29 اسفند، سالروز حماسه ملی شدن صنعت نفت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق
«به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تامین صلح جهانی ما امضاء کنندگان ذیل پیشنهاد مینمائیم که صنعت نفت در سراسر کشور بدون استثناء ملی اعلام شود. یعنی تمام عملیات اکتشاف و استخراج و بهرهبرداری در دست دولت ایران قرار گیرد» (29/12/1329 دکتر محمد مصدق)
«ملت ایران! بدانید و آگاه باشید که جبهه ملی تصمیم به ملی کردن صنعت نفت با رعایت حزم و احتیاط و با مطالعات لازمه اتخاذ کرده است» (14/12/1329 دکتر محمد مصدق)
«جبهه ملی که خود را نماینده تمایلات و افکار اصلاحطلبانه و استقلال خواهانه ملت ایران میداند با تصمیم قاطع برای ملی کردن صنعت نفت در سراسر کشور ایران شروع به اقدام کرد و با تکیه به احساسات و افکار عمومی ملت ایران و جلب توجه مطبوعات مملکت و افراد موثر و مفید خارج از مجلس موفق شد که این تصمیم به صورت قانون از تصویب مجلس شورای ملی بگذراند» (29/12/1329 دکتر محمد مصدق)
«تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کردم و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمترین امپراطوریهای جهان را از این مملکت برچیدم، حیات من و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرفرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آمد هیچ تاسف نمیخورم و یقین دارم که وظیفه تاریخی خود را تا سرحد امکان انجام دادهام.» (از دفاعیات دکتر محمد مصدق در بیدادگاه شاه در سال 1951 میلادی - سال 1329 هجری شمسی)
مصدق با ملی کردن صنعت نفت ایران چه کرد؟ ارزش یک حادثه تاریخی برعکس حوادث طبیعی میباشد که ارزشاش صد در صد پیوند با خود حادثه طبیعی به لحاظ طبیعی یا فیزیکی و یا... دارد. برای ارزشیابی و تحلیل یک واقعه تاریخی بایدویژگیهای ظرف تاریخی که آن حادثه در آن ظرف تاریخی صورت گرفته است، مد نظر قرار گیرد. چراکه در حوادث تاریخی این خودویژگیهای شرایط تاریخی تحقق آن حادثه است که گاها و بعضا به صورت عواملی مهمتر از علل مستقیم و طبیعی تحقق آن حادثه در ارزشگذاری آن حادثه دخالت دارند و بدون در نظر گرفتن آن خودویژگیهای ظرف تاریخی تحقق آن حادثه، هرگز ما نمیتوانیم در عرصه اکسیولوژی یا ارزشگذاری جایگاه واقعی آن حادثه تاریخی را به درستی کشف کنیم. برای مثال حادثه هجرت محمد از مکه به مدینه اگر بخواهیم خارج از ظرف تاریخی آن ارزشگذاری یا تحلیل نمائیم یک حادثه بسیار عادی جلوه خواهد کرد که چند نفر که تحت فشار افرادی قرار داشتهاند از یک روستائی مثل مکه به یک روستای دیگر مثل مدینه نقل و مکان کردهاند که یک امر بسیار طبیعی میباشد و نیاز این همه تجلیل و تکریم و ارزشگذاری ندارد، اما آنچه که باعث میگردد که این نقل مکان از یک روستا به روستای دیگر برای ما اینقدر مهم و با ارزش گردد و مبدا تاریخ همیشگی مسلمانان قرار گیرد، خودویژگیهای شرایط تاریخی تحقق این امر بوده است که باعث گردیده تا بر پایه این شرایط تاریخی این موضوع اینقدر مهم و استراتژیک گردد. آن شرایط تاریخی که به این حادثه کوچک اینقدر عظمت تاریخی بخشیده است شرایط تاریخ تاسیس اسلام در آن تند پیچ حیاتی خود بوده است که اگر این نقل و انتقال توسط محمد در آن شرایط انجام نمیگرفت قطعا اسلام نابود میشد. پس آنچه به مسافرت محمد از یک روستا به روستای دیگر اینقدر عظمت تاریخی بخشیده است فقط ارزش خود حادثه یا واقعه نمیباشد، بلکه مهمتر از آن ارزش ظرف تاریخی بوده است که این حادثه در آن ظرف انجام گرفته است که اگر در این رابطه بگوئیم که ارزش ظرف تاریخی اینگونه حوادث بسیار بزرگتر و عظیمتر از ارزش خود حادثه میباشد، سخنی به گزاف نگفتهایم بطوریکه برای شناخت اینگونه حوادث تاریخی اگر قبل از خود حادثه ظرف تاریخی تحقق آن حادثه را نشناشیم هرگز امکان شناخت آن حادثه را پیدا نخواهیم کرد، که برای طرح پارادایم کیس این موضوع نمونههای زیادی میتوانیم - در تاریخ بشر و یا در تاریخ خودمان و یا در تاریخ اسلام – مثال بزنیم. واقعه کربلا که عظمت این واقعه در تاریخ اسلام فقط به خاطر جنایتهای انجام گرفته در روز عاشورا یا بعد از روز عاشورا بر حسین و اهل بیت او توسط یزید، یا عمر سعد، یا ابن زیاد، یا شمر و... نمیباشد چراکه اگر معیار این باشد حتی در زمان خودمان از کهریزک و اوین و... ولایت مطلقه فقاهتی گرفته تا بگرام، گوانتانامو، ابوغریب، ساواک شاه و... هزاران جنایت، با هزار برابر فاجعه بارتر از حادثه کربلا روی داده و روی میدهد. ولی چرا این جنایتها مانند عاشورای حسین تاریخی نمیشود و حداکثر در این حد بیش از یک صفحه از تاریخ جنایت بشر را پر نمیکند؟ دلیل آن نه عظمت شخص و شخصیت فرد است که مثلا در کربلا حسین میباشد اما در کهریزک مثلا محسن روح الامین و نه اوج گیری جنایت میباشد که مثلا بگوئیم حتما در عاشورا جنایتی که بر حسین رفته بیشتر از جنایاتی است که مثلا در کهریزک بر افرادی مثل روح الامین رفته است. نه، هیچکدام از اینها نیست آنچه نصیب حسین است بلکه فقط و فقط خودویژگیهای شرایط تاریخی تحقق فاجعه کربلا است که باعث شده تا این حادثه به عنوان یک حادثه برجسته تاریخی مطرح گردد و طبیعی است که شرط لازم و کافی برای شناخت حادثهائی مثل حادثه کربلا، شناخت این خودویژگیهای تاریخی تحقق آن حادثه میباشد که اگر بدون شناخت این ظرف ما به شناخت حادثه بپردازیم حادثه کربلا میشود یک واقعه، این که فونکسیون آن فقط اشک چشم از مردم محروم تاریخ ما گرفتن میشود، یا مثلا در قیامت عامل شفاعت ما شدن جهت رفتن به بهشت میشود و دیگر هیچ ارزش عملی برای ما و برای تاریخ ما نخواهد داشت. البته اگر ما این خودویژگیهای تاریخی شرایط تحقق حادثه را با ترم شانس هم نامگذاری کنیم سخن گزافی نگفتهایم، البته شانسی که توسط قهرمان حادثه انتخاب میشود و به همین دلیل است که می گوئیم امام حسن شانس تاریخی امام حسین را نداشته است. بنابراین هرگز نباید چنین بیاندیشیم که رنج مردن و تحمل فاجعه کشته شدن برای امام حسن کمتر از امام حسین بوده است، کسی که چنین اعتقادی داشته باشد نشان دهنده اوج بی خبری اوست چراکه چه فاجعهائی و چه رنجی بزرگتر از اینکه انسانی مثل امام حسن به دست زن خودش به شهادت برسد و زن او جزو لشکریان عسل معاویه در آمده باشد؟ آیا این مرگ غم انگیزتر و مظلومانه_تر است یا مرگ قهرمانانه حسین در کربلا؟ ولی چرا امام حسن شانس خوب مردن تاریخی مثل امام حسین را به دست نیاورد و یا امام سجاد و حتی امام رضا و... نتوانستند از نعمت خوب مردن مانند امام حسین بهرهمند گردند. دلیل آنها محافظهکاری ائمه دیگر نبوده و نیست بلکه تنها دلیل آن همین شرایط تاریخی تحقق عاشورا بوده است. یا مثلا بتشکنی ابراهیم خلیل در اور بابل، این حادثه اگر بخواهیم مانند یک حادثه طبیعی برخورد کنیم و آن را خارج از ظرف تاریخی تحقق آن بررسی نمائیم یک حادثه چندان مهمی نیست که بشریت موحد و همه انبیاء بعد از ابراهیم خود را وامدار این حرکت ابراهیم بدانند.
آنچه به این حادثه کوچک ابراهیم عظمت تاریخی میبخشد فقط و فقط خودویژگیهای تاریخی ظرف زمانی است که ابراهیم در آن ظرف تاریخی این عمل را انجام داده است که اگر آن ظرف تاریخی نبود، عمل ابراهیم یک عمل عادی مثل بسیاری از مبارزات ضد شرک افراد دیگر میشد و در همین رابطه است که برای شناخت عظمت کاری که ابراهیم خلیل کرده است تا زمانی که ما آن شرایط تاریخی که تند پیچ پیدایش اصل مالکیت و طبقات در جامعه بشری میباشد را نشناسیم، امکان شناخت آن حادثه تاریخی برایمان وجود نخواهد داشت. پس برای شناخت حادثه بت شکنی ابراهیم در بتخانه بعل خدای بزرگ در شهر اور بابل باید اول خودویژگیهای تاریخی آن زمان را بشناسیم پس از شناخت آن خودویژگیهای تاریخی است که میتوانیم به عظمت کاری که ابراهیم کرده است، پی ببریم. به خاطر همین موضوع و همین اصل است که پروفسور برک معتقد است که هر حادثه انسانی – تاریخی باید در جغرافیای زمانی - تاریخی تحقق آن حادثه مورد ارزیابی قرار گیرد و در صورتی که آن حادثه انسانی - تاریخی از جغرافیای زمانی و مکانی خودش خارج کنیم و در یک جغرافیای زمانی - مکانی - تاریخی دیگر مورد بررسی قرار دهیم، یک فاجعه بوجود میآید؛ لذا با توجه به این مقدمه و در نظر گرفتن اصول فوق است که حال میتوانیم به بررسی و آنالیز موضوع تز ملی شدن صنعت نفت ایران در عرصه نهضت مقاومت ملی دکتر محمد مصدق به عنوان پارادایم کیس مبارزه رهائیبخش و استقلالطلبانه خلقهای تحت ستم بعد از جنگ جهانی دوم از آمریکای لاتین تا جنوب دور آفریقا و تا آسیای جنوب شرقی بپردازیم.
خودویژگیهای ظرف تاریخی تز ملی شدن صنعت نفت ایران به دست دکتر محمد مصدق: برای درک این موضوع باید نخست بازگشت کنیم به سال تحقق این طرح، آنچنانکه میدانیم سال اعلام ملی شدن صنعت نفت ایران به دست دکتر محمد مصدق سال 1951 میلادی یا سال 1329 هجری شمسی میباشد - که با در نظر گرفتن این موضوع که سال پایان جنگ جهانی دوم سال 1945 بوده است - پس میتوانیم بگوئیم که اعلام ملی شدن صنعت نفت ایران توسط دکتر محمد مصدق 6 سال بعد از جنگ جهانی دوم صورت گرفته است. البته جای گفتن ندارد که تحقق پروژه ملی شدن صنعت نفت ایران و خلع ید از شرکت نفت انگلیس که در تاریخ 29/12/1329 پس از تصویب دو مجلس شورای ملی و سنا و توشیح شاه اعلام گردید، یک موضوع نبود که دکتر محمد مصدق در همان روز 29 اسفند سال 1329 توانسته باشد به انجام رسانده باشد، بلکه بالعکس این نتیجه حاصل یک پروسه درازمدت مبارزاتی بود که به طور مشخص مصدق حداقل از مجلس چهاردهم توسط یک ماراتن نفسگیر پیش میبرد و این ماراتن بالاخره در 29/12/1329 به بار نشست. بطوریکه اگر بخواهیم منشاء تاریخی برای این پروژه عظیم تاریخی که در 29/12/1329 به بار نشست را مطرح کنیم، باید بازگشت کنیم به دوره چهاردهم مجلس یعنی شش سال قبل از این - در سال 1323 شمسی یا 1945 میلادی - که به همت مصدق طرحی از تصویب مجلس شورای ملی گذشت که مطابق آن: «دادن هر گونه امتیاز به بیگانگان ممنوع شد» در این طرح دولت مکلف به استعفای حقوق پایمال شده ملت ایران از نفت جنوب شد. از بعد از تصویب این طرح توسط مجلس چهاردهم که به پیشنهاد مصدق صورت گرفته بود که ماراتن پروژه ملی شدن صنعت نفت بین مصدق و استبداد پهلوی و بزرگترین امپریالیسم جهانی عصر یعنی امپریالیسم انگلیس از سر گرفته شد؛ لذا برای درک زمانی شرایط تحقق پروژه ملی شدن صنعت نفت باید دقیقا برگردیم به سال 1945 میلادی یعنی درست سالی که جنگ بینالملل دوم پایان یافته است، که پایان جنگ دوم بینالملل همراه شد با شرایط جدید جهانی پس از به زانو درآمدن فاشیسم توسط امپریالیسمهای شرکت کننده در جنگ که در راس آنها امپریالیسم تازه نفس آمریکا قرار داشت در این رابطه بود که مهمترین موضوعی که پس از جنگ در دستور کار امپریالیسمهای فاتح از جنگ قرار گرفت، تقسیم باز تقسیم جهانی بود و از آنجائیکه قدرتهای فاتح در بازار تقسیم باز تقسیم جهانی هر کدام برای خود سهم شیر طلب میکردند، این امر باعث گردید تا تضاد امپریالیستها جهانی که برای مدت 9 سال جنگ جهت ایجاد جبهه مشترک بر علیه فاشیسم افول کرده بود دوباره در بستر تقسیم جهانی شعلهور گردد و همین شعلهور شدن تضادهای جهانی امپریالیستها باعث گردید تا برعکس سالهای بعد از جنگ جهانی اول، وجدان بیدار خلقها در برابر این بازار مکاره تقسیم قدرت امپریالیستها به خودآگاهی ملی برسند؛ لذا در این شرایط بود که فونکسیون این تقسیم باز تقسیم جهان بین امپریالیستها یا گرگهای فاتح، به خود آمدن خلقهای جهان سوم بود که حاصل این عمل شروع جنبشهای رهائیبخش و استقلالطلبانه و آزادیخواهانه و عدالتطلبانه و ضد استبدادی خلقهای تحت ستم بر علیه نظام وابسته اقتصادی و سیاسی حاکم بر خود و نظام بینالمللی در حال ساخت جهانی در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت امپریالیستهای فاتح بعد از جنگ دوم گردید، که در این رابطه با توجه به شرایط خودویژهائی که کشور ما در عرصه جنگ بینالملل دوم داشت و از نظر امپریالیستها به عنوان پل پیروزی جهت حمایت از جبهه شرقی یا شوروی سابق مطرح گردید (که همین امر باعث گردید تا عامل اصلی شکست فاشیسم جبهه شرقی یا شوروی سابق بشود، لذا اگرچه بمب اتمی امپریالیسم آمریکا در ناکازاکی و هیروشیما تیر خلاص به متحدین فاشیسم بود، ولی آنچه ماشین نظامی فاشیسم را در جنگ دوم بینالملل به گل نشاند جبهه شوروی بود بطوریکه اگر بگوئیم در صورت عدم گشایش جبهه شرق توسط هیتلر جنگ بینالملل دوم به سود هیتلر پایان پیدا میکرد سخنی به گزاف نگفتهایم) لذا این حساسیت شرایط باعث گردید، تا امپریالیستها در بازی تقسیم قدرت خود نگاه ویژهائی به آن داشته باشند و از آنجائیکه شوروی سابق و اردوگاه شرق تحت هدایت استالین بر پایه زمینه نظامی که در دوران جنگ جهت حضور نظامی بر بخشی از خاک ما پیدا کرده بود، توسط برپائی تشکیلات پیشه وری در مرحله اول سعی بر ادامه حضور نظامی بر بخشی از خاک ما را داشت، لذا پس از اینکه توسط فشارهای بینالمللی دیگر رقبای امپریالیستی خود (که در راس آنها امپریالیسم تازه نفس آمریکا قرار داشت) مجبور به عقب نشینی نظامی از خاک ایران شد و همراه با عقب نشینی نظامی شوروی و برچیده شدن تشکیلات پیشه وری و انضمام دوباره آذربایجان به خاک کشور، در مرحله دوم شوروی کوشید تا توسط تشکیلات حزب توده وابسته به خود شرایط تصاحب و غارت نفت شمال را فراهم کند. البته به موازات این تاخت و تاز بلوک شرق در ایران قدرتهای امپریالیستی غربی که در راس آن امپریالیسم آمریکا قرار داشت بیکار ننشسته و سعی میکردند از نمد افتاده ایران در عرصه باز تقسیم جهانی کلاه بزرگتری برای خود بدوزند که در این رابطه از آنجائیکه بین دو غول امپریالیستی غرب یعنی آمریکا (امپریالیسم فاتح و تهاجمی بعد از جنگ) و انگلیس (امپریالیسم ضربه خورده و مغلوب جنگ) در عرصه تقسیم جهانی تضاد همه جانبهائی وجود داشت، چراکه امپریالیسم آمریکا تلاش میکرد در این تقسیم جهانی اولا شرایط را برای عقب نشینی انگلیس از بازارهای نظام قبلی جهانی فراهم سازد و از طرف دیگر به موازات عقب نشینی انگلیس شرایط را برای حضور و پر کردن خلاء امپریالیسم جهانخوار انگلیس توسط خود فراهم سازد که این دوئل بین دو امپریالیسم آمریکا و انگلیس در ایران مادیت خود را در جنگ نفت ایران به تمامی به نمایش گذاشته شد. زیرا از یک طرف با توجه به جایگاه حجم نفتی که ایران داشت و از طرف دیگر با توجه به جایگاه ارزشی نفت در عرصه اقتصاد بینالمللی پس از جنگ باعث گردید که جنگ امپریالیستها که تا قبل از جنگ دوم بر پایه تسخیر بازارها استوار بود به سوی نفت سمت گیری نماید. اما از آنجائیکه نفت ایران از آغاز کشف و استخراج تا آن تاریخ توسط امپریالیست جهانخوار انگلیس تحت قالب شرکت نفت انگلیس بر پایه سابقه 50 سالهای که (از دارسی تا قرارداد 1933 وثوقالدوله و از قرارداد وثوقالدوله تا آن تاریخ داشت) غارت میشد و امپریالیسم انگلیس در ادامه سیاستهای گذشته خود که بر پایه کودتای رضاخان و تقویت دولت مرکزی و سرکوب خلقهای ایران استوار بود، سعی میکرد تا در مرحله بعد از جنگ جهانی دوم این پایگاه استراتژیک خود را حفظ نماید؛ لذا جهت حصول به این مقصود دولت انگلیس تلاش میکرد تا توسط دخالت در انتخاب و مدیریت دولت مرکزی شرایط را برای حکومت سیاسی و اقتصادی شرکت نفت انگلیس بیشتر فراهم کند، اما امپریالیسم تازه نفس جهانخوار آمریکا نیز که از بعد از جنگ به نقش جایگاه استراتژیک ایران در عرصه ژئوپولیتیکی و اقتصادی و سیاسی پی برده بود سعی میکرد پس از وادار کردن شوروی جهت خروج نظامی سیاسی از ایران، امپریالیسم انگلیس را هم از این سنگر اقتصادی - سیاسی بیرون کند تا راحتتر بتواند این طعمه لذیذ خود را ببلعد. به خاطر این شرایط و این زمینهها بود که کشور ما در عرض کشورهای دیگر به پاخواسته تحت ستم بعد از جنگ بینالملل دوم که فوقا ذکرش رفت عرصه حساستری برای تاخت و تازهای امپریالیستی بعد از جنگ دوم بینالملل گردید.
اینجا بود که نهضتهای ملیگرائی که در مرحله بعد از جنگ اول بینالملل به عنوان یک امر ارتجاعی تلقی میشد که امپریالیستهای پیروزمند جنگ اول سعی میکردند تا توسط آن کشورهای جناح رقیب مثل امپراطوری عثمانی را متلاشی کنند، در بعد از جنگ دوم بینالملل به صورت نمایش صفآرائی نهضتهای رهائیبخش و استقلالطلبانه و آزادیخواهانه کشورهای پیرامونی در آمد که طبعا با چنین جایگاهی برعکس شرایط بعد از جنگ اول، این قیام خلقهای کشورهای پیرامونی ماهیتی مترقیانه به خود گرفت که توسط آن خلقهای کشورهای پیرامونی (در برابر امپریالیستهای جهانخواری که در حال ترسیم نظام نوین جهانی بی حضور آنها بودند برای حاکمیت بر سرنوشت خودشان در این باز تقسیم جهانی) سهمی ملی برای خویش بر جهانخواران تحمیل نمایند که حاصل آن شروع این نهضت مترقیانه خلقها در جبهه جدیدی بعد از جنگ دوم جهانی بر علیه امپریالیسمهای جهانخوار غرب، از آمریکای لاتین حیات خلوت امپریالیسم آمریکا گرفته تا آسیای جنوب شرقی و تمامی کشورهای آفریقا بود. زیرا تمامی این نهضتهای رهائیبخش و استقلال طلبانه ملی دارای خواسته واحدی بودند و آن مقابله کردن با سلطه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی امپریالیستهای جهانی بر سرنوشت آنها بود؛ لذا با توجه به این مسائل است که در مییابیم که شروع حرکت دکتر محمد مصدق در چنین تند پیچ تاریخی خلقها بر علیه امپریالیستهای جهانی که درست مصادف با پایان جنگ جهانی دوم و شروع نهضت رهائیبخش خلقها بود، تا چه اندازه مبارزه استقلالطلبانه و رهائیبخش و ضد استعماری و ضد استبدادی دکتر محمد مصدق میتواند دارای ارزش تاریخی گردد و بر این پایه است که به راحتی در مییابیم که نهضت مقاومت ملی دکتر محمد مصدق تنها یک نهضت اقتصادی برای آزادسازی صنعت نفت ایران از سلطه شرکت نفت انگلیس نبوده است، اگرچه یکی از کمترین رهاورد این نهضت این موضوع بوده است بلکه آنچه مهمتر از این موضوع بود عبارت از اینکه نهضت مقاومت ملی دکتر محمد مصدق بر علیه جهانخواری امپریالیستهای جهانی یک استارت شروع مبارزه برای تمامی خلقهای به پا خواسته از آمریکای لاتین تا آسیای جنوب شرقی بوده است.
اینجا است که ما معنی این جمله جمال عبدالناصر در زمان نهضت ملی کردن کانال سوئز توسط او در مییابیم که میگفت: «من شاگرد مکتب دکتر محمد مصدق هستم» و به همین علت بود که زمانی که مصدق وارد کشور مصر شد مانند یک قهرمان ملی آن کشور از مصدق استقبال کردند. بنابراین مهمترین مشخصه ظرف تاریخی نهضت مقاومت ملی دکتر محمد مصدق در عرصه ملی کردن صنعت نفت ایران، الگو شدن حرکت رهائیبخش و استقلالطلبانه دکتر محمد مصدق در بستر ملی کردن صنعت نفت برای تمامی خلقهای به پا خواسته بود و همین فونکسیون پارادایم کیس شدن حرکت استقلال_طلبانه و رهائیبخش و ضد استعماری و ضد استبدادی مصدق بود که در دو جبهه خودی و ضد خودی برای مصدق ایجاد فونکسیونهای خودویژهائی کرد که در جبهه خودی حرکت مصدق و شعار ملی کردن صنعت نفت او باعث بسیج همگانی تودهها در حمایت از مصدق شد، بطوریکه حتی روحانیت فاصله گرفته از مصدق جهت حضور در این بسیج تودهائی جهت مقابله با ایزوله شدن هویت خود تصمیم به شرکت در این نهضت گرفت که حمایت سید محمد تقی خوانساری و فیض و حجت و صدر که از مراجع آن زمان بودند از شعار ملی شدن صنعت نفت مصدق در این رابطه شکل گرفته است.
در عرصه جبهه خارج از کشور نیروهای هم پیمان در کشورهای پیرامونی آنچنانکه به اشاره رفت، شکلگیری مبارزه رهائی بخش و استقلالطلبانه و آزادیخواهانه خلقها که از آمریکای لاتین تا آسیای جنوب شرقی ادامه داشت همگی از بعد از شروع مبارزه استقلالطلبانه و رهائیبخش مصدق بر پایه پارادایم کیس حرکت مصدق شکل گرفتند؛ لذا بسیار طبیعی بود که مصدق برای تمامی این نهضتهای ملی به عنوان یک الگوی برجسته مطرح گردید. البته آنچنانکه حرکت رهائیبخش و استقلالطلبانه و عدالتخواهانه مصدق در عرصه نیروهای خودی توانست تا این اندازه تعیین کننده باشد. در بستر نیروهای ضد خودی در دو صحنه درونی و بیرونی نیز سرنوشت ساز بود زیرا صفآرائی و ائتلافی که در رابطه با حرکت غیر خودی در جبهه مخالفین مصدق صورت گرفت به حدی قوی بود که در تاریخ مبارزات رهائیبخش خلقها تقریبا بی شباهت میباشد بطوریکه در جبهه امپریالیستهای جهانخوار برای نخستین بار یک جبهه مشترک امپریالیستی از انگلیس تا آمریکا که تمامی امپریالیستهای درجه دوم نیز در آن شرکت داشتند برای به زانو درآوردند مصدق و بایکوت سیاسی و اقتصادی و مقابله با خرید نفت ایران شکل گرفت که در تاریخ مبارزات رهائیبخش خلقها بی مثال میباشد و در عرصه جبهه ضد خودی داخلی به سرکردگی دربار و شاه (اگر چه این جبهه به صورت استراتژیک از جانب امپریالیسم جهانی ساپورت سیاسی و اقتصادی و لجستیکی میشد) جبههائی بوجود آمد که حداقل در تاریخ ایران بی مثال بود. بطوریکه در این جبهه از شاه تا حزب توده، کاشانی، بروجردی، حسین مکی، مظفر بقائی، خلیل ملکی، فدائیان اسلام، نواب صفوی و لمپنیسم (طیب و شعبان بی مخ) برادرانه بر علیه مصدق مستقیم یا غیر مستقیم و خودآگاه یا ناخودآگاه وحدت کردند و همگی به صورت خواسته و یا ناخواسته در شکل یک جبهه واحد در برابر حرکت مصدق صفآرائی نمودند و به صورت جبهه واحد ضد مصدقی در داخل به سرکردگی زاهدی و اشرف و شاه یک مبارزه ضد مصدقی برای به زانو درآوردن مصدق از سر گرفتند که هدف همه آنها واحد بود و آن فلج کردن مصدق بود.
از اینجا است که میتوانیم به ارزش جایگاه ظرف تاریخی مصدق پی ببریم، بطوریکه میبینیم که درست در زمانی که احسان طبری تئوریسین حزب توده در روزنامه مردم مورخ 19/8/1323 میگوید: «ما برای انگلستان در ایران منافعی قایل هستیم و علیه این منافع حرکتی نخواهیم کرد.» مصدق در مجلس چهاردهم جنبش و نهضت ملی کردن صنعت نفت بر علیه امپریالیسم جهانخوار انگلیس (توسط تصویب طرح دادن هر گونه امتیاز به بنگاهها ممنوع میباشد) و این طرح دولت را مکلف میکند تا به استعفای حقوق پایمال شده ملت ایران از نفت جنوب بپردازد، از سر میگیرد. البته این درست در زمانی است که در مجلس چهاردهم حزب توده در برابر این طرح مصدق، طرح «واگذاری نفت شمال به شوروی» را مطرح میکند که فونکسیون پیشنهاد این طرح حزب توده باعث گشت تا مصدق در شعار ملی کردن صنعت نفت، بعدا در مجلس شانزدهم شعار خود را از نفت جنوب به تمامی صنعت نفت ایران گسترش دهد که خود این نیز باعث شفافتر شدن جبههها در برابر مردم گردید؛ لذا برای عملکرد این جبهه ضد مصدق بر علیه مصدق، کافی است که دریابیم که میزان فحش و ناسزائی و اعتصابات و تظاهراتی که حزب توده بر علیه مصدق به راه انداخت، صد برابر پیش از تمام فحشها و تظاهراتی و اعتصاباتی است که حزب توده در حیات سیاسی خود به امپریالیسم و استبداد داده است که برای درک این ادعا کافی است که تنها به روزنامه مردم حزب توده از سال 1323 تا 1332 سر بزنیم تا به خودویژگی شرایط تاریخی مبارزه مصدق پی ببریم و این حقیقت را به نیکی دریابیم که مصدق این خروس بی محل مبارزه رهائیبخش خلقها قبل از اینکه به دست نصیری و زاهدی و اشرف و شاه و آمریکا و انگلیس نابود گردد، توسط هجمه بیامان این جبهه خودی از کاشانی و نواب صفوی و حزب توده و مظفر بقائی و آیت و بروجردی و... به زانو درآمده بود، تا آنجا که سیر این هجمه تا آنجا رسید که خمینی در سال 1359 یعنی چهارده سال بعد از مرگ مصدق که دیگر استخوانهای پوسیده شده بود فرمان تکفیر مصدق که تا این تاریخ هیچ روحانی جسارت آن را پیدا نکرده بود را، صادر کرد و از مصدق با لقب این «مردک کافر» یاد کرد تا بالاخره به مصداق الاکرام بالاتمام این صفحه حتی بعد از مرگش تمام گردد.
مصدق زمانی شاه را مجبور به توشیح ملوکانه قانون ملی شدن صنعت نفت کرد که خود شاه در تاریخ 29/1/1329 در مصاحبه با مخبر رویتر میگفت: «امتیاز شرکت نفت انگلیس مشمول عدم اعطای امتیاز نخواهد شد، چراکه 43 سال الی 45 سال از مدت آن باقی مانده است»، مصدق در زمانی توانست رهبری کمیسیون نفت مجلس شانزدهم که عامل اصلی طرح ملی شد صنعت نفت بود به دست بگیرد که اولا در کل نمایندگان مجلس شانزدهم تعداد نمایندگان جناح اقلیت هوادار مصدق با خود مصدق 12 نفر بیشتر نبودند و در ثانی از هیجده نفر افراد کمیسیون نفت فقط 5 نفر آنها از ملیون و هواداران مصدق بودند مابقی از اکثریت مخالف مصدق یا از نیروهای مستقل بودند و این زمانی است که 70% از نمایندگان مجلس شانزدهم در جبهه رقیب قرار داشتند و رهبر جناح اکثریت مجلس شانزدهم که اکثرا از فئودالها و زمینداران بودند در دست جمال امامی قرار داشت که در 28/3/1329 در مجلس شانزدهم میگفت: «این حرف مفت است که بگوئیم میتوانیم قرارداد 1933 وثوقالدوله را لغو کنیم، زیرا کسانی که این حرف را میزنند، دروغ میگویند.» مصدق زمانی طرح ملی شدن صنعت نفت را به مجلس شانزدهم پیشنهاد کرد که دولت در دست سپبهد رزم آرا بود و همین رزم آرا در همین زمان در مجلس میگفت: «ایرانی که عرضه لوله تفنگ ساختن را ندارد چطور میتواند نفت ایران را اداره کند؟»
مصدق در تاریخ 29/12/29 زمانی هیئت خلع ید شرکت نفت انگلیس (که شامل مهندس مهدی بازرگان و حسین مکی و دکتر عبدالحسین علی آبادی و عزت الله بیات بودند) به خوزستان فرستاد که شرکت نفت انگلیس در کل ایران یک حکومت گسترده توتالیتر و در سایه داشت و تمامی سرنوشت سیاسی و اقتصادی مردم را رقم میزد و از همه بیشتر در خوزستان که این شرکت به صورت یک حکومت توتالیتر بود تا یک شرکت اقتصادی، که رمق تودههای زحمتکش خوزستانی که بر دریای نفت با شکم گرسنه نشسته بودند گرفته بود؛ لذا در همین رابطه بود که تا هیئت خلع ید مصدق جهت خلع ید شرکت نفت انگلیس وارد خوزستان شد، یک عاشورا بر پا گردید، بطوریکه آنچنانکه مهدی بازرگان تکنوکرات غیر سیاسی در آن تاریخ در مقاله اشکهای خوزستان مینویسد: «من اصلا باور نمیکردم که مردم اینقدر به استقبال ما بیایند بطوریکه این مردم فقیر حتی گاوهای خود را میآوردند و در جلوی پای ما قربانی میکردند.»
سلام بر مصدق فریاد همیشه زنده تودهها بر علیه مستبدین تاریخ
سلام بر مصدق سروش آزادی
سلام بر مصدق منادی رهائی
سلام بر مصدق مجسمه آزادی
سلام بر مصدق پرومته آگاهی
سلام بر مصدق تندیس عدالت
سلام بر مصدق وجدان بیدار قرن
سلام بر مصدق در هم زننده خاموشی جهل
سلام بر مصدق بر پا کننده دادگاه تاریخ اسارت
سلام بر مصدق موسای عاصی بر زندگی فرعونی خویش
سلام بر مصدق کلمه آزادی
سلام بر مصدق قتیل خیانت و جهل و فقاهت
سلام بر مصدق انسانیت مظلوم و عدالت محروم
سلام بر مصدق بیدار کننده شرق
سلام بر مصدق آتشفشان قله شرافت و عظمت ایران
سلام بر نهضت رهائیبخش و استقلالطلبانه و عدالتخواهانه مصدق
سلام بر شعار بسیج کننده تودههای محروم «ملی کردن صنعت نفت» مصدق
سلام بر مبارزه ضد امپریالیستی مصدق
سلام بر مبارزه ضد استبدادی مصدق
سلام بر مبارزه ضد ارتجاعی مصدق
سلام بر فریادهای خاموش مصدق در احمد آباد اسارت
سلام بر رنجهای مصدق بر خیانت دوستان مصدق
سلام بر دردهای مصدق بر خیانت روحانیت فقاهت و سفاهت
سلام بر تنهائی مصدق بر خیانتهای حزب توده
سلام بر زخمهای مصدق در گلولههای فدائیان اسلام فقاهتی به یاران مصدق
سلام بر دکتر حسین فاطمی تجلی صداقت و معرفت و وفاداری به مصدق
سلام بر حسین فاطمی مجروح گلولههای جهل فدائیان اسلام فقاهتی
سلام بر حسین فاطمی عباس کربلای 28 مرداد 32
سلام بر حسین فاطمی عصیانگر ضد استبداد تاریخ ایران
سلام بر حسین فاطمی فریاد همیشه زنده تمامی آزادیخواهان ایران
سلام بر بدن بیمار حسین فاطمی در میدان مرگ
سلام بر روح بیدار حسین فاطمی در دادگاه تاریخ استبداد
سلام بر کارگران صنعت نفت ایران همپیمانان همیشگی مصدق
سلام بر شهدای کارگران صنعت نفت ایران در مسیر ملی شدن صنعت نفت ایران
سلام بر کارگران صنعت نفت پیشگامان مبارزات حق طلبانه پرولتاریای صنعتی ایران
سلام بر جنبش کارگری
سلام بر جنبش دانشجوئی حامیان همیشگی مصدق
و آخرین سلام ما بر تمامی شهدای به خون خفته سیام تیرماه 31 همسنگران همیشه زنده مصدق و فاطمی و آزادی و آگاهی و عدالت
والسلام