درس‌هائی از تاریخ – قسمت سی و نه

علل و دلایل شکست «استراتژی پیشاهنگی» در یک قرن گذشته حیات جنبش سیاسی ایران

 

قابل الذکر که هر چند در مرحله «پساانقلاب اول مشروطیت» جریان‌های مسلحانه تحت رهبری ستارخان و باقرخان در جامعه ایران وجود داشته است و به موفقیت‌هائی هم دست پیدا کرده‌اند، با همه این احوال در چارچوب تعریفی که از استراتژی پیشاهنگ کرده‌ایم، آن جریان‌های مسلحانه مشروطیت دوم «جزء جریان‌های پیشرو به حساب می‌آیند نه جریان‌های پیشاهنگ» و دلیل این امر همان است که جریان مسلحانه ستارخان و باقرخان از «خواستگاه قاعده هرم جامعه ایران سر برآورده است نه از بدنه و رأس هرم جامعه ایران.»

به همین دلیل این جریان توانست مانند نهضت ملی کردن صنعت نفت ایران - دکتر محمد مصدق - توده‌های جامعه ایران را بسیج کند و به صورت ملی (نه منطقه‌ای) فراگیر گردد؛ و عامل پیروزی و سرنگونی استبداد محمدعلی شاه بشود و تهران را فتح نماید و دوران استبداد صغیر را به پایان برساند. هر چند که حرکت آنها فاقد تئوری همه جانبه و برنامه آلترناتیوی بود، چراکه آنچنانکه قبلاً هم به اشاره در مقاله «الفبای پیشگامی در جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» مطرح کرده‌ایم، مشخصه اصلی پیشگامی و وجه تمایز آن با پیشاهنگی در عرصه استراتژی، در این است که «پیشگامی تنها در چارچوب مدل و تئوری و برنامه و استراتژی آلترناتیوی قابل تعریف است، در صورتی که پیشروئی به علت خواستگاه توده‌ای آنها، تنها پژواک سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی قاعده جامعه می‌باشند؛ و به همین دلیل هرگز نباید از جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران انتظار تولید تئوری و مدل و استراتژی و گفتمان آلترناتیو داشت.» در نتیجه برعکس مبارزه پیشگامی که از «چه باید کرد و چه باید باشد؟» شروع می‌شود، در مبارزه پیشروئی از «چه نباید کرد و چه نمی‌خواهیم؟» آغاز می‌گردد.

به همین دلیل جریان قیام مسلحانه ستارخان و باقرخان در مشروطیت دوم، جزء جریان‌های پیشرو می‌باشد نه جریان‌های پیشاهنگ. بر این مطلب بیافزائیم که نخستین جریان پیشاهنگ عملی یا مسلحانه در تاریخ 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران، جریان سه شاخه‌ای قیام‌های دهه آخر قرن سیزدهم هجری می‌باشد که از فتح تهران تا کودتای انگلیسی رضاخان ادامه داشتند و البته درست در سال 1300 این جریان‌ها توسط رضاخان سرکوب شدند، مشخصه این فرایند از استراتژی پیشاهنگی، حرکت 150 ساله تحول‌خواهانه مردم ایران در این بود که:

اولاً هر سه شاخه این فرایند پیشاهنگی، یعنی هم قیام کوچک‌خان در گیلان و هم قیام شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و هم قیام کلنل پسیان در خراسان، «مرکزیت‌گریز و منطقه‌ای بودند» و همین آفت عامل شکست این سه شاخه فرایند اول پیشاهنگی گردید، چراکه محدودیت منطقه‌ای دایره قیام آنها باعث گردید تا علاوه بر محرومیت از حمایت دیگر شاخه‌های قیام سه گانه فوق، فراگیر شدن این جنبش‌ها به صورت ملی و فرامنطقه‌ای در جامعه ایران غیر ممکن گردد؛ و بدین ترتیب بود که رضاخان که توسط ارتش کلاسیک تحت الامر از طرف امپریالیسم انگلیس حمایت می‌شد، با تکیه بر استراتژی دولت – ملت توانست به راحتی تمامی این قیام‌ها را سرکوب نماید و شرایط برای استبداد و دولت متمرکز توتالیتر خود بر جامعه ایران فراهم نماید.

ثانیاً هر سه این قیام‌های منطقه‌ای و مرکزگریز و غیر ملی، تحت تأثیر یکطرفه نظری و عملی انقلاب اکتبر 1917 روسیه بودند؛ و همین امر باعث شده بود تا این سه جریان نتوانند در عرصه دینامیزم درونی جامعه خود رشد نمایند. تکیه و اعتماد آنها بر دینامیزم برونی و در رأس آنها رهبران انقلاب اکتبر 1917 روسیه باعث شده بود تا هژمونی و رهبری این سه جریان نتوانند «به جوهر اصلی دینامیزم درونی جامعه ایران و حتی منطقه خود پی ببرنند» در نتیجه بیگانگی آنها از دینامیزم درونی جامعه ایران و اتصال آنها با دینامیزم انقلاب اکتبر روسیه باعث گردید که سه جریان فرایند اول استراتژی پیشاهنگی در جامعه ایران نسبت به جوهر همگانی و فرامنطقه‌ای جامعه ایران ناآشنا بشوند.

ثالثاً از آنجائیکه قیام‌های منطقه‌ای فرایند اول «استراتژی پیشاهنگی» در جامعه ایران (در نماد سه قیام منطقه‌ای کوچک‌خان در گیلان و کلنل پسیان در خراسان و شیخ محمد خیابانی در آذربایجان) معلول سه فاکتور شکست انقلاب مشروطیت و فونکسیون جنگ بین‌الملل اول و فونکسیون انقلاب اکتبر 1917 روسیه بودند، همین امر باعث گردید تا هر سه قیام فوق به صورت یکطرفه متأثر از جوهر دموکراتیک و جوهر سوسیالیستی و استراتژی حزب – دولت لنین در انقلاب اکتبر 1917 روسیه بشوند بطوریکه در مقایسه با شعار ملی کردن صنعت نفت ایران دکتر محمد مصدق در فرایند بعد از جنگ بین‌الملل دوم، از آنجائیکه شعار ملی کردن صنعت نفت ایران دکتر محمد مصدق قدرت بسیج توده‌ای داشت، همین توان بسیج توده‌ای شعار ملی کردن صنعت نفت ایران عامل اصلی پیروزی مصدق بر امپریالیسم انگلیس شد، آنچنانکه طوفان بسیج‌گری این شعار به حدی قدرتمند بود که حتی دربار رژیم توتالیتر پهلوی را هم با خود برد؛ و دربار پهلوی هم مجبور شد تا در نهایت به حمایت از این شعار مصدق، در راستای ملی کردن صنعت نفت ایران بپردازد؛ و در عرصه بین‌المللی آنچنان شعار ملی کردن صنعت نفت ایران مصدق پتانسیل بسیج کننده توده‌ای داشت که به عنوان شعار جنبش‌های رهائی‌بخش خلق‌های کشورهای پیرامونی درآمد. بطوریکه با تاسی از شعار ملی کردن صنعت نفت ایران دکتر محمد مصدق بود که در مصر شعار «ملی کردن کانال سوئز» توسط جمال عبدالناصر مطرح شد و در شیلی شعار «ملی کردن صنعت مس شیلی» توسط آلنده مطرح گردید؛ و بالاخره در ادامه این حرکت توفنده و رهائی‌بخش و ضد امپریالیستی دکتر محمد مصدق بود که جنبش‌های رهائی‌بخش خلق‌های کشورهای پیرامونی یکی پس از دیگری در چارچوب «استراتژی پیشاهنگی» قیام مسلحانه و چریک‌گرائی و ارتش خلقی و حزب – دولت طراز نوین لنینیستی به پیروزی رسیدند.

البته از آنجائیکه جوهر تمامی جنبش‌های رهائی‌بخش خلق‌های کشورهای پیرامونی در فرایند پس از جنگ بین‌الملل دوم «صورت پیشاهنگی و افقی» داشت، این انقلاب‌ها و جنبش‌ها نتوانستند آنچنانکه در جریان حرکت مصدق در جامعه خودمان دیدیم از فرایند افقی بسیج توده‌ها وارد فرایند عمودی در چارچوب مدل دموکراسی- سوسیالیستی توسط جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین بشوند و بدین ترتیب بود که تمامی این «جنبش‌ها و انقلاب‌های افقی پیشاهنگی» در فرایند پس از جنگ دوم بین‌الملل گرفتار «حصار استراتژی حزب – دولت لنینیستی» شدند و همین آفت و حصار باعث گردید تا به موازات قربانی شدن دموکراسی در پای سوسیالیسم دولتی در این کشورها، حرکت افقی در پای حرکت عمودی ذبح گردد و سوسیالیسم حزب - دولت لنین سر از سرمایه‌داری تهاجمی امروز چین و روسیه درآورد. آنچنانکه دیدیم که با فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی در دهه آخر قرن بیستم، تمامی این انقلاب‌ها و جنبش‌ها مانند بازی دومینو فرو ریختند و جای خود را به نظام سرمایه‌داری دادند.

پر واضح است که علت شکست تمامی جنبش‌ها و انقلاب‌های فرایند دوم پیشاهنگی در جهان و در کشور ما «عدم پیوند دیالکتیکی بین دو جنبش دموکراتیک و سوسیالیستی، یا دو جنبش افقی و عمودی در چارچوب مدل حزب – دولت لنینیستی بوده است» که البته آفت اصلی مدل حزب – دولت لنینیستی که باعث شکست انقلاب اکتبر روسیه و فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی و شکست تمامی جنبش‌ها و انقلاب‌های رهائی‌بخش خلق‌های کشورهای پیرامونی در قرن بیستم گردید، «همان رویکرد پیشاهنگی به جوهر انقلاب بود که بسترساز قربانی کردن دموکراسی در پای هیولای سوسیالیست حزب – دولت لنینی شد»؛ و یا به عبارت دیگر «معلول نادیده گرفتن تئوری دموکراسی- سوسیالیستی بود» که مطابق آن تنها مکانیزم تحقق و دستیابی به سوسیالیسم، دموکراسی می‌باشد و هر مسیر دیگری غیر دموکراسی جهت دستیابی به سوسیالیسم سورنا از دهان گشادش نواختن می‌باشد؛ و البته اگرچه لنین در مبارزه تئوریک خود با روزا لوگزامبورگ بر دموکراسی به عنوان تنها مسیر و مکانیزم دستیابی به سوسیالیسم تکیه داشت اما در عمل به علت آلوده شدن او به «استراتژی پیشاهنگی حزب طراز نوین» و «جانشین کردن حزب پیشاهنگ به جای طبقه کارگر» دیدیم که او از بدو نهادینه کردن انقلاب اکتبر 1917 با انحلال مجلس موسسان و محدود کردن حق انتخاب کردن و انتخاب شدن به طبقه کارگر روسیه، دموکراسی را در پای هیولای حزب - دولت به قدرت رسیده، رسماً و علناً قربانی کرد و شرایط برای ذبح «حرکت افقی یا دموکراتیک» در جامعه اتحاد جماهیر شوروی فراهم کرد.

لذا همین امر عامل اصلی شکست انقلاب اکتبر 1917 روسیه توسط خود لنین شد که البته سنتز شکست انقلاب اکتبر روسیه توسط خود لنین، ظهور هیولای توتالیتر استالینی و سیطره بین‌الملل سوم و چهارم بر جنبش کارگری جهانی شد که در نهایت علاوه بر شکست تمامی انقلاب‌ها و جنبش‌های رهائی‌بخش پیشاهنگ خلق‌های کشورهای پیرامونی که همگی آنها برای آزادی و برابری مبارزه می‌کردند، باعث فروپاشی هیولای توتالیتر حزب – دولت‌های قرن بیستم در دهه آخر قرن بیستم گردید.

باری به همین دلیل جریان اول پیشاهنگی تاریخ ایران که در نماد سه قیام کوچک‌خان در گیلان و کلنل پسیان در خراسان و شیخ محمد خیابانی در آذربایجان نمود پیدا کردند، گرفتار آفت: بحران تئوریک و بحران استراتژی و بحران ایدئولوژی در عرصه «جداسازی بین دو مؤلفه افقی و عمودی» یا دو «وظایف دموکراتیک و سوسیالیستی» و در نهایت ورطه استراتژی حزب – دولت لنینسیتی شد؛ و همین آفت‌ها باعث گردید تا این جریان‌های سه گانه فرایند اول «استراتژی پیشاهنگی» جامعه ایران در چارچوب توافق بین‌المللی و حمایت امپریالیسم انگلیس از رضاخان، توسط رضاخان سرکوب و نابود بشوند.

14 - عامل اصلی شکست استراتژی پیشاهنگی در طول بیش از یک قرن گذشته تاریخ حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران در فرایندهای مختلف آن، از فتح تهران دهه پیشاکودتای رضاخان- سیدضیاء تا امروز عبارتند از:

الف - عدم توجه به اینکه فدراتیو، دموکراسی نیست و ایران فدراتیو به دموکراسی نمی‌انجامد و فدراتیو با دموکراسی متفاوت می‌باشد.

ب - عدم توجه به اینکه پروسس افقی یا تحقق دموکراسی در یک جامعه باید از پائین شروع بشود. آنهم در شکل «دموکراسی مشارکتی» و یا «دموکراسی شورائی» و یا «دموکراسی مستقیم» نه دموکراسی غیر مستقیم یا دموکراسی لیبرالیستی و یا دموکراسی پارلمانتاریستی. طبیعی است که مکانیزم دستیابی به چنین دموکراسی در جامعه، تزریق دموکراسی از بالا نمی‌باشد. فراموش نکنیم که بحران دموکراسی، چه در دایره حزب - دولت‌های سوسیالیستی باشد و چه در دایره دموکراسی - لیبرالیستی کشورهای متروپل مولود همین صورت «دموکراسی غیر مستقیم و تزریق از بالا می‌باشد.»

بی‌شک برای دستیابی به «دموکراسی مستقیم» یا «دموکراسی از پائین» یا «دموکراسی مشارکتی»، جامعه «نیازمند به جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین می‌باشد»؛ و تا زمانیکه در یک جامعه، جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین شکل نگیرد، امکان «دموکراسی از پائین» یا «دموکراسی مستقیم» یا «دموکراسی مشارکتی» وجود ندارد؛ که صد البته جریان‌های تابع استراتژی پیشاهنگی نه اعتقاد به جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین دارند و نه توان ایجاد و دستیابی به آن، چراکه در چارچوب استراتژی و تئوری پیشاهنگی، آن‌ها مطابق تئوری حزب طراز نوین لنینی معتقد به جایگزینی پیشاهنگ به جای طبقه و توده‌ها هستند.

ج - عدم توجه جریان‌های تابع استراتژی پیشاهنگی به ساختاری و تاریخی بودن ستم در جامعه ایران، زیرا اینها با عمده کردن یک ستم مجبور می‌شوند تا ستم‌های دیگر ساختاری و تاریخی را در پایان ستم ذبح و قربانی کنند. فراموش نکنیم که در چارچوب ساختاری و تاریخی دانستن ستم در جامعه ایران مجبور می‌شویم تا به آرایش ستم‌های مختلف ساختاری و تاریخی جامعه ایران اعم از: ستم طبقاتی و ستم سیاسی و ستم فرهنگی و مذهبی و ستم ملی و قومیتی و غیره بپردازیم، طبیعی است.

د – عدم توجه به این اصل که «رادیکالیزم» باید در عرصه تئوری و برنامه حتماً «آلترناتیو داشته باشد» و «پیشاهنگ باید رادیکالیزم باشد، نه انقلابی»، انقلابی بودن مال توده‌ها است نه پیشاهنگ و پیشرو و پیشگام و این «توده‌های آگاه شده» هستند که انقلابی می‌شوند و با انقلابی شدن توده‌های است که جامعه انقلاب می‌کنند، نه اینکه انقلاب باعث انقلابی شدن جامعه می‌گردد. در نتیجه مطابق این رویکرد برای انقلاب کردن اول باید جامعه انقلابی توسط پروسس و مبارزه آگاهی‌بخش ایجاد کنیم و بعداً در این جامعه انقلابی توسط توده‌های انقلابی، انقلاب از پائین جامعه تکوین پیدا می‌کند؛ و بدین ترتیب است که برای اینکه پیشاهنگ رادیکالیزم باشد نه انقلابی، باید آنچنانکه شهید محمد حنیف‌نژاد می‌گفت: «قبل از اینکه پیشاهنگ دست‌های خود را مسلح به اسلحه بکند، باید تئوری و اندیشه خود را مسلح نماید و اگر قبل از مسلح کردن اندیشه‌های خود، پیشاهنگ دست‌های خود را مسلح سازد، ای بسا آن اسلحه‌ها را به طرف خود نشانه‌گیری نماید

 

ادامه دارد