پاسخ به سوال‌های رسیده – سؤال شانزدهم

تئوری «جنبش فمینیستی» زنان ایران در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران -  قسمت سوم

 

لذا به این دلیل بود که دیدیم که همان خمینی که در پاریس جهت کسب قدرت سیاسی شعار «همه با هم» و شعار «برابری زن و مرد» و شعار «دموکراسی و آزادی و عدالت و استقلال و تأسیس حکومتی در ایران» مثل حکومت فرانسه و آمریکا سر می‌داد، به محض تثبیت قدرتش «همه آن شعارها را پس گرفت» و رسماً اعلام کرد که «اگر همه مردم ایران بگویند آری، اسلام (مقصود خودش بود) بگوید نه، آن نه درست است»؛ و رسماً اعلام کرد که «ما از اول اشتباه کردیم، می‌بایست از روز اول با شکستن قلم‌ها و بستن دهان‌ها و بر پا کردن چوبه‌های دار با مخالفین سیاسی خود برخورد می‌کردیم»، آنچنانکه از بعد از 30 خرداد سال 60 تا تابستان سال 67 جوی خونی از کشتار مخالفین سیاسی خود به راه انداخت که باور آن برای تاریخ فردای بشر غیر ممکن می‌باشد.

اما در خصوص «شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران» و تبیین فونکسیون آن در عرصه تغییر کیفی جنبش‌های حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران در مرحله پساشکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، در مقایسه با فونکسیون دو سرفصل «شکست انقلاب مشروطیت» و «شکست جنبش دموکراسی‌خواهانه مردم ایران» (توسط کودتای 28 مرداد 32 امپریالیسم آمریکا) باید عنایت داشته باشیم که سرفصل شکست انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران از خودویژگی‌های خاصی برخورد می‌باشد که ریشه اصلی این خودویژگی‌ها برگشت پیدا می‌کند به «ماهیت جوهر اسلام دگماتیست فقاهتی روحانیت حوزه‌های فقهی»؛ که از مهمترین خودویژگی‌های اسلام فقاهتی، «موضع زن‌ستیزانه اسلام فقاهتی می‌باشد»؛ که در بیش از هزار سالی که از عمر اسلام فقاهتی می‌گذرد (قابل ذکر است که اسلام دگماتیست فقاهتی حوزه‌های فقهی از قرن چهارم هجری یعنی دوران آل‌بویه توسط شیخ طوسی و با حمایت آل‌بویه تأسیس گردیده است و اولین جشن عید غدیر و اولین عزاداری رسمی حکومتی عاشورای امام حسین هم در زمان همین آل‌بویه انجام گرفته است، البته بعداً در دوران صفویه جهت نهادینه کردن جامعه مذهبی شیعه در برابر امپراطوری عثمانی تسنن مذهب، اسلام فقاهتی و اسلام زیارتی و اسلام روایتی و مداحی‌گری تثبیت و تقویت گردیده است و اصلاً و ابداً در طول 400 سال ماقبل دوران آل‌بویه ما با شیعه رسمی و روحانیت رسمی و حوزه‌های فقهی و اسلام فقاهتی و اسلام زیارتی و اسلام مداحی‌گری و اسلام روایتی نهادینه شده در جوامع مسلمان روبرو نمی‌شویم).

یکی از اصول رکین اسلام دگماتیست فقاهتی همین موضع «زن‌ستیزانه اسلام فقاهتی» می‌باشد. آنچنانکه در این رابطه حتی در اندیشه فلسفی فلاسفه بزرگ حوزه فقاهتی مثل ملاصدرا و ملأ هادی سبزواری، «زن اصلاً از جنس انسان نمی‌باشد، بلکه حیوانی است که خداوند جهت بازتولید نسل انسان در خدمت مرد قرار داده است». به همین دلیل «حتی مدرس حق رأی زنان و حق انتخاب برای زنان ایران و برابری حقوق زن و مرد ایرانی از شرک‌آمیزترین و غیر اسلامی‌ترین شعارهای پسامشروطیت می‌دانست» در نتیجه هر چند خمینی در پاریس جهت کسب قدرت سیاسی با طرح شعارهای دموکراسی‌خواهانه صحبت از حقوق زنان در عرصه‌های مختلف حتی آزادی در پوشش لباس می‌کرد، به موازات تثبیت قدرت سیاسی‌اش، اولین خاکریزی که به تسخیر آن پرداخت «حقوق زنان» ایران بود؛ که از «تحمیل حجاب اجباری در ادارات توسط شیخ حسن روحانی شروع کرد و در قانون قصاص و قوانین ارثی و دیه و حق طلاق و تعدد زوجات و حق حضانت فرزندان و غیره تعمیم داد و وظیفه و مسئولیت زن در عرصه خانه‌داری و تولید نسل خلاصه کرد

در نتیجه از آنجائیکه جنبش زنان ایران در جریان جنبش ضد استبدادی سال‌های 56 و 57 به صورت فراگیر وارد مبارزه ضد استبدادی شده بودند و برای اولین بار در تاریخ 150 ساله حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران «جنبش مستقل سیاسی» خود را به صورت خودجوش و دینامیک به نمایش گذاشته بودند (و از این بابت شاید در مقایسه با انقلاب مشروطیت و جنبش ملی کردن صنعت نفت بتوانیم داوری کنیم که برعکس آن دو جنبش و انقلاب، «انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران بیش از آنکه یک انقلاب مردانه باشد، یک انقلاب زنانه بود و جایگاه جنبش زنان ایران در جریان انقلاب ضد استبدادی 57 یک جایگاه استراتژیک بود») در نتیجه همین خودآگاهی سیاسی و اجتماعی که جنبش فراگیر زنان ایران برای اولین در پروسس انقلاب ضد استبدادی 57 کسب کرده بودند، باعث گردید تا در فرایند پساانقلاب 57 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نتوانند دیگر زن ایرانی را چشم و گوش بسته خانه‌نشین کنند (قابل ذکر است که در مجلس اول رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، حتی مهندس مهدی بازرگان طرحی جهت خانه‌نشین کردن زنان ایرانی پیشنهاد کرد که البته نتوانست حمایت نمایندگان را کسب نماید).

به همین دلیل بود که از بعد از اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نسبت به خانه‌نشین کردن زنان ایرانی مأیوس گردید، تلاش کردند تا در سایه تبعیضات حقوقی و فقهی و سیاسی و اقتصادی و گزینشی و حجاب اجباری و غیره، زن ایرانی را به صورت شهروند درجه دوم جامعه ایران درآورند. در نتیجه از اینجا بود که «آپارتاید جنسیتی» در لباس قانون و دین و فقه توسط سرنیزه و با شعار «یا روسری یا تو سری» بر زنان ایران تحمیل گردید. طبیعی بود که زن ایرانی خودآگاه پساشکست انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران که بیش از نصف جامعه ایران را تشکیل می‌دادند و بزرگترین گروه اجتماعی جامعه ایران بودند، با تمام پتانسیل وارد میدان مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شدند؛ و با تمام توان تلاش کردند تا آپارتاید جنسیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر جامعه ایران را به چالش بکشند. برای فهم این حقیقت بزرگ تنها کافی است تا به آمار زنان اعدام شده سیاسی و زنان سیاسی دربند و زنان سیاسی کشته شده در میدان‌های نبرد و زنان سیاسی آواره شده در کشورهای بیگانه دهه اول عمر رژیم مطلقه فقاهتی توسط احکام فقهی خمینی (از 30 خرداد 60 تا پایان تابستان 67) توجه بکنیم.

بدین ترتیب بود که در فرایند پساشکست انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران (پس از جنبش‌های اقلیت‌های قومی و مذهبی که در رأس آنها خلق کرد و خلق بلوچ و خلق گنبد و غیره قرار داشتند) «جنبش زنان ایران» بزرگ‌ترین گروه اجتماعی جامعه ایران بودند که مبارزه برابری‌طلبانه خود بر علیه آپارتاید جنسیتی رژیم مطلقه فقاهتی، در اشکال مختلف مبارزه، از نافرمانی مدنی تا قیام مسلحانه از سرگرفتند؛ و بدین ترتیب بود که از فردای شکست انقلاب ضد استبدادی مردم ایران، «جنبش فمینیستی زنان ایران» تا به امروز تکوین و اعتلا پیدا کرده است؛ که در خصوص تبیین مبارزه «جنبش فمینیستی زنان ایران» باید عنایت داشته باشیم که:

اولاً «جنبش فمینیستی زنان ایران» در طول چهل سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از آغاز به صورت خودانگیخته و خودجوش در خلاء نظری و تئوریک و در خلاء رهبری دینامیک و در خلاء سازماندهی و تشکیلات و برنامه و استراتژی و شعار واحد بسیج کننده درون‌جوش، مبارزه خود را بر علیه آپارتاید جنسیتی تحمیلی شده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم حرکت خود را آغاز کرده‌اند؛ که همین خلاء نظری و تئوریک و سازماندهی و تشکیلات و رهبری دینامیک باعث گردیده است تا در طول 40 سال گذشته «جنبش فمینیستی زنان ایران» دچار تشتت نظری و عملی و مبارزه‌ای بشوند.

هر چند که «جنبش زنان ایران» به خصوص در فرایند پساشکست جنبش سبز در سال 88 تلاش وافر کرده‌اند تا در عرصه سازماندهی و فراخوانی و دیالوگ آزادی، توسط فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی خلاء تشکیلاتی و سازماندهی خود را پر کنند، اما با همه این احوال به لحاظ همان خلاء نظری و تئوریک، هنوز نتوانسته‌اند در عرصه واقعی و میدانی داخل کشور به آن تشتت و حرکت اتمیزه درونی خود غلبه کنند. در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا «جنبش فمینیستی زنان ایران» در این شرایط به انواع مختلف:

الف – جنبش فمینیستی رادیکال.

ب - جنبش فمینیستی دینی و مذهبی

ج – جنبش فمینیستی لیبرال و نئولیبرال.

د - جنبش فمینیستی مارکسیستی.

ه - جنبش فمینیستی کارگری و زحمتکشان شهر و روستا تقسیم بشوند؛ که البته هر کدام از این انواع مختلف «جنبش فمینیستی زنان ایران» در طول 40 سال گذشته تلاش کرده‌اند تا شعار عام این جنبش که عبارت است از «برابری حقوق زن مرد در جامعه ایران» در چارچوب «دیسکورس خاص خود» تعریف نمایند.

به همین دلیل «فمینیست» یا «برابری حقوق زن و مرد» در اردوگاه بزرگ جنبش زنان ایران تعریف و تبیین و کالبد شکافی و آسیب‌شناسی واحدی ندارند، بلکه برعکس، دارای لایه‌های مختلفی می‌باشند، بطوریکه در این رابطه اگر داوری کنیم که جنبش فمینیستی در هر کدام از لایه‌های اردوگاه بزرگ جنبش زنان ایران دارای معنا و مفهوم خاص و خودویژه به خود می‌باشند، داوری غلطی نکرده‌ایم.

ثانیاً به علت همین خلاء نظری و تئوریک جنبش فمینیستی زنان ایران در 40 سال گذشته می‌باشد که «برابری حقوق زن و مرد» که شعار اصلی این جنبش می‌باشد، تنها صورت مفهومی و مجرد و عام و کلی پیدا کرده است و در عرصه تعیین مصداق و صورت مشخص و کنکریت آن هر یک از انواع رویکردهای مختلف فمینیستی، جنبش فمینیستی زنان ایران در چارچوب همان رویکرد خاص خود به تعریف و تبیین مصداق می‌پردازند. به طوری که برای آرایش این مصداق‌ها ما در برابر یک جدول لگاریتمی قرار می‌گیریم که در نهایت مجبور می‌شویم که بگوئیم «کدامین فمینیست؟»

بی‌شک برای برخورد تئوریک با این بازار شام تعریف‌ها و تبیین‌ها، باید قبل از هر چیز مشخص کنیم که «مبنای حقوق فمینیست در جامعه ایران کدام است؟» یعنی تا زمانیکه «مبنای حقوقی» برای جنبش فمینیستی زنان ایران در عرصه تئوریک مشخص نکنیم، نخواهیم توانست به تعریف «برابری حقوقی زن مرد» در جامعه ایران دست پیدا کنیم.

بدین خاطر برای تعیین «مبنای حقوقی فمینیست» در جنبش فمینیستی زنان ایران، اگر بخواهیم از «عرصه میدانی» کسب دیتا بکنیم، باز با انواع لایه‌های مختلف طبقاتی و اجتماعی و سیاسی فمینیست روبرو می‌شویم، چراکه ممکن است گروهی «مبنای حقوقی» جنبش فمینیستی زنان ایران را «برابری حقوق برای کار برابر» تعریف کنند، یا گروهی ممکن است «مبنای حقوقی» جنبش فمینیستی ایران را «آزادی در پوشش» یا «مبارزه با حجاب اجباری تحمیل شده از جانب رژیم مطلقه فقاهتی حاکم» تعریف کنند، یا اینکه ممکن است «مبنای حقوقی» جنبش فمینیستی زنان ایران برای گروهی «آزادی در انتخاب کردن و انتخاب شدن» باشد و غیره.

بی‌شک همین «تنوع تعیین مبنای حقوقی» برای جنبش فمینیستی زنان ایران، این حقیقت را آفتابی می‌کند که جنبش فمینیستی زنان ایران باید در چارچوب «مدل و تیپولوژی اجتماعی زنان ایران تعریف بشود»؛ و هرگز به لحاظ تئوریک ما نمی‌توانیم به صورت عام و مجرد و کلی برای جنبش فمینیست زنان ایران در شرایط تندپیچ تاریخ فعلی ایران قضاوت یکدست و واحدی بکنیم.

پر پیداست که در تحلیل نهائی دلیل این امر بازگشت پیدا می‌کند به انواع ستم‌های تحمیل شده توسط رژیم مطلقه فقاهتی در 40 سال گذشته بر گروه بزرگ اجتماعی زنان ایران که این ستم‌ها عبارتند از ستم جنسیتی، ستم اقتصادی و طبقاتی، ستم سیاسی، ستم فرهنگی و مذهبی و قومیتی و ستم‌های مدنی دیگر. طبیعی است که همین تعدد ستم‌ها بر گروه بزرگ اجتماعی زنان ایران باعث شده است تا برحسب جایگاه خاص لایه‌های مختلف زنان ایران در اردوگاه بزرگ زنان ایران، در برابر فونکسیون مختلف این ستم‌ها، «تعریف حقوق مبنائی» برای دستیابی به شعار «برابری حقوق زن و مرد» جنبش فمینیست زنان ایران متفاوت بشود.

از اینجا می‌توانیم نتیجه بگیریم که برای اعتلای «جنبش فمینیستی» زنان ایران «در شرایط فعلی باید تکیه بر شعارها یا حقوق متعدد مبنائی بکنیم که فونکسیون میدانی آن مشمول اکثریت زنان ایرانی می‌شود»؛ بنابراین در این رابطه است داوری ما بر این امر قرار دارد که شعار «حقوق برابر، در برابر کار برابر» از جمله شعارهای محوری و مبنائی است که در این شرایط خاص جامعه ایران «توان بسیج» فراگیر در عرصه جنبش فمینیستی زنان ایران را دارد. قابل ذکر است که ذکر تعیین «حقوق مبنائی» برای جنبش فمینیستی زنان ایران به معنای نفی دیگر حقوق زنان ایران نمی‌باشد. بلکه تنها در عرصه تدوین تئوری جنبش فمینیستی زنان ایران و بسیج میدانی زنان ایران است که ما مجبور به انجام این کار می‌باشیم. حاصل اینکه:

1 - اگر فمینیست به «برابری حقوق زن و مرد» ترجمه و تعریف نمائیم، بدون شک باید «جنبش فمینیستی زنان ایران» را به «مبارزه با تبعیض و ستم‌های تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر جامعه زنان ایران در چهل سال گذشته تعریف نمائیم». باری، مهم‌ترین مشکل جنبش فمینیستی زنان ایران در 40 سال گذشته «خلاء تئوری جنبش فمینیستی در ایران» می‌باشد؛ که این خلاء تئوری باعث گردیده است تا در 40 سال گذشته عمر جنبش فمینیستی زنان ایران، این جنبش چه در عرصه «مکانیزم مبارزه» و چه در عرصه تعیین «استراتژی و تاکتیک» و چه در عرصه تعیین «شعار واحد» در عرصه «پتانسیل جهت بسیج توده‌ای زنان ایران» و چه در عرصه «پیوند با جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» اعم از جنبش کارگران و جنبش معلمان و جنبش دانشجویان و جنبش زحمتکشان شهر و روستا و جنبش حاشیه‌نشینان کلان‌شهرهای ایران و غیرو دچار بن‌بست بشوند؛ بنابراین، هر چند در 40 سال گذشته جنبش زنان ایران به علت ستم‌های مضاعف جنسیتی و حقوقی و اقتصادی و اجتماعی و فقهی تحمیل شده توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «پتانسیل پیشروئی جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را داشته‌اند، اما به علت خلاء تئوری و خلاء سازماندهی و خلاء تشکیلات مستقل و خلاء رهبری دینامیک و خودجوش، این انرژی‌های پتانسیل دینامیک در 40 سال گذشته نتوانسته است به صورت سینماتیک مادیت تاریخی و اجتماعی پیدا کنند

ادامه دارد