعات قانونی؛ و در رابطه با این پلاتفرم پنج ماده‏ای بود که موسوی در پایان آن اعلام کرد توسط این برنامه است که می‌توان فضائی توام با دوستی و محبت ملی جایگزین درگیری سازمان یافته بسیج و نیروهای امنیتی کرد.