درس‌هائی از شریعتی – بخش 4

مقابله شریعتی با توحید دگماتیسم یا توحید کلامی: در همین رابطه بود که شریعتی توانست با نجات توحید از حصار فلسفه و کلام باری توحید تطبیقی را از محدوده توحید صفاتی و توحید کلامی و توحید ذاتی و توحید افعالی و‌... که عرصه‌‌های  توحید دگماتیسم می‌باشد نجات دهد و توحید را وارد واقعیت مستقل از ذهن ما بکند تا توسط آن پشه و شتر و هستی و وجود و جامعه و انسان و تاریخ و‌... را آینه توحید صفاتی و توحید ذاتی و توحید افعالی یا توحید کلامی قرار دهد تا با این عمل خدای بازنشسته نیو تونی را به خدای اکتیو در صحنه خلقت که دائما در امر و خلق می‌باشد در آورد يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ - سوره الرحمن - آیه 9)

 

کل یوم هو فی شان بخوان   /   مرو را بیکار و بی فعلی مدان
کمترین کارش به هر روز آن بود   /   کاو سه لشکر را روانه می‌کند
لشکری زاصلاب سوی امهات   /   بهر آن تا در رحم روید نبات
لشکری زارحام سوی خاکدان   /   تا زنر و ماده پرگردد جهان
لشکری از خاکدان سوی اجل   /    تا ببیند هر کسی عکس العمل
باز بیشک بیش از آنها میرسد   /   آنچه از حق سوی جانها میرسد
آنچه از جانها به دل‌ها میرسد   /   آنچه از دلها به گل‌ها میرسد
مثنوی - دفتر اول - صفحه 61 - سطر 29 )

همچنین با اینچنین توحیدی بود که او توانست با خدای جبار نجم الدین کبری که در باب حمله مغول به ایران می‌گفت:

"باد بی نیازی خداوند است که می‌وزد" به جنگ در آید و بر پایه این توحید خدائی را تجربه کند که خود امر به قسط می‌کند.

قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ ‌... - و مردم را وادار به قسط می‌کند - سوره اعراف - آیه 29

...وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ و‌... - و برپایه قسط هستی را بر پا کرده است - سوره الحدید - آیه 25

بالقسط قامت السموات و الارض - و شناخت به توحید او هم در گرو قائم بالقسط بودن است.

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ - سوره آل عمران - آیه 18

و قتل آمرین بالقسط من الناس با کافرین به خودش برابر می‌داند.

إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الِّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ - سوره آل عمران - آیه 21 - و راه شهادت به وجود خود را از طریق عمل و قیام بالقسط اعلام کرد.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ ‌... - سوره النساء - آیه 135 - و بالعکس

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ ‌... - سوره المائده - آیه 8

و یا آنچنانکه مولانا می‌گوید خدائی تجربه کند که نه تنها خود را طلبکار توده‌ها نمی‌داند بلکه بالعکس خود را در برابر توده‌ها مسئول و بدهکار می‌بیند مثنوی دفتر دوم داستان موسی و شبان صفحه 281

من نکردم خلق تا سودی کنم   /   بلکه تا بر بندگان جودی کنم
هر کسی را سیرتی بنهاده ام   /   هر کسی را اصطلاحی داده ام
در حق او مدح و در حق تو ذم   /   در حق او شهد در حق تو سم
ما بری از پاک نا پاکی همه   /   از گر آنجانی و چالاکی همه
من نگردم پاک از تسبیحشان   /   پاک هم ایشان شوند و در فشان
ما زبانرا ننگریم و قال را   /   ما درونرا بنگریم حال را
ناظر قلبیم اگر خاشع بود   /   گرچه گفت لفظ نا خاضع بود
چند زین الفاظ و اضمار مجاز  /   سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
آتشی از عشق در جان بر فروز  /   سر بسر فکر و عبارت را بسوز
موسیا آداب دآنان دیگرنند   /   سوخته جان و روانان دیگرند
گر خطا گوید ورا خاطی مگو  /   ور بود پرخون شهید او را مشوی
خون شهیدان را زآب اولیتر است   /   این خطا از صد صواب اولتر است
ملت عشق از همه دینها جداست   /   عاشقان را ملت و مذهب خداست

توحید تطبیقی و خداشناسی تاریخی: تفاوت خدای تاریخی هگل با خدای تاریخی شریعتی در این بود که هگل با تئوری انبساط ایده خود می‌خواست خود وجود خدا و ایده را تاریخی کند در صورتیکه از نظر شریعتی وجود خدا تاریخی نیست و امری فراتاریخی می‌باشد اما امر خداشناسی که معرف فهم و شناخت ما از خدا می‌باشد یک پدیده تاریخی است بعبارت دیگر از نظر شریعتی فهم و شناخت خدا با وجود خدا متفاوت می‌باشد فهم خدا به معنای علم و آگاهی ما به خداست که از نظر شریعتی این علم و آگاهی انسان مانند دیگر علوم و شناخت بشری تحول پذیر می‌باشد و جنبه تاریخی دارد اما وجود خود خدا از نظر شریعتی صورتی فراتاریخی و فراتغییری و فراماده‌ائی دارد و بر پایه این تئوری از خداشناسی بود که شریعتی به یک اصل مهمتر از خود خداشناسی دست پیدا کرد و آن این بود که با تاریخی شدن خداشناسی تاریخ خداشناسی بعنوان یک مؤلفه سیلان تاریخی همراه با تاریخ مبارزه طبقاتی عمل کرده است و به شکلی در خدمت مبارزه طبقاتی تاریخ بوده است و بصورت یک سلاح گاه توسط بعثت پیامبران ابراهیمی در خدمت طبقه محروم قرار داشته  و گاه با قیام پیامبران سفارشی طبقه حاکم در خدمت طبقه حاکم بر علیه طبقه محکوم عمل کرده است که در اینصورت پروسه خداشناسی بر پایه انعکاس شکل بندی جامعه در جهان مادّیت پیدا می‌کرده است که صورتی عکس خداشناسی پیامبران مبعوث ابراهیمی داشته است بعبارت دیگر از نظر شریعتی در عرصه حرکت بعثت انبیا ابراهیمی خداشناسی بر پایه انعکاس جهان در جامعه مادّیت می‌یافته است اما در حرکت پیامبران غیر توحیدی و غیر ابراهیمی خداشناسی معلول انعکاس جامعه طبقاتی در جهان در راه توجیه وضع طبقاتی جامعه برای توده ‌های  محروم بوده است تا توسط آن توده ‌های  محروم تن به قبول آن جامعه طبقاتی و فشار‌های  ناشی از آن بدهند بر این اساس بود که شریعتی فهم خدا یا خداشناسی را از خود خدا جدا می‌کرد و خداشناسی را یک مقوله تاریخی طبقاتی و اجتماعی می‌دانست اما خود خدا آنچنانکه پاسکال می‌گفت برای شریعتی "بهمان اندازه که خدا برای کسانی که جز دانستند نمی‌دانند دور است از برای کسانی که جز فهمیدن و دوست داشتن نمی شناسند به نزدیکی استشمام بوی یک گل نزدیک است" یک خدای پرسنال مسئول دوستدار محرومین و به ضعف کشیده‌شدگان تاریخ می‌باشد اما با اینهمه خداشناسی یا شناخت ما از خدا از نظر شریعتی نه تنها یک مقوله دوست داشتنی نمی باشد بلکه بالعکس یک مقوله تاریخی و طبقاتی و اجتماعی می‌باشد که از انعکاس وجود خود یا جامعه به آسمانها حاصل می‌شود و لذا در این رابطه بود که از نظر شریعتی خداشناسی بعنوان یک مقوله فهمی در بستر تاریخ دارای سیلان بوده و بعنوان یک حربه جهت توجیه طبقاتی جامعه برای توده‌ها توسط طبقه حاکمه استثمارگر و استبدادگر و استحمارگر و استعباد گر در مؤلفه غیر ابراهیمی آن داشته است اما در مؤلفه ابراهیمی آن آنچنانکه امام علی در نهج البلاغه خطبه یکم می‌گوید :

أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ، وَکَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْديقُ بِهِ، وَکَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ، وَکَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلاصُ لَهُ، وَکَمَالُ الْإِخْلاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ، لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ آنها غَيْرُ المَوْصُوفِ، وَشَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ، ‌... مَعَ کُلِّ شَيْءٍ لاَ بِمُقَارَنَةٍ، وَغَيْرُ کُلِّ شَيءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ ‌... - نخستین مرحله دین شناخت خداست و کمال شناخت خدا تصدیق خداست و کمال تصدیق توحید است و کمال توحید اخلاص است و کمال اخلاص توحید صفاتی و ذاتی و فعلی می‌باشد در این مرحله است که خدا با همه چیز است بدون اتصال و تقارن و غیر از همه چیز است بدون انفصال و جدائی است.

یا آنچنانکه مولوی در مثنوی - دفتر سوم - صفحه 158 از سطر 16 می‌گوید:

متصل نی منفصل نی ای کمال   /   بلکه بی چون و چگونه زاعتدال
ماهیانیم و تو دریای حیات   /    زنده‌ایم از لطفت ای نیکو صفات
تو نگنجی در کنار فکرتی    /   نی به معلولی قرین چون علتی

مثنوی دفتر دوم:

ما زخود سوی تو گردانیم سر  /   چون توئی از ما بما نزدیکتر
با چنین نزدیکئی دوریم دور  /   در چنین تاریکئی بفرست نور
این دعا هم بخشش و تعلیم توست   /   ورنه در گلخن گلستان از چه رست

بر پایه توحید تطبیقی بود که شریعتی خدای ارسطوئی را که تنها بعنوان محرک مکانیکی اولیه مطرح بود به خدای دیالکتیکی وجود در آورد آنچنانکه مولانا نیز در: مثنوی دفتر اول - صفحه 39 - سطر 10 مطرح می‌کند:

صد هزاران ضد ضد را می‌کشد   /   بازشان حکم تو بیرون می‌کشد
از عدم‌ها سوی هستی هر زمان   /   هست یا رب کاروان در کاروان
باز از هستی روان سوی عدم   /   می‌روند این کاروانها دم به دم
خاصه هر شب جمله افکار و عقول   /   محو گرد غرق در بحر نقول
باز وقت صبح آن الهیان   /   سر زند از بحر چون ماهیان
در خزان آن صد هزاران شاخ و برگ   /   از هزیمت رفته در دریای مرگ
باز فرمان میرسد از سالار ده   /   مر عدمها هر چه خوردی وابده

باز در همین رابطه بود که شریعتی توسط توحید تطبیقی خود توانست درک استبدادی اسلام فقاهتی حوزه از خدا که زمینه ساز درک استبدادی فقه از دین و درک استبدادی فقه از قدرت می‌باشد بدل به درک دمکراتیک از خدا و درک دمکراتیک از دین و درک دمکراتیک از قدرت بکند.

وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ - و ما خداوند اراده کرده‌ایم تا مستضعفین زمین بر زمین وارث و امام گردند. سوره القصص - آیه 5

لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ‌... - در قبول دین اکراهی نیست همانا آشکار گردید راه رشد و راه گمراهی. سوره البقره - آیه 256

رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا- پیامبرانی مبشر و منذر بر مردم فرستادیم تا مردم بر ما خداوند حجتی نماند و ما خداوند عزتمند و حکیمیم. سوره النساء - آیه 165

و باز بر پایه همین توحید تطبیقی بود که شریعتی توانست خدای سلطانی اشاعره و اسلام فقاهتی را بدل به خدای ظلم ستیز و استبداد ستیز و استضعاف ستیز و استعباد ستیز و استحمار ستیز و‌... بدل نماید.

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ - مَلِكِ النَّاسِ - إِلَهِ النَّاسِ - مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ - الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ - مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ - بگو ای محمد پناه می‌برم به خداوندی که رب مردم و اله مردم و ملک مردم است از شر سه خداوندانی که یا با استبداد بر مردم ربوبیت می‌کنند و یا با استحمار بر مردم الوهیت می‌کنند و یا با استثمار بر مردم ملوکیت می‌کنند و در نهان آشکار وسوسه ‌های  خود را بر دل و عقل و اراده مردم وارد می‌سازند. سوره الناس – آیات 1 تا 6

و باز بر پایه همین توحید تطبیقی بود که شریعتی توانست خدای کلی فلاسفه و خدای جبار متکلمین و خدای سلطانی فقها و خدای اخلاق گریز اشاعره را بدل به خداوند عدالت پذیر و مسئولیت پذیر و اخلاق پذیر و علت پذیر توحید تطبیقی بکند.

شریعتی و تاریخ: برای درک جایگاه توحید تاریخی در دیسکورس شریعتی باید به این حقیقت مهم توجه داشته باشیم که اصل توحید و فرایند‌های  توحید برای شریعتی بصورت یک پکیج ذهنی و دفعی و مکانیکی و کلی حاصل نشده است بلکه بالعکس آنچه در این رابطه باید مطرح کنیم اینکه توحید برای شریعتی بصورت یک پراکسیس وجودی و یک اکسپریانس شخصی و بصورت یک نردبان معرفتی بوده است که شریعتی مراتب آنرا بموازات پراتیک عملی و نظری حاصل می‌کرده است و بعد از آنکه شریعتی تمامی پله ‌های  آن نردبان را طی کرده است و به پشت بام آن رسیده آن نردبان را رها کرده و از بام توحید حاصل شده برای خود عینکی ساخته است که در عرصه ‌های  مختلف روشی و نگرشی و بینشی هم توانسته است با این توحید ببیند و هم توانسته است با این توحید به تبین انسان و جامعه و طبیعت و اخلاق بپردازد و هم توانسته است بر پایه این توحید حرکت کند بعبارت دیگر پروسه کسب مراتب توحید برای شریعتی که بر پایه اکسپریانس شخصی او حاصل شده است با پروسه مراتب توحیدی که شریعتی در اسلام شناسی ارشاد مطرح می‌کند متفاوت می‌باشد چراکه پروسه مراتب توحیدی برای شریعتی در بستر اکسپریانس شخصی اش از توحید کلامی به توحید اخلاقی و از توحید اخلاقی به توحید تاریخی و از توحید تاریخی به توحید انسانی و از توحید انسانی به توحید اجتماعی و از توحید اجتماعی به توحید فلسفی حاصل شده است در صورتیکه هیرارشی مراتب توحیدی تبین شده در دستگاه هندسی ارشاد صورتی کاملا عکس آن اکسپریانس ‌های  شخصی شریعتی دارد در دستگاه هندسی ارشاد شریعتی توحید بعنوان یک اصل زیر بنا ابتدا بصورت توحید فلسفی یا جهان بینی مطرح می‌کتد که بعد از آن به توحید تاریخی می‌رسد و از توحید تاریخی به توحید انسانی سرازیر می‌گردد و در نهایت به توحید اجتماعی و توحید اخلاقی میرسد.

شریعتی و فلسفه: بعبارت دیگر توحید از آغاز برای شریعتی برعکس پروسه فلاسفه و متکلمین و عرفا و فقها و‌... ( که صورتی نظری و ذهنی و کلی بافی داشت و شخص در قالب آن ذهنیات خود فقط بصورت یکطرفه به تماشای ایده‌آلیستی صفات و ذات و افعال و‌... باری می‌نشست  حاصل نشده بود) حالت پراکسیس و اکسپریانسی شخصی داشته است که شریعتی سعی می‌کرده است تا بر پایه بازیگری خویش به تماشای وجود بنشیند البته اگر چه شریعتی این متدولوژی و نگرش خود را در اولین سفر حج خود از ابراهیم خلیل تاسی کرده بود و در همین سفر بود که شریعتی از حج به ابراهیم رسید و از ابراهیم به توحید و از توحید به تاریخ که تمامی فرایند ‌های  استکمالی خود را در کنفرانس‌های  پنج گانه میعاد با ابراهیم در سال 48 به تفصیل مطرح می‌کند ولی آنچه باعث گردید تا شریعتی این نگرش اکسپریانسی خود را تئوریزه کند اندیشه ‌های  اگزیستانسیالیستی بود که او از اندیشه‌‌های  متفکرین بزرگ اگزیستانسیالیستی غرب امثال سارتر و هایدگر و بخصوص یاسپرس و کیرکگور آموخته بود زیرا در میان اندیشه‌‌های  فلسفی  مغرب زمین تنها اندیشه‌‌های  اگزیستانسیالیستی است که در عرصه فلسفه ورزیدن بر خلاف فلاسفه سلف خود تنها به تماشای  جهان نمی نشستند بلکه بالعکس همراه با بازیگری فردی و شخصی خود به تماشای جهان می‌نشستند و همین امر باعث گردید تا فلسفه اگزیستانسیالیسم بیش از آنکه یک فلسفه باشد یک رویکرد می‌باشد زیرا رنگ و روی کنکریت و مصداقی و تجربی و شخصی دارد و از این بایت بیشتر به عرفان ما نزدیک است تا به فلسفه زیرا تا قبل از اگزیستانسیالیسم اصلا مشخصه فلسفه همان غیر مصداقی بودن و غیر کنکریت بودن و غیر تجربی بودن آن بود که بصورت یک سلسله کلیات ذهنی غیر مصداقی و غیر کنکریت و عام و ذهنی مطرح می‌شد و گاهاً هم بصورت نظام ‌های  متصلبی در می‌آمد که در این دستگاه فلاسفه بصورت ذهنی از ماوراء الطبیعه تا طبیعت بصورت کلی تبین شده بود و همه کلیات از جون آدمی تا شیر مرغ بصورت عقلی و فلسفی در دستگاه آنها یافت میشد در صورتیکه در عرفان بر عکس فلسفه از آنجائیکه جوهر عرفان تجربه شخصی و فردی می‌باشد لذا عرفان هرگز مانند فلسفه بصورت کلی بافی و نظام سازی در نیامد و صورت رویکردی و کنکرت و مشخص و مصداقی خود را پیوسته حفظ کرده است در این راستا بود که اگزیستانسیالیسم به عرفان بیشتر شباهت پیدا کرد تا به فلسفه  تازه اگر ما اگزیستانسیالیسم فلسفه هم بنامیم باز بر عکس فلسفه ‌های  گذشته یک فلسفه کنکریت می‌باشد نه فلسفه کلی و عام و ذهنی و از آنجائیکه شریعتی برای اولین بار در مشرق زمین در عرصه فلسفه ورزیدن برعکس گذشتگان یونانی زده ما (از ابن سینا و ابن رشد تا ملاصدرا و ملاهادی سبزواری و مطهری و طباطبائی و‌...) بر تجربه شخصی خود تکیه می‌کرد و تکیه کنکریت و مصداقی مشخص بر فلسفه داشت از این بابت انقلابی بزرگ در عرصه فلسفه شرق بوجود آورد (که آنچنانکه مارکس می‌گوید: "تا کنون فلاسفه جهان را تفسیر می‌کردند اما سخن بر تغبیر آن است") شریعتی توسط این انقلاب در فلسفه بود که توانست فلسفه تفسیری گذشتگان را که تنها محصول تماشاگری یکطرفه ذهنی به جهان بود به فلسفه تغیری بدل نماید و از این بابت است که ما با اینکه عظیم ترین حجم پراتیک نظری شریعتی مشمول همین تبینات فلسفی می‌بینیم هر گز تبینات شریعتی را نمی توانیم در قیاس با فلاسفه گذشته فلسفه بنامیم و شاید یکی از پارادوکس‌های  موجود در نوشته ‌های  شریعتی که از یکطرف در نامه به احسان می‌نویسد که اگر با سرمایه خودم به غرب می‌رفتم علاقه داشتم فلسفه یا نقد را بخوانم چراکه به این دو رشته سخت علاقه‌مندم و از طرف دیگر در جلسات پرسش و پاسخ کنفرانس‌‌های  انسان و اسلام و تصفیه منابع فرهنگی که در سال 48 در دانشکده نفت آبادان می‌کند در آنجا فلاسفه را پفیوزان تاریخ می‌نامد بتوانیم در اینجا حل کنیم چراکه با این نگاه به شریعتی می‌توانیم بگوئیم که شریعتی اگرچه به فلسفه علاقه‌مند بود اما فلسفه‌ائی که شریعتی طرفدار آن بود فلسفه یونانی زده گذشته تاریخ ما نبود که فلسفه‌ائی بود ذهنی کلی و تفسیری و مجرداندیش و غیر مصداقی و ایده‌آلیستی و یونانی زده که از ابن‌سینا تا طباطبائی و مطهری و‌... ادامه داشتند و بنیانگذارش در تاریخ اسلام مامون عباسی بود که می‌کوشید توسط توسعه فلسفه یونان در جامعه مسلمانان اندیشه یونانی را جایگزین اندیشه قرآنی بکند تا با آن موتور خرد تاریخ اندیشه ما را به گل بنشاند بهمین خاطر است که شریعتی نه تنها آن فلسفه یونانی زده ما را روشن نگه داشتن چراغ عقلانیت در تاریخ گذشته ما نمی داند بلکه بالعکس مانند علامه محمد اقبال لاهوری معتقد است که آن فلسفه تفسیری گذشتگان علت اصلی به رکود کشانیدن اندیشه قرآنی ما در گذشته بوده است و لذا آنها را از ابن سینا تا مطهری با عنوان پفیوزان تاریخ یاد می‌کند از نظر شریعتی فلسفه برای تغییر جهان است نه تفسیر خیالی یکطرفه از جهان.

ادامه دارد