شکست و ناکامی «انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران» چگونه قابل تبیین است؟ - قسمت اول
سه ابرجنبش سیاسی- اجتماعی تاریخ ایران (ابر جنبش مشروطیت و ابرجنبش ملی کردن صنعت نفت ایران و ابرجنبش ضد استبدادی سال 57) هم در عرصه تکوین و هم در عرصه ناکامی و شکست، «پروسهای شکل گرفتهاند نه پروژهای»، بنابراین، برای کالبد شکافی و آسیبشناسی آنها (چه در فرایند تکوین و چه در فرایند ناکامی و شکست آنها) مجبوریم موضوع را در «بستر پروسه مربوطه دنبال کنیم، نه در دایره مکانیکی پکیجی و پروژهای». همچنین موضوع دیگری که در این رابطه توجه به آن دارای اهمیت خودویژهای میباشد اینکه در تحلیل نهایی اگرچه سه ابرجنبش فوق در سه مقطع مختلف تاریخی جامعه ایران شکل گرفتهاند، اما به خاطر اینکه خاستگاه مشترک اجتماعی و فرهنگی و طبقاتی داشتهاند، «عوامل تکوین و شکست و ناکامی آنها دارای جوهر مشترکی میباشند» به عبارت دیگر هرگز «بدون فهم علل تکوین و ناکامی انقلاب مشروطیت و شناخت علل تکوین و پیروزی جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران، ما نمیتوانیم به صورت دیالکتیکی علل تکوین و شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران را فهم نمائیم.»
بدین خاطر در این نو شته برای آن به آنالیز تکوین و پیروزی و ناکامی و شکست دو ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت ایران میپردازیم تا بتوانیم به «علل و دلایل تکوین و پیروزی و ناکامی و شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران دست پیدا کنیم». بر این مطلب بیافزائیم که «کلاً انقلابات و تحولات تکوین یافته از پائین در جوامع انسانی جوهر دیالکتیکی دارند، نه صورت مکانیکی»، در نتیجه همین «ماهیت دیالکتیکی» انقلابات و تحولات تکوین یافته از پائین جوامع بشری به نحوی خود معرف پیوستگی (و عدم گسستگی) بین تحولات و انقلابات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جوامع بشری هم میباشد، به عبارت دیگر «بدون فهم رابطه متقابل بین تحولات و انقلابات (اجتماعی و سیاسی و اقتصادی) تکوین یافته از پائین جوامع بشری هرگز امکان فهم دیالکتیکی کنکرت و مشخص یک تحول و انقلاب وجود ندارد» و بدین ترتیب است که باید بگوئیم انقلابات و تحولات اجتماعی – سیاسی جوامع دیگر بشری را برای آن مطالعه و تحلیل و تحقیق میکنیم «تا تحولات و انقلابات سیاسی اجتماعی جامعه خودمان را به صورت دیالکتیکی فهم نمائیم.»
باری، در طول نزدیک به 115 سال گذشته در جامعه بزرگ ایران سه تحول عظیم اجتماعی – سیاسی صورت گرفته است که به ترتیب عبارتند از:
1 - انقلاب مشروطیت.
2 - جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران.
3 - انقلاب ضد استبدادی سال 57.
پر واضح است که «آبشخور اولیه» دو تحول عظیم اجتماعی – سیاسی ملی کردن صنعت نفت و انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران «جنبش بزرک اجتماعی – سیاسی مشروطیت بوده است» بطوریکه به ضرس قاطع میتوان داوری کرد که در غیبت تاریخی انقلاب مشروطیت، امکان تکوین دو ابرجنبش سیاسی – اجتماعی ملی کردن صنعت نفت و انقلاب ضد استبدادی سال 57 وجود پیدا نمیکرد.
یادمان باشد که انقلاب عظیم مشروطیت که «نخستین انقلاب دموکراتیک قاره آسیا بوده است» کمترین دستاوردهای که برای جامعه ایران به همراه داشته است عبارتند از:
الف – «تغییر ساختار اجتماعی ایران از صورت ایلیاتی و روستائی به ساختار شهروندی مدرن.»
ب - «تغییر جایگاه حقوقی افراد جامعه ایران از شکل رعیت به شکل شهروندی.»
ج – تکوین پروسه «دموکراسی پارلمانی» در جامعه ایران.
د – تکوین «دولت مدرن» در چارچوب دموکراسی پارلمانی در جامعه ایران.
ه – تصویب «قانون آزادی مطبوعات» برای اولین بار در تاریخ ایران (که در تاریخ 18 بهمن ماه 1286 در مجلس اول به تصویب رسیده است).
و – تصویب «قانون شهرداری یا قانون بلدیه» که برای اولین بار در تاریخ ایران در مجلس اول مشروطه به تصویب رسید.
ز - در مشروطیت اول (قبل از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه – قشون روس) برای اولین بار در تاریخ بشر «نخسین جنبش دموکراتیک مطالباتی سیاسی – اجتماعی با مشارکت جامعه ایران بدون حداقل آنتاگونیسم و خشونت مادیت پیدا کرد.»
ح – در مشروطیت اول برای اولین بار در تاریخ ایران (توسط مجلس اول شورای ملی) قانون «دادگستری یا عدلیه» به تصویب رسید.
ط – در مشروطیت اول برای اولین بار در تاریخ ایران، قانون اجباری بودن «آموزش خردسالان ایران» به تصویب رسید.
ی – در مشروطیت برای اولین بار در چارچوب قانون اساسی و قوانین مجلس شورای ملی اول و دوم، «قدرت دربار و قدرت روحانیت حوزههای فقاهتی محدود گردید.»
ک – در مشروطیت «تساوی حقوق شهروندی» طبق اصل هشتم متمم قانون اساسی (که میگوید: «اهالی مملکت ایران در برابر قانون متساوی الحقوق میباشند») به تصویب رسید.
ل – از آغاز تکوین پروسه نظری و عملی مشروطیت، روشنفکران یا منورالفکرها به دنبال مدرنیزه کردن جامعه عقبمانده ایران بودند.
م – برای اولین بار در تاریخ ایران توسط پروسه اجتماعی – سیاسی مشروطیت، «طبقات اجتماعی در جامعه ایران به وجود آمدند.»
ن – قانون اساسی مشروطیت (برعکس قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی که «فقهمحور و ولایتمحور» میباشد) یک قانون اساسی «عرفگرا بر پایه متساوی الحقوق بودن تمام افراد جامعه ایران میباشد.»
س – در مشروطیت (برعکس رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که در طول بیش از 41 سال گذشته حقوق شهروندی مردم ایران را در چارچوب اسلام دگماتیست فقاهتی و بر پایه تکلیف و تقلید و تعبد تعریف میشود) حقوق شهروندی بر اساس «حق طبیعی و انسانی افراد ایرانی تعریف میگردید.»
ع – در قانون اساسی مشروطیت (برعکس قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی که بر پایه تبعیض زن و مرد، تبعیض روحانی و غیر روحانی، تبعیض مسلمان و غیر مسلمان، تبعیض شیعه و غیر شیعه و غیره استوار میباشد) «همه مردم ایران برابرند.»
ف – در جنبش اول مشروطیت پایه اصلی جنبش تکوین یافته از پائین جامعه «بر دوش بازاریان و کسبه و اصناف جامعه ایران بود» و در جنبش دوم مشروطیت، «خاستگاه اصلی مجاهدین تبریز و کرمانشاه و... دهقانان روستاهای کشور بودند.»
ص - در جنبش مشروطیت (برعکس رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که در بیش از 41 سال گذشته، روحانیت حوزههای فقاهتی سکاندار قدرت سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی میباشند) در مجلس اول (و تا قبل از ظهور استبداد صغیر محمد علی شاه و به توپ بستن مجلس شورای ملی) سکاندار قدرت سیاسی، «پارلمان مشروطیت بود» و سکاندار اقتصادی «اصناف بورژوازی تجاری و بازار بودند» و سکاندار قدرت معرفتی جامعه ایران، «روشنفکران یا منورالفکران» (در چارچوب رویکرد پیشکسوتان اولیه خود یعنی میرزا یوسف خان مستشارالدوله و میرزا ملکم خان و میرزا فتحعلی آخوندزاده و طالبوف) بودند.
ق – در مشروطیت (برعکس رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول بیش از 41 سال گذشته که مهمترین دستاوردش برای جامعه نگونبخت ایران «ورود همه جانبه عنصر فقه و عنصر روحانیت حوزههای فقاهتی در تمامی عرصههای قدرت سه مؤلفهای زر و زور و تزویر میباشد») مهمترین دستاوردش «ورود عنصر آزادیخواهی و عنصر مدرنیته به جامعه ایران بود.»
ر – در مشروطیت (بر خلاف رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که در بیش از 41 سال گذشته، روحانیت حوزههای فقهی توسط فقه دگماتیست حوزههای فقهی بر تمامی امور جزائی و مدنی جامعه نگونبخت ایران حکمروائی یکطرفه میکنند) در مجلس اول مشروطه «عدم دخالت روحانیت حوزههای فقهی در امور جزائی کشور به تصویب رسید» و در این رابطه «مصوب شد که امور جزائی در اختیار حکومت میباشد، نه روحانیت» و اما در خصوص «امور مدنی» در مجلس اول به تصویب رسید که «تنها در زمانی روحانیت میتوانند در امور مدنی دخالت کنند که آن روحانیها توسط دولت و حکومت انتخاب شده باشند نه توسط حوزههای فقهی.»
ش – در مشروطیت برعکس رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که «جنگ انقلاب» از همان اسفند 57 با «ضد انقلاب» یعنی ارتجاع حاکم شروع شد و از سال 58 این «جنگ انقلاب و ضد انقلاب، تمامی اقلیتهای قومی ایران را در برگرفت» و وارد عرصه اجتماعی ایران گردید؛ و در «بهار 59 با کودتای فرهنگی این جنگ انقلاب و ضد انقلاب وارد دانشگاههای کشور گردید» و از «خرداد 60 این جنگ انقلاب و ضد انقلاب به صورت همه جانبه و فراگیر و نظاممند وارد جامعه سیاسی ایران گردید» که در تحلیل نهائی حاصل همه آنها این شد که در دهه 60 «این ضد انقلاب بود که در تمامی عرصههای اجتماعی و نظامی و سیاسی و اقتصادی توانست بر جبهه انقلاب پیروز بشود» و قدرت خود را برای بیش از چهار دهه است که بر جامعه نگونبخت ایران نهادینه کرده است.
«جنگ انقلاب» با «ضد انقلاب» که از سال 1287 توسط به توپ بستن مجلس شورای ملی (به وسیله محمد علی شاه و قشون روس) شروع شد، در «فاز اول پس از یکسال با فتح تهران توسط جنبش مسلحانه تکوین یافته از پائین مردم تبریز و کرمانشاه و ایل بختیاری به پیروزی رسید.»
در فاز دوم که در دوران «ده ساله فترت» (1915 تا 1925 میلادی) یعنی «دوران جنگ اول جهانی و پساانقلاب اکتبر 1917 روسیه بود» جبهه انقلاب توسط «جنبشهای منطقهای از تبریز تحت رهبری خیابانی و گیلان تحت رهبری کوچک خان و خراسان تحت رهبری کلنل پسیان شکل گرفت» که البته در تحلیل نهائی با «ظهور ضد انقلاب در لباس رضاخان میرپنج که در جریان کودتای انگلیسی سوم اسفند 1299 توانست به قدرت برسد (و قدرت کودتائی خود را با استبداد و تقویت دولت مرکزی در راستای منافع انگلیس نهادینه بکند) شکست خورد.»
در فاز سوم مشروطیت که از «شهریور 20 تحت رهبری پیر دیر دموکراسی ایران دکتر محمد مصدق مشروطیت برای بار سوم در جامعه ایران بازتولید شد» و تبعید رضاخان و فروپاشی حاکمیت استبدادی 20 ساله حکومت کودتائی و توتالیتر او، «جبهه انقلاب در دو عرصه جنبشهای مردمی از پائین و جامعه سیاسی از بالا شکل گرفتند» اما شوربختانه این «جبهه انقلاب توسط جبهه ضد انقلاب (که شامل امپریالیسم آمریکا و امپریالیسم انگلیس و دربار پهلوی و روحانیت حوزههای فقاهتی میشدند) شکست خورد»؛ و در جریان «کودتای 28 مرداد 32 این جبهه ضد انقلاب (سه مؤلفهای امپریالیستی – دربار – روحانیت حوزههای فقاهتی بودند) که حاکم گردید و انقلاب مشروطیت را به شکست کشانید» که البته از شکست فاز سوم انقلاب مشروطیت در جریان کودتای 28 مرداد (امپریالیسم – دربار – روحانیت حوزههای فقاهتی) بود که از «15 خرداد 42 الی الان سنتز جدیدی از دل شکست انقلاب مشروطیت متولد گردید» که خودویژگیهای این سنتز جدید عبارتند از:
ادامه دارد