117 - شریعتی در آینه اقبال44

 

طبیعی است که این گفتمان جهت حفظ جوهر «استحمارستیزی» خود باید در عرصه ایجابی بر «دموکراسی معرفتی» یا «اجتماعی کردن معرفت و سکولاریسم حکومتی» (نه سکولاریسم سیاسی و نه سکولاریسم کلامی) یا «جدائی دین از حکومت» (نه جدائی دین از جامعه) تکیه نماید و البته «دموکراسی معرفتی» و بالطبع «سکولاریسم حکومتی» در جامعه ایران تحقق پیدا نمی‌کند، مگر اینکه پیش از آن توسط «پروژه بازسازی اسلام محمد اقبال و شریعتی» بتوانیم به «پلورالیسم دینی جهت نهادینه کردن پلورالیسم اجتماعی و پلورالیسم سیاسی و فرهنگی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران دست پیدا کنیم.»

پر پیداست که بدون «بازسازی اسلام تاریخی توسط فقه‌زدائی و روایت‌زدائی و تصوف‌زدائی و استبدادزدائی و استثمارزدائی و خرافه‌زدائی از اسلام دگماتیست حوزه‌های فقهی، امکان دستیابی به پلورالیسم فرهنگی و مذهبی و اعتقادی در جامعه امروز ایران وجود ندارد» آنچنانکه «بدون دستیابی به پلورالیسم فرهنگی و مذهبی و اعتقادی در جامعه امروز ایران، امکان دستیابی به پلورالیسم اجتماعی و پلورالیسم سیاسی وجود نخواهد داشت»؛ و به همین ترتیب «بدون نهادینه شدن پلورالیسم اعتقادی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی امکان دستیابی به سکولاریسم حکومتی (نه سکولاریسم سیاسی و نه سکولاریسم کلامی) وجود ندارد»؛ و در ادامه آن «بدون سکولاریسم حکومتی» (در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) «امکان دستیابی به دموکراسی معرفتی و دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی (که توسط اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی حاصل می‌شود) وجود نخواهد داشت.»

بنابراین برای دستیابی به این مهم، این گفتمان باید «معتقد به سه جنبش فراگیر فرهنگی و اجتماعی و سیاسی در جامعه بزرگ ایران باشد» و قطعاً و جزما و بدون تردید، ایمان ما و باور ما بر این امر قرار دارد که بدون فقه‌زدائی و روایت‌زدائی توسط پروژه بازسازی اسلام تاریخی محمد اقبال و شریعتی (در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) «نه امکان تحقق پلورالیسم فرهنگی و مذهبی و اعتقادی و اجتماعی و سیاسی وجود دارد و نه سکولاریسم حکومتی» (نه سکولاریسم سیاسی و کلامی) یا جدائی دین از حکومت ممکن می‌باشد و «نه دستیابی به دموکراسی سه مؤلفه سیاسی و اقتصادی و معرفتی» (در جامعه بزرگ ایران) ممکن می‌باشد.

بدین ترتیب است که در چنین شرایطی خود برپائی «سمپوزیوم نو – شریعتی» (توسط دانشجویان دانشگاه اصفهان که شاخه‌ای از جنبش دانشجوئی ایران به عنوان وجدان بیدار جامعه ایران می‌باشند) می‌تواند «حامل پیامی نو» برای جامعه بزرگ و رنگین کمان امروز ایران باشد؛ و آن اینکه دیگر مانند گذشته نباید در یادواره‌های شریعتی و محمد اقبال و سیدجمال، تنها به تجلیل و تمجید و تعریف صرف از آنها، خود را مشغول کنیم بلکه بالعکس اصلی‌ترین دغدغه و هدف ما (در چنین نشست‌هائی و در چنین شرایطی حساسی از حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران) باید در راستای «گفتمان‌سازی ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری» توسط «دستیابی مشخص و تطبیقی و این زمانی و این مکانی و این دورانی به اسلام بازسازی شده غیر فقاهتی و غیر روایتی و غیر ولایتی محمد اقبال و شریعتی به عنوان نقطه آغاز نقشه راه حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران باشد.»

لذا در این رابطه است که برای دستیابی به این مهم راهی جز این برای ما نمی‌ماند مگر اینکه شریعتی و محمد اقبال لاهوری را از لای کتاب‌های کتابخانه‌ها و از عرصه بحث‌های بی‌حاصل و ذهنی آکادمیک دانشگاه‌ها به عرصه پراتیک اجتماعی و جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر (جنبش‌های صنفی و مدنی و سیاسی تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جامعه سیاسی) امروز جامعه بزرگ ایران بکشانیم؛ و این «مهم‌ترین رسالت امروز جنبش پیشگامان مستضعفین ایران و جنبش دانشجوئی، به عنوان وجدان بیدار جامعه ایران می‌باشد.»

باری، بدون تردید در رویکرد برگذارکنندگان اینگونه نشست‌ها ارزش نظریه‌پردازان بزرگی امثال محمد اقبال لاهوری و شریعتی این نیست که توانسته‌اند در طول عمر اندک خود اینهمه آثار قلمی و نظری ایجاد نمایند، بلکه مهمتر از همه این است که اندیشه‌های محمد اقبال و شریعتی می‌تواند حتی 40 سال پس از حاکمیت اسلام فقاهتی آزادی‌ستیز و آگاهی‌ستیز و برابری‌ستیز و خرافه‌پرست برای جامعه نگون‌بخت امروز ایران، به عنوان آبشخور «گفتمان‌سازی این زمانی و این مکانی و این دورانی و این عصری و این نسلی مشخص استبدادستیز و استحمارستیز و استثمارستیز بشود.»

بنابراین خود عنوان «نو – شریعتی» این سمپوزیوم، این حقیقت را برای ما آفتابی می‌کند که برای اینکه رویکرد و نظریه‌ها و اندیشه‌های استبدادستیز و استثمارستیز و استحمارستیز محمد اقبال و شریعتی در این زمان بتواند به عنوان یک گفتمان، وارد عرصه جنگ گفتمان‌های جامعه سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور بشود و بتواند به عنوان یک «گفتمان مسلط» در جامعه امروز ایران درآید و بتواند در فرایند آینده پسا گفتمان مسلط شدن، توسط جنبش فرهنگی بسترساز جنبش تحول‌خواهانه اجتماعی و سیاسی در جامعه بزرگ ایران بشود، باید اندیشه‌ها و نظریه‌های محمد اقبال لاهوری و شریعتی بتوانند به صورت تطبیقی (نه انطباقی و نه دگماتیستی وارد وجدان زمان و عصر و نسل امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بشود).

بنابراین طرح واژه «نو» به عنوان پیشوند «شریعتی» توسط معماران این نشست، خود بیانگر این موضوع می‌باشد که «با اندیشه دیروز محمد اقبال و شریعتی نمی‌توانیم در جامعه امروز ایران تحول و تغییر ایجاد کنیم» به عبارت دیگر اگر بخواهیم «بدون تحلیل مشخص از شرایط مشخص امروز جامعه ایران، با رویکرد یکطرفه و دگماتیست با اندیشه‌های محمد اقبال لاهوری و شریعتی برخورد نمائیم، هرگز و هرگز و هرگز نخواهیم توانست رویکرد دیروز محمد اقبال و شریعتی را به عنوان یک گفتمان تغییرساز و ضد استثماری و ضد استحماری و ضد استبدادی (بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) مطرح نمائیم.»

پر واضح است که این خودویژگی فقط مخصوص اندیشه‌ها و نظریه‌ها و رویکرد محمد اقبال و شریعتی نمی‌باشد، بلکه تمامی اندیشه‌ها و رویکردهای جامعه‌ساز و تاریخ‌ساز حتی خود قرآن هم از این خودویژگی برخوردار می‌باشند. بطوریکه اگر بخواهیم قرآن را امروز از حصار و زندان تجلیل و تجوید و نمایش و آواز و قرائت و قبرستان و خروارها روایت‌های مجعول و هزاران کتاب فقه حوزه‌های فقاهتی و رویکرد تعبد و تقلید و تکلیف و خرافه‌پرستی تعریف شده اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام ولایتی و اسلام مداحی‌گری و اسلام دگماتیست حوزه‌های فقاهتی و اسلام حکومتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نجات دهیم و به عرصه جنبش‌های جامعه‌سازانه خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر مستقل و دینامیک و تکوین یافته از پائین صنفی و مدنی و سیاسی امروز جامعه ایران بیاوریم، راهی جز این برای ما نمی‌ماند مگر اینکه به صورت تطبیقی و در چارچوب تحلیل مشخص از شرایط مشخص امروز جامعه ایران و در کادر فرمول پیوند تطبیقی (نه انطباقی و نه دگماتیست) «ابدیت با تغییر» محمد اقبال لاهوری، بتوانیم به بازسازی اسلام تاریخی استبدادستیز و استثمارستیز و استحمارستیز دست پیدا کنیم و آن را به صورت یک گفتمان مسلط در جنگ میان گفتمان‌های امروز جامعه سیاسی ایران درآوریم؛ یعنی همان کاری که محمد اقبال لاهوری و شریعتی در زمان و عصر و دوران و نسل خود کردند و توانستند با همین رویکرد گفتمان‌سازی خود اسلام بازسازی شده خود را برای دهه‌ها به عنوان گفتمان مسلط درآورند.

بنابراین، بدون تردید «نو – شریعتی» در اینجا دلالت بر «رویکرد و گفتمان» این عصری و این نسلی و این زمانی و این مکانی مشخص می‌کند، نه دلالت بر فرد یا گروه و جریانی خاصی تحت عنوان «نو – شریعتی»، پس «نو – شریعتی» یعنی نظریه‌های «بازسازی» یا «به‌سازی» یا «واسازی» شده شریعتی، به صورت تطبیقی (نه انطباقی و نه دگماتیست) توسط «پیوند تطبیقی با زمان و مکان و دوران و نسل و عصر امروز»، در چارچوب «تحلیل مشخص از شرایط مشخص امروز جامعه ایران می‌باشد.»

همچنین «نو – شریعت» ی یعنی «شریعتی این زمانی و این مکانی و این نسلی و این عصری» که به عنوان «یک گفتمان تحول‌آفرین و تغییرسازی می‌تواند در جامعه امروز ایران جنبش‌های فرهنگی ایجاد نماید» و در راستای جنبش‌های فرهنگی (در جامعه بزرگ و رنگین کمان امروز ایران) می‌تواند در جامعه امروز ایران «جنبش‌های اجتماعی» و «جنبش‌های سیاسی» ایجاد نماید؛ و لذا بدین ترتیب است که می‌توانیم داوری کنیم که در جامعه امروز ایران هر گونه ادعای طرفداری از شریعتی و هر گونه شعار «نو – شریعتی» نمی‌تواند حتماً و واقعاً در عمل و در جوهر و مضمون «نو – شریعتی» باشد، به عبارت دیگر، تنها آن دسته از حرکت‌ها و ادعاها و شعارها می‌توانند در چارچوب «نو – شریعتی» به عنوان یک گفتمان و رویکرد تغییرساز امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران تعریف بشوند که بتوانند از اندیشه‌های شریعتی برای جامعه امروز ایران ایجاد گفتمان استثمارستیز و استبدادستیز و استحمارستیز «سلبی» و دموکراسی‌خواهانه سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی «ایجابی» بکنند.

یادمان باشد که اگر اندیشه‌های شریعتی در دهه 40 و 50 توانست به عنوان یک گفتمان مسلط مطرح بشود و حتی گفتمان مسلط چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای را هم به چالش بکشد، این به معنای آن نیست که آن اندیشه به صورت فیکس و دست نخورده امروز هم می‌تواند برای جامعه ایران به عنوان یک گفتمان تغییرساز و تحول‌آفرین باشد، چراکه برای اینکه نظریه‌ها و اندیشه‌ها بتوانند برای یک عصر و یک نسل و یک دوران و یک زمان و یک مکان به صورت گفتمان تغییرساز و تحول‌آفرین درآیند، باید ابتدا آن نظریه‌ها و اندیشه‌ها بتوانند خود را در عرصه پراتیک اجتماعی مشخص آن جامعه به صورت تطبیقی (نه انطباقی و نه دگماتیست) وارد کنند و از بعد از تجربه مثبت آن جامعه در بستر پراتیک اجتماعی با آن اندیشه‌ها و نظریه‌ها است که آن نظریه‌ها و اندیشه‌ها می‌توانند به عنوان گفتمان مطرح بشود.

شاید بهتر باشد که این مهم را اینچنین مطرح کنیم که گفتمان‌ها همیشه زائیده و مولود و سنتز پراتیک اجتماعی هر جامعه می‌باشند، نه سنتز پلمیک تعدادی نظریه‌پردازان در نشست‌های آکادمیک دانشگاهی. آنچنانکه می‌توان به ضرس قاطع در این رابطه داوری کرد که از زمان تأسیس آکادمی افلاطون که بر تابلو سر در آن نوشته شده بود «کسی که هندسه نمی‌داند وارد این آکادمی نشود» تا امروز در تمامی جوامع 2600 سال گذشته بشر «حتی یک گفتمان تغییرساز اجتماعی از دل بحث‌های ذهنی پلمیک دانشگاه‌ها بیرون نیامده است» (لذا بی دلیل نیست که سارتر می‌گوید «گفتمان‌های سیاسی و اجتماعی در فرانسه پسا انقلاب کبیر فرانسه الی الان همگی در کافه‌های پاریس شکل‌گرفته‌اند نه در دانشگاه‌های فرانسه»).

باری، برای اینکه اندیشه‌ها و نظریه‌های شریعتی بتوانند برای امروز جامعه ایران به صورت گفتمان تغییرساز و تحول‌آفرین درآیند، لازم است که این اندیشه‌ها بتوانند به صورت تطبیقی با پراتیک امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران پیوند پیدا کنند و این خلاصه همه حرف‌هائی است که ما با سمپوزیوم «نو – شریعتی» دانشگاه اصفهان داریم.

2 - آنچنانکه واژه «نو» در عنوان «نو – شریعتی» سمپوزیوم دانشگاه اصفهان برای امروز جامعه ایران حامل این پیام می‌باشد که جامعه ایران در تندپیچ امروز حرکت تحول‌خواهانه 150 سال گذشته خود نیازمند به گفتمان جدیدی است تا به عنوان آلترناتیو گفتمان‌های دیگر (مثل‌گفتمان شکست خورده اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام ولایتی و اسلام صوفیانه یا اسلام عارفانه دنیاگریز و اختیارستیز و اسلام فیلسو فانه مجرد و کلی‌اندیش ارسطوزده و افلاطون‌زده و یونانی‌زده و اسلام کلامی اشعری‌گری و حتی اعتزالی‌گری یونانی‌زده و همچنین گفتمان شکست خورده به اصطلاح اصلاح‌طلبانه از درون نظام مطلقه فقاهتی حاکم از طریق صندوق‌های رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای توسط فیلترینگ شورای نگهبان و تکیه بر تضادهای جناح‌های درونی قدرت در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان و در چارچوب قانون اساسی ولایتمدار فقاهتی) در رنگ‌های مختلف سفید و سبز و بنفش و غیره و گفتمان شکست خورده پیشاهنگی در سه شکل چریگ‌کرایانه مدرن رژی دبره‌ای و ارتش خلقی مائوئیستی و حزب – دولت طراز نوین لنینیستی که همه طرفداران سه مؤلفه‌ای گفتمان پیشاهنگی در چارچوب کسب قدرت سیاسی توسط پیشاهنگ به جای توده‌ها و جنبش‌های پیشرو جامعه بزرگ و رنگین کمان می‌باشند و معتقد به تغییر از بالا توسط چریک یا ارتش و یا حزب طراز نوین می‌باشند و گفتمان شکست خورده «حزب – جنبش» نه «جنبش – حزب» که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در دو فرایند آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین در 40 سال گذشته بر آن تاکید استراتژی داشته است که در تحلیل نهائی، به لحاظ مضمونی همه این گفتمان‌ها بر این باورند که توسط حرکت عمودی و دستیابی به حزب تکوین یافته روشنفکران جامعه و غیره می‌توانند به تغییر در جامعه ایران، در غیاب جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و خودمدیریتی دینامیک و مستقل تکوین یافته از پائین دست پیدا کنند مطرح شود.

ادامه دارد