سرمقاله

جهان، منطقه و کشور ما در تنش جنگ و جدالهای پی در پی، همراه با نگاهی به تغییر و تحول در کشور سوریه

 

جنگ غزه و نسل‌کشی فلسطینیان و ادامه آن در ساحل غربی رود اردن تا لبنان، یمن، عراق، سوریه، کشور ایران همراه آن جنگ‌های داخلی در بیش از 30 کشور جهان، همه و همه نمایش «یک شبه جنگ جهانی سوم در جهان امروز می‌باشد». در این رابطه چهار شاخص وجود دارد از «یکسو درگیری انفجاری در اسرائیل، لبنان، سوریه، عراق، یمن و ایران و از سوی دیگر چراغ‌سبز ناتو و بایدن به اوکراین برای استفاده از موشک‌های دوربرد بود که از نظر پوتین استفاده از سلاح‌های دوربرد غربی، «به‌معنای جنگ ناتو با روسیه است» که در این رابطه پوتین برای غرب خط قرمز هسته‌ای تعیین کرد. و تأکید کرد که مسکو در صورت وقوع حملات گسترده از سوی اوکراین با استفاده از موشک‌های دوربرد غربی و با حمایت کشورهای غربی، ممکن است به سلاح‌های هسته‌ای متوسل شود.»

افزایش تنش در تنگه تایوان و دریای چین توسط کشورهای غربی و در رأس آنها امپریالیسم آمریکا، همراه با بازگشت ترامپ به کاخ سفید، و با آن «هموار شدن راه اسرائیل در حمله به ایران»، این همه باعث گردیده است که «در نهایت جنگ بین قدرت‌های هسته‌ای جهان را در آستانه جنگ جهانی سوم قرار بدهد». همان جنگی که وقتی خبرنگار از آلبرت انیشتین در خصوص چگونگی جنگ جهانی سوم پرسید، او گفت: «کاربرد قدرت‌های هسته‌ای در جنگ جهانی دوم وجود داشته است، و در خصوص جنگ سوم جهانی، همین قدر می‌دانم اگر بشری بعد از آن زنده بماند، باید مانند دوران پاراسنگی از تیر و کمان و سنگ استفاده‌کنند.»

باری، آن چنانکه قبلاً هم اشاره کردیم، در خصوص شرایط جنگی جهان، منطقه و کشور ایران، «چهار شاخص وجود دارد» که عبارتند از:

الف – شاخص اول عبارت است از اینکه، در حالی که از عمر جنگ رژیم نژادپرست و فاشیستی اسرائیل در غزه بیش از 14 ماه می‌گذرد، و رژیم جنگ‌طلب اسرائیل در این شرایط از یک‌طرف جنگ غزه را به سرزمین‌های ساحل غربی اردن کشانده‌است، و از طرف دیگر جنگ در جبهه لبنان اگر چه آتش بس 60 روزه برقرار شده، ولی همچنان با حملات موضعی اسرائیل تنور جنگ در آنجا گرم می‌باشد، و این جنگ به جبهه یمن، عراق و سوریه گسترش پیدا کرده است. ولی همچنان رژیم فاشیستی اسرائیل به‌عنوان راه حل موقتی برای تخفیف بحران‌های جاری، در خدمت بقای قدرت خودش و توسعه‌طلبی و استراتژی نظم جدید، از جنگ استفاده می‌کند. و همچنان تلاش می‌کند تا دامنه ارابه این جنگ را به‌کمک دولت ترامپ به کشور ایران بکشاند.

ب - شاخص دوم «جنگ روسیه و اوکراین است که بیش از هزار روز از عمر آن می‌گذرد و در باره آن پوتین روز پنج شنبه 22 شهریور در گفتگو با تلویزیون دولتی روسیه اعلام‌کرد: «اگر اوکراین از موشک‌های غربی برای حمله به روسیه استفاده کند، این اقدام به‌طور قابل‌توجهی ماهیت جنگ را تغییر خواهد داد. و این به این معنی خواهد بود، که کشورهای ناتو از جمله ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپا در جنگ با روسیه هستند، بنابراین در چنین شرایطی روسیه تصمیمات مناسب با تهدیدات پیش رو خواهد گرفت.»

ج – شاخص سوم چین است که در این شرایط با اقتصاد بسیار قویتر از آمریکا و اروپا به یک بازیگر اصلی سرمایه‌داری در مقیاسی جهانی تبدیل شده‌است. اقتصاد چین در دو دهه گذشته سریع‌تر از اقتصاد دیگر کشورهای سرمایه‌داری توسعه‌یافته، و در صنایع و حوزه‌های خاصی به سطح بسیار بالایی رسیده است، و به‌سرعت به آمریکا نزدیک شده‌است، و با تشکیل اتحادیه‌های اقتصادی بزرگی مثل «بریکس، شانگهای و با سیاست کمربند و جاده» با سرمایه‌گذاری صدها میلیارد دلاری در زیرساخت‌های معادن، کشاورزی و صنایع کشورهای جهان سوم به‌ویژه در آفریقا – آسیا و آمریکای لاتین عملاً به رقیب جدی جناح غربی امپریالیسم‌ها به سرکردگی امپریالیسم آمریکا تبدیل شده‌است. چین با اقتصاد بسیار قویتر به یک بازیگر اصلی سرمایه‌داری در مقیاس جهانی تبدیل شده‌است. اقتصاد چین در دو دهه گذشته سریع‌تر از هر اقتصاد دیگری توسعه‌یافته، در صنایع و حوزه خاصی به سطح فنی بسیار بالایی رسیده است لهذا امپریالیسم آمریکا جهت محدود کردن چین، جدا از مهار چین از طریق تایوان (با حمایت از تایوان) در این شرایط منطقه تایوان و دریای چین را نظامی کرده است.

د - شاخص چهارم هموار کردن راه برای اسرائیل در دولت ترامپ در حمله به ایران می‌باشد. دونالد ترامپ در دوران مبارزه انتخاباتی ادعا می‌کرد که «اگر در انتخابات شکست بخورد، ادامه سیاست‌های دولت دموکرات‌ها باعث می‌شود که اسرائیل ریشه کن بشود». سؤالی که در این رابطه قابل طرح است اینکه «آیا دومین دوره ریاست جمهوری ترامپ مانند دوره اول، منعکس کننده آشفتگی غیر قابل پیش‌بینی خواهد بود؟»

یک احتمال این است که ترامپ دست نتانیاهو را در غزه و غرب رود اردن و منطقه فراتر از آن باز می‌گذارد. یادمان باشد که اسرائیل در حال جنگ با دشمن سرسختی همچون رژیم مطلقه فقاهتی روبه‌روست. حملات نیروهای حوثی یمن به کشتی‌های تجاری در دریای سرخ همچنان به قوت خود پابرجاست. از همه مهمتر سقوط حکومت اسد در سوریه و حاکمیت نیروهای نظامی داخلی سوریه تحت‌عنوان «تحریر الشام» می‌باشد. زیرا حکومت بشار اسدپ به‌خصوص از بعد از جنگ داخلی سوریه در بهار عربی باعث گردید، که «سوریه بشار اسد به‌عنوان گرانی گاه پروژه خط مقاومت حزب پادگانی خامنه‌ای در هلال شیعه تعریف بشود». و حزب پادگانی خامنه‌ای توسط گرانی گاه سوریه بشار اسد بود که «عمق استراتژیک خود را در کنار حزب‌الله لبنان دریای مدیترانه تعریف می‌کرد». مع‌الوصف، به همین دلیل بود که حزب پادگانی خامنه‌ای در جریان جنگ داخلی بهار عرب در سوریه (که گروه‌های نظامی داخلی مخالف حکومت اسد تا پشت کاخ بشار اسد را اشغال کرده‌بودند) «ده‌ها میلیارد دلار از سرمایه‌های مردم نگون‌بخت ایران، به‌علاوه صدها نفر کشته تحت عنوان شهدای مدافعین الحرم هزینه کردند» تا توانستند حکومت بشار اسد را از سرنگون شدن توسط جنگ داخلی بهار عربی نجات بدهند. اما این بار به‌خاطر اینکه:

اولاً رژیم مطلقه فقاهتی به‌خاطر بحران‌های مرکب داخلی دیگر توان مالی آن‌چنانی (مانند زمان جنگ داخلی بهار عربی) نداشت تا بتواند در سوریه هزینه بکند.

ثانیاً به‌دلیل جنگ اسرائیل با حزب‌الله لبنان و با کشته شدن سید حسن نصرالله و کادر مدیریت حزب‌الله توسط اسرائیل و همچنین مهار کردن حزب‌الله در آتش بس شناور 60 روزه، این همه باعث گردید تا حزب‌الله که بازوی آهنین رژیم مطلقه فقاهتی در سوریه در زمان جنگ داخلی بهار عربی بود، در این شرایط نتواند از طریق حزب‌الله لبنان کوچک‌ترین حمایتی از حکومت اسد بر علیه گروه‌های نظامی تحریر الشام بکند.

ثالثاً تهدید اسرائیل در جنگ با ایران درآینده و در دولت ترامپ، امکان حضور سپاه و بسیج، حزب پادگانی خامنه‌ای در جنگ داخلی این بار سوریه، در حمایت از حکومت بشار اسد را نداشت.

رابعاً جنگ گروه حشدالشعبی عراق و حوثی‌های یمن با اسرائیل در حمایت از مردم فلسطین در غزه، امکان شرکت این گروه‌ها هم (مانند جنگ داخلی قبلی) در جنگ فعلی داخلی سوریه در حمایت از حکومت بشار اسد نداشتند.

خامسا در این جنگ داخلی سوریه، از گروه احرار الشام (برعکس جنگ داخلی قبلی سوریه که رهبری گروه‌های نظامی در دست گروه داعش بودند، و همین امر باعث گردید تا تقریباً تمام ارتش‌های جهانی از امپریالیسم آمریکا و روسیه و غرب تا سپاه و بسیج حزب پادگانی خامنه‌ای در سرکوب آن گروه‌های نظامی تحت رهبری داعش شرکت کنند اما در جنگ داخلی فعلی که باعث سقوط حکومت بشار اسد گردید، رهبری این گروه‌های نظامی گروه‌های ملی و وطنی تحت‌عنوان تحریر الشام هستند) هر چند که بخشی از آنها باقیمانده گروه داعش در شکل لباس جدید می‌باشند، ولی اکثریت آنها گروه‌های وطنی و اخوان المسلمین می‌باشند. علی ایحال، این همه باعث گردید که (برعکس جنگ قبلی درونی سوریه، که گروه‌های نظامی تحت رهبری داعش توسط تمامی کشورهای جهان سرکوب شدند) این بار کنش‌گران تحریر الشام از حمایت مردم سوریه هم برخوردار شدند.

سادسا در جنگ درونی فعلی سوریه نه‌تنها سپاه و بسیج رژیم مطلقه فقاهتی به حمایت نظامی از حکومت اسد نپرداختند و نه‌تنها گروه‌های مقاومت اعم از حزب‌الله و حشدالشعبی و حوثی‌ها نتوانستند با حضور نظامی در جنگ به حمایت از بشار اسد بپردازند، بلکه خود پوتین و نیروی هوایی ارتش روسیه، که در جنگ داخلی قبلی محور اصلی جنگ در حمایت از حکومت بشار اسد بودند، به‌علت جنگ اوکراین، نتوانستند حمایت چندانی از حکومت اسد بنمایند. لهذا این همه باعث گردید که در جنگ داخلی فعلی، ارتش سوریه به‌صورت تک و تنها در برابر گروه‌های نظامی صاحب سازماندهی و سلاح‌های سنگین و سبک مدرن غربی و تمرین دیده تحریر الشام قرار گرفت. لذا از آنجایی که ارتش سوریه دریافت که توان مقاومت در برابر گروه‌های نظامی تحریر الشام ندارد، همین امر باعث گردید که ارتش سوریه در برابر این گروه‌های نظامی عقب نشینی کردند. در نتیجه گروه‌های نظامی در مدت کمتر از یک هفته توانستند شهر به شهر و منطقه به منطقه سوریه را آزاد کنند و دمشق پایتخت سوریه را محاصره کنند، البته قبل از ورود به دمشق با حکومت اسد جهت ترک قدرت به‌صورت مسالمت‌آمیز وارد مذاکره شدند، لذا از آنجایی که بشار اسد دریافت که هیچ‌گونه توان مقابله با این گروه‌های نظامی را ندارد فرار را بر قرار ترجیح داد و با رفتن او سوریه به‌طور کامل آزاد شد.

باری، در این شرایط که سوریه پس از سال‌ها حاکمیت استبداد و دیکتاتوری آزاد گردیده، در شرایط جدیدی قرار گرفته که خودویژگی‌های آن عبارتند از اینکه:

الف – بالاخره مردم سوریه از فشار حاکمیت یک خانواده (اسد) دیکتاتور و خون خوار رهایی پیدا کردند، و اکنون جشن و شادی این رهایی در سرتاسر کشور سوریه برقرار است.

ب - با فروپاشی نظام استبداد و دیکتاتوری اسد در سوریه، نظام‌های دیکتاتوری و استبداد از شمال آفریقا تا جنوب، غرب و شرق آفریقا، و از شمال آسیا تا جنوب و شرق و غرب آسیا، دچار هراس از فروپاشی و بازتولید زلزله‌ای عظیم‌تر از بهار عربی گذشته شده‌اند.

ج - فروپاشی نظام استبدادی و دیکتاتوری خون خوار اسد در سوریه برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر کشور ایران، این فروپاشی باعث نابودی «عمق استراتژیک و خط مقاومت حزب پادگانی خامنه‌ای گردید». عنایت داشته‌باشیم که آن چنانکه فوقا مطرح کردیم، سوریه با بشار اسد گرانی گاه عمق استراتژیک و خط مقاومت حزب پادگانی خامنه‌ای بودند (که شامل گروه‌های حوثی‌های یمن، حشدالشعبی عراق و نجبا سوریه تا حزب‌الله لبنان می‌شدند)» بنابراین، با فروپاشی حکومت دیکتاتوری و استبداد اسد بر سوریه، تمام این رشته‌های بافته شده حزب پادگانی خامنه‌ای پنبه گردید. مهمتر از آن اینکه با فروپاشی نظام دیکتاتوری اسد بر سوریه رژیم مطلقه فقاهتی هم دچار لرزه همه جانبه درونی گردید، زیرا بدون‌تردید اگر بهار عربی ضد دیکتاتوری و استبدادی در مرحله اول، از خیزش توده‌ای مردم تونس بر علیه دیکتاتور حاکم شروع گردید، «در مرحله دوم، در کشور ایران بازتولید خیزش ضد استبدادی در ادامه خیزش پاییز 1401 خواهد بود.»

د - با فروپاشی حکومت استبداد و دیکتاتوری حکومت اسد در سوریه، خط مقاومت رژیم مطلقه فقاهتی بر علیه رژیم جنگ‌طلب و فاشیستی اسرائیل جهت کسب هژمونی در منطقه و بر هلال شیعه دچار فروپاشی گردیده‌است، که این امر شرایط برای سوء استفاده رژیم فاشیستی اسرائیل فراهم کرده است، تا از یک‌طرف «شعار جدیدی برای به محاق کشیدن شعار مبارزه مردم فلسطین استفاده کند، و از طرف دیگر با اشغال بخش‌هایی از خاک سوریه و تضعیف قدرت نظامی کشور سوریه و به چالش کشیدن یکپارچگی خاک سوریه، دشمن شرقی خود را حذف نماید و با بازتولید جنگ با حزب‌الله (در شمال اسرائیل) و سرکوب فراگیر مردم فلسطین (در جنوب اسرائیل) شرایط برای نظم جدید خاورمیانه و اسرائیل بزرگ تحت هژمونی فاشیست اسرائیل فراهم می‌شود». اما در خصوص آفت‌هایی که نیروهای نظامی تحریر الشام، جانشین نظام دیکتاتوری اسد تهدید می‌کند:

اولاً جنگ داخلی با تحریک ترکیه علیه نیروهای کرد که در منطقه شمال سوریه حاکمیت دارند. یادمان باشد که اردوغان دیکتاتور ترکیه با هر گونه خودمختاری کردها در ترکیه مخالف است چرا که این امر باعث تحریک بیشتر حزب پ. ک. ک در ترکیه می‌باشد، می‌گردد.

ثانیاً رشد تضاد درونی میان گروه‌های مختلف نظامی تحریر الشام، که حکومت اسد را سرنگون کرده‌اند، باعث جنگ داخلی می‌شود که «خود این امر در تحلیل نهایی باعث حاکمیت گروه‌های نظامی بر کشور سوریه تکه تکه شده همراه با نابود شدن وعده‌های دموکراسی می‌گردد.»

ثالثاً پیوند گروه‌های نظامی تحریر الشام سوریه با امپریالیسم آمریکا و ترکیه استقلال کشور سوریه تکه تکه شده را بر هم می‌زند. بنابراین برای مقابله با این آفات تنها رهایی که وجود دارد «بر پایی و استقرار نهاد دموکراسی و روند دموکراتیک به‌صورت سراسری کشور سوریه می‌باشد». تعویق زمان برای برپایی دموکراسی در جامعه سوریه و حاکمیت گروه‌های نظامی تحریر الشام، باعث بازتولید استبداد و دیکتاتوری حتی در شکلی بدتر از گذشته می‌شود.

اما درس بزرگی که سرنگونی حکومت خاندان اسد در سوریه و حاکمیت گروه نظامی تحریر الشام برای کنش‌گران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این شرایط دارد، اینکه «برای نهادینه کردن عدالت در جامعه ابتدا باید آزادی و دموکراسی سیاسی در جامعه به‌صورت دموکراتیک تکوین یافته از پایین شکل بگیرد، نه در شکل تزریق شده از بالا به‌صورت موقت». علی‌هذا، تا زمانی که «دموکراسی تکوین یافته از پایین در جامعه به‌صورت دموکراتیک نهادینه نشود، امکان نهادینه کردن عدالت در مؤلفه‌های مختلف آن، اعم از عدالت سیاسی، عدالت اقتصادی، عدالت اجتماعی، عدالت فرهنگی و عدالت اخلاقی وجود ندارد». بنابراین، در این رابطه می‌باشد که «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 48 سال حیات درونی و برون‌ی خودش، چه در فاز عمودی و سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران، در چارچوب شعار استراتژیک: «آگاهی، آزادی، برابری» عدالت مورد اعتقاد خودش بر پایه «آگاهی» و سپس «آزادی» در چارچوب دموکراسی دموکراتیک تکوین یافته از پایین و «برابری» در عرصه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و اخلاقی و فرهنگی تعریف کرده است.»

باری، در خصوص آتش بس در غزه و غرب رود اردن فراموش نکنیم که ترامپ اهمیت چندانی برای تبدیل سرزمین‌های فلسطینی به یک کشور مستقل ندارد. و در تحلیل نهایی به نفع جناح راست افراطی حاکم اسرائیل است که در این شرایط به‌دنبال الحاق کرانه باختری به خاک اسرائیل و به‌طور کلی به‌دنبال نظم جدیدی در خاورمیانه با محور اسرائیل می‌باشد، البته شرایط جدید سوریه اوضاع را برای تصرف بیشتر خاک سوریه در راستای نظم جدید خاورمیانه و دستیابی به اسرائیل بزرگ فراهم می‌سازد. نزدیک به 15 ماه از جنگ رژیم جنگ‌سالار اسرائیل بر علیه مردم فلسطین می‌گذرد، در حالی که 45 هزار نفر انسان بی دفاع فلسطینی اعم از کودک و پیر و زن و مرد کشته‌شده‌اند. «تعداد کودکان کشته شده فلسطینی بیش از 15 هزار نفر می‌باشد. و بیش از 130 هزار نفر از مرم فلسطین هم زخمی شده‌اند». در تمام نوار غزه کمتر ساختمانی پیدا می‌شود که سر پا مانده باشد. 70 درصد از منابع آب غزه به‌طور کامل نابود شده‌است، ارتش اسرائیل آگاهانه بیش از 55 هزار اصله درخت را در غزه ریشه کن کرده است، تا آثار حیات از منطقه به‌طور کامل زدوده شود.

یادمان باشد که جنگ و نسل‌کشی مردم غزه «در چارچوب پروژه کانال بن گورین رژیم صهیونیستی اسرائیل می‌باشد، که تلاش می‌کنند، که در چارچوب این پروژه کانالی که از غزه می‌گذرد، جایگزین کانال سوئز بکنند. این کانال خلیج عقبه را در دریای سرخ به دریای مدیترانه متصل می‌کند. گرچه این کانال طولانی‌تر از کانال سوئز می‌باشد، اما با ظرفیت بیشتر و خارج از کنترل مصر شکل می‌گیرد، زیرا در گذشته بارها مصر از عبور کشتی‌های اسرائیل به اسرائیل و یا از اسرائیل به دیگر کشورها مسدود می‌کرده‌است. همچنین این کانال می‌تواند جایگزینی برای جاده ابریشم جدید چین بشود». قبلاً این‌گونه برنامه‌ریزی شده بود تا از دریای مدیترانه این کانال شروع بشود و در غزه به پایان برسد. اما اخیراً تصمیم گرفته شده‌است که با پاک‌سازی قومی در غزه، و کوتاه کردن طول کانال، از مسیر غزه مزایای جدیدی در این رابطه برای اسرائیل به وجود بیاید. همچنین در چنین شرایطی «رژیم فاشیستی اسرائیل تلاش می‌کند تا دامنه جنگ را به ساحل غربی رود اردن و منطقه تحت حاکمیت دولت خودمختار فلسطین، سوریه و حتی عراق و یمن و بالاخره ایران بکشاند. بی شک تداوم این جنگ کل منطقه خاورمیانه را تحت‌تأثیر قرار خواهد داد و جنگ منطقه ویران‌گر و خانمان‌سوز که بیش از 15 ماه گذشته در 7 اکتبر 2024 شروع شده‌است تمام منطقه را در بر خواهد گرفت.»

در خصوص شاخص دوم که بیش از 1000 روز یا حدود 3 سال از عمر جنگ روسیه و اوکراین می‌گذرد، حدود 20 درصد از خاک اوکراین (از جمله کریمه که روسیه در سال 2014 اشغال کرده بود) به تصرف نیروهای روسیه درآمده‌است. و از ماه گذشته پیشروی ارتش روسیه سرعت گرفته است. این پیشروی همراه با تلفات سنگین برای ارتش اوکراین نیز بوده است. پر پیداست که اوکراین از حمایت متحدان غربی در طول سه سال جنگ برخوردار بوده است. و تاکنون میلیاردها دلار کمک مالی و نظامی از امپریالیسم آمریکا و اتحادیه اروپا دریافت کرده است. البته پس از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نگرانی اوکراین از کاهش حمایت امپریالیسم آمریکاست. در حال حاضر، 98 درصد از استان لوهانسک و 61 درصد از استان دونتسک در شرق اوکراین، و 72 درصد از استان زاپریژیا در جنوب شرقی، 71 درصد از استان خرسون، حدود یک درصد از استان می‌کولایف در جنوب و حدود دو درصد از استان خارکیف در شمال اوکراین تحت اشغال روسیه درآمده‌است. به گزارش سازمان ملل متحد، بیش از 12 هزار نفر غیر نظامی در اوکراین کشته و بیش از 27 هزار نفر هم زخمی شده‌اند. بر اساس همین گزارش از آغاز تاکنون حدود 400 غیر نظامی در روسیه کشته و هزار و صد نفر هم زخمی شده‌اند. به گزارش سازمان ملل متحد، تهاجم گسترده نظامی روسیه باعث شده که پیش از 24 فوریه 2022 (آغاز جنگ روسیه با اوکراین) یک سوم شهروندان اوکراینی خانه‌های خود را ترک کنند، بر اساس این گزارش مداخله نظامی روسیه در اوکراین تقریباً یک و نیم میلیون نفر را مجبور کرده تا مناطق اشغال شده در کریمه و استان‌های دونتسک و لوهانسک را ترک کنند. و پس از شروع جنگ شمار کسانی که از مناطق اشغال شده اوکراین فرار کرده‌اند به 6/4 میلیون نفر رسیده. سازمان ملل گزارش داده که از آغاز جنگ بیش از دو هزار بیمارستان و کلینیک پزشکی، حدود چهار هزار آموزشگاه ویران‌شده‌اند. روز سه شنبه 19 نوامبر، برابر با 29 آبان 1403، ارتش اوکراین 6 موشک دوربرد ساخت آمریکا را به داخل خاک روسیه شلیک کرد همچنین روز 30 آبان گزارش شد که ارتش اوکراین چند موشک دوربرد «سایه طوفان» ساخت بریتانیا چند نقطه در داخل خاک روسیه را هدف قرار داده است. عکس‌العمل دولت روسیه در مقابل اقدامات نظامی اخیر اوکراین شدید بود. پوتین رئیس‌جمهور روسیه، در همان روز «دکترین هسته‌ای به‌روز شده روسیه را امضا کرد». این اقدام به معنی آن است که: «اگر روسیه هدف حمله متعارفی قرار گیرد که با حمایت یک کشور مجهز به سلاح هسته‌ای انجام شده باشد، ممکن است به فکر استفاده از سلاح هسته‌ای باشد.»

نیویورک‌تایمز در روز یکشنبه 27 آبان 1403 به نقل از مقامات آمریکایی نوشت که: «بایدن مجوز حمله به عمق خاک روسیه را با موشک‌های آمریکایی صادر کرده است. این مجوز مربوط به استفاده از سلاح‌هایی است که به سامانه‌های موشکی تاکتیکی ارتش معروف هستند. بر اساس گزارش‌ها، این موشک‌ها قادر به هدف گیری دقیق بوده و رهگیری آنها نیز مشکل است». روزنامه فیگارو چاپ پاریس مدعی شد که فرانسه و انگلیس هم از تصمیم بایدن حمایت کرده و اجازه دادن ارتش اوکراین موشک‌های «اسکالپ و سایه طوفان» ساخت این دو کشور را علیه روسیه به کار گیرند. همزمان جوزف بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیز با این جمله که «پوتین حاضر به مذاکره نیست» ضمن حمایت از تصمیم بایدن گفت: «همیشه از حمله به خاک روسیه حمایت کرده‌ام». ماریا زاخارووا سخنگوی وزارت امور خارجه روسیه در برابر سخنان آنها اعلام‌کرد که «استفاده کی‌یف از موشک‌های دوربرد برای حمله به خاک روسیه، به‌معنای مشارکت مستقیم آمریکا و متحدانش در درگیری با روسیه و تغییری اساسی در ماهیت و روند این جنگ است. پاسخ روسیه در چنین حالتی متوازن و کاملاً محسوس خواهد بود.»

به گزارش خبرگزاری تاس ولادمیر جباروف معاون اول کمیته امور بین‌المللی مجلس اعلای روسیه در این رابطه گفت: «تصمیم واشنگتن برای اجازه دادن به اوکراین برای حمله به عمق جغرافیای روسیه با موشک‌های دوربرد آمریکا می‌تواند به جنگ جهانی سوم منجر شود، و پاسخی سریع دریافت خواهد کرد». فراموش نکنیم که قبل از این ولادیمیر زلنسکی رئیس‌جمهور اوکراین در جریان نشست شورای امنیت سازمان ملل در باره اوکراین گفته‌بود که: «جنگ میان روسیه و اوکراین را نمی‌توان تنها با مذاکره خاتمه داد، زیرا مسکو باید وادار به صلح شود». ولادیمیر پوتین در ماه ژوئن سال جاری اعلام‌کرد که: «روسیه تنها در صورتی به جنگ در اوکراین پایان می‌دهد که اوکراین با کنار گذاشتن جاه طلبی‌های خود برای پیوستن به ناتو و واگذاری کل چهار منطقه مورد ادعای مسکو موافقت کند.»

اعلامیه ناتو در نشست اخیر تأکید دو چندانی بر «مسیر برگشت‌ناپذیر اوکراین برای یکپارچگی کامل یورو – آتلانتیک، از جمله عضویت در ناتو دارد» و این در حالی است که «روسیه هرگز عضویت اوکراین در ناتو را نخواهد پذیرفت، این یعنی تعهد بازگشت‌ناپذیر به جنگ». در همین اجلاس همچنین بر تصمیم ناتو برای ادامه استقرار موشک‌های بالستیک تأکید شد. همان طور که قبلاً در لهستان و رومانی و ترکیه مستقر کردند که با توجه به این واقعیت که خروج امپریالیسم آمریکا از معاهده ضد موشک‌های بالستیک و قرار دادن آنها در لهستان و رومانی، ساختار کنترل تسلیحات هسته‌ای را عمیقاً بی ثبات کرده است. یکی از وزرای آلمانی اخیراً گفته است که «طی چند سال آینده، اروپا دو بار وارد جنگ خواهد شد» از جنگ با چنان لحن عادی صحبت می‌شود که انگار جان انسان‌ها و صدها میلیون کشته در دو جنگ جهانی، در کره، ویتنام، اندونزی، آمریکای مرکزی، الجزایر، آنگولا، موزامبیک، عراق، افغانستان، لیبی، سوریه، و فلسطین، و... بی اهمیت است. همچنین تعجب آور است که «تهدید هسته‌ای که برای چندین دهه به‌دلیل خاطره وحشتناک هیروشیما و ناکازاکی و فاجعه عظیمی که در پی داشت، عامل بازدارنده بزرگ جنگ بود، اکنون به‌عنوان یک احتمال واقعی در محافل نظامی دیده‌می‌شود.»

قابل‌ذکر است که در جنگ جهانی دوم پس از تخریب وحشتناک و میلیون‌ها کشته، امپریالیسم آمریکا بدون آسیب و از نظر تکنولوژیکی به‌عنوان پیشرفته‌ترین اقتصاد جهان بیرون آمد. علاوه بر داشتن بمب اتمی و انداختن آن دو بار در ژاپن و داشتن قوی‌ترین نیروی دریایی و هوایی جهان به‌زودی «سیا» (آژانس اطلاعات مرکزی) را هم ایجاد کردند تا به‌کمک آن بتوانند در هر زمان، هر کجا که امکان‌پذیر باشد سلطه سیاسی خود را حفظ کنند. هر چند در سال 1945 بیش از 50 درصد تولید ناخالص داخلی جهان را آمریکا به خود اختصاص می‌داد، اما در سال 1960 به چهل درصد رسید، زیرا در اواسط دهه 1960 کشورهای جنگ زده فرانسه، آلمان، ژاپن، بریتانیا تا حدی بهبود یافتند. به‌طوری‌که کمپانی‌های آنها قادر به رقابت با شرکت‌های آمریکا در اروپا و ژاپن بودند. در دهه 1970، برخی از این شرکت‌ها در حال رقابت با شرکت‌های امپریالیسم آمریکا بودند و وضعیت رقابتی خود را در برابر شرکت‌های آمریکایی افزایش می‌دادند. در سال 1980 میزان تولید ناخالص داخلی امپریالیسم آمریکا به حدود 25 درصد کاهش یافت و در سال 200 به حدود 20 درصد رسید و از آن زمان روندی رو به کاهش داشته است.

در رابطه با روابط جهانی ایجاد شده پس از سال 1946، این روابط به‌مدت نزدیک به نیم قرن بدون تغییر باقی‌ماند در این مدت جهان به دو بلوک غول‌پیکر تقسیم شده بود که اتحاد جماهیر شوروی در یک‌طرف و امپریالیسم آمریکا در طرف دیگر قرار داشت. این دو بلوک بزرگ در مقابل یکدیگر قرارگرفتند. امپریالیسم آمریکا از طریق فشار اقتصادی و نظامی و خشونت دولت‌ها را مجبور می‌کرد که در برابر اراده آنها خم شوند، رهبرانی را که تهدید به نظر می‌رسیدند، حذف می‌گردید، و برای تضمین تسلط نیروی نظامی می‌فرستاد. به‌عنوان مثال در سال 1953 دولت محمد مصدق را سرنگون کرد زیرا او صنعت نفت ایران را ملی کرد. اما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 این روابط تغییر کرد. پس از سقوط شوروی، «امپریالیسم آمریکا تنها ابر قدرت جهان شد. باقدرت‌ی بی‌حد و حصر و گستاخی بی اندازه قرار بود دکترین حق مداخله در هر نقطه جهان دخالت در امور داخلی کشورهای به ظاهر مستقل، جاسوسی، سرنگونی دولت‌ها، بمباران و ترور را داشته و در صورت لزوم از مجازات مصونیت داشته‌باشد». فروپاشی بلوک شرق به امپریالیسم آمریکا اجازه داد، تا در مناطقی که قبلاً حوزه‌های نفوذ شوروی بود، مداخله کند. لهستان و دیگر کشورهای اروپای شرقی و بالتیک را وارد ناتو کردند. سناریوی جهان اکنون بسیار متفاوت است. «زیرا امپریالیسم آمریکا قدرت‌مندترین کشور امپریالیستی روی کره زمین است». با این حال در بلندمدت کاهش نسبی مهمی را تجربه کرده است. وزن آن در اقتصاد جهانی از زمان جنگ جهانی دوم کاهش یافته‌است. ظهور روسیه و چین به‌عنوان کشورهای قدرتمند سرمایه‌داری تضادهای جدیدی ایجاد می‌کند. اکنون می‌دانیم که رقیب بزرگ امپریالیسم آمریکا «چین» است، که در حال نشان دادن عضله و عقب راندن نفوذ آمریکا در نقاط مختلف جهان به‌ویژه در جنوب شرقی و اقیانوس آرام است.» در این شرایط آنچه منابع سودآوری سرمایه‌داری جهانی به سرکردگی امپریالیسم جهانی تعیین می‌کند عبارتند از:

اولاً شرکت‌های تولید تسلیحات جنگی بیشترین سود را نصیب خود می‌کنند. به‌عنوان مثال صنعت نظامی امپریالیسم آمریکا که 45 درصد از تجارت تسلیحات جهان را کنترل می‌کند. سود آن با جنگ اوکراین و جنگ در غزه تصاعدی افزایش یافته‌است.

ثانیاً سرمایه مالی که از این جنگ‌ها بی نصیب نیست. اوکراین در حال حاضر سومین بدهکار بزرگ صندوق بین‌المللی پول است.

ثالثاً دسترسی کمپانی‌ها به منابع طبیعی حدود 30 درصد از 33 میلیون هکتار از زمین‌های قابل کشت غنی اوکراین که سبد نان اروپا محسوب‌می‌شود. در حال حاضر متعلق به ده شرکت بزرگ کشاورزی و صنعتی خارجی است. در ماه دسامبر سال گذشته، بایدن مجوز رکورد 886 میلیارد دلاری را برای هزینه‌های «دفاع ملی» سال 2024 امضا کرد که شامل بودجه برای پنتاگون و کار روی سلاح‌های هسته‌ای در وزارت انرژی می‌شود. ده‌ها میلیارد دلار کمک نظامی احتمالی به اوکراین و اسرائیل را هم به این مبلغ اضافه کنید. بایدن چنین هزینه‌ای برای اولین بار که در سال جاری مبلغ آن به بیش از 900 هزار میلیارد دلار رسیده است، به ثبت رسانید. تنها چند مقایسه میزان بی‌سابقه این بودجه نظامی امپریالیسم آمریکا را نشان‌می‌دهد که هزینه سالانه هواپیماهای جنگی پر هزینه اف 35 به‌تنهایی بیشتر از کل بودجه مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری است. در سال 2020 ارزش قراردادهای لاکهید مارتین با پنتاگون بیش از مجموع بودجه وزارت امور خارجه و آژانس توسعه بین‌المللی بود. هزینه یک ناو هواپیما با سیزده میلیارد دلار، بیش از بودجه سالانه سازمان حفاظت از محیط زیست است.

پایان