پاسخ به سؤالهای رسیده – سؤال پانزدهم
«دموکراسی – سوسیالیستی» چیست؟ - قسمت پنجم
آنچنانکه قبلاً هم مطرح کردیم مضمون جنبش پیشگامان مستضعفین در قیاس با جنبش کارگران در این رابطه متفاوت میباشد، چرا که جنبش پیشگامان مستضعفین در این رابطه توسط جنبش سوسیالیستی و در چارچوب سه مؤلفه:
الف – آگاهی.
ب – آزادی.
ج – برابری، حرکت میکند. در صورتی که جنبش کارگری تنها در چارچوب شعار «عدالتطلبانه نان و برابری» حرکت میکند و حداکثر در فراز جنبش سیاسی بر شعار «آزادی و جهت نهادینه حرکت خود» تکیه مینماید.
پر پیداست که اگر ما طبقه را در چارچوب دیسکورس پیشگامان مستضعفین ایران بهصورت «مفهوم مجرد و با رویکردی غیر ذاتگرایانه» تبیین و تعریف نمائیم، وظیفه پیشگامان مستضعفین ایران را هم در چارچوب مدل دموکراسی – سوسیالیستی استحاله کرده و این مفهوم مجرد را به رابطه طبقاتی بین گروههای عظیم کارگران ایران توسط آگاهی طبقاتی تعریف میکنیم و مبارزه طبقاتی بهعنوان موتور حرکت تاریخ بشر در شکل دینامیزم دیالکتیکی تعریف میگردد.
در این صورت باید توجه داشته باشیم که «طبقه در عرصه استحاله مفهومی به رابطه در نظام سرمایهداری بدل به شکل رابطهای میشود که طبقه بورژوازی حاکم جهت بهرهکشی کارگران» به کار میگیرد.
4 – در صورتی که پیشگامان مستضعفین ایران در چارچوب مدل دموکراسی سوسیالیستی و جنبش آگاهیبخش و عدالتخواهانه خود، با تبیین مجرد طبقه و انتقال آن به متن گروه عظیم کارگران و توسط آگاهی طبقاتی در راستای اعتلای جنبش مطالباتی و پیوند و هم بستگی طبقاتی بین گروه عظیم کارگران ایران حرکت نکند، بیتردید در تحلیل سیاسی و اجتماعی و تاریخی جامعه ایران گرفتار ورطه لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم معرفتی و لیبرالیسم اخلاقی میشود.
بنابراین پیشگامان مستضعفین ایران جهت تحلیل اجتماعی - تاریخی مبارزه عدالتخواهانه و آزادیطلبانه جامعه ایران و دوری از تکیه بر فردگرائی لیبرالیستی موظف است مبارزه را بهصورت طبقاتی تعریف کند و مفهوم طبقه بین کارگران ایران را به صورت «رابطه طبقاتی» درآورد. تضاد «کار و سرمایه» در مناسبات سرمایهداری زمانی قابل تعریف و تبیین میباشد که در عرصه مبارزه طبقاتی مادیت پیدا کند، چراکه در نظام سرمایهداری «بهرهکشی بورژوازی از کارگران بر اساس نظام اقتصادی سرمایهداری در چارچوب تضاد کار سرمایه صورت میگیرد نه بر اساس سیاست نظام سیاسی حاکم». هر چند که نظام سیاسی حاکم بهعنوان پشتوانه و حامی نظام سرمایهداری میباشد.
5 - تمایز زیرساختی مدل دموکراسی – سوسیالیستی با مدل لیبرال – دموکراسی در این است که در مدل لیبرال دموکراسی که از قرن هفده و هیجدهم میلادی توسط جان لاک و کانت بنیانگزاری گردید، «آزادی فردی» سنگ زیربنای لیبرالیسم قرار گرفت و در راستای همین آزادی فردی بود که جان لاک میگفت «این آزادی فردی در عرصه نظام سرمایهداری رسالتش تبیین و دفاع از مالکیت خصوصی» میباشد. لذا به همین دلیل است که لیبرالیسم در طول حیات 300 ساله خود در اشکال مختلف «لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم معرفتی و لیبرالیسم اخلاقی در خدمت لیبرالیسم اقتصادی یا همان مالکیت خصوصی در نظام اقتصادی سرمایهداری» بوده است. پارادوکسی که در عرصه فلسفی گریبانگیر لیبرالیسم میشود این است که:
اولاً آیا بدون «برابری» در جامعه، امکان «آزادی برای همه افراد» میسر میباشد یا که نه؟ به عبارت دیگر در جامعهای که به قول معلم کبیرمان شریعتی عدهای سواره هستند و عدهای پیاده، آیا ممکن است آزادی برای همه افراد آن جامعه تحقق پیدا کند؟
ثانیاً اگر جوهر لیبرالیسم را «آزادی فردی» تعریف کنیم و بعد این آزادی فردی را برای همه افراد جامعه بخواهیم، و یا اگر در عرصه جامعه لیبرالیسم «آزادی را به برابری در برابر قانون» تعریف نمائیم، آیا میتوانیم در نظام سرمایهداری آزادی برای همه افراد جامعه را توسط قانون تأمین نمائیم؟
در پاسخ به این سؤالها است که باید بگوئیم که پارادوکسهای فوق زمانی حل میگردد که «آزادی فرد» را در عرصه جامعه و مبارزه طبقاتی طلب نمائیم و از این جا است که لیبرالیسم مجبور میشود تا «دموکراسی یا آزادی را حکومت مردم بر مردم توسط مردم» تعریف نماید و آن وقت دیگر از لیبرالیسم چیزی باقی نمیماند تا از سرمایهداری و مالکیت خصوصی و کار مزدوری و نظام بهرهکشی و استثمار ارزش اضافی حمایت نماید. از آنجا که لیبرالیسم تنها تکیه بر حل پارادوکس فوق را از طریق سیاسی میداند، نه از طریق مبارزه با نابرابرهای اجتماعی، ولی خود همین طرح پسوند دموکراسی یا دموکراتیک برای تعریف لیبرالیسم - به توسط نظریهپردازان لیبرالیسم به خصوص بعد از دو جنگ بینالملل - نشان میدهد که فینفسه خود لیبرالیسم توان تأمین آزادی فردی برای همه افراد جامعه را ندارد و این تنها دموکراسی سوسیالیستی است که توسط مبارزه با نابرابریهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در جامعه سرمایهداری میتواند آزادی برای همه افراد جامعه را در عرصه برابری تأمین نماید. به عبارت دیگر «بدون برابری در جامعهای که نابرابری حاکم است طرح شعار آزادی فردی برای همه افراد جامعه یک دروغ بزرگ میباشد». بنابراین «دموکراسی سوسیالیستی» آزادی را در کنار برابری میخواهد.
6 - هم دموکراسی و هم سوسیالیسم «صورت پروسسی» دارد که بهصورت ذومراتب در فرایندهای مختلف و در پیوند با یکدیگر بهصورت دیالکتیکی حاصل میشوند. آنچنانکه در پاسخ به این سؤال که آیا «آزادی برای برابری میخواهیم یا برابری را برای آزادی؟» میتوانیم داوری کنیم که؛
اولاً آزادی و برابری در مرز دموکراسی به معنای حاکمیت مردم بر مردم توسط مردم به هم میرسند و در عرصه دموکراسی مرزبندی بین آزادی و برابری ناممکن است، چرا که «حاکمیت مردم بر مردم توسط مردم» تنها در شرایطی ممکن میشود که آزادی و برابری توسط یک حرکت سلبی همراه مبارزه با سه مؤلفه قدرت یعنی زر و زور و تزور و سه مؤلفه ایجابی یعنی دموکراسی و سوسیالیسم و پلورالیزم حاصل گردد و بدین ترتیب است که میتوانیم خود دموکراسی را به سه مؤلفه دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی و دموکراسی معرفتی تقسیم نمائیم.
ثانیاً برابری یا سوسیالیسم تحت شعار «نان و آزادی» در یک جامعه بهصورت دینامیزم درونی از پائین توسط جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین حاصل نمیشود، مگر اینکه جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در آن جامعه تکوین پیدا کرده باشد. البته خود جامعه مدنی نهادینه شده جنبشی در یک جامعه نیازمند به فضای باز و آزادی، همراه با کاهش هزینه مبارزه برای جنبشهای زحمتکشان میباشد. چنانکه برای دستیابی به آزادی چه در وجه مثبت آن (یعنی آزادی برای) و چه در وجه منفی آن (یعنی آزادی از) نیازمند همگامی با برابری و مساوات نسبی در جامعه است تا شرایط برای مشارکت همه افراد جامعه فراهم گردد.
ثالثاً هم دموکراسی و هم سوسیالیسم دو موضوع تاریخی هستند که بهصورت تاریخی در چارچوب خودویژگیهای اجتماعی و تاریخ حاصل میشوند. بنابراین از زمانیکه داوری بر تاریخی بودن یک حقیقت و موضوع کردیم باید آن حقیقت و موضوع را در «عرصه جامعه» با همه خودویژگیهای آن مورد مطالعه قرار دهیم، نه در «عرصه فرد» و آنچنانکه لیبرالیسم اعتقاد دارد. در نتیجه همین که پای «اجتماع» به میان بیاید، باید «جامعه را بهصورت دینامیزم و دیالکتیکی در عرصه تاریخ» مورد مطالعه قرار گیرد. برعکس «فرد که میتوان او را بهصورت روانشناسی مورد مطالعه انتزاعی» قرار داد. البته منظورمان از فرد در اینجا فرد در رویکرد لیبرالیستی است، چرا که لیبرالیسم به دنبال «آزادی فرد در فضای خارج از اجتماع طبقاتی» میباشد. برعکس دموکراسی سوسیالیستی «آزادی فرد را از طریق جامعه» ممکن میداند. یعنی در رویکرد دموکراسی – سوسیالیستی، بدون آزادی جامعه از استثمار و استحمار و استبداد نمیتوان برای فرد امکان دستیابی به آزادی فراهم ساخت.
رابعاً دینامیزم جامعه در رویکرد لیبرالیسم بر «نابرابریهای اجتماعی» نظام سرمایهداری استوار میباشد. آنچنانکه آدام اسمیت تا جان لاک و کانت و منتسکیو و روسو تا کینز تلاش کردهاند تا توسط تبیین جبری نابرابریهای اجتماعی در چارچوب حمایت از مالکیت خصوصی و رقابت در بازار و کالائی کردن همه چیز به توجیح این دینامیزم جامعه سرمایهداری بپردازند. به طوری که جان استیوارت میل میگوید: «وقتی که افراد به دنبال منافع فردی خود میروند ناخودآگاه به جامعه کمک میکنند و منافع جامعه نیز تأمین میگردد». به همین دلیل دموکراسی سوسیالیستی برعکس لیبرالیسم، آزادی را برای همه افراد جامعه میخواهد و آزادی همه افراد را در گرو آزادی اجتماعی میداند و از اینجا است که برای دموکراسی سوسیالیستی «نظام اجتماعی» مطرح میگردد. آنچنانکه میتوان در این رابطه داوری کرد که در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی امکان دستیابی به دموکراسی بدون تکیه بر نظام اجتماعی سوسیالیستی وجود ندارد.
بر این مطلب بیافزائیم که برعکس لیبرالیسم که پایههای فلسفی آن بر آزادیهای فردی استوار میباشد در دموکراسی سوسیالیستی پایه فلسفی آن بر آزادیهای اجتماعی و معلول نفی استثمار و استحمار و استبداد همراه با مبارزه با زر و زور و تزویر استوار میباشد، چراکه دموکراسی سوسیالیستی برعکس لیبرالیسم (که جامعه را بر پایه فرد مطالعه میکند) فرد را در جامعه مورد مطالعه قرار میدهد. یعنی بدون «جامعه نمیتواند به مطالعه فرد یا افراد» بپردازد و به همین دلیل است که به مجرد اینکه ما آزادی را برای همه افراد خواستیم راهی جز این نداریم که آزادی همه افراد را در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی دنبال بکنیم. یادمان باشد که «فرد آنچنانکه لیبرالیسم میگوید همه افراد جامعه» نیست!
7 - اینکه چرا ما دموکراسی سوسیالیستی را برای دستیابی به جامعه به عنوان آلترناتیو سرمایهداری انتخاب کردیم؟ برای پاسخ به این سؤال مناسب می دانیم که در اینجا به طرح کلامی از آلبرت انشتین در مقاله «چرا سوسیالیسم؟» او بپردازیم. آلبرت انشتین در مقاله «چرا سوسیالیسم؟» خود میگوید: «من متقاعد شدهام که تنها یک راه برای پایان دادن به بدبختیهای انسان معاصر وجود دارد و آن سازماندهی نظام اجتماعی – اقتصادی، به همراه نظام آموزشی در چارچوب سوسیالیسم و نهادینه کردن جمعگرایی میباشد. همان نظامی که دستاوردهای مادی و معنوی بشر را بهطور عادلانه در اختیار جامعه - اعم از زن و مرد و کودک - قرار میدهد تا آنها بتوانند استعدادهای فردی خود را شکوفا سازند. یعنی نمیشود مانند سرمایهداری هدف انسانها تولید سود برای اندکی باشد.»
بنابراین علت و دلیل ما در تکیه بر دموکراسی سوسیالیستی طرح تنها «جامعه آلترناتیو سرمایهداری است» چراکه در نظام سرمایهداری استثمار و استحمار و استعباد نوین انسان از انسان در شکل طبقه و ملت بازتولید شده است. به همین دلیل معلم کبیرمان شریعتی میگوید؛ «مشکل اصلی امروز بشر سرمایهداری است» و به همین دلیل در رویکرد ما به دموکراسی سوسیالیستی تلاش انسان، برای رسیدن به «برابری و آزادی» و همان دو گمشده بزرگ بشر امروز میباشد. شاید بهتر است اینچنین مطرح کنیم که؛ برای فهم جایگاه مدل اجتماعی – اقتصادی دموکراسی سوسیالیستی باید قبلاً به نقد از سرمایهداری پرداخت، چراکه بدون نقد سرمایهداری، مدل «اجتماعی – اقتصادی – سیاسی» دموکراسی – سوسیالیستی قابل فهم نیست. یعنی هدف دموکراسی سوسیالیستی (بهعنوان مدل اجتماعی – سیاسی – اقتصادی) در راستای تبیین جامعه آلترناتیو سرمایهداری، در پله اول نقد و تبیین خود سرمایهداری است و آنچنانکه در سلسله بحثهای سوسیالیسم در شمارههای آغازین نشر مستضعفین (بهعنوان ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) مطرح کردیم، نقد ما از سرمایهداری بر حول چهار محور قرار دارد که عبارتند از:
الف - مالکیت خصوصی.
ب - کار مزدوری.
ج - استثمار و غارت ارزش اضافی.
د - کالائی کردن همه چیز برای فروش در بازار رقابتی.
ادامه دارد