درس‌هائی از تاریخ – قسمت سی و هفت

علل و دلایل شکست «استراتژی پیشاهنگی» در یک قرن گذشته حیات جنبش سیاسی ایران

 

2 - بنابراین، آنچنانکه برای آسیب‌شناسی فرایند اول «استراتژی پیشاهنگی» در ایران مجبوریم به آسیب‌شناسی جنبش سه گانه منطقه‌ای دهه قبل از کودتای رضاخان در سال 1299 تحت عنوان «جنبش جنگل کوچک‌خان و جنبش شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و جنبش کلنل پسیان در خراسان» بپردازیم و برای آسیب‌شناسی فرایند دوم «استراتژی پیشاهنگی» در ایران مجبوریم به آسیب‌شناسی «حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان پیشه‌وری» در دهه 20 بپردازیم، بی‌شک برای آسیب‌شناسی فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» در ایران در نیم قرن حیات این استراتژی، راهی جز تحلیل فراز و فرود سازمان مجاهدین خلق برای ما باقی نمی‌ماند.

3 - جنبش‌های مسلحانه و قهرآمیز ستارخان و باقرخان که باعث فتح تهران و پیروزی انقلاب دوم مشروطیت گردید جزء «استراتژی عملی پیشرو» می‌باشند، نه جزء «استراتژی عملی پیشاهنگ»، البته به موازات شکست انقلاب مشروطیت و جنبش عملی پیشرو ستارخان و باقرخان با ظهور جنبش‌های سه مؤلفه‌ای منطقه کوچک‌خان در گیلان و شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و کلنل پسیان در خراسان، برای اولین بار «جنبش عملی پیشاهنگی» توانست به عنوان گفتمان مسلط استراتژی جامعه ایران درآید.

4 - تفاوتی که بین «جنبش عملی پیشاهنگی» فرایند اول دهه آخر قرن سیزدهم هجری (از فتح تهران تا کودتای 1299 رضاخان – سیدضیاء) با «جنبش عملی پیشرو ستارخان – باقرخان» وجود داشت این بود که برعکس «جنبش‌های عملی پیشرو»، جنبش‌های سه شاخه‌ای پیشاهنگ دهه قبل از کودتای رضاخان – سیدضیاء در سال 1299:

اولاً دارای استراتژی مشخص تعریف و تبیین و تدوین شده بودند.

ثانیاً دارای ایدئولوژی مشخص بودند.

ثالثاً به لحاظ نظام سیاسی و نظام اقتصادی و نظام اجتماعی، دارای برنامه‌های از قبل تنظیم شده بودند. البته طرح این موارد در اینجا به معنای «داوری ارزشی» از طرف ما در مقایسه بین دو استراتژی در فرایند اول نیست، بلکه فقط هدف «داوری ساختاری» آنها می‌باشد.

به هر جهت، سه شاخه «جنبش‌های منطقه‌ای استراتژی پیشاهنگ» در فرایند اول در دهه پیشاکودتای رضاخان به موازات شکست انقلاب مشروطیت در جامعه ایران به صورت منطقه‌ای و بدون بسترسازی نظری قبلی برای اولین بار ظهور پیدا کردند. باز هم بر این نکته تاکید می‌کنیم که وجه تمایز جنبش‌های عملی پیشروئی انقلاب مشروطیت با جنبش‌های عملی پیشاهنگی پیشاکودتای رضاخان در تاریخ 150 ساله حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران این بود که «جنبش‌های عملی پیشرو مشروطیت» از جنبش تنباکو تا قیام ستارخان و باقرخان دارای عقبه نظری قبلی جنبش فرهنگی قرن نوزدهم بودند، اما جنبش‌های سه شاخه‌ای عملی پیشاهنگی پیشاکودتای رضاخان، دارای عقبه نظری و ذهنی پیشاهنگی نبودند و تمامی نهضت‌های فرهنگی پیشاهنگی از نهضت تقی ارانی تا کسروی و صادق هدایت و غیره در مرحله پساجنبش عملی پیشاهنگی سه مؤلفه‌ای فوق صورت گرفته است.

5 - «استراتژی تحزب‌گرایانه لنینیستی» که از بعد از انقلاب اکتبر 1917 روسیه توسط جریان‌های مختلف مارکسیست - لنینیستی ایرانی از گروه 53 نفری تقی ارانی گرفته تا حزب کمونیست و حزب توده و غیره اعم از راست و چپ آنها همگی تابع «استراتژی پیشاهنگی» نظری بوده‌اند، به همین دلیل بود که از نیمه دوم دهه 50 پس از ضربه حمید اشرف و بهرام آرام در آبان 55 دیدیم که جریان‌های پیشاهنگ چریکی فرایند سوم در سه شکل مذهبی و مارکسیستی و ملی، یک شبه تفنگ خود را بر زمین گذاشتند و از «استراتژی پیشاهنگی چریک‌گرائی رژی دبره‌ای» به «استراتژی تحزب‌گرایانه طراز نوین لنینیستی» روی آوردند و از فردای انقلاب 57 باز به مجرد بازگشت به کشور و آزادی از زندان‌ها و فراهم شدن شرایط اجتماعی، دوباره همین جریان‌های تحزب‌گرایانه طراز نوین لنینیستی لباس مسلحانه و چریکی به تن کردند و تفنگ‌های مانده بر زمین خود را بر دوش گرفتند؛ اما باز از سال 61 و 62 به موازات شکست «استراتژی چریک‌گرائی و مبارزه مسلحانه» سازمان مجاهدین خلق در مرحله پسا 30 خرداد سال 60 با خروج از کشور، به خصوص از بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1992 آنها رویکرد تحزب‌گرایانه جهت کسب قدرت سیاسی حاکم در دستور کار خود قرار دادند.

6 - استراتژی پارلمانتاریستی دهه 20 (که تا کودتای 28 مرداد 32 ادامه داشت) و تحت شخصیت کاریزماتیک دکتر محمد مصدق توانست به دستاوردهای بزرگی در عرصه نهضت ملی کردن صنعت نفت در ایران و در جهان دست پیدا کند (که در ادامه آن توسط نهضت مقاومت ملی دوم و سوم و نهضت آزادی مهندس مهدی بازرگان این استراتژی پارلمانتاریستی به مدت بیش از نیم قرن در تاریخ حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران ادامه پیدا کرد) در چارچوب همان «استراتژی پیشروئی – سیاسی» فرایند دوم قابل تفسیر می‌باشد.

7 - در عرصه «استراتژی پیشگامی» آنچنانکه «جنبش آگاهی‌بخش ارشاد شریعتی» در سال‌های 47 تا 51 به عنوان مؤلفه فرهنگی – سیاسی «استراتژی پیشگامی» قابل تفسیر می‌باشد، «حرکت سازمان‌گرایانه و تحزب‌گرایانه و جنبشی 41 ساله گذشته سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران به عنوان مؤلفه سازمان‌گرایانه جنبشی استراتژی پیشگامی» قابل تفسیر می‌باشند، چراکه کار بزرگی که «استراتژی سازمان‌گرایانه جنبشی پیشگامی» (در دو فرایند سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته) در جامعه ایران انجام داده‌اند، این بوده است که رویکرد «دموکراسی – سوسیالیستی» اقبال و شریعتی را از لای کتاب‌ها وارد عرصه ماجراهای اجتماعی سیاسی کرده‌اند.

فراموش نکنیم که اندیشه‌های معلم کبیرمان شریعتی حتی تا سال 56 و هجرت دوم او به اروپا از عرصه کلاس و کتاب و سخنرانی تجاوز نکرد و هرگز در زمان حیات بیولوژیک او اندیشه‌های شریعتی نتوانست حتی گامی فراسوی کتاب و نوشته و سخنرانی بگذارد. هر چند که شریعتی از بعد از ضربه اول شهریور سال 50 (سازمان مجاهدین خلق توسط ساواک شاه و خیانت شاه مراد دلفانی که منجر به دستگیری بیش از 80% کادرهای رهبری و بیش از 80% کادرها و اعضاء میانی سازمان مجاهدیk خلق ایران گردید) و به ویژه از بعد از شهادت کادرهای رهبری این سازمان (از فروردین تا خرداد 51 به دست رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی) توسط دو کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» (که بعداً توسط جزوه حسن و محبوبه دنبال گردید) تلاش وسیعی کرد تا با اعلام شعار «آنان که رفتن کار حسینی کردند و آنان که مانده‌اند باید کار زینبی کنند و گرنه یزیدی‌اند»، با بسترسازی جهت استحاله «استراتژی مسلحانه و چریکی و پیشاهنگی» سازمان مجاهدین خلق شرایط جهت خروج اندیشه‌ها و نظریه‌های خود از عرصه کلاس و نوشته و کتاب به صحنه اجتماعی و ماجراهای سیاسی فراهم نماید که صد البته در این رابطه شریعتی شکست خورد.

قابل ذکر است که از بعد از ضربه اپورتونیستی جریان محمدتقی شهرام (که پس از فرار او در 12 اردیبهشت 52 از زندان ساری توسط همکاری ستوان احمدیان و شهادت رضا رضائی در 25 خرداد 52 و انتشار «جزوه سبز» و مقاله «پرچم مبارزه ایدئولوژیک را برافراشته‌تر داریم» توسط محمدتقی شهرام در پائیز 52 و ترور مجید شریف واقفی در 16 اردیبهشت 54 توسط محسن سیاه کلاه و وحید افراخته و محسن خاموشی ادامه پیدا کرد) و بعد از آزادی معلم کبیرمان شریعتی از زندان و قبل از هجرت دوم شریعتی به اروپا (در اردیبهشت 56) شهید محمد اکبری آهنگران تلاش کرد تا اندیشه و رویکرد شریعتی را در شاخه مذهبی جدا شده از سازمان مجاهدین خلق مارکسیست شده مادیت تشکیلاتی بخشد، اما به علت:

اولاً شهادت زودرس شهید محمد اکبری آهنگران در کنار سرور آلادپوش و مجتبی آلادپوش.

ثانیاً تلاش شاخه مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه و سعید شاهسوند در همین زمان جهت بازتولید حرکت سازمان مجاهدین خلق در چارچوب «استراتژی پیشاهنگی و چریک‌گرائی» گذشته رهبران اولیه مجاهدین خلق.

ثالثاً عدم توانائی شهید محمد اکبری آهنگران (به علت ضعف تئوریک) جهت مرزبندی تئوریک در عرصه استراتژی و ایدئولوژی با «استراتژی چریک‌گرائی و مسلحانه» و با «ایدئولوژی انطباقی اسلامی» رهبری اولیه مجاهدین خلق (مبانی تئوریک استراتژی و ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق توسط مؤسسین اولیه این سازمان اعم از شهید محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن و عبدالرضا نیک بین عبدی و اصغر بدیع زادگان و از بعد از ضربه شهریور 50 و شهادت رهبران سازمان در زندان توسط مسعود رجوی، تنها کادر رهبری اعدام نشده شاخه ایدئولوژیک سازمان تدوین یافته است).

رابعاً هر چند شریعتی در پیوند تنگاتنگ با شهید محمد اکبری آهنگران و تغذیه تئوریک آنها توسط نامه‌ها و جزوه «پرسش و پاسخ» که به صورت حضوری با شهید محمد اکبری آهنگران انجام می‌گرفت، تلاش می‌کرد تا تئوری و اندیشه و نظریات خودش را از عرصه عام و مجرد و کلی به صورت مشخص و کنکریت (در چارچوب حرکت سازمان‌گرایانه و تشکیلاتی شاخه جدا شده محمد اکبری آهنگران که همراه با سرور و مجتبی آلادپوش بودند) درآورد، ولی در این رابطه نه شریعتی و نه شهید محمد اکبری آهنگران از آنچنان پتانسیل لازم جهت مرزبندی کردن تئوریک در عرصه «استراتژی مسلحانه چریک‌گرائی شهری» و «ایدئولوژی انطباقی» رهبری اولیه مجاهدین خلق برخوردار نبودند.

8 - از بعد از ضربه رهبری سازمان مجاهدین خلق در اول شهریور سال 1350 و فرار موفقیت‌آمیز شهید رضا رضائی از دست ساواک و بازسازی رهبری سازمان مجاهدین خلق در سال 51 توسط رضا رضائی (با سه نفر رضا رضائی، بهرام آرام، کاظم ذوالانوار) و ارسال نامه رضا رضائی به خارج از کشور جهت تقاضای نیرو از خارج کشور، این رهبری توسط عملیات بزرگ سال 51 معروف به «عملیات نیکسون» تا اندازه‌ای توانست یاس ضربه (سیاسی و تشکیلاتی و استراتژی و ایدئولوژیک مجاهدین خلق) را بر طرف نماید، اما خود «عملیات نیکسون» سازمان مجاهدین خلق (در سال 51 توسط رهبری جدید، رضا رضائی و بهرام آرام و کاظم ذولانوار) بسترساز ضربه بعدی ساواک به سازمان گردید که شهادت رضا رضائی در 25 خرداد سال 52 به صورت تصادفی در منزل مهدی تقوائی، یکی از پس‌لرزه‌های آن عملیات بزرگ سازمان بود، اما مهمتر از همه اینکه «عملیات بزرگ نیکسون» در سال 51 باعث گردید تا پیشنهاد شهید محمود شامخی که (پس از فراخوانی رضا رضائی از خارج کشور به ایران آمده بود) در چارچوب جمعبندی خود از ضربه شهریور 50 سازمان (برعکس رضا رضائی و بهرام آرام و کاظم ذوالانوار که معتقد بودند که ضربه شهریور 50 یک ضربه صرف تشکیلاتی توسط نفوذ شاه مراد دلفانی صورت گرفته است) ضربه شهریور 50 سازمان مجاهدین خلق را به صورت عمودی تبیین و تحلیل می‌کرد (نه مانند رضا رضائی و کاظم ذوالانوار و بهرام آرام به صورت افقی) و برعکس رهبری جدید سازمان مجاهدین خلق معتقد به تعطیلی مبارزه مسلحانه و حرکت چریک‌گرائی مجاهدین و بازسازی تئوری این سازمان در عرصه استراتژی و ایدئولوژی بود، نادیده گرفته شود و شرایط برای رشد و غلبه جریان محمدتقی شهرام پس از فرار از زندان ساری (در 12 اردیبهشت 52) فراهم بشود.

هر چند که شهید رضا رضائی در مدت 43 روز قبل از شهادتش (شهادت رضا رضائی در 25 خرداد 52 در منزل مهدی تقوائی صورت گرفت) به شدت از ورود و سلطه جریان محمدتقی شهرام بر مرکزیت سازمان جلوگیری می‌کرد و بر خصلت‌های شخصی محمدتقی شهرام تاکید داشت؛ اما شهادت رضا رضائی و تیپ تئوریک محمدتقی شهرام و فقر تئوریک بهرام آرام و مجید شریف واقفی و دیگر کادرها و اعضای سازمان مجاهدین خلق باعث گردید تا از پائیز 52 شرایط جهت تثبیت رهبری محمدتقی شهرام بر مرکزیت و تشکیلات سازمان مجاهدین خلق و در ادامه آن حرکت‌های اپورتونیستی نظری و عملی و تشکیلاتی او در سایه «جزوه سبز» و مقاله «پرچم مبارزه ایدئولوژیک را برافراشته داریم» و بالاخره «بیانیه تغییر ایدئولوژی» او فراهم بشود.

9 - عامل اصلی که باعث تثبیت رهبری محمدتقی شهرام بر سازمان مجاهدین خلق گردید، برعکس آنچه که شهید رضا رضائی و بعداً شهید مجید شریف واقفی و شهید مرتضی صمدیه تحلیل می‌کردند، یک «نقش فردی با بازی‌گری شهرام و جایگاه کاریزماتیک او و تیپ تئوریک» او نبود، بلکه آنچنانکه شهید محمود شامخی مدعی بود «عامل اصلی بسترساز این فراز فرودها در سازمان مجاهدین خلق جایگاه و عوامل عمودی ضربه شهریور 50 سازمان مجاهدین خلق بوده است نه عوامل افقی» مثل نفوذ شاه مراد دلفانی و در ادامه آن ساواک به تشکیلات مجاهدین خلق، بی‌شک اگر سازمان مجاهدین از سال 51 و پس از بازگشت محمود شامخی از خارج کشور طبق پیشنهاد او عملیات مسلحانه و چریک‌گرائی شهری تعطیل می‌کردند و به «آسیب‌شناسی تئوریک و عمودی» ضربه 51 می‌پرداختند، قطعاً و جزما فاجعه انحراف اپورتونیستی محمدتقی شهرام اتفاق نمی‌افتاد.

 

ادامه دارد