درسهائی از تاریخ
سلسله درسهائی در باب، بازشناسی تاریخ 150 سال گذشته جنبشهای عام اجتماعی ایران
قسمت هیجدهم
«آدرسهای، داده شده اشتباهی! در 150 ساله گذشته تاریخ جنبشهای عام اجتماعی ایران»
البته در تبیین این سه نوع مدل دینشناسی معیار ما رابطه تجربه دینی که همان وحی نبوی میباشد با تجربه باطنی یا عرفانی یا اگزیستانسی است، چراکه آنچنانکه قبلاً هم به اشاره در مانیفست مدل دینشناسی اقبال و شریعتی مطرح کردیم عمدهترین اصل جدائی و تفاوت، تجربه دینی یا وحی نبوی پیامبر اسلام از تجربه باطنی یا تجربه اگزیستانسی عرفا و اهل تصوف میباشد. به این ترتیب که هر چند هم حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری در فصل روح فرهنگ و تمدن اسلامی کتاب بازسازی فکر دینی خود و هم معلم کبیرمان شریعتی در تفسیر معراج و اسرای پیامبر اسلام مطرح کردهاند، وحی نبوی پیامبر اسلام به لحاظ مکانیزمی، صورتی درونی و باطنی و اگزیستانسی دارد.
اما در تعریف تجربه دینی یا وحی نبوی پیامبر اسلام و تمیز آن با تجربه عرفانی برعکس اقبال و شریعتی، فرج دباغ که با وامگیری از مولوی (به معراج بر آئید چو از آلرسولید /رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید) بین تجربه دینی یا وحی نبوی پیامبر اسلام تفاوتی قائل نمیباشد و بدین ترتیب است که فرج دباغ در مدلسازی انطباقی خود در چارچوب تجربه دینی و تجربه عرفانی از آنجائیکه او تجربه دینی یا وحی نبوی پیامبر اسلام را میخواهد در کانتکس تجربه بشری تبیین و فهم کند، مجبور میشود تا در چارچوب معرفتشناسی کانتی همراه با تفکیک نومن از فنومن معتقد گردد که:
الف – نص دین از معرفت دینی جداست.
ب – نص دین یا جوهر تجربه نبوی پیامبر اسلام غیر دست یافتنی است.
ج – معرفت دینی برعکس نص دین یک امر بشری است.
د – نص دین مقدس است اما معرفت دین غیر مقدس.
ه – نص دین مواجه پیامبر در عرصه تجربه شخصیاش است، اما معرفت دینی مواجه انسانها با فهم دین است؛ و لذا به این ترتیب است که فرج دباغ معتقد است که «دین هر کس عبارت است از فهم او از شریعت، آنچنانکه علم هر کس عبارت است از فهم او از طبیعت» اقبال و شریعتی بین تجربه نبوی پیامبر اسلام و تجربه عرفانی صوفیه تفاوت قائل میباشند لذا در این رابطه است سه نوع مدل دینشناسی تطبیقی و انطباقی و دگماتیسم تعریف و تبیین میشود. به این ترتیب که در مدل دینشناسی تطبیقی اقبال و شریعتی آنچنانکه در فصل روح فرهنگ و تمدن اسلام کتاب «بازسازی فکر دینی» اقبال و تفسیر شریعتی از معراج و اسرای مشاهده میکنیم تجربه عرفانی در کانتکس تجربه دینی یا وحی نبوی باید تعریف و تبیین و تکوین پیدا کند، برعکس مدل دینشناسی انطباقی (مولوی و به تبع آن فرج دباغ که از مولوی وام گرفته است) که در آن تجربه دینی در کانتکس تجربه عرفانی تعریف میگردد (هست قرآن حالهای انبیا – مولوی) و به همین دلیل فرج دباغ در تعریف جایگاه عرفان مولوی معتقد است که عرفان مولوی در ادامه تکاملی تجربه نبوی پیامبر اسلام میباشد که خروجی نهائی این نظریه آن میشود که از نظر فرج دباغ عرفان مولوی که در دو کتاب «مثنوی» و «دیوان شمس» مادیت پیدا میکند، برتر از تجربه نبوی پیامبر اسلام میباشد. برعکس آن شریعتی است که در درس 19 اسلامشناسی ارشاد (درس حجشناسی) اصلاً عرفان و تجربه عرفانی مولوی برای جامعه به عنوان یک سم و خطر تلقی میکند، در صورتی که همین شریعتی در مقدمه «تفسیر سوره روم پیام امید به روشنفکر مسئول» قرآن یا تجربه نبوی پیامبر اسلام را به عنوان تنها راه نجات جامعه مسلمین در عصر جدید میداند آنچنانکه اقبال در فصل جاوید نامه کلیات خود - ص 317 بیت اول به بعد، مانند شریعتی بر همین رأی میباشد:
نقش قرآن تا در این عالم نشست / نقشهای پاپ و کاهن را شکست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است / این کتابی نیست چیز دیگر است
چونکه در جان رفت جان دیگر شود / جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
مثل حق پنهان و هم پیداست این /زنده و پاینده و گویا است این
اندرو تقدیرهای غرب و شرق /سرعت اندیشه پیدا کن چو برق
با مسلمان گفت جان بر کف بنه /هر چه از حاجت فزون داری بده
آفریدی شرع و آئینی دگر / اندکی با نور قرآنش نگر
از بم و زیر حیات آگه شوی / هم زتقدیر حیات آگه شوی
محفل ما بیمی و بیساقی است /ساز قرآن را نواها باقی است
زخمه ما بیاثر افتد اگر / آسمان دارد هزاران زخمه ور
ذکر حق از امتان آمد غنی / از زمان و از مکان آمد غنی
ذکر حق از ذکر هر ذاکر جداست / احتیاج روم و شام او را کجاست
حق اگر از پیش ما بر داردش /پیش قومی دیگری بگذاردش
از مسلمان دیدهام تقلید و ظن /هر زمان جانم بلرزد در بدن
ترسم از روزی که محرومش کنند /آتش خود بر دل دیگر زنند
البته در مدل دینشناسی دگماتیسم با مطلق کردن تجربه عرفانی یا صوفیانه، تجربه دینی نبوی بخشی یا مرحلهای از تجربه صوفیانه و عارفانه خود میدانند، قصه بایزید که در دفتر دوم مثنوی آمده است ناظر بر این رویکرد است، از مدل دینشناسی دگماتیسم میباشد، طبق گفته مولوی در مثنوی دفتر دوم - ابیات 2238 به بعد: «بایزید بسطامی میخواست به حج برود. در مسیر رفتن به حج به پیر و مرشدی برخورد کرد، آن پیر به بایزید گفت: که عازم کجائی؟ او گفت: عازم حجام. گفت: چقدر پول داری؟ بایزید گفت: فلان مقدار پول در گوشه قبای من بسته است. گفت:»
دارم از درم نقره دویست /نک ببسته سخت بر گوشه ردی است
پیر به بایزید میگوید: آن پول به من بده و از سفر حج صرفنظر کن و به جای سفر حج بر گِرد من بچرخ و حج را به جا آور گفت:
طوفی کن به گردم هفت بار /وین نکوتر از طواف حج شمار
زیرا اگر خانه سنگی و گلی که ابراهیم در مکه ساخته است خانه خدا است، دل من هم خانه خداست ولی تفاوتشان این است که:
تا بگرد آن خانه را در وی نرفت /و اندر این خانه به جز آن حی نرفت
خدا از وقتی که آن خانه را ساخته یک بار هم در آن خانه نرفته است اما هیچ وقت نشده است که این خانه دل مرا ترک کند در نتیجه
بایزید آن نکتهها را هوش داشت /همچو زرین حلقهاش در گوش داشت
و به همین دلیل بود که بسیاری از صوفیان به حج نمیرفتند و وقتی از آنها میپرسیدند که چرا؟ میگفتند که خانه کعبه به زیارت ما میآید.
خلاصه آنکه برعکس آنچه که فرج دباغ در رابطه با ایدئولوژیزه کردن دین توسط شریعتی مطرح میکند و برعکس آنچه که داریوش شایگان در رابطه با ایدئولوژیزه کردن سنت توسط شریعتی مطرح میکند، ایدئولوژی از نگاه شریعتی نه به معنای مارکسی آن یعنی آگاهی کاذب است و نه به معنای لنینی آن یعنی تئوری انقلاب است، بلکه ایدئولوژی در دیسکورس شریعتی تنها به معنای شریعتی آن میباشد که از نگاه او عبارت است از «اندیشه خودآگاهیساز و مسئولیتآفرین و تغییرساز» و به همین دلیل است که علامه محمد اقبال لاهوری در تعریف پروژه بازسازی فکر دینی در اسلام خود میگوید: «کار ما عبارت است از پیوند دادن بین متغییر و ابدیت است.»
ه – مهندس مهدی بازرگان، به عنوان، «سر قافلهسالار حرکت روشنفکر دینی» در تاریخ 150 ساله جنبش ایران که در فرایند سوم و چهارم حیات 50 ساله اجتماعیاش، به صورت یک «آدرس اشتباهی» در آمد:
مرحوم «مهندس مهدی بازرگان» به عنوان نماد یک جریان روشنفکری و سیاسی و مذهبی در نیم قرن حیات اجتماعی خود (برعکس بسیاری از سیاسیون یا مذهبیون یا اجتماعیون یا روشنفکران، کشورهای پیرامونی که کتاب اجتماعی و سیاسی آنها فقط دارای یک برگ و یک فصل و یک تیتر و عنوان مشخص میباشند و تا آخر عمر اجتماعی یا طبیعیشان تنها همان یک فصل و یک عنوان ثابت باقی مانده است) از معدود متفکران و صاحبنظرانی است که در تاریخ 150 ساله جنبش ایران، حیات 50 ساله اجتماعی او دارای فراز و نشیب و فرآیندهای مختلفی میباشد. برای فهم و آنالیز «حیات اجتماعی او» هرگز نمیتوان به صورت یکنواخت و واحد و یکسان برخورد کرد و اما و هزار اما، در همین رابطه، «فونکسیون حیات علمی و اجتماعی و سیاسی او در طول 50 سال حیات اجتماعیاش صورت یکسانی نداشته است.»
البته برای کالبد شکافی و «بازفهمی حیات اجتماعی و علمی و سیاسی و مذهبی، 50 ساله مرحوم مهدی بازرگان» منهای، «کالبد شکافی طولی و زمانی»، مجبوریم تا به «کالبد شکافی عرضی» نیز بپردازیم. که برای این منظور، در «کالبد شکافی عرضی حیات اجتماعی 50 ساله بازرگان»، مجبوریم که، «بازرگان علمی» با «بازرگان مذهبی» و با «بازرگان سیاسی» و «بازرگان اجتماعی» آنچنانکه دکارت میگوید از هم جدا کنیم تا در تحلیل و آنالیز خود موفق و علمی عمل کرده باشیم. چراکه، در «بازرگان علمی» ما با بازرگانی روبرو هستیم که در زمان رضاشاه جزء اولین گروه بورسیه تاریخ ایران به فرانسه میرود و در مغرب زمین، اگر چه به لحاظ زمانی بازرگان در نیمه اول قرن بیستم به غرب رفته بود -، ولی «به لحاظ تاریخی» و «فلسفی»، بازرگان، «علم پوزیتیویستی» قرن نوزدهم غرب را به عنوان دستاورد و رهآورد و جهانبینی خود، با خود به ایران آورد؛ و به همین دلیل همین، «انحراف اولیه بازرگان» در برخورد با علم ساینس یا تجربی مغرب زمین، باعث شد که، «بازرگان اجتماعی» از همان آغاز، با «جهانبینی انطباقی» متولد بشود. که این نگاه و عینک انطباقی بازرگان اجتماعی در طول 50 سال حیات اجتماعیاش چه در عرصه طبیعی و چه در عرصه اجتماعی و سیاسی نقش تعیین کننده داشته است؛ و به همین دلیل، «بازرگان مذهبی» بازگشته از غرب، میکوشد تا تمامی علوم مذهبی، اعم از فقه و کلام و فلسفه و غیره را با «عینک انطباقی علم تجربی و علم ساینس تبیین و تفسیر و نقد نماید»؛ و «بازرگان اجتماعی» در همین دوران، در چارچوب همان عینک انطباقی پوزیتیویستی بهرهمند شده از مغرب زمین است، که میکوشد تا توسط:
1 - وجدان کاری.
2 - نظم اجتماعی و اقتصادی و فردی.
3 - علوم دانشگاهی یا ساینس یا تجربی و تکنیک.
4 - انضباط یا اخلاق اجتماعی فرنگیان، به آسیبشناسی و تجویز درمان بیماریهای اجتماعی و تاریخی جامعه ایران بپردازد.
آنچنانکه، «بازرگان سیاسی» در همین زمان با رویکرد انطباقی و تجربی و با نگاه فلسفی پوزیتیویستی قرن نوزدهم مغرب زمین میکوشد تا توسط:
الف - مطلق کردن استبداد داخلی بدون در نظر گرفتن رابطه استبداد با استعمار و امپریالیسم جهانی.
ب - تکیه انطباقی و مکانیکی و اکلکتیویتهای، بر لبیرالیسم قرن 18 مغرب زمین، تحت عنوان «آزادیخواهی» جهت مقابله کردن با استبداد و استبدادزدگی جامعه ایران.
ج - مبارزه با «فقهزدگی و تصوفزدگی و فلسفه یونانیزدگی» جامعه فکری و مذهبی و روشنفکری ایران، جهت بسترسازی ذهنی و نظری، برای تغییر اجتماعی.
د - تکیه نهادی بر لیبرالیسم سیاسی قرن 18 اروپا، توسط نهادیسازی تشکیلاتی - که در رأس آنها تکوین نهضت آزادی قرار داشت -، جهت ایجاد تحول رفرمیستی، در چارچوب استراتژی گام به گام یا به قول خودش، «استراتژی فولکس واگنی».
البته به موازات، این «کالبد شکافی عرضی یا عمودی» برای بازفهمی و بازشناسی حیات 50 ساله اجتماعی مرحوم بازرگان، ما مجبوریم تا در کانتکس، «کالبد شکافی طولی یا افقی 50 ساله حیات اجتماعی بازرگان» این، «کالبد شکافی عرضی یا عمودی» را به انجام برسانیم و گرنه انجام «مکانیکی کالبد شکافی عرضی یا عمودی، حیات اجتماعی بازرگان» منهای کالبد شکافی طولی یا افقی او، ما را به ده نمیبرد.
باری، در راستای کالبد شکافی طولی یا افقی حیات 50 ساله اجتماعی بازرگان است که میتوانیم دوران 50 ساله حیات اجتماعی بازرگان را به چهار فرایند:
1 - بازرگان علمی.
2 - بازرگان سیاسی.
3 - بازرگان حکومتی.
4 - بازرگان بازنشسته، تقسیم کنیم.
علی ایحال، برای فهم اندیشه و عمل مرحوم مهندس بازرگان باید به این موارد توجه شود:
الف - بازرگان برعکس چهار جریانی که قبلاً در رابطه با «آدرسهای اشتباهی اجتماعی 150 سال گذشته تاریخ جنبش سیاسی ایران» مطرح کردیم، دارای خودویژگیهای میباشد که مهمترینش اینکه، حیات فکری و سیاسی و اجتماعی بازرگان در 50 سال حیات اجتماعیاش، «صورت فرایندی داشته، نه یکنواخت.» به همین دلیل برای بازفهمی حرکت ذهنی و عینی بازرگان در طول بیش از نیم قرن حیات اجتماعیاش، قبل از هر چیز، مجبور به تبیین و جداسازی دیالکتیکی این فرآیندهای طولی و عرضی حیات اجتماعی 50 ساله او میباشیم. که در یک نگاه کلی میتوانیم حیات اجتماعی بیش از 50 ساله بازرگان را به چهار فرایند تقسیم کنیم؛ و قطعاً تا زمانیکه ما به تقسیم «طولی یا افقی» و «عرضی یا عمودی» دوران زندگی بازرگان نپردازیم، امکان دستیابی عینی و علمی و واقعی به تحلیل زندگی سیاسی و علمی و اجتماعی بازرگان پیدا نخواهیم کرد.
دلیل این امر هم آن است که برعکس بسیاری از پیشگامان سیاسی و اجتماعی و فکری و دینی جامعه ایران در 150 سال گذشته، که حیات سیاسی و اجتماعی آنها صورتی یکنواخت داشته است، حیات اجتماعی بازرگان، در طول 50 سال آن صورت یکنواخت نداشته است و دائماً در حال استحاله و تغییر بوده است. به همین دلیل برای بازفهمی و تحلیل علمی و عینی از زندگی بازرگان باید در چارچوب این چهار فرایند، چهار بازرگان متفاوت را، مورد مطالعه قرار دهیم. چهار فرایند مختلف طولی یا افقی حیات 50 ساله اجتماعی بازرگان عبارتاند از:
اول – فرایند علمی.
دوم - فرایند سیاسی.
سوم - فرایند حکومتی.
چهارم - فرایند بازنشستگی.
ادامه دارد