تحلیل اوضاع جاری - 1
جنبش اجتماعی 22 خرداد و تاثیرات آن
فصل اول:
جنبش اجتماعی 22 خرداد در مقطع روزهای 22 تا 25 خرداد:
بالاخره جمعه شب 22 خرداد رژیم ولایتی – فقاهتی حاکم که عرصه باز تقسیم قدرت با میرحسین موسوی بر مبنای تجربه 8 سالهای که در دهه 60 از او داشت مفید به فایده نمیدید و بر اساس شرایط ناخواستهای که پس از مناظرههای تلویزیونی کاندیداها به سود مثلث مقابل (موسوی – خاتمی – هاشمی رفسنجانی) شکل گرفت، برنامهی از پیش تهیه کرده خود را اعلام کرد و آن انتخاب کودتای مخملی به جای رفراندم نظام یا انتخابات رئیس جمهوری بر پایه تقسیم قدرت با میرحسین موسوی بود. اگر چه بستر کودتا از صبح 22 خرداد با پلمب کردن جعبههای پر از رای، توسط تعرفههای فلهای میلیونی چاپخانه بانک ملی ایران در غیاب نمایندگان دو ساعت قبل از اینکه چهل هزار نماینده موسوی از خواب بیدار شوند یا توسط 14 هزار صندوق سیار که در غیاب نمایندهها حرکت میکردند، همراه با قطع تلفنهای همراه و پیامکها شروع کرده بود، در جمعه شب با ایجاد حکومت نظامی اعلام نشده، برنامه را آماده شده دید؛ و لذا هنوز رایگیری در حال انجام بود و به پایان نرسیده بود که 11 میلیون رای ساخته شده اعلام گردید و به طوری این سناریو زیر نظر صادق محصولی و سربازان گمنام امام زمان ماهرانه انجام میگرفت که رقیب در همان ساعتهای اولیه نیمه شب در سایت «کلمه» و «قلم» پیروزی خود را اعلام کرده بود و فراخوان جشن همگانی فردا میداد.
به هر حال اگر چه در روز 23 خرداد شنبه، رژیم فقاهتی حاکم سعی میکرد تا با قطره قطره اعلام کردن رای تهران تا ساعت 2 بعد از ظهر که رای نهائی را اعلام کرد، واکنش مردم تهران را در این رابطه آزمایش کند، پس از اینکه مطمئن شد که هیچگونه واکنش منظم و تشکیلاتی مدنی در جبهه رقیب و مردم تهران وجود ندارد و تمامی تشکیلات و قدرت آشکار و مخفی همه در جبهه خود است، دل به دریا زد و با یک آماری که هم بتواند شعار 22 میلیون رای خاتمی را خرد کند و هم جبهه موسوی را از تعارض مایوس کند، یعنی 24 و نیم میلیون رای پیروزی کودتا را اعلام کرد. اگر چه روز 23 خرداد برای تودههای مردم شهرهای بزرگ و مهمتر از همه تهران روز انتظار و محک زدن پتانسیل سازماندهی و هدایتگری هژمونی مثلث موسوی – خاتمی – هاشمی یا مثلث مشارکت – روحانیون – کارگزاران گذشت و به جز چند حرکت پراکنده در میدان ونک و خوابگاهها نداشتیم، برای سردمداران کودتای مخملین 22 خرداد رژیم فقاهتی هم روز 23 خرداد روز ترس و دلهره بود. به طوری که در دو پیام رادیو و تلویزیونی سردمداران کودتای مخملین که اولی اعلامیه آماده باش خامنهای بود و دومی لشکرکشی احمدی نژاد بر علیه هاشمی بود که در این پیام برای اولین بار احمدی نژاد، هاشمی را طلحه نامید و معیار خط امام بودن را حال افراد دانست نه سابقههای مبارزاتی گذشته، یعنی حمایت از خامنهای به عنوان معیار خط امام مطرح کرد. همان معیاری که مثلث موسوی – خاتمی – هاشمی از آن بیرون بودند و از جبهه نیروهای خودی بر مبنای تعریف جدیدی از خط امام ارائه کرد که عبارت بود از خط خامنهای به عنوان معیار خط امام و تعیین جبهه خودی بود که جز بخشی از جریان انحصارطلب و اقتدارگرای خط یک، بقیه همه بیرون قرار میگیرند و شاید همین تعریف جدید احمدی نژاد در پیام 23 خرداد از جبهه خودی بود که حتی خامنهای را وادار کرد در خطبه جمعه 29 خرداد برای اولین بار به صورت علنی با هاشمی مرزبندی کند و خود را سردمدار جبهه احمدی نژاد اعلام کند و آبی دوباره در خانه مورچه جناح راست بریزد، بطوریکه غیر از علی لاریجانی تمامی آنها را به حمایت از کودتا بکشاند حتی محسن رضائی (محلّل جریان راست) و باقر قالیباف (لاستیک زاپاس آبادگران) را تسلیم خود بکند و در همین پیام بود که احمدی نژاد دیگر منتظر تائیدیه شورای نگهبان ننشست و همان شب فراخوان جشن پیروزی 24 خرداد در میدان ولی عصر را صادر کرد. اگر چه آنچنان تصمیمات با عجله صورت میگرفت که در همان لحظهای که احمدی نژاد اعلام فراخوانی جشن پیروزی 24 خرداد در میدان ولی عصر میداد، نوار متحرک زیر کانال خبر محل فراخوانی جشن 24 خرداد مصلای تهران اعلام میکرد. البته لازم به تذکر است که در روز 23 خرداد به جز دو اعلامیه تحمیلی دولتی که یکی از طرف شاهرودی رئیس قوه قضائیه و دیگری از طرف علی لاریجانی رئیس قوه مقننه منتشر شد (که هیچکدام هم تبریک به احمدی نژاد نبود) هیچ پیامی و حمایتی حتی از جانب نهادهای خودی آنها صورت نگرفت.
جنبش 22 خرداد در روز 24 خرداد:
در روز 24 خرداد یعنی روز یکشنبه، شرایط تغییر کرد و وضعیت جدیدی بر کشور و به خصوص در تهران بوجود آمد و آن این بود که رژیم فقاهتی که فکر میکرد که آنقدر بستر کودتای مخملی 22 خرداد به لحاظ نرم افزاری توسط سربازان گمنام امام زمان مهندسی تنظیم کرده است که امکان اثبات کودتا و سرقت آرا برای هیچکدام از مخالفین نخواهد بود، روز یکشنبه که تودههای مردم شهرهای بزرگ نسبت به سرقت آرا و کودتای مخملین رژیم فقاهتی آگاهی پیدا کرده بودند و ناتوانی تشکیلاتی مثلث هژمونی در سازماندهی مردم پی برده بودند، به صورت همه جانبه و پراکنده در تهران و شهرستانهای بزرگ مثل اصفهان، شیراز، تبریز و... وارد صحنه شدند و کلا نظام اداری و اقتصادی شهری را فلج کردند. البته حرکت مردم در روزهای 23 و 24 خرداد به خاطر نداشتن رهبری و سازماندهی و برنامه، صورت واکنشی و عکسالعملی و کینه توزانه داشت. چرا که آنچنانکه محسن رضائی میگفت مردم ایران و به خصوص تهران و شهرهای بزرگ برای اولین بار احساس کردند که رای آنها که ناموس آنها میباشد از طرف سردمداران رژیم فقاهتی در روز 22 خرداد به سرقت رفته است و این موضوعی بود که انگیزه شکلگیری جنبش اجتماعی 22 خرداد گردید. به عبارت دیگر، برداشت ناموسی از رایهای سرقت شده تودههای جامعه بود که علت ایجاد جنبش اجتماعی 22 خرداد گردید و همین برداشت از سرقت آرا بود که احساس تودههای ما را در 22 خرداد جریحه دار کرد و در واکنش با این خودآگاهی حقی از سرقت آرائشان بود که میکوشیدند به هر شکلی که شده ماشین کودتایی رژیم فقاهتی را فلج بکنند، و لذا تودههای شهری غیر سازماندهی شده به هر شکل منفی و مثبت و مبارزه مدنی و یا قهرآمیز از آتش زدن بانکها گرفته تا به رکود کشاندن زندگی شهری و تظاهرات پراکنده و... میکوشیدند تا مقاومت خود را در برابر کودتا اعلام کنند و گرنه سرقت آراء توسط همین رژیم در سی انتخابات گذشته هم وجود داشته است و هرگز آن سرقت آراء ایجاد جنبش اجتماعی مثل 22 خرداد نکرد. آنچه سرقت آراء در 22 خرداد با سرقت آراء گذشته رژیم فقاهتی متمایز میکند، تغییر پارادایم خودآگاهی تودهها نسبت به رایشان است که از صورت رای به صورت یک امر تکلیفی فقهی بدل به رای به صورت یک امر حقی – انسانی گردید. به عبارت دیگر در سرقتهای گذشته آراء مردم نسبت به آراء خودشان خودآگاهی نداشتند و آن را به عنوان یک تکلیف الهی انجام میداند نه حقوق انسانی خودشان. البته در همین مرحله 22 خرداد هم باز بخش بزرگی از روستاها و شهرهای کوچک هنوز بر مبنای همان پارادایم تکلیفی – فقاهتی فکر میکردند و عمل رای را به عنوان یک تکلیف صرف شرعی برای ثواب آخرت تلقی میکردند که به فتوای فلان مرجع میکوشیدند جهت ادای تکلیف به پای صندوقهای رای بروند، ولی بخش اصلی و قابل توجه جمعیت 26 میلیون نفری که صلاحیت رای دادن داشتند، دیگر رای دادن را به عنوان تکلیف الهی تلقی نمیکردند بلکه رای را حق خود میدانند که به عنوان ناموس خویش از آن پاسداری میکنند. این تغییر پارادایم در خودآگاهی تودهها بود که عامل شکلگیری جنبش اجتماعی 22 خرداد گردید و همین عصیان همه جانبه تودههای شهری در روز 24 خرداد بود که نخستین ره آوردی که به بار آورد شروع مقاومت کاندیداها و در راس آنها موسوی و کروبی در روز یکشنبه بود. به طوری که موسوی که شب شنبه اعلامیه داده بود و مردم و هوادارانش را به خویشتنداری دعوت کرده بود، از روز یکشنبه تصمیم به مقاومت فراگیر 24 خرداد داشت، عبارت بود از برخورد عکسالعملی و کورکورانه رژیم فقاهتی بود که از عصر روز یکشنبه با هجمه مغول وار به خوابگاههای دانشجویی دانشگاه تهران و... شکل گرفت، تا توسط آن به خیال خود از پیوند جنبش دانشجویی با جنبش اجتماعی جلوگیری کنند، اما این حرکت ددمنشانه و مغول وار باند نقدی یا سر انگشتان شخصی پوش نظامی رژیم فقاهتی به قدری غیر انسانی و متوحشانه صورت گرفت که اولین کسانی که لباس مشکی به تن کردند و برای عزای حمله به خوابگاه دانشگاه تهران گریستند، خود سردمداران کودتا بودند. بطوریکه خامنهای در نماز جمعه روز 29 خرداد گفت: جگر من از حمله به خوابگاه دانشجویان که تحت شعار حمایت از رهبری صورت گرفته است خرد است و علی لاریجانی در نطق پیش از دستور مجلس در روز دوشنبه به خاطر جنایت حمله به خوابگاه اعلام عزای عمومی و تشکیل کمیسیون تحقیقی و دعوت از صادق محصولی برای پاسخگویی به مجلس کرد. البته گریه سردمداران بر جنایت کربلا به خاطر عزت حسین نبود بلکه ترس از پیوند جنبش دانشجویی 18 تیر به جنبش اجتماعی 22 خرداد بود که بیشک جنبش کارگری را هم به دنبال خود میکشید و همانی اتفاق میافتاد که در روز 18 شهریور سال 57 زمانی که در عرص 24 ساعت بعد ار واقعه 17 شهریور 57 میدان ژاله تهران جنبش کارگری ما همه جانبه به جنبش اجتماعی ما پیوست و آنچنان بحران به سوی رژیم سرازیر کرد که پارسونز سفیر وقت دولت انگلیس سراسیمه به ملاقات شاه میرود و بی تعارف به اعلیحضرت میگوید که: «با پیوند جنبش کارگری به جنبش اجتماعی در 18 شهریور ماه که حاصل آن قطع کامل نفت به داخل و خارج شد، اعلیحضرت باید سلطنت را وداع کند و برود.»
فصل دوم
جنبش اجتماعی 22 خرداد در مقطع روزهای 25 تا 29 خرداد:
البته در روز 24 خرداد تظاهرات فرمایشی و دولتی (همراه با اتوبوسها و مینی بوسهای دولتی که نیروهای دولتی و هوادار رژیم از گوشه و کنارهای شهر و روستا به میدان ولی عصر حمل میکردند) تحت عنوان جشن پیروزی انتخابات برگزار گردید و محمود احمدی نژاد هم در این جشن به عنوان قهرمان ملی تحت همان دیسکورس پوپولیستی خود، کوشید خود را نه تنها نماینده 24 و نیم میلیون رای ساختگی خود بداند، بلکه نماینده 40 میلیون نفری که بنا به ادعای رژیم فقاهتی در انتخابات 22 خرداد شرکت کردهاند، اعلام کند؛ و جناح مقابل که بنا به ادعای خودشان بیش از 14 میلیون رای آورده بودند در این میتینگ به عنوان خس و خاشاک اعلام کند، هجمه احمدی نژاد در این میتینگ به قدری شدید بود که حتی محسن رضائی که خود محلل جناح راست در انتخابات رئیس جمهوری بوده و هست، تحت فشار نیروهای هوادارانش به جرگه کاندیداهای معترض پیوست و صف بندی کاندیداهای سه گانه در برابر احمدی نژاد کامل گردید (البته این اعتراض او به خاطر فشار خامنهای تا روز 28 خرداد یعنی چهار روز بیشتر دوام نیاورد و در توبه نامهای که در شب 29 خرداد از کانال تلویزیون خواند و حضوری که در نماز جمعه تاریخی 29 خرداد کرد، دوباره توانست روزگار وصل خویش را بدست آورد). ولی با شروع روز 25 خرداد روز دوشنبه تهران آبستن یک حضور تاریخی بود. بطوریکه گر چه ماهواره، تلفن همراه، پیامک و... توسط رژیم قطع شده بود، ولی جنبش اجتماعی 22 خرداد به آن بلوغ خودآگاهی رسیده بود که در برابر همه سنگ اندازیهای رژیم فقاهتی (از غیر مجاز اعلام کردن راه پیمایی توسط وزارت کشور گرفته تا قطع تمامی امکانات تماس و...) از ساعت 4 بعد از ظهر طبق اعلام قبلی به دعوت موسوی سیل وار به طرف خیابان انقلاب و آزادی هجمه آوردند و در عرض دو ساعت سنگ فرش خیابانهای انقلاب و آزادی از میدان امام حسین تا میدان آزادی را پر کردند، بطوریکه اگر بزرگترین راهپیمائی تاریخ گذشته مردمان راهپیمائی تاسوعا و عاشورای 57 تهران که به دعوت طالقانی انجام گرفت، حداکثر دو میلیون نفر بدانیم، در راه پیمایی 25 خرداد 88 حتی از نگاه راستترین مهره جناح راست حاکم یعنی باقر قالیباف شهردار تهران طبق مصاحبهای که کرد گفت: با برآورد کارشناسی که انجام دادیم با متراژ مساحت جمعیت از میدان امام حسین تا میدان آزادی بیش از 3 میلیون جمعیت در راه پیمایی 25 خرداد تهران حضور داشتهاند که در قیاس با حداکثر 150 هزار نفری که در روز 24 خرداد در میتینگ دولتی میدان ولی عصر بودهاند جایگاه راهپیمایی یا رفراندم 25 خرداد مشخص میشود و در همین راستا بود که نگاه داخل و خارج به راه پیمایی 25 خرداد بدل به یک رفراندم بر علیه رژیم فقاهتی حاکم گردید و بیش از همه اولین کسی که به این حقیقت پی برد که راه پیمایی 25 خرداد یک راه پیمایی اعتراضی یک کاندیدا علیه کاندیدا دیگر نبود، بلکه یک نه بزرگ به رژیم فقاهتی بود، خود خامنهای بود که در تمام طول راهپیمائی با هلیکوپتر مانند اعلیحضرت که در راهپیمائی تاسوعا و عاشورا 57 با هلیکوپتر بالای سر راه پیمایان حرکت میکرد و گریه میکرد. خامنهای نیز تمامی ساعت راهپیمائی بالای سر راه پیمایان بود و تمامی آن پیامی که میبایست از راهپیمائی بگیرد، گرفته که عبارت بود از:
الف - راهپیمائی 25 خرداد یک اعتراض کاندیداتوری نبود بلکه یک رفراندم ضد رژیم فقاهتی بود.
ب - تمامی آنچه در کودتای 22 خرداد رشته بود در 25 خرداد پنبه گردید.
ج - از 25 خرداد دیگر صحبت سر تقسیم قدرت بین جناحین نیست، بلکه صحبت سر بود و نبود نظام است.
د - از 25 خرداد دیگر صحبت سر مردم و هژمونی مثلث مخالف نیست، بلکه صحبت بر سر مردم و هژمونی خود مردم است. به خصوص که در این راهپیمائی موسوی دعوت کرد که در صورت دستگیری من، اعتصابات کاری یا به عبارت دیگر جنبش کارگری وارد عرصه جنبش شود که خود همین موضوع اعلام شمارش معکوس برای خامنهای بود. به هرحال راهپیمائی 25 خرداد فرآیند نوینی بود در پروسه جنبش اجتماعی 22 خرداد که تمامی معیارهای نگاه بالائیها و پائینیها و داخلیها و خارجیها به هم ریخت، بطوریکه از بعد از ظهر 25 خرداد تحولات جدید در نگاهها و برخوردها شکل گرفت که عبارتند از:
1 - بالائیها:
الف – بخش سرکوب گر رژیم فقاهتی طبق تمهیداتی که از قبل پیش بینی کرده بود کوشید تا به خشونت کشانیدن راهپیمائی یا رفراندم ضد رژیم فقاهتی 22 خرداد زمینه سرکوب و فراگیر بعدی آن را هم به لحاظ نرم افزاری و هم به لحاظ سخت افزاری فراهم سازد.
ب – برخورد خامنهای از شب راهپیمائی عوض شد. ابتدا سعی کرد با ملاقات با موسوی قضیه را به صورت تقسیم قدرت بعد از عمل واقع شده به صورت درون پرده حل کند که موسوی در برابر خامنهای شعار بطلان انتخابات داد. خامنهای که مضمون شعار بطلان انتخابات موسوی را به خوبی درک میکرد و میدانست معنای این شعار همراه با تجدید انتخابات به معنای افشا شدن موضوع سرقت آراء 22 خرداد برای تودهها است، که اولین تاثیر آن بی اعتمادی مطلق تودهها نسبت به حاکمیت فقاهتی خواهد شد که متعاقب آن عدم مقبولیت و عدم مشروعیت رژیم در نظر تودهها به بار خواهد آورد و تاثیر دیگر بطلان انتخابات که کمتر از تاثیر اول نخواهد بود، اینکه در خوش بینانه ترین شکل آن، نتیجه انتخابات تجدید شده برای حاکمیت دو مرحله شدن انتخابات باشد که حاصل نهائی آن پیروزی موسوی خواهد بود. همان چیزی که خامنهای همیشه از آن بیم داشته است. در همین رابطه بود که خامنهای در پایان نشست با موسوی پس از اینکه جواب رد از موسوی شنید و شعار بطلان انتخابات موسوی به عنوان خطرناکترین شعار برای موجودیت رژیم فقاهتی دانست، آن جمله تاریخی به موسوی گفت: تو از جنس اینها نیست! البته این برخورد خامنهای تا روز 29 خرداد که پلاتفرم عملیاتی خود را در نماز جمعه اعلام کرد، ادامه داشت. البته اگر چه هاشمی و خاتمی و حتی کروبی محروم ماندند، لذا خامنهای جهت پیشبرد منظور خود به ملاقات با ردههای پائین پرداخت که نشست با نمایندههای کاندیداها گام بعدی او در این زمینه بود. البته این نشست بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت تا راه گشا، چرا که در این نشست خامنهای سعی کرد خود را بی خبر از جریان و احوالات اتفاق افتاده نشان دهد و به عنوان یک مستمع به شنیدن صحبتهای آنها بپردازد تا هم خود را در برابر تودههای مردم بیگناه و بری ذمه نشان دهد و هم یک حرکت ضد انگیزهای برای کاندیداها ایجاد کند.
ج – دستگیری و شکنجه مغزهای سازمان ده و تئوریسینها و نیروهای سیاسی و اجتماعی جناح مقابل جهت فراهم کردن بستر ریزش از درون و از برون و ناتوان کردن هژمونی موسوی.
د – حرکتهای فرار از جلو به رهبری علی لاریجانی (با تکیه به سابقه مخالفت قبلی که با احمدی نژاد داشت و حتی در این رابطه نامههای احمدی نژاد به مجلس را به طنز شبیه کرده بود) با انتقاد و اعتراض به حمله دانشجویان در 24 خرداد و همچنین انتقاد و اعتراض به وزارت کشور نسبت به عدم ارائه مجوز راهپیمائی علنی و انتقاد از شورای نگهبان و به خصوص جنتی و یزدی که از احمدی نژاد دفاع کرده بودند، سعی میکرد به عنوان جناح مستقل از حاکمیت از موضوع مدعی وارد معرکه شود.
2 – پائینیها:
الف – اپوزیسیون و هژمونی آنها: از بعد از راهپیمائی یا رفراندم 25 خرداد وحدت بین دو جناح مدعی رفرمیته که تحت رهبری موسوی و کروبی بود، بیشتر گردید و در لوای این نزدیکی بود که تشکیلات روحانیون مبارز کوشید تحت رهبری موسوی خوئینیها به صورت یکپارچه پشت سر اپوزیسیون انتخابات قرار گیرد.
ب – بطلان انتخابات به عنوان شعار محوری کاندیداهای اپوزیسیون قرار گرفت: از همان زمان که موسوی سیل خروشان جنبش اجتماعی مردم را در رفراندم 25 خرداد مشاهده کرد، در سخنرانیهائی که در بین راه و به خصوص در میدان آزادی کرد به مردم وعده داد که از شعار خود که بطلان انتخابات است هرگز عدول نکند و در همان جا بود که موسوی به مردم گفت: مردم باید هوشیار باشند که در صورت دستگیری من اعتراضات مدنی اجتماعی را به اعتصابات اقتصادی کارگری بدل کنند.
ج – فراگیر شدن اعتراضات جنبش اجتماعی: از بعد از رفراندم 25 خرداد تهران تاکتیکهای اعتراضی مدنی مردم هم در تهران و هم در شهرهای بزرگ متنوع و فراگیر شد که به عنوان نمونه و مصداقی آن میتوانیم به شروع تکبیر گفتن بر پشت بامها از ساعت 10 تا 10 و نیم شب (که به تاسی از جنبش اجتماعی سال 57 که به انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 انجامید بود) اشاره کنیم، که به شدت باعث خشم سردمداران جناح فقاهتی حاکم شد، بطوریکه جواد لاریجانی، برژینسکی جناح اقتدارگرای حاکمیت در کانال 3 تلویزیون از آن به عنوان قرآن بر سر نیزه کردن معاویه در جنگ صفین لقب داد، همان لقبی که حسین شریعتمدار تئوریسین سرکوب گر رژیم فقاهتی در قبل از روز 22 خرداد به پارچه سبزی که طرفداران موسوی به عنوان اعلام هویت اجتماعی به کار میبردند، لقب داده بود.
د – روزانه شدن تظاهرات خیابانی در تهران و شهرستانهای بزرگ: از بعد از رفراندم خیابانی 25 خرداد در تهران تظاهرات به صورت روزانه درآمد (البته با تغییر جایگاه) بدین ترتیب که در روز سه شنبه 26 خرداد چون قرار شد که تظاهرات علاوه بر جنبه اعتراض مدنی آن به خاطر سوگواری شهدای قتل عام شده در رفراندم 25 خرداد به دست سربازان گمنام امام زمان و یا لباس شخصیهای نقدی و یا تیپ سید الشهداء و ثارالله و... جنبه بزرگداشت نیز داشته باشد، لذا رژیم فقاهت به خاطر وحشت از تکرار چهلمهای شهدای قبل از انقلاب 22 بهمنی 57 کوشید خودش هم لباس عزا به تن کند. در همین رابطه بود که به دعوت سازمان تبلیغات اسلامی به موازات تظاهرات جناح مقابل که در میدان ونک تا جام و جم بود، جناح فقاهتی حاکم تظاهراتی در میدان ولی عصر تحت عنوان وحدت و رهبری و مردم بر پا کرد که با سخنرانی حداد عادل چهره آبادگر جناح حاکم باز نتوانست نصیبی و دست آوردی برای جناح سرکوب گر و اقتدارطلب و تمامیت خواه حاکم داشته باشد.
روز چهارشنبه 27 خرداد تظاهرات بسیار باشکوهی تحت عنوان حماسه خس و خاشاک (اشاره به اصطلاحی که احمدی نژاد در میتینگ دولتی 24 خرداد در میدان ولی عصر به جناح مخالف نسبت داد) از میدان هفت تیر تا میدان ولی عصر، البته به صورت خاموش و آرام انجام گرفت.
روز پنجشنبه 28 خرداد یعنی یک روز قبل از نماز جمعه معروف خامنهای راهپیمائی در میدان توپخانه انجام گرفت و در پایان راهپیمائی بود که از طرف روحانیون مبارز جهت شرکت در راهپیمائی روز 31 خرداد از میدان انقلاب تا میدان آزادی از مردم دعوت به عمل آمد (همان راهپیمائی مشهوری که خامنهای با خطبه 29 خرداد خود بدل به جوی خون کرد و دهها و شاید صدها نفر را به خاک خون کشید) البته در این مدت رژیم فقاهتی از یک طرف سعی میکرد با تظاهرات موازی برندگی سلاح مقابل را کُند کند و از طرف دیگر با تبلیغ گسترده، مردم را نسبت به این تظاهرات خسته نشان دهد و از جانب سوم با به خشونت کشانیدن آنها زمینه سرکوب بیشتر را فراهم کند، چرا که در جنبشهای اجتماعی همه مردم به یک اندازه حاضر نیستند برای پیشرفت جنبش سرمایه گذاری کنند، طبیعی است که به موازات اینکه بهای شرکت در جنبش اجتماعی بیشتر میشود حجم فیزیکی نیروهای شرکت کننده کاسته میشود و رژیم فقاهتی حاکم با استفاده از این ترفند بود که سعی میکرد تا با ایجاد خشونت و به خشونت کشیدن این تظاهرات مردمی بهای آن را برای تودهها بیشتر کند تا زمینه ضعیف کردن جنبش اجتماعی 22 خرداد را فراهم سازد.
3 - خارجیها:
از بعد از رفراندم 25 خرداد موضع گیریهای دول خارجی نسبت به رژیم فقاهتی تغییر کرد که در یک تقسیم بندی میتوانیم این تغییر موضع به سه دسته تقسیم کنیم:
الف – دسته اول دول سرمایهداری جهانی که در راس آنها آمریکا و انگلیس و آلمان قرار داشتند، این دول به همراه دبیر کل سازمان ملل از بعد راهپیمائی 25 خرداد در لوای دفاع از حقوق بشر و آزادیهای متعّلّقه آن به حمایت از جنبش اجتماعی 22 خرداد پرداختند. چرا که کفه قدرت طرف مردم را سنگینتر دیدند، البته شعارهای اینها یک دست نبود، بعضی مثل مرکل – آلمان شعار باز شماری آراء میداد، بعضی مثل باراک اوباما اصلا دولت احمدی نژاد را غیر قانونی اعلام کرد و بعضی مثل انگلیس کلا مشروعیت نظام را به زیر سوال میبرد.
ب – دسته دوم دولتهایی بودند که نسبت به حاکمیت فعلی ذینفع بودند در نتیجه حمایت خودشان را از این رژیم با تبریک و سکوت اعلام کردند مثل عراق یا سوریه یا افغانستان و...
ج – دسته سوم دولتهایی بودند که سعی میکردند تا با برخورد کجدار و مریض مترصد فرصتی شوند تا ببینند بالاخره کفه به نفع کدام طرف خواهد بود، مثل روسیه که در همان زمان رفراندم 25 خرداد احمدی نژاد به خاطر شرکت در کنفرانس شانگهای در روسیه بود و احمدی نژاد را حتی حاظر به دعوت در مسکو نشدند و شبانه پس از 12 ساعت عذر او را خواستند و بستر برگشت او را به شکل غیر رسمی فراهم ساختند. به هرحال رفراندم 25 خرداد صف بندی دول جهانی نسبت به حاکمیت فقاهتی را به هم زد و به شدت او را در حد یک دولت غیر قانونی و غیر مشروع و اتوکراتیک و دسپات درآورد. البته تاثیر رفراندم 25 خرداد در سطح پائینیهای خارجیها هم کمتر از دول خارجی نبود که در این رابطه میتوانیم از یک طرف به تاثیر رفراندم 25 خرداد نسبت به ایرانیها خارج از کشور بپردازیم و از طرف دیگر به تاثیر رفراندم 25 خرداد نسبت به خود خارجیها بپردازیم که در هر دو صورت رفراندم 25 خرداد تاثیر خود را گذاشته بود.
در شکل اول با رفراندم 25 خرداد تمامی جریانهای سیاسی ایرانی خارج از کشور از راست تا چپ حتی آنهائی که با محکوم کردن انتخابات 22 خرداد خود را از جنبش 22 خرداد دور کرده بودند مثل مجاهدین خلق و... که همه این گاز گرفتنهای جناحهای درونی رژیم را ساختگی میدیدند، از بعد از رفراندم 25 خرداد به میدان آمدند و از شعار ابطال انتخابات موسوی حمایت کردند و تقریبا هیچ جریان سیاسی خارجی نبود که بتواند بعد از رفراندم 25 خرداد دامن خود را از معرکه جنبش اجتماعی داخلی دور نگه دارد و به حقانیت جنبش فراگیر اجتماعی 22 خرداد ایمان پیدا نکند.
جنبش اجتماعی 22 خرداد در مقطع روزهای 29 خرداد تا به امروز
بالاخره جناح حاکم بعد از یک سلسله حرکتهای چند مؤلفهای که از رفراندم 25 خرداد تا نماز جمعه 29 خرداد کرد، کوشید که در نماز جمعه 29 خرداد پلاتفرم عملی نهائی خود را نسبت به جناح و جریان مقابل به نمایش بگذارد تا کشتی طوفان زده خود را پیش از غرق شدن از آب نجات دهد. طبیعی بود که در این راستا کسی غیر از خود خامنهای نمیتوانست سکاندار کشتی طوفان زده رژیم فقاهتی حاکم باشد. زیرا آنچنان لرزه در اندام حاکمیت افتاده بود که هیچکس را یارای اعلام هویت نبود، طبیعی بود که خامنهای با شعار نجات نظام قبل از نجات انتخابات در روز 29 خرداد وارد صحنه شد و میخواست به تاسی از خمینی این پیام را به همه جناحها مخالف درون نظام بدهد که هنگامی که نظام نباشد منافع هیچکدام ما تامین نیست (و به قول خمینی جنگ گرگها هنگام شکار نیست، بلکه زمان تقسیم شکار است که چشم باز روبروی همدیگر میخوابند تا یکدیگر را پاره نکنند) به هر حال اگر چه خامنهای با شعار نجات نظام فقاهت قبل از تقسیم قدرت و نجات انتخابات روز 29 خرداد دوباره وارد صحنه شد اما به دلایلی که به ذکر آن خواهیم پرداخت نتوانست مانند خمینی اردوکشی کند و لشکر شکست خورده نظام را جمع کند.
تحلیلی بر خطبه نماز جمعه خامنهای در 29 خرداد:
بیشک خطبه نماز جمعه 29 خرداد یکی از به یاد ماندنیترین پلاتفرم عملی رژیم فقاهتی در تاریخ 30 ساله خود خواهد بود، چرا که اولا این خطبه در مقطعی از زمان و تاریخ نظام فقاهتی ایراد شد که جنبش اجتماعی 22 خرداد سکان حاکمیت نظام را به لرزه درآورده بود و با رفراندم چهار میلیونی 25 خرداد خیابان آزادی و تظاهرات متعاقب آن در 26 و 27 و 28 خرداد ماه تهران و تظاهرات مردم در شهرهای بزرگ که به تاسی از تظاهرات تهران از سرگرفته شده بود، میرفت که یا جنبش اجتماعی 22 خرداد را وارد یک رفراندم سراسری چهل میلیونی بکند و یا با پیوند جنبش اجتماعی به جنبش دانشجویی و جنبش کارگری کار نظام را یکسره کند. بنابراین در رابطه با تحلیل خطبه 29 خرداد خامنهای در نماز جمعه اولین موضوعی که باید مد نظر قرار گیرد شرایط تاریخی بیان این خطبه بود. دومین موضوع مخاطبین فیزیکی خطبه 29 خرداد خامنهای بود که اگر چه با تبلیغاتی که از یک هفته قبل از این خطبه شبانه روز با بوق کرنای تبلیغاتی جناح فقاهتی حاکم سعی میکرد، اولا حداکثر لشکرکشی با مکانیزمهای دولتی جهت جمع کردن نیروها فراهم سازد و از طرف دیگر تمامی تلاشش در این بود که از دو جناح متخاصم طلبکار قدرت و ثروت و معرفت در این اردوکشی استفاده کند که خامنهای در هر دو این خواستههای ناکام ماند. نه توانست نیرویی بسیج کند تا حداقل توان عرض اندام در برابر رفراندم 25 خرداد داشته باشد، چرا که حداکثر نیرویی که در این نماز جمعه توانست جمع کند با توجه به پایگاه مذهبی – سنتی – سیاسی که نماز جمعه دارد دویست هزار نفر بود. دویست هزار نفر کجا و چهار میلیون نفر کجا. اما در رابطه با حضور جناح متخاصم باید بگوئیم که اگر چه کروبی در دعوتی که در روز چهارشنبه 27 خرداد جهت شرکت هواداران با پیراهن مشکی در نماز جمعه 29 خرداد کرد ولی به خاطر مخالفت موسوی با شرکت هواداران در نماز جمعه 29 خرداد پیشنهاد کروبی به شکست برخورد کرد و هیچکدام از طرفداران یا رهبران جناح متخاصم در نماز جمعه 29 خرداد شرکت نکردند و همین موضوع باعث گردید تا خامنهای نقش فراکاستی فقاهتی که خمینی در حل تضادها به آن تکیه میکرد را فراموش کند و شمشیر را از رو ببندد. در یک نگاه کل محورهای صحبتهای خامنهای در نماز جمعه 29 خرداد عبارت بودند از:
الف – اعلام اشتراک منافع دو جناح متخاصم در عرصه نظام فقاهتی: خامنهای این منظور را با طرح اینکه تمامی کاندیداهای چهارگانه رئیس جمهوری عضو با سابقه خانواده خوش سابقه! نظام فقاهتی بودهاند که در این رابطه یکی و یکی آنها را معرفی کرد از فرمانده نظامی رضائی تا 8 سال رئیس مجلس کروبی و 8 سال نخست وزیری موسوی.
ب – حمایت عاطفی از هاشمی رفسنجانی و برائت فکری از او: برای اولین مرتبه خامنهای تضاد فکری خود را با هاشمی از موضع حمایت احمدی نژاد اعلام کرد، لازم به تذکر است که این موضعگیری خامنهای در پاسخ به نامه سرگشاده هاشمی در 19 خرداد به خامنهای بود که در آن نامه هاشمی در اعتراض به خامنهای برای وادار ساختن خامنهای به خط کشی با احمدی نژاد که در ادامه افشاگریهای مناظره تلویزیونی احمدی نژاد با موسوی بر مبنای همان غوغا سالاری که احمدی نژاد جهت یارگیری درون طبقه پائین جامعه تحت شعار مبارزه با مفاسد اقتصادی از سرگرفته بود و برای به زانو در آوردن مثلث متخاصم (موسوی – خاتمی – هاشمی) احمدی نژاد کوشید از همان تاکتیک مبارزه با فساد مالی و رانت خواری تحصیلی که سر تا پای مثلث متخاصم به آن آلوده بودند توجه طبقه محروم جامعه را به خود حلب کند، بپردازد.
ج – حمایت از انتخابات و مخالفت با شعار موسوی که ابطال انتخابات بود: مهمترین محور صحبت خامنهای در خطبه 29 خرداد همین محور حمایت از انتخابات 22 خرداد و مخالفت با شعار ابطال انتخابات موسوی بود، چرا که آنچنانکه قبلا مطرح کردیم با این عمل تمامی رشتههای خامنهای پنبه میشد، زیرا آنچه که باعث شده بود تا خامنهای تن به کودتای مخملی 22 خرداد بدهد و با آن کودتا بستر جنبش اجتماعی 22 خرداد را فراهم سازد، عبارت بود از:
1 - پتانسیل موسوی به خاطر گذشته حزبی – سیاسیاش در رویاروئی مستقیم با خامنهای بود که هیچکدام از عناصر درون حاکمیت به غیر از منتظری از این پتانسیل برخوردار نبودند و علت اینکه جناح خاتمی و جناح هاشمی هر دو به این نتیجه رسیدن که راه رفرمیته یا توسعه سیاسی در ایران مقابله با قطب ولایت و خامنهای است و تنها کسی که درون نظام از آنچنان پتانسیلی برخوردار بود که میتوانست به نبرد رویاروی با خامنهای در کانتکس نظام فقاهتی بپردازد فقط و فقط موسوی بود و در همین راستا بود که هر دو جناح به صورت واحد بر روی موسوی قسم یاد کردند و با تمام توان مالی و تشکیلاتی به حمایت از موسوی پرداختند که برای این کار کافی است که توجه کنیم که تعداد نمایندههای موسوی معرفی شده بر سر صندوقهای رای 42 هزار نفر بوده است که طبیعی است که آن تشکیلاتی که میتواند این خیل نیرو برای موسوی بسیج کند، تشکیلات ناداشته موسوی نیست، بلکه تشکیلات جناح خاتمی و هاشمی رفسنجانی بودند که از چنین توانائی برخوردار بودند و اگر نبود که جناح حاکم از دو پاشنه آشیل جناح موسوی که یکی ارتباط تشکیلاتی آنها از طریق پیامک و تلفن همراه بود و دیگری عدم برنامه ریزی موسوی برای حضور پیش از وقت به حوزه و کنترل خالی بودن جعبهها جهت پلمب یا همراه شدن اجباری با 14 هزار صندوق سیار قطعا کودتای مخملی خامنهای به شکست منجر میشد، هر چند به قول موحدی ساوجی قبلا تریلی تریلی رایها ساخته شده بود.
2 - به صحنه انتخابات آمدن بخشی از 20 میلیون رای خاموش معترض جامعه به خاطر شعارهای توسعه سیاسی موسوی در برابر احمدی نژاد که این موضوع باعث دو مرحلهی شدن انتخابات میشد که حاصل دو مرحلهای شدن انتخابات چیزی جز پیروزی موسوی برای خامنهای به بار نمیآورد.
3 - پیوند مثلث موسوی و هاشمی و خاتمی در موضع مخالفت با احمدی نژاد – خامنهای و حمایت از موسوی که در تحلیل نهائی در جبهه متخاصم با خامنهای خواهد بود.
این سه دلیل باعث گردید تا خامنهای که در انتخابات خاتمی در سال 76 حاضر نشد در حمایت ناطق نوری تن به کودتا بدهد و نتیجه انتخابات هر چند بر علیه بینش او بود، بالاخره بپذیرد در این انتخابات آگاهانه تن به کودتا داد تا از انتقال قدرت به موسوی به هر نحو که شده ممانعت ورزد.
د – اعلام هم فکری خود با احمدی نژاد در مخالفت و مرزبندی فکری با هاشمی: شاید این موضوع یکی از بزرگترین ضربهای بود که خامنهای با تیشه ولایت به ریشه حکومت فقاهت زد. بطوریکه اگر بگوئیم ولایت فقاهت بعد از این، از این ضربه تیشه خامنهای کمر راست نخواهد کرد، سخنی به گزاف نگفتهایم. زیرا آنچنانکه قبلا نیز به اشاره رفت مهمترین شاه کلیدی که در زمان ولایت خمینی در دست خمینی جهت تقسیم قدرت بین میراث خواران قدرت وجود داشت همین فراکاستی نمودن خودش بود که میتوانست در جنگ تقسیم قدرت بین گرگها نقش کدخدا بازی کند و در همین رابطه بود که خمینی به جای اینکه لباس خطی و جریانی مانند خامنهای به تن کند، میکوشید با پلیریزاسیونهای ساختگی و طبیعی بین جناحهای قدرت، ایجاد تعادل کند تا زمان تقسیم قدرت راحتتر بتواند کدخدائی کند، که به طور مشخص در رابطه با سیر پلیریزاسیون طبیعی و مصنوعی خمینی در مدت 10 ساله حکومتش خمینی سه مرحله طی کرده بود که مرحله اول پلیریزاسیون سال 58 بود که خمینی با ایجاد قطبهای قدرت مثل حزب جمهوری اسلامی و دفتر تحکیم وحدت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و... کوشید در برابر قطبهای راست و لیبرال درون حاکمیت ایجاد توازن کند و لذا در سالهای 65 که دیگر ضرورت وجودی این قطبها بر طرف شده بود اقدام به انحلال آن قطبهای قبلی کرد و قطبهای جدیدی مثل تشکیل مجمع روحانیون مبارز و مجمع مدرسین حوزه و... در همین سال بوجود آورد که هدف پلیریزاسیون جدید خمینی در سال 65 مقابله با قطبهای راست بود که دارای ریشه معرفتی (اسلام راست حوزه) و ریشه اقتصادی (بازار) و ریشه قدرت و تشکیلات (سازمان روحانیت مبارز و موتلفه و...) بودند. البته پلیریزاسیون جدید خمینی در سال 65 ناخواسته رشتههای خمینی را در آخر عمر پنبه کرد، زیرا خروج منتظری و همراهانش در سال 67 بر خمینی پس از نسل کشی تابستان 67 خمینی شرایط را برای خمینی عوض کرد، البته دیگر اجل مهلتی به خمینی جهت پلیریزاسیون جدید نداد در نتیجه با حاکمیت خامنهای بر کرسی فقاهت و ولایت اوضاع عوض شد و کشتیبان را به قول قوام السلطنه سیاستی دیگر آمد.
سیاستی که از همان اوان، خامنهای برای ایجاد توازن قوا در پیش گرفت نهادینه کردن کاسههای قدرت و فرو آمدن از اسب سرکش فرا کاستی خمینی و فرو رفتن در جرگه جناح راست قدرت و ثروت و معرفت بود که هم پایگاه قوی معرفتی در حوزه داشت و هم پایگاه مستحکم مالی در بازار و هم پایگاه ریشه دار در قطبهای سیاسی تشکیلاتی قدرت و همین برخورد جریانی و فرو آمدن از اسب سرکشی فراکاستی خامنهای بود که باعث گردید به مرور زمان تمامی نهادهایی که خمینی در عرصه پلیریزاسیونهای سیاسی – اجتماعی خود ایجاد کرده بود همه بر علیه خامنهای استحاله شوند، مثل دفتر تحکیم وحدت، یا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، یا مجمع روحانیون مبارز، یا مجمع مدرسین حوزه. اما به همه این احوال اگر چه خامنهای پیوسته سعی میکرد حامی جناح خط راست قدرت و ثروت و معرفت در حوزه و بازار و دولت باشد، هرگز این حمایت خود را علنی نمیکرد و در برابر جامعه سعی میکرد چهره فراکاستی به خود بگیرد، ولی سوال بزرگی که در همین جا مطرح میشود اینکه چه شد که خامنهای تصمیم به این حمایت علنی جریانی از احمدی نژاد گرفت؟ اگر چه به صورت حمایت سیاسی در مقاطع مختلف انتخاباتی از جلسه افطار ماه رمضان سال گذشته هیئت دولت در منزلش گرفته تا سخنرانی ایام نوروز او در مشهد و بالاخره حمایت بی وقفه او در دیدارهای مختلفش همه و همه دال بر حمایت سیاسی او از دولت احمدی نژاد داشت، ولی حمایت فکری او از احمدی نژاد آن هم در برابر اعلام اختلاف فکری با هاشمی سرفصل جدیدی بود که آنچنانکه هاشمی در نامهاش پیش بینی کرده بود، دود آتش خودآگاهی اجتماعی تودهها تمام آسمان ولایت و فقاهت را خواهد پوشانید.
ه – تهدید موسوی به سرکوب در صورت ادامه اعتراضش: این تاکتیک خامنهای که در نماز جمعه 29 خرداد اعلام شد، شاید اولین تاکتیک بود که توسط نیروهای تحت الامر او علیه جنبش اجتماعی 22 خرداد تهران تحقق پیدا کرد، چرا که هنوز بیش از 26 ساعت از این تهدید خامنهای نگذشته بود که سنگ فرشهای خیابان آزادی از خون جنبش اجتماعی مردم تهران گلگون شد.
و – اعلام مظلومیت خود با تقدیم کردن بدن معلولش به امام زمان: البته این تاکتیک مظلوم نمایی برای تحریک کردن احساسات لباس شخصیها و سربازان گمنام امام زمان تاکتیکی اختراعی از جانب او نمیباشد بلکه بالعکس، قبل از مشارالیه خمینی از این تاکتیک جهت بسیج هوادارانش استفاده میکرد و خود خامنهای هم از این تاکتیک برای بسیج لباس شخصیها در جریان 18 تیر ماه استفاده کرده بود و این دومین مرتبه استفاده او از این سلاح میباشد که خود علامت حمله و قلع و قمع دشمنان است.
والسلام