درس‌هائی از تاریخ – قسمت 21

دکتر محمد مصدق بنیانگذار ایران دموکراتیک و پرچمدار مبارزه رهائی بخش کشورهای پیرامونی

الف – تکوین طبقه متوسط جدید:

شاید اگر بخواهیم به صورت اجمالی عامل اصلی انقلاب کپرنیکی - که در عصر جدید و دوران پسامدرن، در هیرارشی ساختار طبقاتی جامعه ایران رخ داده است -، تعریف بکنیم، بدون اغراق باید از تکوین طبقه متوسط جدید در جامعه ایران یاد کنیم که به صورت مشخص، از بعد از کودتای 1299 رضاخان و تثبیت حاکمیت رژیم کودتائی پهلوی، پروسس تکوین این طبقه متوسط جدید در جامعه ایران آغاز شده است.

البته هر چند تثبیت رژیم کودتائی پهلوی اول، سر آغاز تکوین این طبقه در جامعه ایران می‌باشد، ولی نباید فراموش کنیم که تاسیس بسترهای تکوین طبقه متوسط جدید در جامعه ایران، خود مولود شرایط عینی و ذهنی تاریخ بین‌المللی زمان کودتای پهلوی اول و پیش زمینه‌های قبلی اقتصادی و طبقاتی جامعه ایران بوده است که این زمینه‌های عینی و ذهنی قبلی و بین‌المللی زمان کودتای پهلوی دوم که بسترساز تکوین طبقه متوسط جدید در جامعه ایران شد، عبارتند از:

1 - پروسه تکوین سرمایه‌های نفتی در اقتصاد ایران، که از بدو تکوین این سرمایه‌های نفتی در اقتصاد ایران به صورت کامل و دربست، تمامی این سرمایه‌ها در دست حکومت‌های مستبد، غارت غنیمتی حاکم بر جامعه ایران بوده است؛ لذا منهای اینکه از آغاز این سرمایه‌های نفتی در خدمت خوش‌گذرانی‌های حکومت‌های مستبد بوده است، رفته رفته به موازات افزایش نجومی این سرمایه‌های نفتی، با سرریز شدن از حد مصرف خوش‌گذرانی‌ها و عیاشی‌های حکومت‌های مستبد و توتالی‌تر، به صورت هدایت شده از بالا، به طرف اقتصاد وابسته و درباری ایران، که در آغاز دارای مناسبات مسلط زمینداری بود جاری و ساری شده است.

به همین دلیل رفته رفته این سرمایه نفتی، دولتی و حکومتی توانست نقشی تعیین کننده در تحولات ساختار اقتصادی و طبقاتی جامعه ایران پیدا کند. تا آنجا که در دوران حکومت کودتائی پهلوی اول و دوم به علت افزایش نجومی آن، این سرمایه‌های نفتی دولتی و حکومتی توانست نقشی کلیدی در تحولات ساختار اقتصادی و طبقاتی جامعه ایران پیدا کند. بطوریکه به ضرس قاطع می‌توان اعلام کرد که در فقدان و غیبت این سرمایه‌های نفتی، نه تنها امکان تکوین طبقه متوسط جدید در دوران رژیم کودتائی پهلوی اول و دوم نمی‌بود، بلکه مهم‌تر از آن، اصلا امکان تکوین سرمایه‌داری وابسته و جایگزینی آن با مناسبات مسلط زمینداری قبلی در جامعه ایران وجود نمی‌داشت.

چرا که علت همه بدبختی‌های ساختاری اقتصادی و طبقاتی جامعه ایران در گذشته، جانشین شدن سرمایه نفتی دولتی و حکومتی به جای سرمایه‌های تجاری بورژوازی کلاسیک و تجاری است؛ و به همین دلیل، شاید مناسب آن باشد که بگوئیم، کلیدواژه تکوین سرمایه‌داری وابسته و طبقه متوسط جدید در جامعه ایران همین سرمایه‌های نفتی بوده است.

2 - الغای خلافت عثمانی در پایان جنگ اول جهانی - یعنی در سال 1924 - توسط توافق سایکس – پیکو به وسیله دو امپریالیسم فاتح انگلیس و فرانسه، شاید الغای خلافت عثمانی در پایان جنگ بین‌الملل اول، بزرگ‌ترین عامل تحول تاریخی و جغرافیائی منطقه خاورمیانه از آغاز الی زماننا هذا باشد. زیرا از بعد از الغای خلافت عثمانی در سال 1324 بود که کشورهای منطقه خاورمیانه در دوران پسامدرنیسم برای اولین بار به صورت دولت – ملت‌های بیگانه و جدای از هم، در شکل دستوری و در چارچوب توافق سایکس – پیکو تکوین پیدا کردند.

همان مردمی که در طول بیش از هزار سال دوران خلافت‌های عباسی و عثمانی بر منطقه خاورمیانه، به صورت یکپارچه، امت مسلمان در برابر مغرب زمین بودند که صد البته در آن دوران هزار ساله، دیگر موضوع دولت - ملت‌ها مطرح نبود. پر پیداست که یک استثناء از زمان صفویه در این رابطه وجود داشته است و آن جدائی کشور ایران از جرگه امپراطوری عثمانی توسط ترکان صفویه بود. ترکان صفویه با پیوند بین شیعه فقاهتی و تصوف خانقاهی توانستند هویت ایرانیت در عرصه سیاسی و جغرافیائی در برابر خلافت عثمانی ایجاد کنند؛ و به همین ترتیب از همان زمان با حمایت کشورهای استعمارگر مغرب زمین، از حکومت صفویه، استعمار غرب توانست یک دیوار مذهبی و سیاسی و نظامی در برابر امپراطوری عثمانی، که تا پشت دیوارهای وین پیش رفته بودند و تمامی موقعیت سیاسی و استعماری کشورهای استعمارگر اروپائی را به خطر انداخته بودند، ایجاد کنند.

لذا در همین راستا، مهار امپراطوری قدرتمند عثمانی توسط ترکان صفویه، بزرگ‌تری خواسته و آرزوی این قدرت‌های استعمارگر اروپائی بود که تحقق عینی پیدا کرد. به همین دلیل از بعد از تکوین حکومت صفویه و از زمانیکه جنگ خونین همراه با نسل‌کشی بین شیعه و سنی برای اولین بار در تاریخ مسلمانان توسط شاه اسماعیل صفوی، (به خصوص از بعد از شکست چالداران) آغاز شد، کشورهای استعمارگر غربی، جهت تضعیف و شکست مسلمانان، با حمایت همه جانبه از حکومت صفویه، وارد کارزار شدند. بالاخره، این پروسه در پایان جنگ اول بین‌الملل به نتیجه نشست و در نتیجه با شکست متحدین در جنگ بین‌الملل اول، به همراه تکوین انقلاب اکتبر در روسیه، امپراطوری عثمانی توسط توافق سایکس – پیکو، به وسیله دو امپریالیسم فاتح انگلیس و فرانسه متلاشی گردید و در پی آن با تقسیم دستوری پشت پرده مناطق مسلمان‌نشین، به صورت کشورهای تجزیه شده توافقی و دستوری در شکل دولت و ملت‌های فعلی درآمد.

از اینجا بود که منهای اینکه خاورمیانه و خاور نزدیک فعلی به صورت کشورهای تجزیه شده مسلمان شکل گرفت و منهای اینکه کشور اسرائیل در راستای منافع امپریالیست‌های فاتح جهت حراست از منافع آن‌ها تکوین پیدا کرد، موضوع تضعیف دولت مرکزی در کشور ایران توسط تجزیه خاک آن، به خصوص از بعد از شکست جنگ‌های ایران و روس و از بعد پیروزی انقلاب دوم مشروطیت، جزء خواسته‌های محوری امپریالیسم انگلیس به عنوان امپریالیسم تک سوار نیمه دوم قرن نوزدهم قرارگرفت. اما به موازات متلاشی شدن امپراطوری عثمانی و تکوین دستوری کشورهای منطقه خاورمیانه به صورت دولت – ملت‌های مستقل، سیاست امپریالیستی متروپل‌های فاتح جنگ بین‌الملل اول و در راس آن‌ها امپریالیسم انگلیس نسبت به کشور ایران تغییر کرد.

در نتیجه به موازات موفقیت آتاتورک در ترکیه در چارچوب این سیاست امپریالیستی انگلیس، امپریالیسم انگلیس با حمایت از رضاخان میرپنج و انجام کودتای 1299 کوشید تا در برابر سیاست تجزیه منطقه‌ای قبلی ایران، پروژه دولت متمرکز را کلید بزند، همین امر باعث گردید تا در عرصه سیاست و اقتصاد و ساختار طبقاتی جامعه ایران تحول نوینی اتفاق بیافتد. زیرا به موازات تثبیت رژیم کودتائی پهلوی همراه با سیاست تزریق رفرم اقتصادی و ساختاری امپریالیسم انگلیس، جهت گسترش بازارهای سرمایه‌داری در کشورهای پیرامونی توسط نفی شیوهای سنتی و مناسبات پیشاسرمایه‌داری در این کشورها، در چارچوب فرایند مدرنیزاسیون، رضاه شاه مامور گردید تا قدرت متمرکز خود را در راستای تحقق این پروژه امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم انگلیس به کار گیرد، بطوریکه در نهایت این امر باعث گردید تا در چارچوب پروژه امپریالیستی، حکومت کودتائی و ضد انقلابی و ضد خلقی پهلوی اول، توسط مدرنیزاسیون دستوری، به برخی از وظایف انقلاب شکست خورده مشروطیت، لباس عینیت بپوشاند.

زیرا یکی از مهم‌ترین عواملی که باعث گردید تا انقلاب مشروطیت نتواند در لایه‌های پائینی شهر و روستای جامعه ایران نفوذ نماید، وجود سنت ستبر متصلب شده فرهنگی و مذهبی و اجتماعی و تاریخی بود که حتی انقلاب فرهنگی روشنفکران نیمه دوم قرن نوزدهم ایران و انقلاب سیاسی مشروطیت ایران که پیشقراول انقلاب دموکراتیک کشورهای پیرامونی بود، نتوانست این سنت ستبر شده، بتون آرمه‌ای فرهنگی و مذهبی و تاریخی و اجتماعی مردم ایران را به چالش بکشد؛ لذا تنها سلاح به چالش کشیدن این سنت ستبر در جامعه ایران حرکت هماهنگ ذهنی و عینی توسط مدرنیزاسیون و سرمایه‌داری و نفی هماهنگ مناسبات زمینداری بود که رضا شاه در چارچوب برنامه دستوری امپریالیسم جهانی، مانند آتاتورک در ترکیه جدید، وارد این کارزار همه جانبه عینی و ذهنی توسط مدرنیزاسیون دستوری شد.

 

ب – پروسس تحول جدید، ساختار طبقاتی در ایران:

دو مؤلفه تکوین سرمایه‌های نفتی در دست حکومت‌های توتالتیر و مستبد و غارت غنیمتی ایران و تغییر رویه و رویکرد امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم انگلیس از بعد از متلاشی شدن امپراطوری عثمانی در کشورهای پیرامونی و منطقه خاورمیانه و خاور نزدیک توسط جایگزین کردن پروژه دولت – ملت و تقویت دولت‌های مرکزی همراه با مدرنیزاسیون کردن اقتصاد این کشورهای دست ساز در چارچوب نفی مناسبات پیشاسرمایه‌داری و نفی سنتهای متصلب و ستبر شده فرهنگی و مذهبی و تاریخی و اجتماعی در این کشورهای دست ساز، جهت گسترش بازارهای سرمایه‌داری در کشورهای پیرامونی در راستای بازارهای کشورهای متروپل، باعث گردید تا رضاشاه تحت پروژه کودتای امپریالیستی 1299 در راستای تکوین طبقه متوسط جدید، توسط نظام اداری و مدرنیزاسیون اقتصادی و آموزشی و توسعه ارتش مدرن وارد عرصه عملیاتی و کارزار بشود.

البته به علت شرایط تاریخی درونی و بیرونی و منطقه‌ای، این پروژه در دوران 20 ساله حکومت کودتائی رضا شاه به صورت طوفانی پیش رفت. بطوریکه در شهریور 1320 که رضا شاه بنا به تصمیم ارباب اولش یعنی امپریالیسم انگلیس در رقابت با امپریالیسم تازه نفس آلمان، مجبور به ترک کشور و قدرت و تبعید به افریقای جنوبی شد، تعداد کارمندان دولت او به بیش از 20 هزار نفر رسیده بود و گسترش سواد آموزی و نظام آموزشی مدرن در آن زمان، مدارس ابتدائی به 2407 واحد و دبیرستان‌ها به 299 واحد و دیپلمه‌های فارغ تحصیل شده به ده هزار نفر و نفرات سیکل اول دبیرستان به 25000 نفر و دارندگان تصدیق ششم ابتدائی به 65000 نفر رسیده بود. همچنین بر این آمار بیافزائیم که در سال 1314 دانشگاه تهران با پنج دانشکده مجزا و 886 دانشجو تاسیس گردید و تعداد فارغ التحصیلان دانشگاهی از دانشگاه تهران و بورسیه کشورهای اروپائی در سال 1320 به پنج هزار نفر رسید ه بود.

اما مهم‌تر از همه این‌ها اینکه، خروجی نهائی از پروژه دستوری مدرنیزاسیون رضا شاهی، ساختار بوروکراتیک و ساختار تکنوکراتیک جدید در جامعه ایران بود. چرا که باعث گردید تا این ساختار جدید بوروکراتیک و تکنوکراتیک رضاشاهی، بسترساز تکوین اولیه طبقه متوسط جدید در جامعه ایران بشود. البته این نوزاد نو پای رژیم کودتائی پهلوی از همان آغاز تکوین و تولد خود دارای سرشت پارادوکس و متضادی بود، زیرا اگرچه با تکوین طبقه متوسط جدید در طول 20 سال عمر حکومت کودتائی رضا شاهی، بستری عینی و ذهنی جهت به چالش کشیدن سنت‌های ستبر فرهنگی و مذهبی و اجتماعی و تاریخی، در جامعه ایران فراهم گردید، اما نباید فراموش کنیم که به موازات پروسس تکوین طبقه متوسط جدید در ایران، از آنجائیکه این طبقه حامل ذهنیت باروری نسبت به ذهنیت انحطاط زده قبلی جامعه ایران بود، همین امر باعث گردید تا این طبقه بسترساز تکوین پیشاهنگان ذهنی و پیشقراولان مبارزه تحول‌خواهانه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در جامعه ایران بشوند.

تا آنجا که تقریبا به موازات تکوین این طبقه، روشنفکران و مبارزان تحول‌خواه مدرن اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، جایگزین پیشقراولان سنتی گذشته مبارزات سیاسی و اجتماعی مردم ایران، که به ناچار از جامعه سنتی روحانیت حوزه‌های فقاهتی بودند، گردیدند. برای فهم این تقابل تنها کافی است به جنگ دو جناح روحانیت سنتی تحت هژمونی کاشانی و بروجردی با جناح دکتر محمد مصدق از سال‌های 1330 الی زماننا هذا توجه کنیم. زیرا از تائید کودتای امپریالیستی 28 مرداد 32 توسط این جناح تا مرتد خواندن جبهه ملی و کافر خواندن مصدق در جریان لایحه قصاص در سال 59 توسط خمینی، همگی میوه‌های جنگ مدرنیسم و سنت طبقه متوسط جدیدی می‌باشد که در دوران 20 ساله حکومت کودتائی رضاشاه نطفه آن بسته شد، چراکه جریان نهضت مقاومت ملی تحت هژمونی دکتر محمد مصدق نخستین میوه سیاسی و تاریخی تحول‌خواهانه طبقه متوسط جدید بود.

همین امر باعث گردید تا روحانیت و پرچمداران اسلام فقاهتی از همان آغاز الی زماننا هذا این جریان را به عنوان دشمن اصلی خود تلقی کنند و در راه مقابله کردن با این جریان از همان آغاز از هم دستی با دربار تا امپریالیسم هم مضایقه نکردند؛ و به همین دلیل جریان روحانیت و اسلام دگماتیسم فقاهتی که حامی اصلی سنت‌های مذهبی و اجتماعی و تاریخی جامعه ایران هستند، از همان آغاز دریافتند که بزرگ‌ترین خصم آن‌ها در این رابطه، همین جریان نهضت مقاومت ملی تحت هژمونی دکتر محمد مصدق می‌باشد. بنابراین در این رابطه است که می‌توانیم نتیجه بگیریم که به موازات تکوین طبقه متوسط جدید، جامعه ایران وارد فرایند جدیدی در عرصه حرکت تحول‌خواهانه عینی و ذهنی شده است و در همین رابطه است که اگر بگوئیم که در طول نزدیک به یک قرنی که از تکوین پروسس طبقه متوسط جدید جامعه ایران می‌گذرد، با تکوین این طبقه متوسط جدید شرایط حرکت تحول‌خواهانه جدید در عرصه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و طبقاتی وارد فرایند نوینی شده است، سخنی به گزاف نگفته‌ایم.

زیرا آنچنانکه فوقا مطرح کردیم، به موازات تکوین این طبقه در جامعه ایران، رهبری مبارزات تحول‌خواهانه اجتماعی و سیاسی از دست روحانیت و طرفداران اسلام دگماتیسم فقاهتی خارج شد و جنگ سنت و مدرنیته در عرصه مذهبی و اجتماعی و تاریخی وارد فرایند نوینی از حرکت خود گردید. ظهور سردمداران اولیه احزاب کمونیستی از تقی ارانی و همراهان او تا سران اولیه حزب توده و همچنین بنیانگذاران اسلام انطباقی اعم از مهندس بازرگان و دکتر سحابی، همه در این رابطه انجام گرفت. همچنین بر این امر می‌افزائیم که ظهور سردمداران جریان‌های چریکی در دهه 40 به بعد و در ادامه آن ظهور معلم کبیرمان شریعتی و یاران حسینیه ارشاد او در فرایند پس از خروج شیخ مرتضی مطهری که نماینده اسلام سنتی و فقاهتی بود، مولود همین طبقه متوسط جدید می‌باشد؛ و باز بر این می‌افزائیم که تکوین بسترهای اولیه انقلاب ضد استبدادی 57 هم در این رابطه قابل تفسیر و تعریف می‌باشد.

البته در عرصه ساختار طبقاتی هم، ظهور طبقه متوسط جدید تحولاتی کمتر از تحولات ساختار سیاسی و حرکت تحول‌خواهانه در جامعه ایران نداشته است، چراکه به موازات ظهور این طبقه و رشد زائدالوصف این طبقه در نیم قرن گذشته در عرصه شهر و روستا باعث گردیده است تا به موازات زوال مناسبات زمینداری در ایران و تزریق سرمایه‌های نجومی نفتی به سرمایه‌داری کمپرادور حاکم طبقه متوسط جدید، دارای رشد نجومی بشود، همین امر باعث شده، تا به لحاظ کمی و کیفی این طبقه حتی بر طبقه کارگران و زحمتکشان و مزدبگیران ایران برتری پیدا کنند. این برتری کمی و کیفی متقابلا باعث گردیده است تا کلیه حرکت‌های تحول‌خواهانه جامعه ایران در چارچوب جنبش‌های سیاسی پیشگام و جنبش‌های اجتماعی و جنبش‌های کارگری و زحمتکشان و جنبش‌های دموکراتیک دچار آسیب جدی بشوند.

واضح‌ترین این آسیب‌ها مربوط به انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران می‌شود، چرا که در این انقلاب به علت اینکه از آغاز هژمونی در دست طبقه متوسط جدید بود، گرچه از 18 شهریور 57 با ورود فراگیر طبقه کارگر ایران تحت هژمونی کارگران صنعت نفت برای مدتی هم هژمونی از دست طبقه متوسط شهری توسط اعتصابات کارگری گرفته شد، اما به لحاظ ضعف سازماندهی و ضعف در تشکیلات مستقل و ضعف در تجربه مبارزات دموکراتیک و سوسیالیستی کارگران ایران، این رهبری دو دستی توسط کارگران ایران برای بار دوم تقدیم طبقه متوسط جدید گردید.

ادامه دارد