شریعتی و آینده – قسمت اول
قبل از اینکه در باب، «شریعتی و آینده» صحبت کنیم، برای اینکه در عرصه، «تبیین و تحلیل و تشریح و توضیح این مهم» گرفتار بحثهای مجرد نشویم، باید دیدگاه و تحلیل و تبیین خود را،
اولا در باب «کدامین شریعتی؟» مشخص کنیم.
ثانیا لازم است که در این رابطه، «تحلیل خود را از آینده مشخص کنیم.»
چراکه، «منظومه معرفتی شریعتی به خاطر جوهر رهائیبخش و آزادیبخشی که دارد و دارای فونکسیون ضد استثماری و ضد استبدادی و ضد استحماری و ضد استعماری اجتماعی میباشد، خاکشیری نیست، که دوای هر دردی بشود. خود او در این رابطه در مقدمه کنفرانس «تشیع صفوی و علوی» داستانی نقل میکند، که طرح آن در اینجا خالی از لطف نیست. طبق گفته معلم کبیرمان شریعتی، از آنجائیکه در دوران پیشامدرن در ایران حمامها صورت سنتی و عمومی داشتند، در این حمامهای سنتی و عمومی، کیسه کشها حرف اول در مدیریت داخلی حمامها میزدند. چراکه آچار فرانسهای بودند که در یک زمان با هم، هم کیسه میکشیدند هم طبابت میکردند و در کنار کیسهکشی دلاک و آرایشگر هم بودند؛ و از آنجائیکه در زمان کیسه کشیدن، مراجعین، شش دانگ خود را در اختیار این کیسهکشها قرار میدادند در نتیجه، در ضمن کیسه کشیدن آنها، معمولا دیالوگ بین کیسهکش و مشتری، صورت یکطرفه و مونولوگ پیدا میکرد. القصه، در یکی از این مانولوگهای یکطرفه بین کیسهکش و مشتری، این مشتری، منهای کمر درد و چشم درد و کم شدن اشتها، بدهی کلانی هم داشت که به صورت طبیعی یک یک اینها با کیسهکش در میان میگذاشت و کیسهکش در مقام طبابت در حین کیسه کشیدن، درمان خودش را در این رابطه تجویز میکرد.
به این ترتیب که زمانیکه آن شخص به کیسهکش گفت کمر درد دارم، کیسهکش جهت مداوای کمر دردش به او گفت، شش مثقال خاکشیر بگیر هر روز صبح ناشتا بخور، حتما کمر دردت خوب میشود؛ و یا زمانیکه، آن شخص در خصوص کم شدن اشتهایش از کیسهکش راه علاجی خواست، او در پاسخ گفت؛ که شش مثقال خاکشیر تهیه کن در آب خیس کن و هر روز صبح قبل از صبحانه بخور، مطمئن باش خوب میشوی و به همین ترتیب، آن شخص مشکلات و دردهای خود را یک به یک با کیسهکش در میان میگذاشت، و کیسهکش هم در جواب جهت درمان همان نسخه گذشته خود را تکرار میکرد، تا اینکه در آخر شخص، موضوع بدهکاری خود را هم با کیسهکش در میان گذاشت و در این رابطه هم باز مانند سابق، کیسهکش همان نسخه گذشته خود را تجویز کرد و به آن شخص گفت برای نجات از بدهکاری، باز شما شش مثقال خاکشیر تهیه کن در آب خیس کن و هر روز قبل از خوردن صبحانه آنها را میل کن، اینجا بود که آن شخص عصبانی شد، و خطاب به کیسهکش گفت: بالاخره ما نفهمیدم این خاکشیر شما دوای کمر درد است، یا بی اشتهایی و سردرد و یا دوای بدهکار ی من؟ در این رابطه بود که کیسهکش در پاسخ گفت: والله من چهل سال است که، هر روز صبح قبل از صبحانه خاکشیر خیس کرده در آب میخورم، نه کمر درد دارم نه کم اشتها هستم و نه بدهکار مردم میباشم.
باری، اگر بدون تحلیل مشخص، «از آینده و کدامین شریعتی؟» بخواهیم، به سوال «شریعتی و آینده؟» پاسخ بدهیم، تنها شریعتی میتواند پاسخگوی آینده عام و کلی و تاریک و مجرد و ذهنی باشد، که مانند خاکشیر آن کیسهکش، بتواند هر دردی را که در برابر آن قرار میگیرد، درمان نماید. که به قول مرحوم بازرگان: «آن داروئی که دوای هر دردی باشد، درمانگر هیچ دردی نخواهد بود.» طبیعی است که «رویکرد خاکشیریسم به اندیشه شریعتی در این زمان در پاسخ به آینده، معلول رویکرد ابزاری به دین و ایدئولوژی و اسلام میباشد.» چراکه تنها شریعتی ابزاری است که میتواند پاسخگوی هر آیندهای، ولو بلغ ما بلغ باشد؛ و گرنه شریعتی با «رویکرد پیشگامی و به عنوان روشنفکر مسئول» برعکس شریعتی با «رویکرد ابزاری» تنها در چارچوب مضمون رهائیبخش منظومه معرفتی خود میتواند، آینده را به چالش بکشد و برای آینده پیامی اجتماعی نه فردی داشته باشد و صد البته، واژه و ترم و کلمه و اصطلاح ایدئولوژی، در دیسکورس شریعتی، معنا و مضمونی جز همین منظومه معرفتی در چارچوب جوهر رهائیبخش جهت تغییر جامعه ندارد.
در همین رابطه است که برای اینکه ترم ایدئولوژی راهزنی نکند، باید بین ایدئولوژی در منظومه معرفتی شریعتی با ایدئولوژی به عنوان «آگاهی کاذب کارل کارکس در کتاب ایدئولوژی آلمانی»، دیوار چین بکشیم چراکه ایدئولوژی، در دستگاه معرفتی شریعتی، عبارت است از: «از مجموعه ایدهها و ایدهآلهائی اجتماعی که متناسب با دوران و عصر جهت حرکت به سوی آینده مطابق پلاتفرمی کنکریت، جهت مهندسی تغییر جامعه و انسان و تاریخ میباشد.» آنچنانکه خود او در این رابطه میگوید:
«ایدئولوژی عبارت است، از عقیدهای که بر اساس جهانبینی و شناخت انسان یا تاریخ یا جامعه مسئولیت اجتماعی، یک طبقه یا یک ملت و یا یک گروه انسانی را، در قبال مسائل زمان خویش و وضع گروهی و طبقاتی و ملی خویش، در ارتباط او و گروهش با گروههای دیگر یا طبقات دیگر یا قدرتهای دیگر یا نظامهای گوناگون که با آن در تماس است و جریانات جهانیای که با آن درگیر است، تفسیر و تعیین میکند، به عبارت دیگر، ایدئولوژی عقیدهای است که نظام و یا وضع مطلوب را در زمینه انسانی و اجتماعی، فکری یا مادی در قبال نظام و وضع موجود نشان میدهد؛ و نیز راه طی فاصله میان وضع موجود و وضع مطلوب را برای انسان روشن میسازد، بنابراین در ایدئولوژی تضاد بین موجود و مطلوب وجود دارد، یعنی اعتراض به وضع موجود در راستای نیل به وضع مطلوب است. بنابراین هر کس که ایدئولوژی دارد، ایدهآل هم دارد، هم جامعه ایدهآل و هم انسان ایدهآل، پس ایدئولوژی شناخت خاصی است در انسان که ممکن است یک آدم عامی آن را داشته باشد و یک آدم تحصیلکرده نداشته باشد. شناخت ایدئولوژی یک نوع آگاهی اجتماعی، آگاهی تاریخی و آگاهی انسانی از نوع حکمت است» (م. آثار 11 –ص 147-148).
بنابراین، برعکس دیدگاه کارل مارکس در ایدئولوژی آلمانی (و به تقلید از کارل مارکس، در کتاب «انقلاب دینی چیست؟» داریوش شایگان و به تقلید از داریوش شایگان در کتاب «فربهتر از ایدئولوژی» حاجی فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش) نه تنها «ایدئولوژی از دیدگاه شریعتی آگاهی کاذب یا استحاله دین اسطورهای به دین ایدئولوژیک نیست» بلکه برعکس آنچنانکه معلم کبیرمان در م. آثار 16 –ص 42 میگوید: «ایدئولوژی از دو کلمه، ایده یعنی فکر و آرمان و عقیده و لوژی یعنی منطق و شناخت تکوین مییابد که به معنای عقیدهشناسی میباشد و به معنی اصطلاحی بینش و آگاهی ویژهای است که انسان نسبت به خود و جایگاه طبقاتی، پایگاه اجتماعی، وضع ملی، تقدیر جهانی و تاریخی خود و گروه اجتماعی که بدان وابسته است، پیدا میکند و بر اساس این ایدئولوژی است که مسئولیتها و راه حلها و جهتیابیها و موضعگیریها و آرمانهای خاص و قضاوتهای خاصی پیدا مینماید و در نتیجه به اخلاق و رفتار و سیستم ارزشهای ویژهای معتقد میشود.»
و باز در همین رابطه در م. آثار 23 ص 111 میگوید:
«دقیق ترین تعریفی که جوهر و حقیقت و نقش اساسی ایدئولوژی را میشناساند این است که ایدئولوژی ادامه غریزه در انسان است.»
علی ایحال، با این رویکرد شریعتی به ایدئولوژی است، که میتوان نتیجه گرفت، که رویکرد او، کاملا عکس رویکرد کارل مارکس به ایدئولوژی در کتاب، «ایدئولوژی آلمانی» و عکس رویکرد داریوش شایگان، در کتاب «انقلاب دینی چیست؟» میباشد، که با تاسی و تقلید از «کارل مارکس، ایدئولوژی آلمانی» در چارچوب دینشناسی و اسلامشناسی هانری کربن، خود اسلامشناسی تطبیقی و بازسازی اسلام توحیدی شریعتی یا ایدئولوژی ابراهیمی شریعتی را، به عنوان «آگاهی کاذب» مطرح میکند. «آگاهی کاذبی» که از منظر داریوش شایگان، «بسترساز و عامل اصلی تکوین، انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 مردم استبدادزده و استثمارزده و استحمارزده ایران، بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر و ضد خلقی پهلوی شده است.»
آنچنانکه در همین رابطه، فرج دباغ (معروف به عبدالکریم سروش) در کتاب «فربهتر از ایدئولوژی» با تاسی و تقلید از کتاب «انقلاب دینی چیست؟» داریوش شایگان و تاسی و تقلید از اسلام باطنی و فردی، صوفیانه، دنیاگریز، حرکتستیز، تحولستیز و تغییرستیز، هانری کربن توسط تفکیک دین اسطورهای از دین ایدئولوژیک، «انحراف شریعتی را، در ایدئولوژیک کردن دین مناسکی و آئینی، سنتی، شفاعتی، زیارتی، ولایتی، فقاهتی و روایتی، اسلام دگماتیسم اعلام کرد.» البته از آنجائیکه داریوش شایگان از حامیان رژیم کودتائی پهلوی و از مخالفین سر سخت مبارزه ضد استعماری و آزادیخواهانه مصدق، و از طرفداران کودتای 28 مرداد، امپریالیسم و ارتجاع مذهبی و استبداد دربار بر علیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران - یعنی دولت دکتر محمد مصدق بود - و انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 مردم ایران بر علیه رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی، یک حرکت انحرافی میدانست جهت انتقامگیری از مردم ایران در خصوص انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 - در سال 58 - در کتاب «انقلاب دینی چیست؟» خود، در جهت دفاع از اسلام اسطورهای و حیرتزا، صوفیانه، فردی، باطنی، دنیاگریز، سنتطلب، حرکتستیز، تحولستیز هانری کربن و سید احمد فردید کوشید، با به چالش کشیدن اندیشه شریعتی، عامل اصلی تکوین انقلاب ضد استبدادی 57 را، در ایدئولوژیک کردن اسلام سنتی و مناسکی، آئینی، فقاهتی، شفاعتی، روایتی و زیارتی توسط شریعتی اعلام کند.
لذا به همین دلیل، داریوش شایگان سلطنتطلب و ضد مصدق در کتاب «انقلاب دینی چیست؟» که در سال 58 یعنی شش ماه بعد از انقلاب 57 ضد استبدادی مردم ایران بر علیه رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی به زبان فرانسوی در فرانسه منتشر کرد، ضمن محکوم کردن دین ایدئولوژیک شریعتی و تعریف کردن، «ایدئولوژی شریعتی، به صورت آگاهی مضاعف کاذب» و حمایت کردن از دین اسطورهای و باطنی و دنیاگریز و فردی و حرکتستیز و تغییرستیز هانری کربن و سید احمد فردید، کار شریعتی را استحاله سنت به ایدئولوژی شریعتی تبیین نماید و در همین کتاب بود، که داریوش شایگان با تاسی و تقلید از کارل مارکس، «ایدئولوژی آلمانی» اندیشه و ایدئولوژی و کار شریعتی را همان «اشاعه آگاهی کاذب» تعریف کند.
آگاهی کاذبی که از نگاه شایگان، با انتقال به جامعه ایران باعث تکوین انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه و سرنگونی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی گردید و در همین رابطه است که شایگان، در کتاب «انقلاب دینی چیست؟» خود عامل انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 مردم ایران، نه تنها شرایط عینی جامعه ایران نمیداند و نه تنها برای خودآگاهی ضد استبدادی مردم ایران ارزشی قائل نمیشود، بلکه از دیدگاه او تنها عامل تکوین انقلاب ضد استبداد 57 مردم ایران، استحاله سنتهای فردی و باطنی و صوفیانه و عارفانه، اسلام اسطورهای، توسط شریعتی به صورت اسلام ایدئولوژیک، تغییرساز و جامعهساز و حرکتآفرین و اجتماعی و انسانی و تاریخی میباشد.
برای نمونه از دیدگاه شایگان، در کتاب «انقلاب دینی چیست؟» خود، یکی از آگاهیهای کاذبی که شریعتی با استحاله آن از سنت به ایدئولوژی به آن دست زده است، موضوع اعلام قبر هاجر در جوار کعبه توسط شریعتی میباشد، که از دیدگاه داریوش شایگان در این کتاب، شریعتی توسط این آگاهی کاذب، میخواست اسلام را از صورت دین اسطورهای بدل به دین ایدئولوژیک جهت حمایت و تحریک مستضعفین بکند و باز در همین رابطه است، که شایگان، در کتاب خود، گرچه از نظر کارل مارکس، «ایدئولوژی آلمانی» «ایدئولوژی آگاهی کاذب است»، اما «ایدئولوژی شریعتی، آگاهی کاذب به صورت مضاعف میباشد» چراکه، شایگان معتقد است که اسلام و ایدئولوژی دو کهکشان بیگانه از هم میباشند که شریعتی در پروژه ایدئولوژیک کردن اسلام خود، این دو کهکشان بیگانه از هم را به هم پیوند داد و به همین دلیل است که، از نظر شایگان آنچنانکه، مارکسیسم با ایدئولوژی آلمانی شروع میشود، (چراکه در کتاب ایدئولوژی المانی، کارل مارکس در چارچوب منظومه معرفتی هگلی، منظومه معرفتی کانت –دکارتی که بر پایه آگاهی عام و مجرد و ایدهآلیستی قرار دارد، به چالش میکشد؛ و «روح و وجود» منظومه معرفتی هگلی را جایگزین، «آگاهی مجرد و عام و کلی، منظومه معرفتی کانتی میکند» و بدین ترتیب است که، در ایدئولوژی آلمانی، برعکس منظومه معرفتی کانتی، کارل مارکس هم جهان و هم ذهن را قابل تحول و دگرگونی و تغییر میداند، و فلسفه را چیزی جز دین انعکاس یافته فویر باخی نمیداند).
شایگان در همین رابطه است، که برای توصیف، حرکت ایدئولوژیک کردن شریعتی، در این کتاب، از اصطلاح غربزدگی ناآگاهانه استفاده میکند چراکه، از نظر شایگان از آنجائیکه دین مقولهای باطنی فردی و اسطورهای و غیر تاریخی و آخرتگرا میباشد، لذا از منظر شایگان، برعکس آنچه شریعتی میگوید، این دین نیست، که میتواند به عنوان یک نیروی اجتماعی انقلاب و حرکت و جنبش ایجاد کند، بلکه بالعکس این انقلاب و حرکت و جنبش است، که میتواند در دین اثر تغییرساز بگذارد و عامل تغییر دین بشود.
به همین دلیل از نظر شایگان، - بر خلاف دیدگاه شریعتی-، این دین نیست که جامعه را تغییر میدهد بلکه بالعکس این حرکت اجتماعی و انقلاب اجتماعی است که باعث تغییر و حرکت در دین میشود. چراکه، «دین باطنی و فردی و صوفیانه هانری کربنی، مورد اعتقاد داریوش شایگان نه تنها تغییرساز اجتماعی نیست بلکه ضد تغییر و ضد حرکت و ضد تحول اجتماعی میباشد». آنچنانکه، در ادامه راه شایگان، فرج دباغ (معروف به عبدالکریم سروش) با تاسی و تقلید از کتاب «انقلاب دینی چیست؟» شایگان، از نیمه دوم دهه 60 جهت انتقام از جنبش سیاسی مذهبی ایران، در چارچوب رویکرد حرکت هراسی و تغییر هراسی و مبارزه هراسی و تحول هراسی اجتماعی که داشت، کوشید در کتاب «فربهتر از ایدئولوژی» جهت مبارزه و مقابله با اندیشه و ایدئولوژی حرکتساز و تغییرساز و تحولساز اجتماعی شریعتی، عامل و ریشه حرکتهای تغییرساز اجتماعی جامعه ایران را از دهه 50 «ایدئولوژیک کردن، اسلام مناسکی و آئینی، زیارتی، فقاهتی، شفاعتی، روایتی، ولایتی، شریعتی معرفی نماید» و مانند شایگان، در چارچوب تفکیک، «دین اسطورهای و حیرتزا از دین ایدئولوژیک شده شریعتی» در کتاب «فربهتر از ایدئولوژی»، «کار شریعتی را ایدئولوژیک کردن اسلام اسطورهای و فردی و آخرتگرا و صوفیانه هانری کربنی مورد اعتقاد خود، تعریف کرد.
ادامه دارد