تحولات لیبی، مدلیته؟ یا عبرت؟

1.     مقدمه

هیلاری کلینتون رئیس دیپلماسی آمریکا در مصاحبه‏ائی که اخیرا با بخش فارسی BBC و VAO داشت، کوشید که تحولات اخیر لیبی را یک الگو و نمونه و مدلیته برای کشورهای جهان سوم و از جمله مردم ایران قلمداد کند و دخالت نظامی ناتو و آمریکا و غرب در لیبی را، پاسخ به درخواست مردم لیبی اعلام کند و جهت فراهم شدن زمینه دخالت نظامی ناتو و آمریکا به ایران، مردم ایران را دعوت به الگوگیری از مردم لیبی کرد و علت عدم حمایت آمریکا از جنبش سبز در سال 88 را به خاطر عدم درخواست رهبران جنبش سبز از آمریکا دانست و در خاتمه از مردم ایران خواست تا در شرایط فعلی با الگوگیری از تحولات لیبی و اعتلای جنبش خود، زمینه را جهت دخالت نظامی ناتو و آمریکا فراهم کنند. در این رابطه بر آن شدیم تا با کنکاشی در تحولات اخیر لیبی ادعای وزیر امور خارجه آمریکا را مورد بررسی قرار بدهیم تا بینیم تا چه اندازه دخالت‌های نظامی ناتو به سرکردگی امپریالیسم آمریکا توانسته است برای مردم افغانستان و عراق و لیبی رهائی و دموکراسی به ارمغان بیاورد، و اینکه آیا اصلا آمریکا دخالت نظامی‌اش در کشورهای افغانستان و عراق و لیبی آنچنانکه خود مدعی است به خاطر پاسخ به درخواست مردم و برپائی نظام دموکراسی در این کشورها بوده است؟

یا اینکه بالعکس، حمله نظامی به این کشورها در راستای استراتژی خاورمیانه بزرگ و حل بحران نظام سرمایه داری جهانی و حفظ موقعیت تک پایه‏ائی ژاندارمی امپریالیسم آمریکا در نظم نوین جهانی - که از بعد از فرو پاشی بلوک شرق مستقر شده است - و محاصره سیاسی و اقتصادی غول‌های جدید اقتصادی مانند روسیه و هند و برزیل و به خصوص غول بزرگ اقتصادی - سیاسی کشور چین که تا سال 2016 به عنوان بزرگ‌ترین اقتصاد جهانی ظاهر خواهد شد، می‌باشد؟ البته در این رابطه بهتر است از لیبی آغاز بکنیم.

 

2.     دخالت نظامی امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا در لیبی تحت لوای ناتو حمایت یا تجاوز؟

قطعنامه شماره 1970 شورای امنیت که بر پایه محورهای ذیل قرار داشت، مهمل و مستمسک بین‏المللی امپریالیسم جهانی غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا جهت تجاوز نظامی به لیبی شد:

الف - خشونت فراگیر و قتل عام مخالفین توسط حکومت قذافی را تا 15 فوریه مصداق جنایت علیه بشریت خواند.

ب - جهت حفاظت از جان شهروندان و ممانعت از انتقال تسلیحات نظامی، فضای کشور لیبی را منطقه ممنوعه پرواز هواپیماها اعلام کرد، که برای انجام این آیتم آخر دست امپریالیسم جهانی جهت تجاوز نظامی به کشور لیبی باز شد. زیرا از آن تاریخ تا این زمان که مدت هفت ماه می‌گذرد، امپریالیسم جهانی بیش از 30 هزار پرواز بر فراز لیبی داشته‌اند که توسط آن بیش از 8000 هدف نظامی، سیاسی، اقتصادی و مردمی در لیبی را نابود کرده‌اند و بیش از 50000 بمب و موشک بر سر مردم و اقتصاد لیبی ریخته‌اند و بین 60 تا 100 هزار نفر از مردم لیبی را توسط این تجاوز نابود کرده‌اند؛ و طبق آمار خود آن‌ها، بیش از سه میلیارد دلار هزینه این تجاوز نظامی کرده‌اند که یک میلیارد دلار آن توسط کشورهای عربستان و قطر و کویت و امارات پرداخت شده و دو میلیارد دلار آن توسط مالیات کشورهای متروپل امپریالیستی تامین می‌گردد. البته تقریبا تمامی زیر ساخت‌های اقتصادی لیبی توسط این حملات نظامی نابود شده‌اند به طوری که امروز مردم لیبی از حداقل امکانات معیشتی و زندگی محروم‌اند و حاصل نهائی این حمله آن شد که تا با قتل فجیع و مشکوک و ابهام آمیز قذافی که به عنوان اسیر جنگی تسلیم آن‌ها شده بود، و نمایش اهانت آمیز جنازه عریان او و دفن غیر انسانی او در بیابان‌های لیبی و اعدام دست بسته و بدون دادگاه و محاکمه 33 نفر از هواداران قذافی در همان روز بعد از اعلام پیروزی از تاریخ 10 آبان ماه 1390 پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو رسما پایان غائله را اعلام کرد، و از همان زمان 13 دولت غربی که در راس آن‌ها آمریکا و انگلستان و فرانسه و... می‌باشند بدون مجوز نهادهای بین‏المللی و سازمان ملل متحد، ائتلافی به نام دوستان لیبی تشکیل دادند که کار این ائتلاف رسما از 10 آبان ماه در لیبی آغاز شده است که البته هزینه این ائتلاف را فعلا قطر متقبل شده است که رهبری اسمی این ائتلاف جهت کسب هویت بدست آن می‌باشد.

اما قبل از هر چیز در خصوص تحولات اخیر لیبی چند سوال استراتژیک مطرح می‌باشد که تاکنون بدون پاسخ مانده است:

1 - چرا از 15 فوریه 2011 که مردم در شهر بن غازی جنبش خود را آغاز کردند به مجرد شروع این جنبش، بدون سیر مرحله دموکراتیک، این جنبش قهرآمیز و آنتاگونیست شد؟

2 - اگر عامل قهر و خشونت و سرکوب، رژیم قذافی را دلیل این امر بدانیم، آیا خشونت قذافی در آن تاریخ بیشتر از خشونت هفت ماهه عبدالله صالح در یمن و آل خلیفه در بحرین بوده است؟

3 - اگر زمینه عینی و ذهنی اجتماعی را عامل این استحاله آنتاگونیستی بدانیم، آیا در عربستان سعودی، یمن، بحرین، کویت، قطر، امارات و... شرایط عینی و ذهنی وضعیتی بهتر از لیبی دوران قذافی دارند؟

4 - چرا در اواخر فوریه 2011 زمانی که مصطفی عبدالجلیل وزیر دادگستری سابق حکومت قذافی از طرابلس به بن غازی فرار کرد و با جمع آوری 30 نفر از شخصیت‌های سیاسی حکومت قذافی، شورای ملی لیبی را تشکیل داد، اولین کشوری که با مصطفی عبدالجلیل در همان تاریخ وارد مذاکره شد و حمایت خود را از شورای ملی لیبی همراه با سرنگون کردن حکومت قذافی مشروط به واگذاری 35 % امتیاز نفت لیبی را کرد، امپریالیست فرانسه و دولت سارکوزی بود؟

5 - چرا تسخیر و سقوط شهر طرابلس توسط لژیونرهای فرانسوی و نیروهای ویژه زمینی انگلیس و نیروهای ویژه دریائی آمریکائی به رهبری بلحج و گروه مجاهدین اسلامی صورت گرفت (که این گروه تا سال 2001 تحت نام رزمندگان اسلامی در افغانستان با حمایت آمریکا و عربستان سعودی با کشور سابق شوروی می‌جنگیدند و خود آمریکا، بلحج را زنده در کشورهای آسیایی ربود و با اعلام پیوند با القاعده تحویل کشور لیبی داد)؟

6 - چرا قذافی قبل از فرار از طربلس به سرت، طرابلس را به گروه بلحج یا مجاهدین اسلام واگذار کرد؟

7 - چرا اولین در خواست امپریالیسم جهانخوار آمریکا پس از سقوط قذافی انتقال افریکوم یا ستاد رهبری نظامی آمریکا در آفریقا (که هیچ کشور آفریقایی حاضر به انتقال آن به کشور خود نیست و این ستاد هم اکنون در کشور آلمان می‌باشد) به کشور لیبی است؟

8 - چرا اولین کارتل های نفتی که حتی قبل از سقوط کامل حکومت قذافی وارد کشور لیبی شدند (مانند کودتای 28 مرداد 32 ایران) کنسرسیوم بریتش پترولیوم انگلیس و توتال فرانسه و انی ایتالیا بود؟

9 - چرا امروز رهبری شورای انتقالی لیبی در دست ارتجاعیون بومی مخالف قذافی است (که در این شورا اکثریت کمی دارند)؟

10 - چرا جشن پایان نبرد به جای اینکه در طرابلس پایتخت لیبی انجام گیرد در بن غازی برگزار شد و در آن مراسم مصطفی عبدالجلیل علاوه بر پناه گرفتن (مانند روحانیت ایران در بعد از پیروزی 22 بهمن 57) در پناهگاه شریعت اسلام به عنوان فلسفه سیاسی در آن مراسم اقدام به آن اعمال پوزیتویستی کرد؟

11 - آیا خشم جهان سرمایه داری از قذافی به خاطر ماهیت ضد دموکراتیک قذافی بود یا ماهیت ضد امپریالیستی‌اش در سالهای 1969 تا 2003؟

12 - چرا با اینکه قذافی از سال 2003 سیاست درهای باز اقتصادی برای امپریالیسم جهانی اعمال کرد و از گذشته ضد امپریالیستی خود توبه نمود، امپریالیسم جهانی اگرچه مشغول غارت نفت لیبی شد و ترافیک آمد و رفت سیاستمداران امپریالیستی به دربار قذافی گرم شد، در آخر به قذافی اعتماد نکردند و خود امپریالیسم غرب زمینه سرنگونی و قتل فجیع او را فراهم کرد؟

13 - آیا بدون دخالت مخفی و عریان امپریالیسم جهانی، امکان آنتاگونیست شدن و سرنگونی قهرآمیز حکومت قذافی همراه با نابودی کل زیرساخت اقتصادی لیبی بود؟

14 - چرا امپریالیسم جهانی همین نسخه تحولات لیبی را (که امروز مردم ایران را دعوت به انجام آن می‌کند) برای حکومت بن علی و آل خلیفه و عربستان و قطر و... نمی‌پیچید و دنبال آن است که این پروژه را در سوریه و ایران پیاده کند؟

15 - آیا مردم لیبی در این شرایط در جاده دموکراسی (بخوان لیبرال سرمایه داری عبدالکریم سروش) تحمیلی آمریکایی افغانستانی - عراقی قرار گرفته‌اند یا در جاده مردم تونس؟

3.     قذافی که بود؟

معمر القذافی افسر جوانی که در سال 1969 با کودتای نظامی، ملک ادریس پادشاه وابسته به غرب را در لیبی سرنگون کرد و مدت 42 سال بر کشور لیبی حکومت کرد در این مدت 42 سال حکومتش بر کشور لیبی دارای مشخصات ذیل بود:

الف - اگرچه در طول 42 سال حکومتش تنها خصلت پایدارش دسپاتیزم سیاسی و خصلت تمامیت خواهی و حکومت توتالی‌تر او بود، به طوری که نه تنها در مدت 42 سال بدون حتی یک قانون اساسی صوری (مانند رژیم مطلقه فقاهتی ایران) با اراده شخصی و فردی خود حکومت غیرقانونی و غیردموکراتیک می‌کرد، مهم‌تر از همه این‌ها در طول این 42 سال حتی اجازه انجام کوچک‌ترین تشکل مردمی هم به مردم لیبی نمی‌داد.

ب - از آنجائیکه شرایط سیاسی جنبش‌های جهانی و مبارزه خلق‌های منطقه عربی، از بعد از جنگ بین‏الملل دوم و به خصوص شکست اعراب در جنگ شش روزه سال 1967 ماهیت ضد صهیونیستی و ضد امپریالیستی و گرایش به سوسیالیسم جهانی داشت، لذا قذافی با همین دیسکورس ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی همراه با گرایشات سوسیالیستی در شکل دولتی و خرده بورژوازی آن، کار خود را آغاز کرد و با جایگزین کردن کتاب سبز خود به جای قانون اساسی، کوشید که به این گرایشات سیاسی و اقتصادی خود رنگ لعاب تئوری ببخشد، البته توجه به اسلام شریعت به عنوان مهمل اجتماعی امری بود که قذافی همیشه خود را مقید به انجام آن می‌دانست.

ج - در راستای گرایشات سوسیالیستی خرده بورژوازی نیم بند کتاب سبز قذافی کارهائی که در مدت 42 سال برای مردم لیبی کرد عبارتند از:

1 - ملی کردن صنعت نفت لیبی که در دوران ملک ادریس کاملا وابسته به امپریالیسم غرب به سرکردگی آمریکا بود.

2 - مبارزه با بیسوادی در جامعه قبیله زده لیبی که قبل از قذافی 80% بیسواد داشت، اما در زمان سرنگونی قذافی این آمار کاملا عکس شده بود یعنی 80% مردم لیبی هم اکنون با سواد می‌باشند.

3 - آموزش و پرورش رایگان.

4 - توسعه بیمه های اجتماعی.

5 - ایجاد مسکن ارزان برای مردم.

6 - تعطیل کردن پایگاههای نظامی ناتو در لیبی.

7 - گسترش بهداشت عمومی.

8 - برخورد آنتاگونیستی با امپریالیسم غرب تا سرحد عملیات تروریستی لاکربی.

9 - حمایت از جنبش فلسطین.

10 - تلاش جهت کسب رهبری و هژمونی کشور های اتحادیه آفریقایی و اتحادیه عرب و اتحادیه مدیترانه.

11 - از سال 2003 به موازات تحولات عراق و سقوط صدام حسین و حزب بعث عراق به دست امپریالیسم جهانخوار غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا، قذافی به مدت 8 سال یک تغییر 180 درجه‏ائی جهت حفاظت از حکومتش در استراتژی خود ایجاد کرد که عبارت می‌باشد از:

الف - ایجاد سیاست درهای باز اقتصادی و سیاسی به نفع امپریالیسم جهانی و به ضرر و زیان مردم خودش.

ب - تحویل دستاوردهای صنعتی هسته‏ائی کشورش به آمریکا.

ج - پرداخت غرامت نجومی از سرمایه های ملت لیبی به بازماندگان انفجار تروریستی لاکربی.

د - تکیه بر مقررات بانک جهانی و صندوق بین‏المللی پول، جهت فراهم کردن زمینه سرازیر شدن سرمایه های امپریالیستی.

ه - عقد قراردادهای نفتی با کشورهای امپریالیستی در راستای خدمت به جهان سرمایه داری.

بنابراین ماحصل آنچه که تا اینجا مطرح کردیم اینکه:

1 - امپریالیسم آمریکا در صدد است که از تحول اخیر لیبی یک مدلیته برای کشورهای مخالف استراتژی خاورمیانه بزرگ خود بسازد تا توسط آن شرایط جهت سرنگونی این رژیم‌ها را فراهم کند.

2 - در خصوص کشور ایران از آنجائیکه بزرگ‌ترین مانع استراتژی خاورمیانه بزرگ امپریالیسم آمریکا هلال شیعه (که شامل ایران، عراق، سوریه، لبنان و حماس می‌باشد) تحت هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران است، لذا امپریالیسم آمریکا در صدد است تا توسط ساقط کردن دو رژیم مطلقه فقاهتی ایران و حزب بعث سوریه مانع فوق را در جهت انجام خاورمیانه بزرگ از بین ببرد (البته امپریالیسم آمریکا معتقد است که با سقوط دو رژیم فقاهتی ایران و حزب بعث سوریه رژیم شیعه مالکی در عراق و حزب الله سید حسن نصرالله لبنان و حماس نوار غزه خود به خود سقوط می‌کنند)

3 - استراتژی امپریالیسم آمریکا در جهت سقوط رژیم مطلقه فقاهتی ایران و حزب بعث سوریه مدلیته کردن تحول اخیر لیبی می‌باشد. زیرا تحول لیبی نخستین تجربه امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بود که توسط آن علاوه بر اینکه توانست جنبش بهار عربی را از دموکراتیزه ضد امپریالیستی شدن مهار کند، توانست جنبش بهار عربی را در خدمت استراتژی خاورمیانه بزرگ عربی خود درآورد و یکی از مهره‏هائی که سابقه ضد امپریالیستی داشت به فجیع‌ترین شکل ممکن ساقط نماید.

4 - جنبش بهار عرب به علت فقر تئوریک و فقر هژمونی اگرچه در مراحل اولیه‌اش با سمت گیری دموکراتیکی که داشت می‌رفت تا در مصر و تونس از کنترل امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا خارج شود، ولی در پروسه زمان، امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا توانست مهار اسب سرکش جنبش بهار عربی را به دست گیرد.

5 - استراتژی امپریالیسم آمریکا در جهت مهار جنبش بهار عربی بر پایه یک برخورد چهار مؤلفه‏ائی استوار می‌باشد:

مؤلفه اول: جلوگیری از ورود این جنبش به کشورهای ارتجاعی عرب که پیوند استراتژیک اقتصادی و نظامی با آمریکا دارند. مثل: عربستان سعودی، کویت، قطر و... توسط سیاست فرار از جلو.

مؤلفه دوم: سرکوب و منحرف کردن قهرآمیز جنبش بهار عربی در کشورهای وابسته ارتجاعی عرب. مثل: یمن، بحرین و عراق.

مؤلفه سوم: استراتژی سقوط رهبران وابسته همراه با حفظ بدنه نظام و ارتش در کشورهای وابسته‏ائی که امکان سرکوب آن‌ها وجود ندارد. مثل: مصر و تونس.

مؤلفه چهارم: که از همه مهمتر می‌باشد تکیه بر جنبش بهار عرب در کشورهای مخالف و مانع امیریالیستی جهت سرنگون کردن این رژیم‌ها در کادر مدلیته لیبی.

دستاوردی که مؤلفه چهارم برای امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا دارد عبارتند از:

الف - سقوط حکومت‌های مخالف و مانع استراتژی خاورمیانه بزرگ.

ب - تکیه بر استراتژی تجاوز نظامی و بیابان‌های سوخته و نابود کردن تمامی زیرساخت‌های اقتصادی، اداری و نظامی در راستای فراهم کردن زمینه سرمایه گذاری و نجات از بحران اقتصادی امروز غرب.

ج - جایگزین کردن دولت‌های وابسته.

د - استقرار پایگاه های نظامی در این کشورها همراه با فراهم شدن بازار فروش سلاح‌های نظامی آن‌ها.

6 - برای انجام تحولات بر مدل استراتژی لیبی، امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا مجبور است که این مراحل را به انجام برساند:

الف - جنبش اجتماعی این کشورها با انتقال بهار عربی به درون این کشورها باید فعال گردد.

ب - جنبش اجتماعی باید با حاکمیت خود به جای انجام پروسه مبارزه دموکراتیک وارد آنتاگونیسم بشود.

ج – به موازات سرکوب جنبش اجتماعی توسط رژیم‌های توتالی‌تر حاکم بر این کشورها، مجوز تحریم و پرواز ممنوع از شورای امنیت توسط امپریالیسم اخذ گردد

د - تحت لوای حمایت و حفاظت مردم این کشورها، تمامی زیرساخت‌های اقتصادی، اداری و نظامی این کشورها باید نابود گردد.

7 - برای امپریالیسم غرب و آمریکا استراتژی تحول مدلیته لیبی موفق آمیزتر از استراتژی افغانستان و عراق می‌باشد، چراکه حُسن استراتژی لیبی برای امپریالیست‌ها در این است که مانند افغانستان و عراق مستقیم در گیر نمی‌شوند، تا زمینه مقاومت مردمی بر علیه آن‌ها بوجود آید، بلکه بالعکس با پوشیدن دستکش مخملی بر دستان چدنی، امپریالیست می‌تواند نعل وارونه جهت تجاوز به این کشورها بزند.

8 - در خصوص کشور ایران و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر آن، از آنجائیکه آمریکا این کشور و این رژیم را نوک پیکان مانع استراتژی تشکیل خاورمیانه بزرگ خود تشخیص می‌دهد لذا سعی می‌کند تا توسط استراتژی مدلیته لیبی زمینه سقوط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران را فراهم کند.

موانعی که امپریالیسم آمریکا در خصوص پیاده کردن مدلتیه لیبی در ایران دارد عبارتند از:

الف - عدم وجود جنبش بالفعل به عنوان تکیه گاه اصلی استراتژی خود (که در این رابطه هیلاری کلینتون در مصاحبه خود با بخش فارسی بی بی سی دست به یک فراخوانی جهت اعتلای جنبش اجتماعی زد و در راستای عدم تکیه بر جنبش اجتماعی خرداد 88 هم با فرار به جلو گفت: «که علت عدم حمایت امپریالیسم آمریکا از جنبش خرداد 88 عدم درخواست هژمونی جنبش از آمریکا بود») البته در رابطه با خلاء بالفعل جنبش اجتماعی در ایران در شرایط فعلی آمریکا بیکار ننشسته و با تاسی از جنبش بالکانیزه عراق و افغانستان می‌کوشد تا با بالکانیزه کردن ایران جنبش اقلیت‌های نژادی و قومی و مذهبی را به عنوان بستر استارت حرکت خود فعال کند.

ب - وجود فرهنگ ضد بیگانه و ضد تجاوزگر در تاریخ ایران بطوریکه در طول 2500 سال گذشته به جز دوران اندک سلوکیه که دست نشاندگان اسکندر بودند، در هیچ زمانی ایران و مردم ایران تحت سلطه مستقیم کشورهای بیگانه نبوده‌اند حتی در زمان حمله مغول و اعراب هم ایرانیان توانستند با بومی سازی مغولان از حاکمان مغول، سلطان محمد خدابنده مسلمانی بسازند که در 24 ساعت بیش از 12 ساعت پای سجاده مشغول راز و نیاز با خداوند بود. بنابراین فرهنگ ایرانیان یک فرهنگ بیگانه ستیز است و به همین دلیل ایران هرگز مستعمره مستقیم استعمار واقع نشده است.

ج - حمایت روسیه و چین از رژیم مطلقه فقاهتی در رابطه با قطعنامه های شورای امنیت.

د - موقعیت حساس ژئوپلیتیکی ایران و وجود تنگه هرمز که روزانه 15 میلیون بشکه نفت از آن روانه مغرب زمین می‌شود و بستن حتی یک روز آن باعث بحران جهانی و افزایش قیمت نفت تا سقف بیشتر از 200% می‌گردد که خود این امر تیر خلاصی به بحران اقتصاد جهانی می‌باشد.

ه - عدم وجود آلترناتیو وابسته پی گیر و با دوام در بین جنبش اپوزسیون ایران (قابل توجه است که گرچه در بین نیروهای اپوزسیون ایران نیروهائی مثل مجاهدین خلق و سلطنت طلبان و... حاضرند قدرت و حکومت را از دست آمریکا بگیرند و با آمریکا وارد معامله بشوند، ولی از آنجائیکه اولا مجاهدین به علت سابقه ضد امپریالیستی شان نمی‌توانند تکیه گاه مطمئن درازمدتی برای آمریکا باشند و در خصوص سلطنت طلبان هم از آنجائیکه در شرایط فعلی این‌ها در جامعه امروز ایران دارای پایگاه اجتماعی نمی‌باشند، لذا تکیه بر آن‌ها هم برای آمریکا نمی‌تواند مثمر ثمر باشد).

8 - در خصوص کشور لیبی و تحول اخیرش که منجر به سقوط حکومت قذافی گردید، باید این تحول مانند یک منشور از زوایای مختلفی به آن نگریسته شود و هرگز یک بُعدی از زاویه مردم لیبی یا از زاویه ماهیت توتالی‌تر قذافی و... نباید تحول اخیر لیبی را نقد و تفسیر سیاسی کرد، چراکه گمراه کننده خواهد بود. یکی از زوایائی که باید به عنوان علت این تحول به آن توجه بشود موضوع تجاوز نظامی امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا است، چراکه گرچه مردم لیبی بودند که قیام کردند، ولی به علت فقر تئوریک جنبش آن‌ها و عدم هژمونی و رهبری ارگانیک این جنبش و عدم سازماندهی و تشکیلات جنبش هدایتگر و برنامه ریز و تئوری پرداز این تحول، امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا می‌باشد که این امر باعث شده تا:

الف - طی 8000 حمله هوائی و پرتاب بیش از 50000 موشک و بمب تحت لوای حمایت از مردم علاوه بر اینکه تمامی زیرساخت‌های اقتصادی، اداری و نظامی لیبی را نابود کند و بین 50 تا 100 هزار نفر از مردم لیبی را قتل عام بکنند و صدها هزار نفر از مردم لیبی را زخمی و آواره بکنند.

ب - هنوز سقوط حکومت قذافی پایان نیافته بود که مانند گرگ‌های از شکار برگشته، کنسرسیوم نفتی کشورهای امپریالیستی جهت غارت سرمایه های نفتی لیبی در عرصه سیاسی و اقتصادی و حتی نظامی از توتال فرانسوی گرفته تا بریتیش پترلیوم انگلیس تا انی ایتالیا و... رهبران سیاسی و تکنوکرات های نظامی، کریدور هوائی لیبی را دچار ترافیک سنگینی کردند.

ج - کشتن بدون محاکمه و ابهام آمیز و فجیع قذافی و نمایش اهانت آمیز بدن لخت او - که آنچنان چندش آور بود که نه تنها از طرف مردم لیبی بایکوت گردید بلکه شورای انتقالی را هم به وحشت انداخت - بطوریکه فورا تصمیم گرفتند برای اینکه قبر قذافی مانند قبر صدام زیارتگاه ملت لیبی نشود او را در یک نقطه کور صحرای لیبی دفن کنند، همچنین شکافتن قبر مادر قذافی و آتش زدن استخوان‌های او همه در این رابطه قابل تفسیر می‌باشد.

د - کشتار 33 نفر از نیروهای هوادار قذافی با دسته بسته از پشت و چشمان بسته و بدون هر گونه دادگاهی در فردای سقوط طرابلس و سرت و... که انسان را به یاد اعدام‌های شب 23 بهمن 57 رحیمی و خسروداد و... بر پشت بام مدرسه رفاه که به دستور خمینی بدون هرگونه محاکمه و قدرت دفاعی با دستان از پشت بسته و چشمان بسته انجام گرفت می‌اندازد، که گرچه عده‏ائی فاشیست حاکم بر این مملکت را وادار به، به به گفتن و چه چه زدن کرد ولی آن جنایت‌های ضد انسانی سر آغازی شد تا از فردای آن تاریخ مانند آتشی بر خرمن آزادی این خلق بیافتد و از فردای آن روز تا به امروز، جوی خون در ایران زمین به راه بیاندازند، آنچنانکه نسل کشی تابستان 67 در زندان‌های ایران و جنایت‌های خامنه‏ائی در زندان کهریزک و اوین و گوهر دشت در سال 88 و... نمونه کوچکی از این جنایت‌ها بود و در این رابطه آنچه که به عنوان یک اصل کلی در همین جا باید مطرح کنیم اینکه، هر رژیمی که تحت هر عنوانی برای جان انسان ارزشی قائل نباشد و به نام دشمن کشی یا شهادت و یا... جان انسان را بی ارزش کند، این رژیم یک رژیم ضد خلقی و توتالی‌تر خواهد شد. بدون هیچ شکی عدالت و دموکراسی از آنجا شروع می‌شود که انسان آنچنانکه امام علی در حق خوارج و قاتل خود کرد برای دشمن خود حقوقی قائل بشویم و گرنه احترام به حقوق طرفداران حکومت خود که کار هر شارلاتانی در تاریخ می‌باشد. برای اینکه ماهیت یک رژیم را از همان آغاز تکوین و تاسیس خود بشناسیم باید بینیم این رژیم:

اولا چقدر برای جان آدمی زاد ارزش قائل است.

در ثانی چقدر به حقوق مخالفین و دشمنان خود احترام می‌گذارد، امکان ندارد کسی که سلطنت طلبان را آنچنان بی رحمانه و بدون هیچگونه حقوقی اعدام می‌کند و کسی که خلق کرد، بلوچ، گنبدی، عرب، ترک طرفدار شریعمتداری و... به آن شکل قتل عام می‌کند و دانشگاه های ایران زیر نظر عبدالکریم سروش تئوریسین خشونت در بهار سال 59 به آن شکل به صلیب می‌کشاند و در سال 60 و 61 آنچنان بی رحمانه اپوزسیون سیاسی را قتل و عام می‌کند که حتی زنان حامله را با جنین درون شکماشان اعدام می‌شوند و مهیب‌ترین زندان‌های تاریخ بشر در دهه شصت در شهر و روستا های ایران بر پا می‌کند و به نام قصاص و فقه و انتقام و حفظ حکومت جوی خون به راه می‌اندازد و حتی افرادی مانند محمدی گیلانی فرزندان خود را به مسلخ مرگ می‌برد و در تابستان 67 فتوای قتل عام زندانیان سیاسی حکم دار و حکم کشیده را می‌دهد و در 29 خرداد 88 در نماز جمعه تهران فرمان مرگ صادر می‌کنند و در 30 خرداد 88 در خیابان‌های تهران جوی خون به راه می‌اندازند و در عاشورای 88 کربلای خلق ایران به راه می‌اندازند و... ذره‏ائی برای عدالت و آزادی و دموکراسی و حقوق انسان ارزشی قائل باشند. اولین موضوع کرامت انسان جان انسان است و هر رژیمی و یا هر فردی که دم از آزادی و عدالت و دموکراسی و حقوق بشر و... می‌زند باید بینیم برای جان انسان و جان دشمن خود چقدر حقوق و ارزش قائل است.

والسلام