پاسخ به سؤال‌های رسیده - سؤال هفدهم

«پروژه اصلاح دینی» در جامعه ایران از کدامین مسیر باید صورت بپذیرد؟ - قسمت نهم

 

قابل ذکر است که تقسیم‌بندی مسیر اصلاح دینی در جامعه ایران با تقسیم‌بندی انواع اسلام سه گانه انطباقی و تطبیقی و دگماتیست متفاوت می‌باشد؛ زیرا در پروسه اصلاح دینی در هزار سالی که از عمر اسلام دگماتیست حوزه‌های فقاهتی می‌گذرد (از آل بویه قرن چهارم الی الان) اصلاً و ابداً روحانیت دگماتیست حوزه‌های فقاهتی کوچکترین گامی در جهت اصلاح دینی جامعه ایران برنداشته‌اند؛ و در این رابطه حتی مدعیان اصلاح دینی حوزه‌های فقاهتی در تحلیل نهائی پیوسته در چارچوب همان «فقاهتی کردن دین با روش‌های فقهی حرکت کرده‌اند» بطوریکه در این رابطه می‌توان داوری قطعی کرد که حتی یک نظریه اصلاح دینی که توسط آن اسلام فقاهتی و اسلام روایتی حاکم بر حوزه‌های فقاهتی به چالش کشیده شده باشد در طول هزار سال گذشته عمر حوزه‌های فقاهتی از دل این نهاد بیرون نیامده است؛ و تمامی حرکت به اصطلاح اصلاح فقهی روحانیت حوزه‌های فقاهتی در چارچوب همان اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی بوده است.

فراموش نکنیم که لازمه محوری انجام پروژه اصلاح دینی به چالش کشیدن کل اسلام دگماتیست فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام فقاهتی و اسلام ولایتی و جایگزین کردن رویکرد «عقلی» به جای رویکرد «نقلی» حوزه‌های فقاهتی و تکیه کردن بر فرمول «پیوند ابدیت و تغییر» و جایگزین کردن رویکرد «حقی» به جای رویکرد «تکلیفی و تقلیدی و تعبدی حوزه‌های فقاهتی» می‌باشد. بطوریکه در این رابطه می‌توان به ضرس قاطع داوری کرد که بدون به چالش کشیدن همه جانبه اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و ولایتی و زیارتی و خرافاتی حاکم بر حوزه فقاهتی امکان اصلاح دینی نه به صورت تطبیقی و نه به صورت انطباقی و نه به صورت تحلیلی نمی‌باشد؛ و به همین دلیل در طول بیش از 70 سال عمر پروژه‌های اصلاح دینی در جامعه ایران علت شکست دو پروژه اصلاح دینی انطباقی و اصلاح دینی تحلیلی و تقلیلی و حداقلی همین شتر سواری دولا دولا راه رفتن نظریه‌پردازان آنها در برابر اسلام فقاهتی و اسلام روایتی حاکم بر حوزه فقاهتی بوده است.

برای نمونه شما اگر به کتاب «مطهرات» مهندس مهدی بازرگان مراجعه می‌کنید به خوبی درمی‌یابید که تمام تلاش بازرگان در این کتاب بر آن است تا توسط علوم طبیعی مطهرات فقه حوزه‌های فقاهتی را توجیه علمی بکند و لذا در همین رابطه بود که معلم کبیرمان شریعتی در عرصه تکمیل پروژه اصلاح دینی خود شعار «اسلام منهای روحانیت» سر داد و بارها اعلام کرد که «اسلام فردا اسلام منهای روحانیت و منهای آخوند است»؛ و به خاطر اینکه شریعتی هرگز در طول عمر مبارزه و حرکت خودش «حاضر به ذبح کردن حقیقت در پای مصلحت نشد» حتی 40 سال بعد از مرگش، به خاطر شعار «اسلام منهای روحانیت» او هنوز در حال پرداختن هزینه و مالیات برای این شعار توسط روحانیت حوزه‌های فقاهتی می‌باشد. بطوریکه در این رابطه می‌توان به جرات داوری کرد که در طول تاریخ هزار سال عمر حوزه‌های فقاهتی هرگز و هرگز هزینه‌هائی که شریعتی به خاطر شعار اسلام منهای روحانیت پرداخت کرده است (حتی در مقایسه با احمد کسروی) تا کنون کسی پرداخت نکرده است. سیل فتواهای تکفیر شریعتی توسط مراجع فقاهتی همراه با سیل بهتان‌های روحانیت حوزه‌های فقاهتی به شریعتی (که در رأس آنها بهتان‌های شیخ مرتضی مطهری که یکی از نظریه‌پردازان اسلام دگماتیست فقاهتی بود) و سیل تحریک احساسات توده‌ها بر علیه جنبش ارشاد شریعتی و سیل ردیه‌نویسی کیلوئی روحانیت حوزه‌های فقاهتی در طول نیم قرن گذشته همه و همه در چارچوب پرداخت مالیات شریعتی به خاطر شعار «اسلام منهای روحانیت» بوده است.

نکته‌ای که در رابطه با این شعار کلیدی شریعتی باید در نظر داشته باشیم این است که شریعتی در مبارزه با روحانیت حوزه‌های فقاهتی نبود که شعار «اسلام منهای آخوند و روحانیت» مطرح کرد، بلکه مهمتر از آن اینکه شریعتی در چارچوب پروژه تطبیقی اصلاح دینی بود که به این شعار رسید. لذا در چارچوب همین شعار اسلام منهای روحانیت و منهای آخوند بود که شریعتی اعلام کرد که «این‌ها را از مردم نگیرید مردم را از اینها بگیرید». باری، بدون شک اگر شریعتی در چارچوب مبارزه عکس‌العملی با روحانیت حوزه‌های فقاهتی می‌خواست بر شعار اسلام منهای روحانیت یا اسلام منهای آخوند تکیه بکند، به جای شعار «این‌ها را از مردم نگیرید مردم را از اینها بگیرید» شعار «این‌ها را از مردم بگیرید» مطرح می‌کرد و این «حقیقت بزرگی بود که جریان فرقان از آغاز تکوین و تدوین اندیشه‌های خودشان توان فهم آن را نداشتند» و لذا تنها عاملی که باعث شکست این جریان گردید، همین تکیه بر استراتژی غلطی بود که آنها به نادرست از شعار اسلام منهای آخوند یا منهای روحانیت شریعتی می‌کردند.

پر پیداست که رسالت پیشگام و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این رابطه بسیار و بسیار و بسیار سنگین می‌باشد چرا که استراتژی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در چارچوب اسلام منهای روحانیت شریعتی باید در بستر این استراتژی شریعتی جاری و ساری بشود که «این‌ها را از مردم نگیرند، مردم را از این‌ها بگیرند». طبیعی است که استراتژی گرفتن مردم از روحانیت در گرو آگاهی‌بخشی به توده‌ها ممکن می‌باشد؛ و لذا بدین ترتیب است که شعار اسلام منهای روحانیت شریعتی فقط و فقط و فقط می‌تواند در چارچوب پروژه اصلاح دینی به صورت بازسازی تطبیقی اقبال و شریعتی معنا پیدا کند. عنایت داشته باشید که حتی شعار اسلام منهای روحانیت شریعتی سنتز همان پروژه بازسازی اصلاح دینی محمد اقبال لاهوری در جامعه شیعه ایران توسط شریعتی می‌باشد.

نه با ملأ نه با صوفی نشینم / تو میدانی نه آنم من نه اینم

برهمن گفت برخیز از در غیر / زیاران وطن ناید به جز خیر

بیک مسجد دو ملأ می نه گنجد / زافسون بتان گنجد بیک دیر

کلیات اشعار اقبال لاهوری – ارمغان حجاز – ص 467 - سطر 12

 

دل ملأ گرفتار غمی نیست / نگاهی هست در چشمش نمینی است

از آن بگریختم از مکتب او / که در ریگ حجازش زمزمی نیست

سر منبر کلامش نیشدار است / که او را صد کتاب اندر کنار است

حضور تو من از خجلت نگفتم / زخود پنهان و بر ما آشکار است

دل صاحبدلان او برد یا من؟ / پیام شوق او آورد یا من؟

من و ملأ زکیش دین دو تیریم / بفرما بر هدف او خورد یا من

ص 448 - سطر 2

 

متاع شیخ اساطیر کهن بود / حدیث او همه تخمین و ظن بود

هنوز اسلام او زنار دارست / حرم چون دیر بود او برهمن بود

ص 444 - سطر 1

 

باری، بدین ترتیب بوده است که در مقایسه بین مسیرهای تطبیقی و انطباقی و تحلیلی یا تقلیلی اصلاح دینی در طول بیش از هفتاد سال گذشته در جامعه ایران، پروژه اصلاح دینی به صورت بازسازی تطبیقی اقبال و شریعتی، تنها در چارچوب پروژه رادیکالیسم اصلاح دینی قابل تعریف می‌باشد، زیرا رادیکالیسم در زبان لاتینی به معنای «ریشه» آمده است و رادیکالیسم دلالت بر اندیشه و کنش سیاسی و اجتماعی می‌کند که خواستار «دگرگونی ریشه در نهادهای موجود می‌باشد»؛ بنابراین در این رابطه است که می‌توانیم رادیکالیسم به «بنیادستیزی» نیز ترجمه نمائیم. همچنین رادیکال به معنای «تغییرات عمیق و پر دامنه» نیز می‌باشد؛ و به همین ترتیب رادیکالیسم در دو مؤلفه نظری و عملی قابل تقسیم می‌باشند که پیوسته «رادیکالیسم عملی، سنتز رادیکالیسم نظری است»؛ یعنی بدون «رادیکالیسم نظری هرگز نمی‌توان به رادیکالیسم عملی دست پیدا کرد». پروژه اصلاح دینی به صورت بازسازی تطبیقی اقبال و شریعتی در چارچوب پروژه بازسازی اسلام تاریخی، از آنجائیکه اصلاح دینی تطبیقی بازسازی اقبال و شریعتی (برعکس پروژه «به‌سازی انطباقی» و پروژه «واسازی تقلیلی و تحلیلی») کل دستگاه اسلام تاریخی را مورد بازسازی ریشه‌ای (اعم از ریشه‌های کلامی و فقهی و فلسفی و غیره) قرار می‌دهد، می‌توان در چارچوب رادیکالیسم نظری تعریف کرد.

همچنین از آنجائیکه در رویکرد اصلاح دینی اقبال و شریعتی پروژه بازسازی سیاسی و اجتماعی در جوامع مسلمان در گرو پروژه بازسازی نظری دینی می‌باشد و بازسازی اجتماعی در رویکرد اقبال و شریعتی در گرو تغییر عمیق و همه جانبه مناسبات اقتصادی سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه است، همین امر باعث می‌گردد که رویکرد اقبال و شریعتی چه در عرصه نظری و چه در عرصه عملی در چارچوب رادیکالیسم نظری و عملی قابل تعریف باشد. به همین دلیل است که اقبال در تعریف پروژه اصلاح دینی خودش توسط بازگشت پیامی به قرآن هدف نهائی این پروژه تغییر ساختاری توسط تعبیر «چیز دیگر» تعریف می‌نماید.

فاش گویم آنچه در دل مضمر است / این کتابی نیست «چیزی دیگر» است

چون به جان در رفت جان دیگر شود / جان چو دیگر شد جهان دیگر شود

کلیات اشعار اقبال لاهوری – جاوید نامه – ص 317 - سطر 2

 

ادامه دارد