تفسیر سوره الضحی

تبیین اکسپرینسی قرآن از وحی یا شعور مرموز محمد - قسمت آخر

چه شد که انفجار وحی در سینه محمد توانست عظیم‌ترین فونکسیون انسانی خود را در وجود محمد به نمایش گذارد؟ برای پاسخ به این سوال باید به جایگاه پراکسیس در سازندگی انسان توجه کنیم و تا زمانی که به فهم پراکسیس و نقش آن در سازندگی انسان نرسیم، نمی‌توانیم به این سوال عظیم و فربه پاسخ دهیم، چراکه به همان میزانی که تکوین شخصیت محمد در گرو انفجار وحی در سینه محمد بوده است، تکوین و تشکیل و اعتلای انقلاب جهانی - تاریخی محمد و اسلام در قرن ششم و هفتم میلادی هم مرهون شخصیت و مدیریت خود محمد می‌باشد و دیدیم که چگونه پس از گذشت چند روز یا چند ماه از مرگ محمد این جامعه‌ای که محمد با آن همه درد و رنج بر پا کرده بود چگونه رشته محمد یک مرتبه پنبه شد. بنابراین کلید جهانی و تاریخی شدن یک نهضتی که در نیمه اول قرن ششم در یک قریه یا روستای دور افتاده‌ای به نام مکه یا مدینه توانست در عرض کمتر از نیم قرن تمام شرق و غرب فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و جغرافیائی را تسخیر کند و به زانو درآورد در مدیریت و شخصیت محمد نهفته است.

«وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا - و بدینسان گردانیدیم شما را امتی وسط تا نمونه و الگو باشید برای همه بشریت آنچنانکه محمد برای شما نمونه گردید.»(سوره بقره، آیه 143)

«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ - همانا شخصیت محمد برای شما الگوی نمونه می‌باشد.»(سوره احزاب، آیه 21)

«لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ انفسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ - همانا بیامد بر شما محمد پیامبری از خود شما که رنج بردن شما برای او گران است و برای نجات شما از مشکلات از خود شما حریص‌تر است و بر مومنان رئوف و مهربان است.»(سوره توبه، آیه 128)

بنابراین برای درک و فهم شخصیت محمد باید اول به این اعتقاد داشته باشیم که شخصیت محمد مولود پدیده وحی است؛ در ثانی وحی برای محمد به عنوان پراکسیس می‌باشد نه پراگماتیسم، چراکه به میزانی که محمد با وجود و اکسپرینس درونی خود وحی را می‌سازد، وحی نیز در پراتیک انسانی و اجتماعی خود محمد را می‌سازد. به عبارت دیگر به همان میزانی که ابوالقاسم فردوسی شاهنامه را خلق می‌کند، شاهنامه نیز ابوالقاسم فردوسی را می‌سازد.

وحی برای محمد پراکسیس بود یا پکیج:

پس برای شناخت و فهم شخصیت محمد باید رابطه وحی را با محمد مشخص کنیم. دیدگاه دگماتیسم برحسب اینکه رابطه محمد با وحی را به صورت یک طرفه تبیین می‌کند، در نتیجه نمی‌تواند به تبیین شخصیت محمد بپردازد و از آنجائی که از تبیین علمی شخصیت محمد عاجز می‌باشد، لذا جهت تبیین شخصیت محمد راهی ندارد جز اینکه محمد را از منزلت انسان مافوق به منزلت مافوق انسان کاهش دهد و سپس در عرصه چهره ملکوتی و ماوراء الطبیعی بخشیدن به محمد شخصیت محمد را یک شخصیت ازلی و ساخته شده توسط ملائکه و... - نه خود محمد - ارزیابی کند، که حاصلی جز غیر قابل دسترس بودن آن نخواهد داشت، در صورتی که تمامی تلاش وحی و خود پیامبر و ائمه این بوده که شخصیت محمد را بشری و انسانی و طبیعی نشان دهند.

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ - بگو جز این نیست که من بشری هستم مانند خود شما با این تفاوت که برمن وحی می‌شود.»(سوره کهف، آیه 110)

قال رسول الله: «لا بطرا ولا مفسدا وأنا بن المرأة کانت قدید بمکه - در برابر پیر زنی که در برابر عظمت محمد قرار گرفته بود و بر خود می‌لرزید خود محمد گفت: ای پیر زن از چه هراس داری من پسر آن زنی هستم که در مکه در آفتاب گوشت خشک می‌کرد و می‌خورد.»

امام صادق: «کان رسول الله یاکل اکل العبد - یجلس جلوس العبد - یعلم انه هو العبد - محمد کسی بود مانند بندگان می‌خورد و مانند بندگان زندگی می‌کرد و پیوسته خودش باور داشت که او یک عبد است.»

آخرین سفارشی که محمد در واپسین دقایق عمرش به امتش کرد این نفرین بود که «خدا لعنت کند امتی که قبر محمد را زیارتگاه خود قرار دهد.» و بر همه مسلمین واجب است که در هر شبانه روز حداقل نه خطاب به محمد بگوید «اشهد ان محمد عبده و رسوله - شهادت می‌دهم که محمد عبد و فرستاده خداست»

یتیمی - ضلالت – فقر، سه مشخصه زیربنای تکوین شخصیت محمد:

بدون تردید آنچه از گفتار محمد و کردار محمد و حتی وحی محمد مهمتر می‌باشد، شخصیت محمد است. چراکه اگر ماهیت وحی را در عرصه دیدگاه تطبیقی نگاه کنیم (نه دیدگاه دگماتیسم که وحی را به صورت یک پکیج مکانیکی می‌دید که توسط جبریل در به صورت برونی و به شکل مکانیکی از آسمان‌ها آورده و تحویل محمد داده و بعد محمد را آموزش داده تا محمد امی و بیسواد بتواند توانائی خواندن پیدا کند و بالاخره پس از آنکه جبریل توانست محمد را خواندن بیاموزد، این پکیج به حسب امانت تحویل او داده و اجازه هر گونه تصرفی هم از محمد نسبت به آن پکیج گرفته است، فقط محمد در حد یک بلندگو اجازه خواندن آنچه به او داده‌اند را دارد و لاغیر) وحی آنچنانکه علامه اقبال لاهوری می‌گوید: «یک تجربه محمد بوده است که به دو صورت برونی و درونی توسط محمد در طول زندگی حقیقی او، نه زندگی شناسنامه‌ای محمد شکل گرفته است.»

تکوین وحی در بستر تجربه درونی و تجربه بیرونی محمد:

الف - معراج یا تجربه درونی محمد عبارت است از:

«یا أَیهَا الْمُزَّمِّلُ - قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلًا - نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا - أَوْ زِدْ عَلَیهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا - إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیکَ قَوْلًا ثَقِیلًا - ای محمد که من حقیقی تو درون «خود»های نفسانیت مانند جامه او را درهم پیچیده است، برای نجات «من» حقیقی خدائی‌ات از این «خود»های نفسانیت قُمِ اللَّیلَ - باید به تجربه درونی یا پراتیک نفسانی بپردازی، برای تجربه درونی بهترین ساعات بعد از نیمه شب می‌باشد چراکه ستون‌های سه گانه تجربه درونی یا پراتیک نفسانی عبارتند از: 1- تفکر 2- سکوت 3- تنهائی که این سه امر با هم تنها در نیمه‌های شب امکان پذیر است. پس برای انجام این مهم شب بعد از نیمه بپاخیز نردبان معراج تو در نیمه‌های شب در عرصه سکوت - تنهائی - تفکر خود وحی جوشیده از چشمه خدائی درونت می‌باشد پس در آن نیمه، باز محصول وجودیت نردبانی دیگر بساز - وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا - بخوان و بیندیش چه؟ (سوره مزمل، آیات 1-5)

قرآن، وحی چطوری؟ تَرْتِیلًا - طوری بخوان که بتوانی در ضمن خواندن به قرآن بیاندیش، چراکه خود خواندن قرآن برای تو پراتیک نفسانی نخواهد بود. اندیشه به قرآن در سکوت نیمه‌های شب همراه با تنهائی‌ات می تواند معراج روحی‌ات گردد آنچنانکه به قول اقبال، عبدالقدوس گنگهی هندی در باره تو می‌گوید به معراج که بر آمدید در معراج نمان بلکه آمده اسری شو چراکه -«إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیکَ قَوْلًا ثَقِیلًا»– خود را بساز که بزودی امری سخت در مسیر تو قرار خواهیم داد که همان پراتیک اجتماعی برونی تو، برای ساختن امت. پس معراج یا تجربه درونی عبارت است از پراتیک نفسانی که محمد در طول مدت بیش از چهل سال با خود می‌کرده است، که هنوز مکانیزم آن برای بشر و مسلمانان ناشناخته مانده و قرآن و محمد هم در کلام خود هرگز از آن یاد نکرده است و آنچه بعدا محمد برای امتش در کادر دعا، نماز، قرآن، کار، مبارزه، علم و آگاهی نسخه کرده است این نسخه همان پراتیک نفسانی نبوده که محمد با آن به معراج نفسانی و روحانی رسیده است بلکه قرآن، نماز، دعا و... از اموری هستند که محصول پراتیک نفسانی محمد می‌باشند نه علت آن.

گفتمش پوشیده و خوش‌تر سر یار / خود تو در ضمن حکایت گوش دار

خوش‌تر آن باشد که سر دلبران / گفته‌اید در حدیث دیگران

گفت مکشوف و برهنه بی غلول / باز گو دفعم مده ای بوالفضول

پرده بردار برهنه گو که من / می نخسبم با صنم با پیرهن

گفتم ار عریان شود او در عیان / نی تو مانی نی کنارت نی میان

آرزو می‌خواه لیک اندازه خواه / برنتابد کوه را یک برگ کاه

آفتابی کز وی این عالم فروخت / اندکی گر بیش تابد جمله سوخت

شاید یکی از دلایلی که باعث شده تا محمد تجربه درونی خود را با امتش در میان نگذارد اعتقاد محمد به این اصل بوده است که تجربه درونی هر کس که نردبان معراج روحی او می‌باشد، جنبه کنکرت با خودویژگی‌های خاص آن شخص دارد که قابل تجربه برای شخص دیگر نمی‌باشد.

نردبان‌هائی است پنهان در جهان / پله پله تا عنان آسمان

هر گروه را نردبان دیگری است / هر کسی را آسمان دیگری است

به هر حال محمد در بستر دو تجربه درونی (معراج) و تجربه برونی (اسری) محمد شد و تمامی شخصیت محمد و وحی محمد معلول این تجربه بوده است.

ب - تجربه برونی محمد یا اسری محمد:

«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ - منزه است پروردگاری که بنده خود محمد در دل شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برد تا مبارک سازیم آنچه در پیرامونش می‌گذرد هدف از این اسری آن است که تا آیات خود را به او نشان دهیم همانا اوست خدائی که هم شنواست و هم بینا» (سوره اسراء، آیه 1)

حال این سیر در شب محمد کدام بود: «قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلًا - إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیکَ قَوْلًا ثَقِیلًا»

پس محمد باید در بستر تجربه درونی، خود را آماده تجربه برونی کند، چراکه این تجربه برونی است که «الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ» نزدیک پشت محمد را در بستر پراتیک اجتماعی بشکند. پس ای محمد اول تجربه برونی:

«یَا أَیُّها الْمُدَّثِّرُ - قُمْ فانذِرْ -  وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ - وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ - وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ - وَلا تَمْنُن تَسْتَکْثِرُ - وَلِرَبِّکَ فَاصْبِرْ - ای محمد، برای نجات جامعه و انسانیت بپاخیز و بشریت انذار کن و با این حرکت پروردگار خود را بزرگ شمار، جامعه خود را که لباس تو پاک کن، از شرک‌های موجود هجرت کن، در بستر مبارزه اجتماعی بر مردم منت ننه چراکه فزون طلب می‌شوی، برای پروردگارت مقاومت کن.»(سوره المدثر، آیات 1-7) که قرآن و شریعتی و مولانا آن را معراج نامیده‌اند.

به معراج برائید چو از آل رسولید / رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید

و اولین فونکسیونی که این تجربه‌های درونی محمد به بار آورد اکتیو شدن چشمه وحی در درون محمد بود. بنابراین وحی محمد که همان قرآن تدوین شده توسط خود محمد محصول دو تجربه یا اکسیرینس محمد باشد:

1 - تجربه درونی خود محمد که محمد توسط آن توانست «من» حقیقی خود را از درون «خود»های کاذب وجودی خویش نجات دهد و توسط این «من» حقیقی بود که محمد توانست به عالی‌ترین چشمه معرفت درونی که وحی است برسد. اما اکتیو شدن چشمه وحی در درون محمد مانند اکتیو شدن چشمه الهام عارفانه عرفا مثل مولانا صورت مجرد نداشت. فرق چشمه درونی معرفت محمد با عارفان در این است که (اگرچه هر دو چشمه الهام عارفانه و چشمه وحی پیامبرانه از جنس واحد وحی‌ائی می‌باشد) وحی الهامی عرفا مثل مولانا ماهیتی صرف درونی دارد. در صورتی که وحی پیامبرانه اگر چه از نظر مضمون و تکوین مانند وحی عارفانه صورتی درونی دارد ولی به لحاظ فعلیت و مادیت در بستر تجربه بیرونی شکل می‌گیرد.

از پی روپوش عامه در بیان / وحی دل گویند آن را صوفیان

وحی دل گیرش که منظرگاه اوست / چون خطا باشد که دل آگاه اوست

مومنا ینظر به نور الله شدی / از خطا و سهو ایمن آمدی

2 - تجربه برونی پیامبر که رمز نزول 23 ساله قرآن بر محمد می‌باشد، عبارت است از مادیت یافتن وحی محمد در بستر پراتیک اجتماعی محمد، بطوریکه حتی یک آیه قرآن چه مکی و چه مدنی وجود ندارد که محمد خارج از پراتیک اجتماعی به آن دست یافته باشد و امر دو «قُمْ» در ابتدای دو سوره مدثر و مزمل «قُمْ فانذِرْ» و «قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلًا» دلالت برهمین امر می‌کند که محمد موظف است در بستر پراتیک اجتماعی وحی درونی خود را مادیت ببخشد و رمز این بیان عبدالقدوس گنگهی که گفته بود «محمد به معراج رفت و برگشت، اگر من جای او بودم بر نمی‌گشتم» همین مساله که عرفا می توانند بدون پراتیک اجتماعی در عرصه پراتیک درونی به معرفت وحی‌ائی عارفانه دست یابند ولی محمد از چنین توانائی برخوردار نبود و همین رابطه تجربه برونی محمد با وحی است که باعث شده است تا وحی محمد لباس دیسکورس اجتماعی تاریخی عصر خود به تن کند که شاخص‌های این لباس دیسکورسی یا ادبیات عصر محمد عبارتند از:

الف - عقلانیت زمان محمد، که این عقلانیت زمان محمد شامل عقلانیت علمی، عقلانیت فلسفی، عقلانیت سیاسی، عقلانیت اقتصادی و... می‌شود و محمد در بستر پراتیک اجتماعی هرگز سعی بر تغییر این دیسکورس و عقلانیت اجتماعی تاریخی نکرد «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ...»(سوره ابراهیم، آیه 4) و «کلم الناس علی قدر عقولهم – امام علی» و علت اینکه چه در عرصه عقلانیت علمی «وَلَقَدْ زَینَّا السَّمَاءَ الدُّنْیا بِمَصَابِیحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّیاطِینِ... - همانا زینت دادیم آسمان دنیا به چراغ‌هائی و قرار دادیم رجومی برای شیاطین و...»(سوره ملک، آیه 5) و چه در عرصه عقلانیت فلسفی (مثل «جَنَّ...»، «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ...»، یا «مَلَائِکَةٌ...» و «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ...»(سوره بقره، آیه 30) و «إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَی وَاسْتَکْبَرَ...»(سوره بقره، آیه 34) و... یا عقلانیت اقتصادی (مثل «مَنْ ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا...»(سوره حدید، آیه 11) یا «إِنَّ اللَّهَ اشترَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ...»(سوره توبه، آیه 111) و... یا عقلانیت اجتماعی (مثل صراط، سبیل، هدی، ضلال و...)

ب - مناسبات اقتصادی - اجتماعی - تاریخی زمان محمد، از آنجائیکه مناسبات اجتماعی اقتصادی زمان محمد مناسبات برده‌داری در عرصه جهانی بود، محمد کوشید نهضت خود را در عرصه همین مناسبات به انجام برساند «وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ - إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیرُ مَلُومِین» (سوره مومنین، آیات 5 و 6)

ج - مناسبات حقوقی زمان محمد، که نظر به اینکه مناسبات حقوقی زمان محمد با توجه به شرایط تاریخی بر ثار و ثوره و انتقام قبیله‌ای و خون و خونخواهی استوار بود، محمد کوشید همین مناسبات حقوقی خون و خونخواهی و انتقام را در پوشش روابط مکتبی خود، جهت مذهبی - اجتماعی بخشد. «إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الارْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الارْض» (سوره مائده، آیه 33)

 

فقر - ضلال - یتیمی سه شاخص زیربنای اولیه شخصیت ضد طبقاتی، ضد نژاد پرستی، ضد ارتجاعی محمد:

«أَلَمْ یجِدْکَ یتِیمًا فَآوَی - وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَی - وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَی» (سوره الضحی، آیات 6-8)

تعریف شخصیت: شخصیت هر فرد عبارت است از استانداردهائی که کاراکترهای فردی خود را بر اساس آن شکل می‌دهد. پایه استانداردهای تربیتی یا شخصیتی در بستر سه مؤلفه طبقاتی، نژادی، فرهنگی اجتماعی - تاریخی شکل می‌گیرد که همین استانداردها پس از شکل‌گیری به صورت خصلت‌های شخصی بروز می‌کند. مهم‌ترین خصیصه یک لیدری که می‌خواهد در عرصه جامعه ایجاد نهضت ضدمعرفتی (معرفت‌های ارتجاعی) و نهضت ضد طبقاتی (طبقات استثمارگر) و نهضت ضد نژادپرستانه انجام دهد، باید مبّری از این سه خصیصه باشد، چراکه لیدری می‌خواهد با نژادپرستی در عرصه اجتماع مقابله کند اگر خود خصیصه نژادپرستی داشته باشد قطعا به شکست برخورد می‌کند و یا لیدری که می‌خواهد یک نهضت ضد طبقاتی در عرصه اجتماعی به راه بیاندازد، باید از کاراکتر و خصلت ضد طبقاتی برخوردار باشد و به همین ترتیب در نهضت آگاهی بخش که نوک پیکان مبارزه به طرف اندیشه‌های ارتجاعی حاکم بر جامعه می‌باشد، چنین لیدری باید از اندیشه‌ها و معرفت‌های ارتجاعی زمان به دور باشد. با عنایت به این مقدمه است که از آنجائیکه نهضت محمد بن عبدالله در شبه جزیره عربستان یک نهضت ضد طبقاتی و ضد نژادپرستانه و ضد معرفت‌های ارتجاعی زمان خود بوده است، طبیعی است که قبل از آن لازم است که محمد از چنین خصلت و کاراکتری برخوردار باشد. این سه آیه سوره الضحی دقیقا مبین همین خصیصه ضد نژادپرستانه و ضد طبقاتی و ضد معرفت‌های ارتجاعی زمان محمد می‌باشد، چراکه در این سه آیه سه خصیصه برای محمد:

1 - یتیمی محمد که دلالت بر عدم پیوند قومی، قبیله‌ای و نژادی محمد می‌کند، چراکه انسان‌ها توسط پدر و مادر پیوند با نژاد و قوم و قبیله و... خود پیدا می‌کنند. محمد از آغاز تولد و رویش طبیعی وجود خویش از این پدر و مادر که اتصال طبیعی قومی و قبیله‌ای می‌باشد محروم بوده است.

2 - ضلالت یا گمراهی محمد می‌باشد، که دلالت بر عدم پیوند محمد با تمامی اندیشه‌ها و معرفت‌های حاکم می‌باشد، چراکه آنچه تاریخ در باب زندگی فکری محمد مطرح می‌کند، عدم وابستگی او به اندیشه‌های حاکم و محکوم زمان خودش است و تشکیل گروه «حنفا» در مکه توسط محمد بود که مشخصه اصلی «حنفا» عدم وابستگی به اندیشه حاکم می‌باشد.

3 - فقر سومین خصیصه‌ای است که در باب محمد در این سوره مطرح می‌شود و دلالت به عدم وابستگی طبقاتی محمد به طبقات حاکم جامعه – طبقات حاکم زمان محمد که برده داران، کاروان داران، بازرگان‌ها بودند - می‌کند که به شهادت تاریخ محمد جزو هیچ یک از این طبقات مکه نبوده است و اگر یک مسافرت در 9 سالگی همراه ابوطالب به شام جهت تجارت می‌رود و یک مسافرت هم در 5 سالگی جهت تجارت برای خدیجه می‌رود، هیچکدام از این دو مسافرت باعث نگردید تا محمد را جزو آن صنف و طبقه اجتماعی قرار دهد و در همین رابطه است که در سه آیه بعدی بر حسب سه خصیصه فوق محمد سه سمت‌گیری در نهضت اجتماعی از محمد طلب می‌کند که این سه سمت‌گیری عبارتند از: «فَأَمَّا الْیتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ - وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ - وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّث» (سوره الضحی، آیات 9-11) آنچه در یک نگاه کلی از سه آیه آخر سوره الضحی فهم می‌شود اینکه :

1 - واضح است که سه دستور فوق در عرصه پراتیک اجتماعی بر محمد جهت اجرا، لازم می‌شود.

2 - سه خصیصه قبلی برای محمد جنبه فردی داشت که فونکسیون آن باید در اجتماع شکل پیدا کند.

3 - یتیم اول، یتیم فردی بود که دلالت بر بدون پدر و مادر محمد می‌کرد، اما یتیم دوم، یتیم اجتماعی است که دلالت بر ناخودآگاهی بخش‌های اجتماعی در عرصه نهضت و جنبش می‌کند.

4 - گرچه ضال و ضلالت و گمراهی محمد در آیه قبل جنبه فردی دارد، اما برای آن در آیات آخر، مثل یتیم مابه اذاء اجتماعی نیاورده است و این نشان می‌دهد که خود یتیم با مضمون ناخودآگاه در عرصه اجتماع آن مقصود را می‌رساند.

5 - سَّائِلَ اگرچه در عرصه فردی می تواند دلالت فقیر بکند، اما در عرصه اجتماعی دلالت بر گدا پروری و فقرنوازی در جامعه نمی‌کند، چراکه سَّائِلَ در اجتماع دیگر فرد نمی‌باشد که دلالت بر گداپروری کند، بلکه گروه و طبقه می‌باشد که تنها با مضمون مبارزه ضد استثماری پاسخگو است و لاغیر.

6 - و در آیه آخر سوره الضحی «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» جمعبندی تمامی آن دستاوردهای فوق می‌باشد که به صورت اگاه کردن جامعه از نعمت‌های پروردگارت یاد می‌کند که همان نفس خودآگاهی اجتماعی می‌باشد.

 

پایان