عاشورا و مکتب حسین بهعنوان نماد همیشگی و جاویدان نبرد تاریخی، جنبشی، آگاهی‌بخش، رهائی‌بخش، عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه جبهه حق با جبهه باطل می‌باشد – قسمت بیست دو

 

ثالثاً محمد اقبال لاهوری برعکس رویکرد خوارج در اسلام تاریخی که «حکومت و خلافت را اصلاً برای جامعه امری زائد می‌دانستند، معتقد است که حکومت و خلافت برای جامعه امری سودمند می‌باشد و جامعه برای امنیت و عدالت و آزادی نیازمند به حکومت می‌باشد و بدون حکومت، جامعه نمی‌تواند به امنیت و عدالت و آزادی دست پیدا کند.»

رابعاً محمد اقبال لاهوری اصلاً «امامت را بر پایه ولایت حکومتی و خلافت و کسب حکومت و کسب قدرت سیاسی و قدرت نظامی تعریف نمی‌کند، از نظر او ولایت انتقال یافته در واقعه غدیر خم توسط پیامبر در آخرین سفر حج‌اش به امام علی ولایت معنوی بوده است نه ولایت سیاسی و حکومتی.»

خامسا محمد اقبال لاهوری بر این باور است که «در این شرایط و در فرایند پسا فروپاشی خلافت عثمانی (از سال 1914 میلادی) جوامع مسلمین باید برعکس گذشته به‌صورت مستقل توسط دموکراسی معنوی به حکومت و تعیین حاکمیت برای جامعه خود دست پیدا کنند و از بعد از اینکه جوامع مسلمین توانستند توسط دموکراسی معنوی به حاکمیت مستقل دست پیدا کنند آن‌ها می‌توانند (مانند اتحادیه اروپا) داوطلبانه جهت اتحاد مشترک تمامی جوامع مسلمان اقدام نمایند.»

سادساً برعکس رویکرد خمینی و صالحی نجف‌آبادی، «محمد اقبال لاهوری هرگز هدف امام حسین دستیابی به حکومت برای اجرای فقه اسلام فقاهتی تعریف نمی‌کند». بلکه برعکس معتقد است که «هدف امام حسین از پروسه عاشورا (در طول پنج ماه و دوازده روز یعنی از 28 رجب سال 60 تا دهم محرم سال 61) قطع استبداد در تاریخ بوده است.»

تا قیامت قطع استبداد کرد / موج خون او چمن ایجاد کرد

لذا محمد اقبال لاهوری «هر گونه حکومت‌طلبی آنچنانکه خمینی و صالحی نجف‌آبادی به‌عنوان هدف حرکت امام حسین تعریف می‌کنند، نفی می‌کند»

مدعایش سلطنت بودی اگر / خود نکردی با چنین سامان سفر

باز هم محمد اقبال لاهوری برعکس صالحی نجف‌آبادی «حرکت امام حسین را امری بالبداهه و خلق الساعه (که از 28 رجب سال 60 هجری توسط امتناع امام حسین از بیعت با یزید شروع شده باشد) تعریف نمی‌کند» به‌بیان‌دیگر محمد اقبال «با رویکرد تاریخی جنبش عاشورایی امام حسین را تعریف و تبیین می‌نماید، و آن را نمایش حرکت توحیدی از ابراهیم خلیل تا امام علی تعریف می‌نماید»

سر ابراهیم و اسمعیل بود / یعنی آن اجمال را تفصیل بود

باز اقبال برعکس صالحی نجف‌آبادی «هدف پروسه پنج ماه و دوازده روز عاشورای امام حسین امر آگاهی‌بخش برای جامعه و تاریخ تعریف می‌کند، نه امری برای کسب قدرت سیاسی و حکومت و قدرت آن چنانکه صالحی نجف‌آبادی می‌گوید»

خون او تفسیر این اسرار کرد / ملت خوابیده را بیدار کرد

همچنین اقبال هرگز مانند صالحی نجف‌آبادی معتقد نیست که «هدف حرکت امام حسین در پنج ماه و دوازده روز پروسه عاشورا اجرای فقه اسلام فقاهتی بوده، بلکه برعکس اقبال بر این باور است که هدف امام حسین بازسازی شناخت ما از قرآن و تفسیر قرآن و در ادامه آن بسترسازی جهت اعتلای جنبش‌های عدالت‌خواهانه و حق‌طلبانه و رهائی‌بخش در جامعه خودمان می‌باشد»

رمز قرآن از حسین آموختیم / زآتش او شعله‌ها اندوختیم

لذا از اینجا است که محمد اقبال «امام حسین را سرو آزادی حرکت رهائی‌بخش پیامبر اسلام می‌داند»

آن امام عاشقان پور بتول / سرو آزادی زبستان رسول

و باز از اینجا است که محمد اقبال لاهوری «پروسه حرکت عاشورای امام حسین را در ادامه جنبش عدالت‌خواهانه امام علی می‌داند»

الله الله بای بسم اله پدر / معنی ذبح عظیم آمد پسر

و همچنین از اینجا است که محمد اقبال لاهوری «حرکت عاشورای امام حسین در ادامه جنبش رهائی‌بخش پیامبر اسلام تعریف می‌کند»

بهر آن شهزاده خیر الملل / دوش ختم المرسلین نعم الجمل

همچنین از اینجا است که محمد اقبال لاهوری «شخصیت امام حسین در پروسه عاشورا به‌عنوان پارادایم کیس تمامی حرکت قرآن و پیامبر اسلام تعریف می‌کند»

در میان امت کیوان جناب / همچو حرف قل هو اله در کتاب

و باز از اینجا است که محمد اقبال لاهوری (برعکس رویکرد مولوی) «جوهر عشق را با امام حسین آن هم در عرصه حرکت تاریخی – اجتماعی تعریف می‌نماید، نه جوهر حرکت فردی امام حسین با عشق صوفیانه درونی»

سرخرو عشق غیور از خون او / شوخی این مصرع از مضمون او

باز اقبال (برعکس مولوی) حرکت عاشورای امام حسین را نه‌تنها مولود جنگ موسی و فرعون یا حسین و یزید در درون امام حسین نمی‌داند، بلکه برعکس حرکت عاشورا امام حسین را سنتز دیالکتیک اجتماعی و تاریخی می‌داند»

موسی و فرعون و شبیر و یزید / این دو قوت از حیات آید پدید

زنده حق از قوت شبیری است / باطل آخر داغ حسرت میری است

چون خلافت رشته از قرآن گسیخت / حریت را زهر اندر کام ریخت

باری، صالحی نجف‌آبادی در کتاب شهید جاوید در چارچوب استراتژی کسب قدرت سیاسی و حکومت و خلافت است که او:

اولاً «عامل تحقق استراتژی کسب قدرت و حکومت برای امام حسین کسب نیروی نظامی تعریف می‌کند و تا آنجا او (صالحی نجف‌آبادی) در این امر پیش می‌رود که حتی رسالت مسلم بن عقیل در کوفه برای دستیابی به نیروی نظامی جهت دستیابی امام حسین به حکومت و خلافت تعریف می‌نماید.»

ثانیاً از نظر صالحی نجف‌آبادی (در کتاب شهید جاوید) «استراتژی صلح‌طلبی از زمانی در دستور کار امام حسین قرار می‌گیرد که امام حسین توان کسب نیروی نظامی و دستیابی به حکومت و خلافت و قدرت سیاسی ندارد.»

ادامه دارد