تفسیر سوره تبت یا مسد - بخش دوم
مرحله دوم استراتژی حرکت 13 ساله مکی محمد: پس از اینکه ما نسبت به مرحله اول استراتژی دو مرحلهای حرکت 13 ساله مکی محمد آگاهی پیدا کردیم و آن را رمز موفقیت حرکت محمد دانستیم، حال می توانیم به بررسی مرحله دوم استراتژی محمد در حرکت 13 ساله مکی بپردازیم که عبارت می باشد: از مرحله ابژکتیوی یا عینی -اجتماعی محمد. اگرچه این مرحله آنچنانکه قبلا مطرح شد، مولود دیالکتیکی مرحله اول بود.
یعنی مرحله ابژکتیوی مولود سنتزی حرکت سوبژکتیوی محمد بوده است. ولی در مرحله ابژکتیوی موضوع حرکت محمد برعکس مرحله سوبژکتیوی (که ذهنیت و فرهنگ توده ها بود) واقعیت اجتماعی می باشد که محمد می خواست توسط آن با مشکلات اصلی جامعه (تضاد اصلی درون جامعه) که استضعاف جامعه (استثمار اقتصادی - استبداد سیاسی - استحمار معرفتی) توسط سه قطب قدرت حاکم (زر و زور و تزویر یا قطب سیاست - قطب ثروت و قطب معرفت) بود، به مقابله بپردازد. اینجا بود که نهضت تاریخی محمد وارد فرایند جدیدی از پروسس خود گردید، که کاملا با مرحله قبل متفاوت بود چراکه خود ویژگیهای این مرحله عبارت بودند از:
- هدف قراردادن قطبهای عینی سه گانه قدرت درون جامعه بصورت عینی
- پلی ریزاسیون یا ایجاد صف بندی طبقاتی - سیاسی - اجتماعی درون جامعه یکپارچه و آرام جاهلیت عرب مکه و شبه جزیره
- شروع مبارزه عینی اجتماعی - سیاسی - طبقاتی با آغاز برخورد های عکس العملی قطبهای ثلاثه قدرت با طرفداران نهضت محمد در شکل شکنجه و بایکوت و قتل و شانتاژ تبلیغاتی و تحریم و تحدید و تطمیع و...
- انجام مبارزه در شکل مقاومت منفی توسط محمد و طرفدارانش با تاکتیکهائی مثل تحمل شکنجه و فشارهای فیزیکی و روانی یا هجرت جغرافیائی (هجرت از مکه به حبشه و مدینه) و تکیه بر تاکتیک مخفی کاری و تشکیلات زیر زمینی بصورت حرفهای نه آماتور در شکل حداکثر ممکن
- تکیه مقاومت بر روابط قومی و قبیلهای جهت ایجاد شکاف در صف بندی یکپارچه قطب های ثلاثه قدرت حاکم
از این مرحله بود، که محمد وارد یک رویاروی فیزیکی با قطب های ثلاثه قدرت (یعنی مرحله ابژکتیو نهضت خود) گردید که با شعار وانذر عشیرتک الاقربین در عرصه استراتژی دو مرحلهای خود نقد قدرت در جامعه را آغاز کرد. اما شروع حرکت محمد در این مرحله بدون واکنش عملی و تبلیغی از طرف قطب های قدرت باقی نماند و بموازات حرکت تبلیغی - ابژکتیوی محمد در راستای نقد قدرت حرکت واکنشی - عملی - تبلیغی قطبهای قدرت بصورت ضد حرکت محمد آغاز شد، که با توجه به اینکه حرکت عینی - ابژکتیو محمد بنا به ضرورت تاریخی - اجتماعی - قرآنی از خانواده محمد یعنی بنی هاشم شروع شده بود. لذا طبیعی بود که واکنش ضد آن از طرف قطبهای قدرت باید از درون قبیله و خانواده محمد یعنی بنی هاشم صورت گیرد. زیرا با توجه به شرایط قبیلگی آنزمان جامعه مکه در صورتیکه واکنش عملی ضد حرکت ابژکتیوی محمد بر علیه قطبهای ثلاثه از بیرون قبیله و خانواده بنی هاشم صورت می گرفت، همین امر باعث وحدت قبیله بنی هاشم در برابر قبایل صاحب قدرت میشد که این موضوع در نهایت به سود محمد و جنبش تمام میشد. لذا در این رابطه بود که قطبهای قدرت بیرون خانواده بنی هاشم قریش میشد لذا برای ایجاد شکاف در جبهه درونی مقاومت و برای حفظ شئونات قبیلگی سران دارالندوه قریش در مکه در آغاز ضرورت ندیدند تا حرکت ضد مقاومت را از بیرون قبیله و خانواده هاشم انجام دهند. (البته در اینجا جایگاه اجتماعی - تاریخی – قبیلهگی قبیله بنیهاشم بخاطر متولی خانه کعبه بودن و فونکسیون این امر در جامعه شناسی بتپرستانه مکه و عربستان نباید از نظر دور داشته باشیم) در همین رابطه بود که با علنی شدن مبارزه ابژکتیوی محمد سران دارالندوه تصمیم گرفتند تا رهبری حرکت ضد مقاومت را بدست عبدالعزی فرزند صاحب قدرت و صاحب ثروت و صاحب هویت اجتماعی - قبیلگی مکه عبدالمطلب بدهند و از طریق عبدالعزی یا ابوالحکم که بعدا پیامبر ابیلهبش نامید، قطب بندی در خانواده بنی هاشم ایجاد کنند و جبهه محمد را از درون دچار رخنه و شکاف سازند. لذا در همین رابطه بود که آنچنانکه محمد جهت مرحله ابژکتیو حرکت خود به ترسیم استراتژی جهت رویاروئی با سران قریش در مکه (بر پایه عبور این جبهه از خانواده و قبیله بنی هاشم) پرداخت، جبهه مقابل هم جهت رویاروئی با محمد به ترسیم استراتژی (ایجاد شکاف در جبهه داخلی مقاومت بر پایه ایجاد پلی ریزاسیون قبیلگی در خانواده بنی هاشم) پرداختند که حاصل این رویاروئی دو استراتژی آن شد که عبدالعزی یا ابیلهب عموی پیامبر بعنوان پرچم دو حرکت مقاومت و ضد مقاومت تجلی کند. لذا بر این پایه بود که نخستین صف بندی قدرت در خانواده محمد و قبیله بنی هاشم صورت گرفت که اصحاب قدرت کوشیدند توسط آن جبهه مقاومت را از درون دچار شکاف کنند رهبری این حرکت ضد مقاومت در خانواده محمد و قبیله بنی هاشم بدست عموی محمد بنام عبدالعزی که پیامبر به او لقب ابیلهب یعنی اتش افروز داد صورت گرفت (عبدالمطلب پدر بزرگ پیامبر پنج پسر داشت که عبارت بودند از ابوطالب - عبدالله - حمزه - عباس - عبدالعزی یا ابیلهب که عبدالله پدر محمد در زمان حیات عبدالمطلب بعلت یک بیماری ناشناخته در سفری که از شام بر می گشت در مدینه از دنیا رفت و این زمانی است که محمد تنها فرزند او در شکم آمنه دوران جنینی طی میکرد با مرگ عبدالله فرزندان عبدالمطلب متولی کعبه و رئیس قبیله بنی هاشم چهار نفر شدند لازم بذکر است که آنچنانکه طبری در تاریخ خود نقل می کند عبدالعزی یا بقول پیامبر ابیلهب علاوه بر اینکه عموی پیامبر بود پدر دو داماد محمد نیز بود. زیرا که پیامبر غیر از فاطمه دو دختر دیگر هم داشت که عبارت بودند از رقیه و ام کلثوم که عبدالعزی پیش از بعثت پیامبر این دو دختر پیامبر را برای دو پسرش گرفته بود البته آنچنانکه طبری می گوید بعد از بعثت و شروع حرکت ابژکتیوی محمد بر علیه قطب قدرت جامعه ابیلهب دو پسرش را وادار ساخت تا دو دختر محمد را طلاق بدهند و آنها همین کار را کردند و باز بد نیست در همین جا به این نکته هم اشاره کنیم که آنچنانکه طبری می گوید زن ابیلهب دختر حرب و خواهر ابوسفیان از سران بنیامیه بود که این موضوع موقعیت طبقاتی زن ابیلهب هم تقویت کرده بود و می طلبید تا در کنار شوهر خود ابیلهب بعنوان جبهه بر علیه نهضت محمد اقدام کنند).
لقب های اهدائی محمد: یکی از کارهائی که محمد در مبارزه ضد طبقاتی خود در مرحله ابژکتیوی حرکت خود جهت مقابله با القاب هویتی - طبقاتی جاهلیتی که جنبه طبقاتی - قبیلگی داشت، کرد، تغییر القاب از صورت قبیلگی - طبقاتی به صورت فونکسیون اجتماعی آنها بود لذا در همین رابطه بود که اسامی افراد از صورت کنیه خانواده و قبیله بر صورت فونکسیون اجتماعی آنها در جامعه تغییر داد. (البته این متدولوژی محمد جهت بر خورد با دیسکورس طبقاتی جاهلیت صورت مکانیکی نداشته است، بلکه بالعکس در کنار مجموعهای از برخوردهای دیگر محمد معنی پیدا می کرد. مثل کوتاه کردن ریشهای بلند توسط محمد بود که یکی از معرفهای هویت طبقاتی همین داشتن ریش بلند بود. یا کوتاه کردن لباسهای بلند تر از زانو که یکی دیگر از معرفهای هویتی طبقاتی بود و پیامبر هر گز نه ریش بلند گذاشت و نه لباس بلند تر از زانو می پوشید. آنچنانکه سیره ابن هشام و طبری نقل می کنند، یکی دیگر از کارهائی که محمد در همین رابطه انجام میداد، سوار شدن بر مرکب های عریان و بدون زین بود. چرا که در جامعه طبقاتی جاهلیت زین دار کردن و مزین کردن زین مرکب علامت برتری طبقاتی بود. محمد هرگز بر مرکبی زین دار و مزین سوار نمی شد و همیشه آنچنانکه سیره ابن هشام می گوید، محمد موقع سوار شدن تک سوار نبود بلکه فرد دیگری را هم پشت سر خود سوار همان مرکب میکرد و اصحاب خود را هم وادار به چنین کاری میکرد، تا با این عمل با این عادت زشت طبقاتی تک سواری در جامعه طبقاتی آنزمان مقابله کند. از کارهای دیگر محمد در این رابطه کوتاه کردن القاب بود چنانکه بزرگترین القابی که محمد برای خود در نامه به سران امپراطوری جهانی انتخاب کرده بود، عبارت بود از محمد عبدالله یا محمد رسول الله بود. در رابطه با این تغییر القاب بود، که مثلا ابیلهب یا ابودردا یا ابوهریره یا ابوجهل یا ابوتراب که لقب علی ابن ابیطالب بود، که پیامبر به او داده بود یکی از کارهای دیگری که محمد جهت مقابله کردن با دیسکورس طبقاتی جامعه طبقاتی آنزمان انجام داد، مقابله کردن با قبر پرستی و ساختن قبرهای بلند بود تا توسط آن برتری خود حتی در مرحله خاک شدن هم نسبت به دیگران نشان دهند. محمد با این قبر پرستی و هویت سازی از قبر بشدت مقابله کرد. بطوری که آخرین جملهای که در دم مرگ با امت خود در میان گذاشت همین موضوع بود که فرمود خدا لعنت کند امتی که قبر محمد را زیارتگاه خود قرار دهند این جمله گفت چشم از این جهان فانی بست).
رویاروئی محمد با ابیلهب: بهر حال شروع حرکت ابژکتیوی محمد با صف بندی درون خانواده بنی هاشم تحت رهبری دو جناح محمد و ابیلهب شکل گرفت و این قضیه باعث گردید، تا درون قبیله و خانواده بنی هاشم دو صف شکل گیرد. از یکطرف ابیلهب بود، که با پیوند به سران دارالندوه رسما به قطب حاکم قدرت پیوست و بعنوان نماینده آن قطب جهت ایجاد شکاف و رخنه در جبهه محمد وارد کارزار با محمد گردید. (بد نیست که در همین جا به این نکته اشاره کنیم که در میان فرزندان عبدالمطلب آنچنانکه طبری نقل می کند ابیلهب ثروتمند ترین فرزند عبدالمطلب بود. بطوریکه علاوه بر اینکه در ردیف ولید بن مغیره و عاص بن وائل و اسود بن مطلب وامیه بن خلف و اکرم و ابوسفیان و... در شورای دارالندوه قرار داشت و بقدری از توان مالی بالائی برخوردار بود، که در جنگ بدر بیشترین کمک مالی و تجهیزات لجستیکی که برده ها و مرکب ها بودند، در جنگ با محمد توسط سران قدرت قریش از جانب همین ابیلهب صورت گرفت. البته خود ابیلهب در جنگ بدر شرکت نکرد تا جزو 72 کشته سران قریش در بدر باشد یا جزو 70 اسیر سران قریش در جنگ بدر گردد) بهر حال این رویاروئی محمد با عمویش ابیلهب رفته رفته با رشد نهضت محمد از صورت یک کشاکش خانوادگی و قبیلهای خارج شد و بصورت صف بندی اجتماعی و تاریخی و طبقاتی بین محمد و سران قریش و اصحاب دارالندوه در آمد. (که در این رابطه خطر ابیلهب از سه زاویه برای محمد قابل توجه بود از یکطرف بعلت اینکه ابیلهب بخاطر موقعیت اقتصادی اش بعنوان لیدر برده داران و کاروان داران قریش مطرح بود و از طرف دیگر بعلت دارا بودن موقعیت برجسته اش در شورای دارالندوه که نمایندگی قطب سیاسی جامعه مکه در آنزمان با خود یدک می کشید و از جانب سوم بخاطر موقعیت خانوادگی یعنی فرزند عبدالمطلب و عموی محمد و عضو بنی هاشم بودن که همگی اینها باعث گردیده بود تا ابیلهب دارای یک هویت اجتماعی برجسته نسبت به سران دیگر قریش گردد که طبیعتاً جزو متولیان خانه کعبه براساس موقعیت پدرشان عبدالمطلب بحساب میآمد این سه مشخصه باعث گردیده بود که ابیلهب نمایندگی سه قطب قدرت در مکه با خود یدک بکشد). اینجا بود که این نمایندگی ابیلهب از سه قطب قدرت باعث شد که در مرحله ابژکتیو حرکت محمد که هدف آن نقد سه قطب قدرت در مکه بود، ابیلهب بعنوان دشمن عمده محمد مطرح گردد در همین رابطه بود که در این مرحله محمد با اعلام سوره تبت اولین بیانیه سیاسی - اجتماعی - طبقاتی خود بر علیه سردمداران سه قطب قدرت یعنی قدرت سیاسی - قدرت اقتصادی - قدرت معرفتی اعلام کرد:
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ - مرگ بر دو دست ابیلهب ( زر و زور) و مرگ بر خود ابیلهب ( تزویر)
مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ - دو دست ابیلهب یعنی ثروت اقتصادی و قدرت سیاسی او نمی تواند در این مرحله از نهضت محمد برای او سنگر مقاومت در برابر نهضت محمد باشد چرا که :
سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ - به همین زودی زود همین نمایندگی سه قطب قدرت ابیلهب باعث میگردد تا ابیلهب در آتش نهضت محمد بسوزد یا بزودی زود این نهضت محمد او را گرفتار آتش شعلهوری می کند که اولین نمایش این آتش جنگ عظیم طبقاتی بدر خواهد بود که در آن 72 نفر از برده داران و سران بزرگ دارالندوه کشته شدند و 70 نفر هم از این سران قدرت و ثروت و معرفت اسیر محمد گشتند و آنچنانکه طبری می گوید ابیلهب بخاطر شکست سران قریش در جنگ بدر دق کرد و با بیماری لاعلاجی قبل از احد از دنیا رفت.
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ - البته در این کشاکش قدرت و مبارزه ابیلهب با محمد ابیلهب بعنوان نماینده سه قطب قدرت حاکم تنها نخواهد بود، چراکه زن او یعنی ام جمیل خواهر ابوسفیان و دختر حرب رهبر قبیله خطرناک و بزرگ بنیامیه او را همراهی خواهد کرد و هر دو بعنوان دو نماینده از دو قبیله بنیهاشم و بنیامیه یک موضوع را دنبال می کنند و آن آتش افروزی میان دو قطب محمد و دارالندوه می باشد یکی هیمه می آورد دیگری این هیمه را به آتش می کشد.
فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ - در گردن این زن هم طنابی وجود دارد که مانند شوهرش که در جهت منافع قطب ثلاثه قدرت می کشد این زن هم در راستای آن طنابی که بر گردن دارد، حرکت می کند بعبارت دیگر هر دو برحسب طناب طبقاتی - سیاسی - معرفتی برگردن خویش حرکت می کنند نه برپایه اراده و عاطفه و عقیده.
ماحصل آنچه تا اینجا در رابطه با تفسیر سوره تبت آموختیم عبارت از این می باشد که:
اولا این که قطعا این سوره از سور مکی محمد می باشد یعنی در مکه بر محمد نازل شده است نه در مدینه.
در ثانی از جمله سوری است که در اوایل شروع حرکت مکی محمد بر محمد نازل شده است نه در اواخر.
در ثالث محمد با طرح این سوره نمی خواست اتش اختلاف در خانواده بنی هاشم جهت ماهیگیری از آب گل آلود بزند بلکه بالعکس محمد با طرح این سوره می خواست ماهیت آتش طبقاتی - سیاسی - معرفتی میان خود و سران قریش را برملاء ساخت.
در رابع محمد با طرح این سوره می خواست نخستین موضع گیری عملی خود را با جبهه قدرت حاکم که از عموی او تا بنیامیه ادامه داشت، به نمایش بگذارد برپایه این چهار اصل مطرح شده می باشد که ما سوره تبت را یک بیانیه سیاسی - اجتماعی - طبقاتی محمد می دانیم. نه یک پلاتفرم اخلاقی - خانوادگی محمد، چرا که مشخصه یک بیانیه سیاسی عبارت از این می باشد که:
اولا بیانیه باید صف بندی دوستان و دشمنان مردم را مشخص کند.
در ثانی بیانیه باید دورنمای آینده نهضت و مقاومت مردمی را مشخص کند.
در ثالث بیانیه باید مضمون صف بندیهای درون اجتماع را بر ملا سازد که آیا صف بندی جدید ایجاد شده در جامعه یک صف بندی سیاسی است یا یک صف بندی طبقاتی است. یا اینکه یک صف بندی هویتی و معرفتی یا اینکه دو تا یا سه تای آنها می باشد، بعبارت دیگر بیانیه باید در ضمن اعلام تحلیل مشخص از شرایط مشخص اجتماعی - تاریخی روشن کند که صف بندی اجتماع تا چه اندازه ریشه دار می باشد. با همه این مشخصات بود که ما سوره تبت را نخستین بیانیه رسمی محمد نسبت به شرایط سیاسی جامعه خود دانستیم. چرا که در این سوره محمد نشان میدهد که صف بندی درون جامعه با شروع نهضت شکل گرفته است و این صف بندی آنچنان ریشه دار است که حتی خانواده محمد را دچار شکاف کرده است و فرزندان عبدالمطلب را رویاروی همدیگر قرار داده است. عمو را در برابر پسر برادر قرارداده است. بعبارت دیگر آتش این نهضت جدید آنچنان سوزنده و فراگیر و زیر بنائی می باشد که در جامعه قبیلگی که همه چیز بر حسب عاطفه رقم می خورد این اتش تمامی این رابطه ها را سوزانده است و بجای علقه عاطفه و قبیله علقه باور و آگاهی و طبقه و درد مشترک قرارداده است. ولی با همه این احوال در تفسیر این سوره چند سوال مهم مطرح می شود که تا زمانیکه برای این سوالات پاسخ قانع کنندهای پیدا نکنیم امکان تفسیر این سوره برای ما نخواهد بود لذا ما در ضمن بررسی این سوالات چهارگانه سعی می کنیم سوره را تفسیر کنیم.
سوال اول: چرا در این سوره برعکس روش بیان قرآن در سوره های دیگر اسم شخص برده میشود و آن هم عموی پیامبر؟
سوال دوم: چرا با اینکه این سوره در اوایل حرکت مکی محمد نازل شده است و هنوز حرکت محمد مرحله جنینی خود را طی می کند و توده های اجتماعی مکه به مرحله اعتلای آگاهی که لازمه شعار مرگ می باشند نرسیده است محمد شعار مرگ سر میدهد؟ آیا شعار مرگ در اینجا مضمون سرنگونی دارد یا که نه تنها معرف سمت گیری حرکت محمد بر علیه قدرت ثلاثه حاکم می باشد؟
سوال سوم: چرا زن عموی پیامبر بعنوان هم جبههای ابیلهب مطرح شده است؟ آیا در میان دشمنان قسم خورده محمد در آن مرحله حرکت کسی دشمنتر و مهمتر و... در میان قریش نبود تا بجای زن عموی محمد ام الجیل در اینجا مطرح گردد؟
سوال چهارم: آیا آتش لهب در سوره اول که در نام ابیلهب مستتر شده با آتش دوم که در آیه سوم با بیان سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ مطرح گردیده است متفاوت می باشد؟
حال با توجه به طرح این سوالات می پردازیم به بررسی و پاسخ دادن به آن:
ادامه دارد