سلسله مباحثی در باب متدولوژی – بخش دوم

روش در گرو نگرش
چه نیازی به متدولوژی؟

آنچنانکه فوقاً مطرح کردیم، باورهای یک جامعه صورت یکدست ندارد و خود به چند دسته تقسیم می‌شوند که عبارتند از:

اول - باورهای شخصی و فردی که شخص بر پایه احساسات و عواطف فردی خود در بستر پراتیک شخصی بدست آورده است.
دوم - باورهای اعتقادی و مذهبی که فرد در بستر اعتقاد خودآگاهی یا جبری به یک مذهب یا مکتب بشکل مثبت یا منفی در او ایجاد می‌شود.
سوم - باورهای طبقاتی است که شخص بر پایه جایگاه طبقاتی که بشکل جبری بر پایه روابط تولیدی مشخص حاکم بر جامعه در آن جایگاه قرار گرفته است، در او بوجود می‌آید.


چهارم - باورهای اجتماعی و تاریخی و نژادی و قومی و جغرافیائی و... است که در زندگی اجتماعی شخص در او بوجود می‌آید. حال با توجه به این امر نکته مهمی که در استراتژی تغییر باورهای مولانا مطرح می‌باشد، عبارت است از اینکه هیرارشی و اولویت بندی جهت تغییر باورها چگونه می‌باشد. چراکه خود باورها بصورت فله‌ای که نمی توان در عرصه استراتژی تغییر باور دچار تحول قرارداد، بلکه بالعکس باید برای تغییر باورها ابتدا یک آرایشی در باورها بوجود آورد و سپس بر پایه آن آرایش و هیرارشی آن باورهائی که جنبه زیربنائی دارد مشخص کنیم و بر پایه تغییر باورهای زیر بنائی استراتژی تغییر باور را به مرحله عمل درآوریم. زیرا تنها پس از تغییر آن باورهای زیربنائی است که باورهای رو بنائی خود بخود تغییر می‌کند. این موضوع از اهم موضوعاتی است که در استراتژی تغییر باور مولانا مغفول افتاده است. البته اگر در همین جا یک قیاسی بین استراتژی تغییر باور از نگاه شریعتی با استراتژی تغییر باور از نگاه مولانا بکنیم. موضوع بهتر پرورده می‌شود چراکه هم شریعتی و هم مولانا هر دو به استراتژی تغییر باور اعتقاد دارند، با این تفاوت که مولانا به استراتژی تغییر باور بصورت فله‌ای اعتقاد دارد، بدون تغییر آرایش آنها. اما شریعتی بر پایه تعریفی که از پیشگام می‌کند و پیشگام را عقلانیت منتقد قدرت سه گانه جامعه می‌داند که بر پایه خودآگاهی اجتماعی معلول نقد قدرت سه گانه حاکم بر جامعه ابتدا به تغییر باورهای اعتقادی و مذهبی در جامعه می‌پردازد و از آنجائیکه باورهای اعتقادی زیر بنای تمامی باورهای تاریخی و فردی و... می‌باشد ، لذا با تغییر آن تمامی باورهای رو بنائی نیز دچار تغییر و تحول می‌شود. مثلا از نگاه دکتر شریعتی در جامعه خودمان اگر بتوانیم باورهای اعتقادی موجود در جامعه را در بستر نقد قدرت سه گانه حاکم که ایجاد خودآگاهی اجتماعی می‌کند، عوض کنیم دیگر باورهای درون جامعه عوض می‌شود و جامعه آماده تحول اجتماعی میگردد. در راستای این استراتژی تغییر باور بود که شریعتی بزرگترین مسئولیت خود را تغییر تشیع صفوی تاریخی حاکم بر باور مردم به تشیع علوی تعریف می‌کرد. چراکه معتقد بود که تشیع صفوی در جامعه ما کارخانه پتروشیمی است که از خون تریاک می‌سازد. لذا اگر در صدد تغییر دو باره این تریاک به خون هستیم، باید این تشیع استحاله شده صفوی را به تشیع اولیه علوی که تشیع علی می‌باشد باز گردیم. اگر این استحاله اعتقادی را در جامعه به انجام برسانیم، قطعا تمامی باورهای دیگر جامعه ما دچار تحول میشود.

 

نکته مهمی که در این داستان مولانا در عرصه استراتژی تغییر باور خود بعنوان بستر حرکت پیشگام جهت تغییر باور مردم بران تکیه می‌کند عمل اجتماعی است.

البته در این داستان مولانا این موضوع را برای اینکه پایه اعتقادی به آن ببخشد ا از زبان محمد پیامبر اسلام مطرح می‌کند: دفتر سوم - صفحه 580 از سطر اول:

گفت پیغمبر سپهدار غیوب  /  لا شجاعه یا فتی قبل الحروب
وقت لاف عز و مستان کف کنند  /  وقت جوش جنگ چون کف بی فنند
وقت ذکر غز و شمشیرش دراز  /  وقت کرو فر تیغش چون پیاز
وقت اندیشه دل او زخم جو  /  وقت ضربت می‌گریزد کو بکو
من عجب دارم زجویای صفا  /  کو رمد در وقت صیقل از جفا
عشق چون دعوی جفا دیدن گواه  /  چون گواهت نیست شد دعوی تباه
چون گواهی خواهد این قاضی مرنج  /  بوسه ده بر مار تا یابی تو گنج
آن جفا با تو نباشد‌ای پسر  /  بلکه با وصف بدی اندر تو در
بر نمد چوبی که آنرا مرد زد  /  برنمد آنرا نزد بر گرد زد
گر بزد مر اسب را آن کینه کش  /  آن نزد بر اسب زد بر سکسکش
تا زسکسک وا رهد خوش پی شود  /  شیره را زندان کنی تا می‌شود
گفت چندان آن یتیمک را زدی  /  چون نترسیدی زقهر ایزدی
گفت کی او را زدم‌ای جان دوست  /  من بر آن دیوی زدم کو اندر وست
مادر ار گوید تو را مرگ تو باد  /  مرگ آن خو خواهد مرگ فساد
آن گروهی کز ادب بگریختند  /  آب مردی آب مردان ریختند
عاذلانشان از وغا واراندند  /  تا چنین حیز و مخنث ماندند
لاف و غر ه ژاژ خارا کم شنو  /  با چنینها در صف هیجا مرو
زانک زاد و کم خبالا گفت حق / کز رفاق سست بر گردان ورق
که گر ایشان با شما همره شوند / غازیان بی مغز همچون که شوند
خویشتن را با شما هم صف کنند  /  پس گریزند و دل صف بشکنند
پس سپاهی اندکی بی این نفر  /  به که با اهل نفاق اید حشر
هست بادام کم خوش بیخته  /  به زبسیاری بتلخ آمیخته
تلخ و شیرین گر بصورت یک شی اند  /  نقص از آن افتاد که همدل نیند
گبر ترسان دل بود کو از گمان  /  می‌زید در شک زحال آن جهان
میرود در ره نداند منزلی  /  گام ترسان می‌نهد اعمی دلی
چون نداند ره مسافر چون رود  /  با ترددها و دل پرخون رود
هر که گوید های این سو راه نیست  /  او کند از بیم آنجا وقف و ایست
ور بداند ره دل با هوش او  /  کی رود هر های و هو در گوش او
پس مشو همراه این اشتر دلان  /  زانک وقت ضیق و بیمند افلان
پس گریزند و تو را تنها هلند  /  گرچه اندر لاف سحر بابلند
تو ز رعنایان مجو هین کارزار  /  تو زطاوسان مجو صید و شکار
طبع طاوس است و وسواست کند  /  دم زند تا از مقامت برکند

آنچنانکه از ابیات فوق مولانا بر می‌آید:

الف - پیشگام در عرصه پراتیک اجتماعی است که جوهر و صداقت و ماهیت واقعی خود را به نمایش می‌گذارد.

گفت پیغمبر سپهدار غیوب  /  لا شجاعه یا فتی قبل الحروب

ب - تنها عاملی که بستر خودسازی پیشگام می‌باشد همان سختیهای پراتیک اجتماعی است.

من عجب دارم زجویای صفا  /  کو رمد در وقت صیقل از جفا
عشق چون دعوی جفا دیدن گواه  /  چون گواهت نیست شد دعوی تباه
آن جفا در تو نباشد‌ای پسر  /  بلک در وصف بدی اندر تو در

ج - آنچه باعث می‌شود که فرد در عرصه پراتیک اجتماعی اسیر شک و تذبذب گردد انحراف نگرش و عدم هدفدار دیدن جهان است.

گبر ترسان دل بود کو از گمان  /   میزید در شک زحال آن جهان
میرود در ره نداند منزلی  /   گام ترسان می‌نهد اعمی دلی

د- شناخت به راه در استراتژی تغییر باور از نظر مولانا پله اول نیاز پیشگام می‌باشد.

چون نداند ره مسافر چون رود  /  با ترددها و دل پرخون رود
هرکه گوید های این سو راه نیست  /  او کند از ترس آنجا وقف و ایست
ور بداند ره دل با هوش او  /  کی رود هر های و هو در گوش او

ه- شرط پی گیر بودن پیشگام در حرکتش داشتن توان مقاومت در برابر سختیهای پراتیک اجتماعی می‌باشد.

تو ز رعنایان مجو هین کارزار  /  تو زطاوسان مجو صید و شکار

متدولوژی علمی لازمه کشف حقیقت برای پیشگام است: مطابق آنچه تا کنون در رابطه با مسئولیت پیشگام گفته شد در می‌یابیم که لازمه اولیه حرکت پیشگام با هر تعریفی که از پیشگام بکنیم کشف حقیقت می‌باشد یعنی چه پیشگام را عقلانیت نقادانه قدرت سه گانه قدرت جهت خودآگاه کردن جامعه بدانیم، آنچنانکه شریعتی تعریف می‌کند و چه پیشگام را مسئولیت انسانی جهت تغییر سنت و فرهنگ جامعه آنچنانکه مولانا مطرح می‌کند، معنی کنیم در هر دو حال نیاز اولیه حرکت پیشگام کشف حقیقت می‌باشد. چراکه این توان کشف حقیقت پیشگام است که او را مبدل به انسانی می‌کند که هم می‌تواند جامعه و فرهنگ خود را بشناسد هم بر پایه شناخت جامعه و فرهنگ اجتماعی خود توسط خودآگاهی اعتقادی و اجتماعی که از قبل توسط آن توان کشف حقیقت بدست آورده بود، جامعه را دچار تحول اجتماعی بکند. لذا در هر دو تعریف عامل توان تحول اجتماعی پیشگام توان کشف حقیقت پیشگام می‌باشد. با این تفاوت که در تعریف اول از پیشگام که تعریف شریعتی می‌باشد این توان کشف حقیقت پیشگام زمانیکه از مرحله خودآگاهی اعتقادی خود پیشگام عبور کرد ( فراموش نکنید تعریف پیشگام در همین جا هم از نظر شریعتی همان تعریف مولانا از پیشگام می‌باشد که آنچنانکه مولانا گفت عبارت است از: آن غریب شهر سر بالا طلب ) خود خودآگاهی اعتقادی پیشگام برای پیشگام باعث زایش مسئولیت اجتماعی می‌شود که این مسئولیت اجتماعی پیشگام عاملی می‌شود تا پیشگام بر پایه آن جهت خودآگاهی بخشیدن به جامعه ائی که مسئولیت خودآگاه کردن آن را بعهده دارد وارد کارزار شود.

کشف حقیقت در عرصه استراتژی دو مرحله رهائی ( لا یا نفی زر و زور و تزویر ) و آزادی ( الا یا اثبات سوسیالیسم و دمکراسی و پلورالیسم ) پیشگام: مولانا:

چون به آزادی نبوت هادی است  /  مومنان را زانبیاء آزادی است

بعبارت دیگر در یک کلام آنچنانکه مولانا می‌گوید مسئولیت اجتماعی مومنان یا پیشگام آزادی است. برای انجام این مسئولیت اجتماعی یا نیل به آزادی است که پیشگام بر پایه آن توان کشف حقیقت استراتژی دو مرحله‌ای لا و الای خود را تبین می‌نماید، که عبارت می‌باشد از:

مرحله اول یا مرحله لا، یا مرحله نفی یا مرحله رهائی، یا مرحله از...: که انجام آن توسط پیشگام بوسیله خودآگاه ساختن جامعه نسبت به ماهیت قدرت سه گانه حاکم بر آنها ، یعنی همان رب الناس یا استبداد گران قدرت حاکم و اله الناس یا استحمارگران قدرت حاکم و ملک الناس یا استثمارگران قدرت حاکم که توده‌ها را اسیر زنجیر استبداد و استثمار و استحمار ساخته اند و امکان هر گونه تحول و رشد و اعتلائی را از توده‌ها گرفته اند تحقق پیدا می‌کند.

مرحله دوم یا مرحله آزادی یا مرحله اثباتی یا مرحله برای...: در این مرحله از استراتژی پیشگام که مرحله الا می‌باشد پس از اینکه توده‌ها از اسارت زنجیر سه گانه استبداد و استثمار و استحمار به مرحله رهائی رسیدند، مرحله آزادی توده‌ها شروع می‌شود در مرحله الا برعکس مرحله لا که مرحله ویرانی بود مرحله آبادانی است و توده‌ها در این مرحله باید به برپائی ساختمان آرمانی خود بپردازند چراکه اگر مرحله ویرانی لا به مرحله آبادانی الا نرسد تمامی دستاوردهای مرحله رهائی توده‌ها نصیب قدرتهای سه گانه جدید تازه بدوران رسیده می‌شود، که بشکل مهیب تری بر گرده توده‌ها سوار خواهند شد و به این علت است که کار پیشگام و کار توده‌ها در مرحله الا بسیار مشکل‌تر از مرحله لا می‌باشد. چراکه در مرحله لا کار پیشگام و کار توده‌ها تخریب و نقد و نفی است و این امر نسبت به مرحله سازندگی یا مرحله الا که کار پیشگام و توده‌ها بنائی و سازندگی و اثباتی می‌باشد کاری چندان مشکل نمی باشد زیرا در مرحله الا یا مرحله آزادی است که پیشگام و توده‌ها باید آزادی توده‌ها را برپایه سوسیالیسم و دمکراسی و پلورالیسم توسط اجتماعی کردن اقتصاد و اجتماعی کردن سیاست و اجتماعی کردن معرفت مادّیت عینی بخشند. بنابراین اگر مرحله استراتژی لا که حاصلش رهائی توده‌ها از سه قدرت زر و زور و تزویر می‌باشد به مرحله استراتژی الا که حاصلش آزادی توده‌ها توسط سوسیالیسم و دمکراسی و پلورالیسم می‌باشد، نیانجامد نه تنها مرحله رهائی در خدمت اعتلای توده‌ها نخواهد بود و عامل تحول اجتماعی نمی گردد بلکه بالعکس وسیله ائی جهت انحطاط بیشتر توده‌ها می‌گردد. چراکه تجربه تاریخ نشان داده است که همیشه گرگها و موش‌ها و روباه های تازه بدوران رسیده پس از رهائی توده های به آزادی نرسیده بسیار درنده تر و خونخوارتر و عوام فریب تر از مرحله قبل از رهائی می‌باشند.

کشف حقیقت در مرحله آزادی استراتژی دو مرحله ائی پیشگام: در مرحله اثباتی و الا یا مرحله آزادی آنچنانکه در مرحله لا و نفی ائی و رهائی نقد قدرت در سه مؤلفه نفی قدرت سیاسی یا نیروهای وادارنده جامعه و نفی قدرت اقتصادی یا نیروهای دارنده جامعه و نفی قدرت معرفتی یا نیروهای باوراننده جامعه صورت می‌گرفت در مرحله آزادی هم حرکت اثباتی در سه فرایند اجتماعی کردن قدرت اقتصادی یا سوسیالیسم و اجتماعی کردن قدرت سیاسی یا دموکراسی و اجتماعی کردن قدرت معرفتی یا پلورالیسم تحقق پیدا می‌کند. بنابراین استراتژی آزادی بر پایه اجتماعی شدن سه مؤلفه انحصاری مرحله ماقبل رهائی شکل می‌گیرد. بدین ترتیب که در مرحله آزادی اقتصادی این امر توسط سوسیالیسم تحقق پیدا می‌کند، که منظور ما از سوسیالیسم در اینجا همان اجتماعی شدن تولید و توزیع و مصرف در جامعه پس از رهائی می‌باشد، که بر عکس سرمایه دار ی ماقبل از رهائی می‌باشد که تعریف سرمایه داری هم در اینجا از نظر ما همان انحصاری شدن تولید و توزیع و مصرف در جامعه ماقبل از رهائی است. مؤلفه دوم آزادی در مرحله استراتژی الا یا مرحله اثباتی آزادی سیاسی می‌باشد. که آزادی سیاسی در مرحله استراتژی اثباتی الا توسط دمکراسی تحقق پیدا می‌کند که منظور از دمکراسی در اینجا اجتماعی شدن قدرت سیاسی در جامعه می‌باشد بالاخره مؤلفه سوم آزادی در مرحله الای استراتژی پیشگام مؤلفه پلورالیسم است که مقصود ما از پلورالیسم در اینجا اجتماعی شدن معرفت و آگاهی در جامعه می‌باشد بنابراین استراتژی تحول گرای اجتماعی پیشگام از دو مرحله تشکیل می‌شود مرحله اول مرحله لا است این مرحله، مرحله رهائی نیز نامیده می‌شود در مرحله رهائی استراتژی پیشگام بر پایه خود آگاهی اعتقادی که پیشگام توسط کشف حقیقت بدست آورده است و مسئولیت اجتماعی زائیده آن جهت آنجام این مسئولیت اجتماعی می‌کوشد که توده‌ها را توسط نقد سه گانه قدرت زر و زور و تزویر حاکم به خودآگاهی اجتماعی برساند و بر پایه این خودآگاهی اجتماعی توده‌ها است که توده‌ها می‌توانند با نفی سه مؤلفه قدرت حاکم به مرحله رهائی برسند. (نقد سوبژکتیوی سه گانه قدرت حاکم پیشگام در مرحله رهائی توده‌ها به نفی ابژکتیوی سه گانه قدرت حاکم توده‌ها می‌انجامد ) اما با رسیدن توده‌ها به مرحله رهائی هنوز کار تمام نشده است. چراکه توده‌ها از مرحله از گذشته اند و هنوز وارد مرحله برای نشده اند و لذا آنچنانکه در دو جنبش اجتماعی مشروطیت سال 1285 و جمهوریت فقاهتی سال 57 کشور خودمان دیدیم، اگر توده‌ها از این تند پیچ تاریخی عبور نکنند و در آن مرحله از که همان مرحله رهائی می‌باشد باقی بمانند ، تمامی دستاوردهای مرحله رهائی آنها نابود می‌شود و دوباره در شکل جدیدی بصورت وحشتناک تری همان سه مؤلفه سابق قدرت بصورت بختکی بر سر توده‌ها هوار خواهد شد، آنچنانکه ما در دو جنبش اجتماعی مشروطیت و جمهوریت فقاهتی گذشته کشورمان دیدیم که در این دو جنبش بعلت اینکه توده های ما نتوانستن از مرحله رهائی وارد مرحله آزادی بشوند و با آنجام مرحله رهائی فکر کردند کار تمام است و بعلت خلاء وجود پیشگام پس از رهائی در دو جنبش اجتماعی فوق مرحله آزادی از سرگرفته نشد در نتیجه دو باره قدرتهای سه گانه بصورت قوی تر برگرده توده های ما هوار شدند پس آنچه مرحله رهائی یا استراتژی لای توده را واکسینه می‌کند، ورود به مرحله آزادی در سه مؤلفه آن یعنی آزادی اقتصادی با سوسیالیسم و آزادی سیاسی با دموکراسی و آزادی معرفتی با پلورالیسم است که تمامی این موارد پیشگام توسط سلاح کشف حقیقت به آنجام میرساند.

فونکسیون سلاح کشف حقیقت پیشگام در عرصه مرحله اول استراتژی دو مرحله‌ای خود یعنی مرحله رهائی: آنچنانکه به نقش فونکسیون سلاح کشف حقیقت پیشگام در مرحله دوم استراتژی دو مرحله‌ای پیشگام یعنی مرحله الا پی بردیم، سلاح کشف حقیقت پیشگام در مرحله اول استراتژی خود یعنی مرحله لا نیز دارای فونکسیون می‌باشد، که تبلور این فونکسیون مرحله اول در خودآگاهی اجتماعی توده‌ها نسبت به سه قدرت حاکم بر جامعه مادّیت پیدا می‌کند. همان فونکسیونی که در تحلیل نهائی عامل نفی سه قدرت حاکم توسط توده‌ها می‌گردد. علیهذا در مرحله مسئولیت اجتماعی پیشگام یعنی مرحله لا موضوع کشف حقیقت از صورت نقد سوبژکتیو پیشگام بصورت نقد ابژکتیو اجتماعی قدرت در می‌آید که از این مرحله به بعد موضوع کشف حقیقت بر پایه نقد سه گانه قدرت اجتماعی در دستور کار پیشگام قرار می‌گیرد و حقیقت برای پیشگام در این مرحله روشن کردن ماهیت واقعی قدرتهای سه گانه‌ای است که بر گرده توده‌ها حکومت می‌کنند و توسط استثمار و استبداد و استحمار نو و کهنه خود امکان هرگونه اعتلائی را از توده‌ها می‌گیرند.

 

ادامه دارد