درس‌هائی از تاریخ - قسمت دوازدهم

جنبش مشروطه: پروژه‌ای ناتمام؟ یا پروسه‌ای فرایندی؟

 

ز - آفت سوم پروسه فرایندی جنبش مشروطه در پنج فرایندش از جنبش تنباکو تا این زمان:

آفت سوم پروسه جنبش فرایندی مشروطه عبارت است از: نادیده گرفتن اصل همبستگی اجتماعی جامعه ایران در چارچوب جنبش‌های مطالباتی بر پایه عدالت و آزادی. به این ترتیب که در پروسه مبارزه چهار مؤلفه‌ای ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استعماری و ضد استحماری جنبش مطالباتی مشروطه از آنجائیکه بُعد ضد استبدادی بر علیه قدرت سیاسی مرکزی و بُعد ضد استحماری بر علیه ارتجاع مذهبی پر رنگ‌تر از دو بُعد دیگر یعنی مبارزه ضد استعماری و ضد استثماری بوده است (که البته در رابطه با دو بعد مبارزه ضد استبدادی و ضد استحماری باز این بعد مبارزه ضد استبدادی بر علیه دولت مرکزی بوده که جنبه پر رنگ‌تری داشته است)، به همین دلیل این امر باعث گردیده است تا در عرصه مبارزه ضد استبدادی با دولت مرکزی علاوه بر اینکه اصل همبستگی ملی و اجتماعی جامعه ایران مورد چالش کشیده بشود به علت کم رنگی مبارزه ضد استعماری شرایط جهت دخالت قدرت‌های امپریالیستی فراهم بشود آنچنانکه گاها این دخالت امپریالیستی قدرت‌های بیرونی تعیین کننده می‌شدند تا آنجا که منهای بست نشستن در سفارتخانه‌های روس و انگلیس و پذیرائی شبانه و روزی توسط رستوران‌های بیابانی این سفارتخانه‌ها بودند که اصلا پلاتفرم حرکت مبارزین را دیکته می‌کردند و طبیعی است که در شرایطی که خود قدرت‌های برونی امپریالیستی در عرصه تقسیم بازارها جهانی با هم تضاد و کشمکش داشتند، این تضاد و کشمکش وارد جنبش مطالباتی مردم ایران نیز بشود.

آنچنانکه در خصوص تضاد بین دو جریان روحانیت فقاهتی (که یک جریان همان مشروعه خواهان تحت هژمونی شیخ فضل الله نوری بودند و جریان دیگر جریان مشروطه خواه بودند که تحت هژمونی سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی در شهر تهران قرار داشتند) هر کدام از سفارت‌های روس و انگلیس از یکی از این دو جناح حمایت شش دانگه می‌کردند و تلاش می‌کردند تا تضاد بین خود بر سر تقسیم بازار ایران توسط تضاد دو جناح روحانیت حل کنند و این مساله نه تنها در فرایند اول مشروطیت وجود داشت بلکه تا آخر دهه قرن 13 که جنبش مشروطیت وارد فرایند جنبش‌های قومی و منطقه‌ای شد، وجود داشت چراکه در فرایند سوم جنبش مشروطه در دهه آخر قرن سیزدهم از آنجائیکه شرایط جهانی اعتلای این جنبش‌های منطقه‌ای برمی‌گشت به دوران جنگ بین‌الملل اول، با عنایت به اینکه در جنگ بین‌الملل اول پس از شکست امپراطوری عثمانی کشورهای فاتح امپریالیستی در این جنگ جهت جلوگیری از تکوین امپراطوری جدید اسلامی در منطقه خاورمیانه کوشیدند که کشورهای بزرگ مسلمان که شامل امپراطوری عثمانی و ایران می‌شدند، تجزیه کنند که البته تجزیه ایران سهم روسیه بود آنچنانکه تجزیه عثمانی سهم سه قدرت دیگر یعنی انگلیس و فرانسه و آمریکا شد.

به همین دلیل بود که اصلا در فرایند سوم پروسه جنبش مشروطه که در دهه آخر قرن سیزدهم و در سال‌های پایانی جنگ بین‌الملل اول انجام گرفت از آنجائیکه مبارزه در این فرایند صورت منطقه‌ای به خود گرفت و هژمونی هر بخش از جنبش سعی می‌کرد در چارچوب منطقه خاص خودش جنبش مطالباتی خودش را محدود کند، این امر باعث گردید تا اصل همبستگی ملی جامعه ایران توسط این جنبش‌های منطقه‌ای به چالش کشیده شود در نتیجه این امر عامل شکست این جنبش‌های منطقه‌ائی در برخورد با دولت کودتائی مرکزی شد. البته از آنجائیکه آنچنانکه فوقا مطرح کردیم سیاست تجزیه کشور در دوران پایانی جنگ اول بین‌الملل جزء سیاست‌های امپریالیستی بود، لذا خواه یا ناخواه این استراتژی جنبش‌های منطقه‌ای در دوران پایان جنگ اول بین‌المللی که باعث نفی همبستگی ملی و اجتماعی جامعه ایران شد در راستای استراتژی تجزیه طلبانه کشورهای امپریالیستی فاتح جنگ بین‌الملل اول قرار گرفت و قطعا اگر انقلاب اکتبر در همین زمان در روسیه پیروز نمی‌شد کشور ایران تحت همین جنبش‌های منطقه‌ای که از گیلان کوچک خان گرفته تا آذربایجان شیخ محمد خیابانی و خراسان کلنل پسیان و کردستان و خوزستان و غیره ادامه داشت، تجزیه می‌شد چراکه علت تغییر استراتژی امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم انگلیس در پایان جنگ اول در خصوص تجزیه ایران تکوین اتحاد جماهیر شوروی و پیروزی انقلاب اکتبر بود که این امر باعث گردید تا جهت ایجاد دیوار آهنین در اطراف این کشور کمونیستی (به جای مناطق تجزیه شده ایران که تحت تاثیر مستقیم انقلاب اکتبر بودند) بر دولت مقتدر وابسته مرکزی تکیه کنند که مولود حاصل این تغییر استراتژی انگلیس در رابطه با ایران کودتای 1299 سید ضیاء طباطبائی و رضا خان بود که بالاخره همین کودتای و حمایت تمام عیار نظامی انگلیس از این کودتا، شرایط جهت سرکوب جنبش‌های منطقه‌ای فراهم کرد.

به هر حال در تحلیل نهائی آنچنانکه سیاست تجزیه ایران در دوران جنگ بین‌الملل اول قبل از پیروزی انقلاب اکتبر یک سیاست امپریالیستی بود، سیاست سرکوب جنبش‌های منطقه‌ای و مقابله با تجزیه ایران از بعد از تکوین انقلاب اکتبر نیز باز یک سیاست امپریالیستی بود، بنابراین هم اعتلای جنبش‌های منطقه‌ای دوران جنگ بین‌الملل اول در ایران «به صورت ناخواسته» در راستای سیاست تجزیه طلبانه امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم انگلیس قرار گرفت و هم رکود و سرکوب این جنبش‌ها توسط رضاخان میرپنج و کودتای نظامی 1299 جز استراتژی امپریالیسم انگلیس بود.

به همین دلیل هر چند در صداقت هژمونی این جنبش‌های منطقه‌ای نمی‌توان شک کرد ولی به علت همین آفت سوم پروسه فرایندی جنبش مشروطه یعنی عمده کردن مطالبات منطقه‌ای بر مطالبات ملی و مطلق کردن مبارزه ضد استبدادی و نادیده گرفتن مبارزه ضد استعماری همراه با نادیده گرفتن همبستگی ملی در عرصه جنبش‌های مطالباتی باعث گردید تا فرایند سوم پروسه جنبش مشروطه دچار شکست و بن بست کامل بشود.

البته در فرایند چهارم پروسه جنبش مشروطه تحت رهبری دکتر محمد مصدق به علت طرح شعار استراتژیک «ملی کردن صنعت نفت ایران» و عمده کردن «مبارزه ضد استعماری و رهائی‌بخش» این آفت سوم در مقطعی از بین رفت و مصدق در مرحله اول مبارزه رهائی‌بخش خود تحت لوای شعار «ملی کردن نفت ایران» کوشید حتی مبارزه ضد استبدادی خود را تحت لوای شعار «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» از کانال مبارزه ضد استعماری به انجام برساند که البته در این امر هم موفق شد بطوریکه در مرحله اول حرکتش نه تنها توانست ارتجاع مذهبی را همراه خود بکند و یا آن‌ها را مجبور به سکوت نماید، بلکه حتی دربار رژیم کودتائی پهلوی را هم به دنبال خود کشاند تا آنجا که علاوه بر اینکه چهار مرجع حوزه‌های فقاهتی (که شامل سیدمحمد تقی خوانساری، صدر، کوه کمره‌ای و فیض می‌شدند) از شعار ملی کردن صنعت نفت مصدق حمایت کردند.

آنچنان این شعار مصدق طوفانی بود که بروجردی هم توان مخالفت پیدا نکرد، در نتیجه مجبور به سکوت شد و در 26 اسفند 1330 زمانی که مصدق توانست ملی شدن نفت ایران را در مجلس شورای ملی و سنا به تصویب برساند، زمانی که جورج مک گی جهت اعتراض به تصویب این قانون در مجلس به ایران آمد و مستقیم از شاه خواست تا جلو قانون ملی شدن نفت را بگیرد، شاه خطاب به مک گی گفت «ناسیونالیسم ایران تحت رهبری دکتر محمد مصدق به قدری قوی شده است که اگر من مقابل آن مقاومت کنم سیل و طوفان به راه افتاده من را هم نابود خواهد کرد» و به همین دلیل بود که فرایند چهارم پرو سه جنبش مشروطه تحت رهبری دکتر محمد مصدق آنچنان این جنبش تحت تاثیر شعار ملی کردن نفت ایران فراگیر شد که همبستگی ملی و اجتماعی جامعه ایران در فرایند چهارم پروسه جنبش مشروطه از فرایند اول و دوم و سوم پروسه مشروطه فراگیرتر شد و همین فراگیری جنبش مقاومت ملی دکتر محمد مصدق در فرایند چهارم بود که عامل موفقیت مصدق گردید.

ولی نکته‌ای که در همین رابطه و در همین جا طرح آن خالی از عریضه نمی‌باشد اینکه در مرحله دوم حرکت مصدق در سال 31 از بعد از ملی کردن صنعت نفت، از آنجائیکه دکتر محمد مصدق از آغاز معتقد بود که «با اینکه امپریالیسم تازه نفس و فاتح دو جنگ بین‌الملل آمریکا با ملی شدن نفت ایران مخالف است اما او می‌تواند در عرصه مبارزه ضد استعماری و رهائی‌بخش خود بین دو قدرت امپریالیستی بین‌المللی آمریکا و انگلیس در رابطه با پروژه ملی کردن نفت ایران شکاف ایجاد کند» و همین امر باعث اشتباه استراتژیک دکتر محمد مصدق در مرحله دوم حرکتش از بعد از ملی کردن نفت ایران شد، چرا که این اشتباه تاکتیکی مصدق باعث گردید تا با جایگزین شدن امپریالیسم آمریکا به جای امپریالیسم انگلیس کشتیبان را سیاستی دگر پیدا کند، همین امر باعث گردید تا از مرحله بعد از فاتح شدن مصدق در خصوص ملی کردن نفت ایران با جایگزین شدن امپریالیسم تازه نفس آمریکا به جای امپریالیسم فرتوت انگلیس شرایط به ضرر مصدق در داخل و خارج تغییر کند و از آنجائیکه مصدق می‌کوشید تا با ایجاد شکاف بین دو امپریالیسم آمریکا و انگلیس مبارزه خود را جهت شکست امپریالیسم انگلیس با تکیه بر امپریالیسم آمریکا به انجام برساند، در نتیجه این اشتباه تاکتیکی باعث شد تا جاده جهت ورود امپریالیسم آمریکا فراهم گردد، چراکه از یک طرف دربار با هم دستی امپریالیسم آمریکا بستر کودتای نظامی بر علیه مصدق را هموار کرد و از طرف دیگر وحدت درون خلقی (با تحریک خارجی توسط ارتجاع مذهبی تحت هژمونی کاشانی و حمایت حوزه‌های فقاهتی تحت هژمونی بروجردی از کاشانی) به هم خورد.

البته مخالفت‌های اپورتونیستی بقائی و مکی هم به این آتش دامن زد تا آنجا که بالاخره تحت لوای کودتای 28 مرداد توسط «دربار – امپریالیسم آمریکا و ارتجاع مذهبی» مصدق شکست خورد و دربار و ارتجاع مذهبی و امپریالیسم پیروز شدند و به همین ترتیب بود که پروسه جنبش مشروطه برای بار دوم به محاق و رکود رفت و تا سال 42 - 40 که فرایند پنجم پروسه جنبش مشروطه با ورود خمینی به عرصه سیاست تکوین پیدا کرد، برای مدت 8 سال دیگر جنبش مشروطه در محاق و رکود قرار گرفت.

در فرایند پنجم پروسه جنبش مشروطه تحت رهبری خمینی همه چیز تغییر کرد چراکه خمینی که تا سال 42 و در کتاب «کشف الاسرار» خودش طرفدار مشروطه خواهان می‌دانست و از خط مدرس حمایت می‌کرد از بعد از مرگ بروجردی و برخوردهائی که شاه با حمایت از حکیم در نجف جهت انتقال مرجعیت از ایران به عراق در موضوع تعیین جانشین بروجردی کرد، در رابطه با مشروطه تغییر رویکرد داد چراکه آن برخورد شاه، خمینی را در موضع رودروئی با دربار قرار داد و از آنجائیکه شاه مترصد فرصتی بود تا با مرگ بروجردی رفرم تحمیلی دولت کندی و حزب دموکرات آمریکا در ایران عملیاتی نماید، از آنجائیکه در سر لوحه آن رفرم آزادی زنان و حق انتخاب شدن و انتخاب کردن زنان ایران قرار داشت، لذا شاه تحت لوای اعطای حق شرکت زنان در انتخابات انجمن‌های ایالتی ولایتی در سال 41 استارت این رفرم را زد.

در نتیجه همین اعطای حق رای به زنان در انتخابات انجمن‌های ایالتی ولایتی بود که باعث گردید تا خمینی با عَلم کردن حوزه‌های فقاهتی داخلی در برابر دربار شاه فاز سیاسی خود را آغاز کند و لذا از اینجا بود که فرایند پنجم پرو سه جنبش مشروطه تحت هژمونی خمینی تکوین پیدا کرد. اما نکته قابل توجه در این رابطه اینکه از مرحله‌ای که خمینی سکاندار این فرایند شد از آنجائیکه نسبت به تقسیم قدرت توسط دربار از بعد از مرگ بروجردی نا امید گردید، از موضع رویکرد مشروطه طلبی قبلی خود تغییر جهت داد و با پوشیدن لباس شیخ فضل الله نوری، رویکرد مشروعه خواهی شیخ فضل الله نوری را جایگزین رویکرد قبلی خود کرد و در راستای عملیاتی کردن شعار شکست خورده مشروعه شیخ فضل الله نوری، کوشید تئوری ولایت فقیه خود را از بعد از سرکوب قیام 15 خرداد و تبعید به نجف در سال 1348 تدوین نماید.

بدین ترتیب بود که با تغییر موضع خمینی از مشروطه مدرس به مشروعه شیخ فضل الله نوری فرایند پنجم پروسه جنبش مشروطه دچار یک تحول کیفی به راست شد آنچنانکه از سال 41 - 42 به بعد تا امروز این شعار مشروعه خواهی شیخ فضل الله نوری است که بر پروسه جنبش مشروطه حاکم می‌باشد و با این انحراف تاریخی جنبش مشروطه بود که از سال 41 - 42 تا امروز هر چه پیش می‌رویم فاصله‌ای بس عمیق بین اهداف و شعارها و مولفه‌های مبارزه مشروعه خواهان حاکم با مشروطه طلبان فرایند اول و دوم و سوم و چهارم بوجود می‌آید. آیا این پرو سه جایگزینی مشروعه خواهی شیخ فضل الله – خمینی ادامه پیدا می‌کند یا اینکه در فرایند هفتم باز این مشروطه خواهی است که بر مشروعه خواهی شیخ فضل الله – خمینی چیره خواهد شد؟ برای پاسخ به این سوال دوران ساز و سترگ باید منتظر آینده بنشینیم.

 

ادامه دارد