پاسخ به سؤال‌های رسیده - سؤال نوزدهم – قسمت هشتم

کدامین «استراتژی»؟

«مردم را از این‌ها بگیریم»؟ یا «این‌ها را از مردم بگیریم»؟

 

ه – هگل می‌گوید: «انسان‌ها چه در عرصه فردی و چه در عرصه اجتماعی تمایل به خودفریبی دارند». بدون تردید این داوری هگل در فرهنگ جامعه سیاسی ایران، به صورت یک آفت تاریخی، به خصوص در 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه پیوسته مطرح بوده است. چراکه برای مثال در 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، اگر «منحنی حرکت و مبارزه» افراد و جریان‌های جامعه سیاسی ایران را ترسیم نمائیم، تنها عاملی که باعث گردیده است تا مبارزه 41 ساله جریان‌های جامعه سیاسی ایران با رژیم مطلقه فقاهتی شکست بخورد، «همین خندق بین این جریان‌ها و افراد جامعه سیاسی با جامعه بزرگ ایران بوده است» و همچنین «عدم آلترناتیو شدن جامعه سیاسی در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد». آنچنانکه امروز شاهدیم که پس از 41 سال که از عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌گذرد، «هنوز این رژیم نه در داخل و نه در خارج از کشور آلترناتیو ندارد» و دلیل آنهم آن است که هر کدام از جریان‌های جامعه سیاسی ایران با «خودفریبی، خود را بزرگتر از آنچه که هستند و رژیم مطلقه فقاهتی هم کمتر از آنچه که هست، تعریف می‌کنند». در نتیجه این امر باعث می‌گردد تا «هم‌گرائی بین خود این جریان‌ها و حتی جنبش‌های خودبنیاد در عرصه صنفی و سیاسی و مدنی و مبارزه طبقاتی هرگز قابل تصور نباشد». «مطلق کردن استراتژی کسب قدرت سیاسی» برای جریان خود، از دیگر دستاوردهای همین خودفریبی جریان‌های جامعه سیاسی ایران می‌باشد.

17 - در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای که همان اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی می‌باشد، ما بر این باوریم که «بدون آزادی و دموکراسی نمی‌توانیم سوسیالیسم را معنی کنیم، آنچنانکه بدون سوسیالیسم (اجتماعی نه سوسیالیسم طبقه‌ای مارکسی)، نمی‌توانیم به تعریف همه جانبه از دموکراسی دست پیدا کنیم.»

18 - در یک نگاه کلی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای عبارت است از «کنترل اجتماعی قدرت سه مؤلفه‌ای اقتصادی و سیاسی و معرفتی از پائین جامعه»، به عبارت دیگر دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای «جنبش اجتماعی است» (نه ایدئولوژی و پروژه‌ای از بالا) برای نجات جامعه از استثمار انسان از انسان و نجات جامعه از استبداد و استحمار حاکم.

19 - از آنجائیکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران با «رویکرد اردوگاهی، تحولات مختلف فرهنگی و اجتماعی و سیاسی جامعه را تبیین می‌نماید» لذا در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، در چارچوب رویکرد اردوگاهی خود، در تبیین تحول سیاسی در جامعه (که «برعکس رویکرد لنین که معتقد بود که حزب باید قدرت سیاسی را صاحب بشود» و «برعکس رویکرد مارکسی که معتقد بود که طبقه باید صاحب قدرت سیاسی در عرصه انتقال قدرت بشود») بر این باوریم که «انتقال قدرت سیاسی در مسیر گذار باید به صورت اردوگاهی تکوین یافته از پائین شکل بگیرد» بنابراین دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، تنها در چارچوب رویکرد اردوگاهی معنی می‌دهد. برعکس رویکرد مارکس که طبقه‌ای بود و برعکس رویکرد لنین که حزبی بود؛ و از اینجا است که بر این باوریم که جامعه باید در عرصه جامعه مدنی جنبشی سه مؤلفه‌ای طبقاتی و سیاسی و مدنی، با دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای پیوسته پراکسیس سیاسی، اجتماعی بکنند.

بدین ترتیب است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، شیوه مبارزه در راستای دستیابی به جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین به صورت مکانیکی و دور از جنبش کنکرت افقی، استنتاج نمی‌کند. «متنوع‌ترین اشکال مبارزه را می‌پذیرد و اشکال مبارزه طبقاتی، اردوگاهی، مدنی صنفی و سیاسی را در عرصه جنبش افقی به صورت مرکب و کنکرت دنبال می‌نماید.»

20 - «موتور بزرگ» در دیسکورس جنبش پیشگامان مستضعفین ایران که باید توسط تحول فرهنگی به صورت خودبنیاد و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر حرکت نمایند، همان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، در دو جبهه بزرگ عدالت‌خواهانه طبقه کار و زحمت و آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری می‌باشد؛ و جایگاه «موتور کوچک» در رویکرد ما (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در این عرصه رهبری نیست، بلکه راهبری است.

یادمان باشد که «تفاوت رهبر با راهبر» در این است که «رهبر جنبش‌های اجتماعی را به صورت عمودی هدایت می‌نماید» در صورتی که «راهبر به صورت افقی به هدایت جنبش‌های افقی توسط انتقال آگاهی طبقاتی و سیاسی و اجتماعی (نه از طریق دانش و آموزش آکادمیک، بلکه) از طریق پراکسیس و تجربه و حرکت افقی می‌پردازند.»

باری، بدین ترتیب است که «حرکت افقی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید از پائین برخیزد و به پائین متکی باشد و به پائین هم باید پاسخگو باشد» و از اینجاست که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «جزئی جدائی‌ناپذیر از اردوگاه بزر گ مستضعفین ایران می‌باشد» و «بهبود اجتماعی در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از مسیر عمق رشد فرهنگ اجتماعی از پائین شکل می‌گیرد، نه جابجائی قدرت سیاسی در بالا»، به عبارت دیگر در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «مسلح کردن جامعه ایران به یک فکر و رویکرد نو بسیار مهمتر و سخت‌تر از کسب قدرت سیاسی از بالا توسط جریان‌های سیاسی سرنگون‌طلب خواهان قدرت سیاسی در اشکال مختلف آن می‌باشد.»

به هر حال جنبش پیشگامان مستضعفین ایران با آنکه پیوسته از درد و رنج مردم ایران نالان هستند، ولی «هرگز پوپولیسم نیستند» چرا که (آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی می‌گوید) «ما پیوسته به دنبال رشد مردم و عدم دنباله‌روی از مردم هستیم» (کونوا مع الناس و لاتکونوا مع الناس - با مردم باشید اما با مردم نشوید).

21 - علت اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 41 سال گذشته پیوسته توانسته خود را بازسازی و بازتولید بکند، به خاطر این است که:

اولاً به صورت مکانیکی بحران‌های داخلی‌اش را در عرصه بحران‌سازی برونی حل کرده است.

ثانیاً با مطلق کردن موضوع «امنیت به صورت مکانیکی، آزادی‌های اجتماعی را در پای امنیت مکانیکی و سرنیزه‌ای قربانی کرده است.»

ثالثاً هر گونه «آلترناتیو بالقوه و بالفعل خود را توسط کادرکشی و کادرزنی نابود کرده است.»

22 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه فراگیر شدن جنبش افقی در جامعه ایران، بر این باور است که «هیچ تاکتیک و شیوه مبارزه سیاسی نمی‌تواند بدون برخورداری از حداقل، از سطح سازماندهی و زیرساخت‌های ارتباطی میان بخش‌های مردمی توده‌ای بشود.»

23 - اگر بر این باور باشیم که «توده‌های اعماق جامعه ایران مذهبی هستند» و «مذهب برای توده‌های اعماق جامعه ایران هم جهان‌بینی و هم اعتقاد و هم ایمان و هم فرهنگ و تاریخ است» بدون تردید، برای جداسازی توده‌های اعماق جامعه ایران از حاکمیت مطلقه فقاهتی که (آنچنانکه فوقا مطرح کردیم) همان استراتژی «مردم را از این‌ها بگیریم، نه این‌ها را از مردم» می‌باشد:

اولاً باید رویکرد مذهبی اسطوره‌ای دگماتیست فقاهتی و روایتی و زیارتی و ولایتی که مبتنی بر تعبد و تکلیف و تقلید می‌باشد، در چارچوب اسلام بازسازی شده تطبیقی معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی متحول بکنیم.

ثانیاً باید عنایت داشته باشیم که در تحلیل نهائی باید «اسلام اجتماعی را جایگزین اسلام فقاهتی حکومت‌گرا و اسلام صوفیانه فردگرا بکنیم» چرا که آنچنانکه اسلام فقاهتی حکومت‌گرا در چارچوب رویکرد تقلیدی و تعبدی و تکلیفی به صورت اعتقاد و ایمان و جهان‌بینی (آنچنانکه در 41 سال گذشته شاهد بودیم) می‌تواند «بسترساز نظام فاشیست مذهبی در جامعه بزرگ ایران بشود، ترکیب عرفان و سیاست هم بسترساز ظهور هیولای فاشیست در جامعه می‌گردد.»

ثالثاً آنچنانکه انجام «پروژه اسلام منهای روحانیت» در گرو دستیابی «به اسلام منهای فقاهت می‌باشد» و بدون دستیابی به «اسلام منهای فقاهت» هرگز و هرگز امکان دستیابی به «اسلام منهای روحانیت آنچنانکه شریعتی به دنبال آن بود غیر ممکن می‌باشد»، دستیابی به «اسلام منهای فقه و فقاهت، تنها توسط جایگزین کردن اسلام اجتماعی به جای اسلام فقاهتی و اسلام صوفیانه، ممکن می‌باشد». اضافه کنیم که «اسلام اجتماعی (برعکس اسلام فقاهتی و ولایتی) اسلام حکومتی نیست» همچنین پایه و مبنای «اسلام اجتماعی بر عدالت اجتماعی استوار می‌باشد نه عدالت فقهی» همان عدالت اجتماعی که قرآن با ترم «قسط» در آیه 25 سوره حدید از آن یاد می‌کند و آن را هدف بعثت انبیاء تعریف می‌کند؛ و امام علی در خطبه 3 نهج‌البلاغه از آن به عنوان «رسالت پیشگام» تعریف می‌نماید.

یادمان باشد که «اسلام اجتماعی به خاطر اینکه خودآگاهی اجتماعی و سیاسی و طبقاتی جایگزین تعبد و تقلید و تکلیف‌گرائی اسلام فقاهتی می‌کند، باعث شورانیدن عقول توده‌ها می‌شود» بنابراین تنها با «گفتمان کردن اسلام اجتماعی به جای اسلام فقاهتی و اسلام صوفیانه و فراگیر کردن این گفتمان در عرصه توده‌های اعماق جامعه ایران است» که ما می‌توانیم به استراتژی «مردم را از این‌ها بگیریم، نه این‌ها را از مردم» دست پیدا کنیم.

بر این مطلب بیافزائیم که «گفتمان عدالت اجتماعی با گفتمان کسب قدرت سیاسی متفاوت می‌باشد» چراکه «گفتمان عدالت اجتماعی در چارچوب رویکرد جنبشی بر پایه حرکت از پائین استوار می‌باشد، برعکس گفتمان کسب قدرت سیاسی که بر پایه حرکت نخبگان و استوار بر حرکت از بالا می‌باشد.»

رابعاً جایگزین شدن رویکرد جنبش‌های خودبنیاد مدنی و طبقاتی در اشکال صنفی و سیاسی به جای خیزش‌های بی‌سر و اتمیزه و بی‌گفتمان (که در دیسکورس پسا انقلاب کبیر فرانسه تحت ترم «انقلاب» از آن یاد می‌شود) در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در 43 سال گذشته چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین) همه در راستای نفی اسلام دگماتیست حکومتی فقاهتی و ولایتی و روایتی و زیارتی و مداحی‌گری و دستیابی به اسلام منهای فقاهت و اسلام منهای روحانیت (در جامعه متکثر و رنگین کمان ایران) می‌باشد.

فراموش نکنیم که جوهر اسلام فقاهتی (هزار ساله حوزه‌های فقهی) بر «تبعیض و نابرابری بین زن و مرد، مسلمان و نامسلمان، روحانی و غیر روحانی و غیره استوار می‌باشد» برعکس جوهر اسلام اجتماعی که استوار بر «برابری بین زن و مرد و برابری کامل حقوق شهروندان و برخورداری همسان و برابر آنها از تمامی امکانات موجود کشور بدون در نظر گرفتن جنسیت و مذهب و نژاد و قومیت می‌باشد.»

خامسا در چارچوب رویکرد عدالت اجتماعی جنبشی اسلام اجتماعی، «جنبش‌های اجتماعی اعم از جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش معلمان، جنبش دانشجویان و حتی جنبش حاشیه‌نشینان کلان شهرهای ایران به عنوان تنها منابع قدرت تغییر و تحول از پائین جامعه بزرگ و متکثر و رنگین کمان ایران می‌باشند». مبارزه سیستماتیک با «مناسبات سرمایه‌داری تنها در چارچوب عدالت اجتماعی و اسلام اجتماعی می‌تواند از جوهر جنبشی به جای جوهر خیزشی یا انقلاب بی‌سر و اتمیزه و بی‌گفتمان برخوردار گردد.»

پایان