درس‌هائی از شریعتی – بخش 5

شریعتی و عرفان: شریعتی در عرصه فلسفه ورزیدن تجربه شخصی را جایگزین پراتیک صرف نظری و ذهنی گذشتگان یونانی زده کرد و این کم تحول و انقلابی نبود که شریعتی با آن توانست در عرصه فلسفه بوجود آورد و در این راستا مانند اگزیستانسیالیست‌ها دریافتهای شریعتی در عرصه تبیینات انسانی و تاریخی و وجود بیشتر به عرفان شباهت پیدا کرد تا به فلسفه و اگر بخواهیم با اقتباس از اندیشه مغرب زمین تبیینات شریعتی را فلسفه بنامیم فقط می‌توانیم اندیشه‌های فلسفی شریعتی را با اگزیستانسیالیسم شبیه نمائیم زیرا:

اولا: اندیشه فلسفی شریعتی صورتی سیال و رویکردی داشته است و هیچگاه اندیشه‌های فلسفی او حالت نظام بخود نگرفت (حتی در مرحله اسلام شناسی ارشاد که شریعتی تلاش می‌کرد تا از اندیشه فلسفی خود نظام سازی کند).

ثانیا: برعکس اندیشه‌های فلسفی یونانی زده گذشته ما از ابن سینا تا مطهری و طباطبائی که صورتی کلی و ذهنی و عام و غیر مصداقی و غیر کانکریت و مجرد و... داشته است اندیشه‌های فلسفی شریعتی هرگز صورت عام مجرد ایده آلیستی و غیر مصداقی و غیر کانکریت بخود نگرفت و پیوسته چهره تجربی خویش را حفظ کرد.

ثالثاً: اندیشه‌های فلسفی شریعتی مبنای اکسپریانسی یا تجربه شخصی دارد که خود این سه مشخصه اندیشه‌های فلسفی شریعتی از زیر بنائی ترین مشخصه‌های اندیشه اگزیستانسیالیستی می‌باشد و بهمین دلیل است که ما نمی‌توانیم اندیشه‌های فلسفی اگزیستانسیالیسم و شریعتی را مکتب بنامیم بلکه باید با عنوان رویکرد‌های فلسفی از آنها یاد بکنیم و برپایه این کانتکس رویکرد اندیشه‌های فلسفی شریعتی بود که پروسه شکل گیری توحید بعنوان محوری ترین اندیشه فلسفی شریعتی در فرایندهای مختلف آن تکوین پیدا کرد.

لذا در این راستا بود که شریعتی مرحله از زندگی حقیقی خود را با شاخص و شاقول فرایندهای توحید عینیت خارجی بخشید برای نمونه اگر به مقدمه کتاب اسلام شناسی مشهد شریعتی مراجعه کنیم از آنجائیکه شریعتی در آنجا سعی می‌کند با اقتباس از فرید وجدی به تدوین اندیشه و مانیفست فکری خود بپردازد زمانیکه شریعتی به آیتم توحید اقتباس کرده از فرید وجدی می‌رسد پای را از گلیم فرید وجدی درازتر می‌کند و توحید کلی و نظری و ذهنی و فلسفی و کلامی فرید وجدی را به عرصه توحید اخلاقی می‌کشاند و لی در این مرحله از تاریخ تکامل اندیشه شریعتی گرچه شریعتی توانسته است یک گام از فرید وجدی فراتر بگذارد و توحید او را برای اولین بار به مرحله اخلاقی بکشاند و لی شریعتی در این مرحله بیش از این نمی‌تواند جلو بیاید و بهمین اندازه بسنده می‌کند چراکه تا این اندازه توحید را تجربه کرده بود و اصلا فرایند‌های دیگر توحید که بعدا به آن دست پیدا کرد تجربه نکرده بود و بلد نبود اما در مرحله میعاد با ابراهیم و سفر اول حج خود است که شریعتی به شکوفائی‌های نوینی در باب کشفیات تجربی خود از فرایندهای توحید که عبارت بود از توحید تاریخی دست پیدا می‌کند و آنرا تجربه می‌نماید با دست یابی شریعتی به توحید تاریخی اصول مهمی کشف می‌کند که این اصول بعدا بعنوان فوندانسیون‌های اندیشه‌های فلسفی شریعتی مطرح می‌گردد و شریعتی تا پایان عمر خود بر این اصول پای می‌فشرد و هرگز از این اصول حتی بعد از آزادی از زندان گریبان خود را رها نکرد و هرچه بیشتر زمان می‌گذشت شریعتی به این اصول بیشتر ایمان پیدا می‌کرد این اصولی که با کشف توحید تاریخی برای شریعتی حاصل شد ه بود عبارت بودند از:

الف - مبارزه طبقاتی
ب- دیالکتیک انسانی
ج - دیالکتیک اجتماعی
د- دیالکتیک فلسفی

در چهارچوب این دستاورد‌ها بود که در مرحله کشف توحید تاریخی شریعتی انطباقی بدل به شریعتی تطبیقی و شریعتی جوان بدل به شریعتی کامل و شریعتی علمی بدل به شریعتی ایدولوژیک می‌گردد.

شریعتی و مبارزه طبقاتی و سوسیالیسم: برای اولین بار شریعتی در کتاب میعاد با ابراهیم در سال 48 اصل مبارزه طبقاتی در عرصه تاریخ و ابراهیم را بعنوان بنیانگذار توحید و حج را بعنوان نمایشگاه پراتیک تاریخی ابراهیم مطرح کرد در میعاد با ابراهیم بود که توحید تاریخی برای اولین بار از زبان شریعتی و اندیشه شریعتی بصورت یک متدولوژی علمی جاری شد و برپایه بینش سوسیالیستی مبارزه ابراهیم خلیل و برخورد ابراهیم با پدیده بت پرستی مطرح گردید در میعاد با ابراهیم بود که شریعتی بر اولین بار بت و شرک را بعنوان نظام طبقاتی و سمبل مناسبات اقتصادی - تاریخی خود مطرح کرد و باز در میعاد با ابراهیم در سال 48 بود که برای اولین بار شریعتی بینش سوسیالیستی خود از تاریخ اعم از فرماسیون‌های مختلف طبقاتی و اصل مبارزه طبقاتی بعنوان شاه فنر حرکت تاریخ مطرح کرد و باز در همین میعاد با ابراهیم بود که شریعتی برای اولین بار وجود توحید تاریخی را مقدم بر شرک تاریخی یا شرک طبقاتی اعلام کرد وبا این کشف تئوریک خود در میعاد با ابراهیم بود که شریعتی نشان داد که علت این تقدم تاریخی توحید بر شرک وجود امت واحده اولیه می‌باشد که در سر آغاز تاریخ در بستر زندگی اشتراک اولیه برای انسان شکل گرفت و باز در میعاد با ابراهیم بود که شریعتی برای اولین سمت گیری و جهت گیری توحیدی تاریخی را تبین کرد البته اگرچه در این رابطه بعدا در سال 49 در کنفرانس و دست نوشته حسین وارث آدم سعی کرد که این سمت گیری توحیدی تاریخ را بیشتر به قلم تبین بکشاند و با تشبیه کردن مسیر دیالکتیکی مبارزه طبقاتی تاریخ به دو رود دجله و فرات ابتدا با نشان دادن سرچشمه مشترک این دو رود که کوههای یخ زده ارمنستان می‌باشند توحید اولیه تاریخی در نمای زندگی اشتراکی اولیه به نمایش بگذارد و پس از آن با سمت گیری این دو رود بطرف شط العرب و اقیانوس هند سمت گیری توحیدی و پیوند با جامعه اشتراک ثانویه را مطرح سازد آنجا که به بیان او دیگر مبارزه طبقاتی تعطیل می‌شود و تضاد بین انسان و طبیعت در بستر تضادهای فکری و علمی در می‌اید و بشر در کادر مناسبات جمعی و اشتراکی می‌تواند از زنجیر استثمار و استحمار و استعباد و استبداد رهائی پیدا کند و بجای کار مزدوری و کار کالائی کار پراکسیس کند و انسانها می‌توانند برپایه استعدادهای ذاتی خود کار کنند و بیکاری و مزدوری به پایان برسد و بردگی فکری و جنسی و جسمی تعطیل شود و بستر شکوفائی انسانها فراهم گردد.

شریعتی و دیالکتیک انسانی یا فلسفه انسان شناسی شریعتی: اگرچه شریعتی در اسلام شناسی مشهد به توحید اخلاقی دست پیدا کرد و در سفر اول حج خود و میعاد با ابراهیم به کشف توحید تاریخی نائل گردید ولی در میعاد با ابراهیم شریعتی به توحید انسانی هنوز دست پیدا نکرد ه بود که خود این نشان دهنده این حقیقت است که آنچنانکه شریعتی توحید اخلاقی پس از توحید کلامی کشف کرد به توحید اجتماعی و توحید انسانی بعد از توحید تاریخی دست یافته است البته در رابطه با هیرارشی و آرایش زمانی دست یابی شریعتی به توحید انسانی و توحید اجتماعی آنچه می‌توان به ضرب قاطع بر آن تکیه کرد اینکه شریعتی به توحید انسانی قبل از توحید اجتماعی دست پیدا کرد ه است چراکه در سلسله کنفرانسهای انسان و اسلام شریعتی در دانشکده نفت آبادان بود که شریعتی برای اولین بار توحید انسانی یا فلسفه انسان شناسی خود را مطرح کرد که در آنجا شریعتی فلسفه انسان شناسی خود را بر پایه منطق دیالکتیکی که جایگزین منطق صوری ارسطوئی کرده بود فلسفه دیالکتیکی انسانی را در کادر تضاد بین لجن و روح خدا با استنباط از آیات مختلف قرآن که قرآن بصورت مختلف خلقت انسان را از حماء مسنون یا طین و یا تراب و یا صلصال کالفخار و... و در بعد دیگر در رابطه با بعد دوم انسان با اشاره به آیاتی که دلالت بر ترکیب با روح خدا می‌کند مثل:

فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ - سوره ص - آیه 72 - روح خدا را در استراکچر انسانی بصورت فلسفی نه بصورت فیزیولوژی شریک می‌دانست و از این زاویه بود که شریعتی به کشف دیالکتیک انسانی خود و تبین فلسفه انسانی بر پایه دیالکتیک فلسفی پرداخت و توحید انسانی خود را تبین کرد. آنچنانکه مولانا قبل از او این کار کرده بود:

مثنوی - دفتر چهارم - صفحه 239 از سطر 39:

در حدیث آمد که یزدان مجید  /  خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گروه را جمله عقل و علم و جود  /  آن فرشته است و نداند جز سجود
نیست اندر عنصرش حرص و هوی  /  نور مطلق زنده از عشق خدا
یک گروه دیگر از دانش تهی  /  همچو حیوان از علف در فربهی
او نه بیند جز که اصطبل و علف  /  از شقاوت غافلست واز شرف
این سوم هست آدمی زاد و بشر /  از فرشته نیمی و نیمی زخر
نیم خر خود مایل سفلی بود  /  نیم دیگر مایل علوی شود
تا کدامین غالب اید در نبرد  /  زین دو گانه تا کدامین برد نرد
عقل اگر غالب شود پس شد فزون  /  از ملائک این بشر در آزمون
شهوت ار غالب شود بس کمتر است  /  از بهائم این بشر زان کابتر است
آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب  /  وین بشر با دو مخالف در عذاب

بنابراین در عرصه پروسه استکمالی نردبان پراکسیس توحیدی برای شریعتی کشف توحید انسانی مقدم بر توحید اجتماعی بود ه است ولی البته هم توحید انسانی و هم توحید اجتماعی شریعتی موخر بر توحید اخلاقی و توحید تاریخی او تکوین پیدا کرده است.

شریعتی و حج - دیالکتیک اجتماعی شریعتی: بطور مشخص شریعتی در بستر حج بود که توانست دیالکتیک اجتماعی را کشف کند و شاید بگوئیم که سفرهای متعدد شریعتی در حج هر کدام برای او راه گشای یک مرحله از توحید بوده است یعنی شریعتی با حج بود که به توحید واقعی دست پیدا کرد چراکه آنچنانکه در رابطه با کنفرانسهای میعاد با ابراهیم که سفر نامه اولین سفر حج شریعتی بود گفتیم شریعتی برای اولین بار در آنجا بود که کشفیات توحید تاریخی خود را به نمایش گذاشت البته اگر چه در همین نخستین سفر نامه حج شریعتی به وضوح ما می‌توانیم فرایند توحید تاریخی و حتی تا اندکی شکوفه‌های فرایند توحید انسانی او را مشاهده کنیم ولی به ضرب قاطع باید بگوئیم که در سفر نخست و در میعاد با ابراهیم شریعتی هنوز به دیالکتیک اجتماعی دست پیدا نکرده است بلکه در مسافرتهای بعدی است که شریعتی در کنفرانسهای مناسک حج که کاملترین دست آورد تئوریک شریعتی در باب حج می‌باشد شریعتی به دیالکتیک اجتماعی در قسمت رمی جمره در منا در روز عید قربان در نمای آن سه بت مطرح می‌کند و این نشان دهنده این حقیقت بزرگ است که شریعتی در منا و در برخورد و رمی سه مجسمه به دیالکتیک اجتماعی و توحید اجتماعی دست پیدا کرد و بخصوص این موضوع زمانی برای شریعتی شکوفا شد که شریعتی در منا خود را در برابر یک سوال بزرگ قرارداد و آن سوال این بود که چرا در رمی جمره در منا ابتدا ستون اول را رها می‌کنیم و ستون دوم را هم رها می‌کنیم و ستون سوم را رمی می‌نمائیم و بعد از رمی ستون سوم به رمی دو ستون دیگر می‌پردازیم شریعتی هنگامیکه خود را در برابر این سوال بزرگ دید مانند متدولوژی همیشگی اش که با یک سوال خود را آبستن یک زایش بزرگ تئوریک می‌کرد و اصلا هنر بزرگ همیشه شریعتی و مکانیزم همیشگی او برای تولید فکر و اندیشه براین مبنا قرار داشته است که شریعتی در برابر هر امر طبیعی یا تاریخی و اجتماعی که قرار می‌گرفت ابتدا سعی می‌کرد با سوالهای همه جانبه خود ذهن خود را تشحیذ نماید و آنرا آبستن زایش اندیشه نوین بکند و در این رابطه است که اگر بگوئیم سوال‌هائی که شریعتی در عرصه پراتیک نظری خود در صحنه‌های مختلف تئوریک مطرح کرده است از پاسخ‌های شریعتی مهمتر است باز سخنی به گزاف نگفته ایم چراکه از دید گاه شریعتی ذهنی که توانائی کشف سوال از موضوع نداشته باشد نمی‌تواند تولید پاسخ یا تولید فکر یا تولید تئوری بکند و باز در این رابطه بود که شریعتی در عرصه استراتژی آگاهی بخش و هدایتگرانه خود معتقد بود که با طرح سوالهای کلیدی می‌توان توده‌ها را به خودآگاهی و اندیشیدن وادار ساخت شاید بتوانیم بگوئیم که بلحاظ نسب شناسی مکانیزم فوق شریعتی این دیالکتیک اندیشیدن وامدار سقراط می‌باشد زیرا آنچنانکه در وصف مکانیزم به اندیشه وادار کردن افراد توسط سقراط مطرح می‌کنند سقراط بر مبنای این متد سعی می‌کرد تا با طرح سوالها ی همه جانبه از سائل خود ذهن طرف را آمده پاسخ به سوال خود بکند که البته طرح ترم دیالکتیک در نخستین بار در یونان باستان مدلول نام گذاری این روش سقراط می‌باشد اینبار شریعتی با طرح سوال فوق ذهن خود را آبستن بزرگترین زایش حیات تئوریک خود کرد البته آنچه شریعتی بعنوان پاسخ سوال فوق مطرح کرد تطبیق آیات اول سوره الناس با سه ستون شیطانی منا بود چراکه در آیات اول سوره الناس هم باز می‌بینم که سه مرتبه خداوند به پیامبر امر به اعوذ از سه دشمن رب الناس و ملک الناس و اله الناس می‌کند و با این عمل خداوند سه دشمن عمده توده‌ها را به رمی می‌گیرد که از تطابق این سه دشمن با آن سه ستون منا شریعتی آمده کشف فرایند توحید اجتماعی و یا دیالکتیک اجتماعی گردید چراکه شریعتی فورا در پی قیاس بین این سه ستون منا و سه اعوذ سوره ناس یک مرتبه یک وجه تشابه تمام عیار مشاهده کرد و دریافت که اصلا سوره ناس تبین کننده همین موضوع رمی سه ستون منا می‌باشد و اینجا بود که شریعتی ستون اول را رب الناس نامید و ستون دوم را ملک ناس نامید و ستون سوم را اله الناس نامید و پس از مشخص کردن این سه ستون بود که شریعتی پاسخی برای سوال بزرگ خود پیدا کرد و آن اینکه زمانیکه شریعتی برپایه تطابق سه ستون با سه دشمن اول سوره الناس دریافت که ستون سوم اله الناس می‌باشد از آنجائیکه شریعتی اعتقاد داشت که رب الناس استبداد و ملک الناس استثمار و اله الناس استحمار می‌باشد شریعتی به این حقیقت بزرگ در عرصه دیالکتیک اجتماعی و توحید اجتماعی دست پیدا کرد که هم استبداد و هم استثمار پایه تکوینی و حیات خود را بر استحمار استوار کرده است و تا زمانیکه استحمار چه در شکل کهنه آن و چه در شکل نو آن حاکم باشد امکان نفی استبداد و استثمار وجود نخواهد داشت چراکه از نظر شریعتی کار استحمار نگه داشتن توده‌ها در بود خودشان است و طبیعی است که تا زمانیکه توده‌ها نسبت به وضعیت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و... خود راضی باشند امکان هیچ گونه تحولی برای آنها قابل تصور نخواهد بود و لذا در این راستا است که در منا ابتدا باید ستون سوم که اله الناس است بزنیم از نظر شریعتی اگر توانستیم این دشمن سوم را به زانو در آوریم قطعا آن دو دشمن دیگر به زانو در خواهند آمد البته حقیقت بزرگی که در اینجا نباید از نظر دور داشته باشیم اینکه شریعتی در عرصه دیالکتیک تاریخی و توحید تاریخی این حقیقت را کشف کرده بود که در بستر پیدایش این سه نمایش شرک اجتماعی از نظر تاریخی حق تقدم با زور و استبداد می‌باشد یعنی شریعتی در میعاد با ابراهیم زور و استبداد را عامل پیدایش و شکل گیری استثمار و استحمار می‌داند اما پس از شکل گیری تاریخی زور و زر در عرصه فونکسیون اجتماعی یا دیالکتیک اجتماعی شریعتی معتقد است که نقش ستون سوم یا ستون استحمار بیش تر از دو ستون استثمار و استبداد می‌گردد و تا زمانیکه این ستون سوم به زانو در نیاید امکان سرنگونی دو ستون استبداد و استحمار وجود نخواهد داشت و در این راستا بود که پس از کشف دیالکتیک اجتماعی شریعتی استراتژی اجتماعی و مبارزاتی خود را بر همین مبنا استوار ساخت بدین ترتیب که شریعتی تنها راه به زانو در آوردند استحمار یا ستون سوم حرکت خودآگاه بخش اجتماعی بر پایه خودآگاهی اعتقادی و خودآگاهی مذهبی و خودآگاهی اجتماعی دانست و معتقد بود که تا زمانیکه ما نتوانیم توسط خودآگاهی اعتقادی و مذهبی به نفی استحمار نو و کهنه توده‌ها بپردازیم امکان نجات یا رهائی از استبداد و استثمار وجود نخواهد داشت بنابراین در عرصه تدوین استراتژی شریعتی معتقد گردید که تنها از طریق کشف دیالکتیک ارتباط با توده‌ها بر پایه آگاهی محصول نقد قدرت و نقد ثروت و نقد معرفت طبقه حاکم جامعه می‌توان به اقدام عملی سازمانگرایانه حزبی دست پیدا کند بر پایه این استراتژی مبارزاتی بود که شریعتی در مرحله آرایش استراتژی خود بعنوان اولویت اول مقابله با استحمار و هرگونه اندیشه و تشکیلات و صنف و نهادی است که آگاهی و اندیشه و اعتقاد توده‌ها را در خدمت منافع تاریخی خویش به تسخیر کشاند مطرح کرد ماحصل اینکه شریعتی دیالکتیک اجتماعی را در عرصه مبارزه بین ناس و الجناس مشاهده می‌کند که خناس در جامعه دارای سه چهره مختلف می‌باشد که عبارتند از استبداد و استثمار و استحمار و در همین رابطه است که از نظر شریعتی اگرچه از نظر تکوین تاریخی استبداد مقدم بر استثمار و استحمار می‌باشد و از نظر فونکسیون استثمار خطرناکتر از استبداد می‌باشد ولی از نظر قوام و ثبات اجتماعی و تاریخی نقش استحمار عمده می‌گردد و تا زمانیکه نتوانیم توسط حرکت خودآگاهی بخش اجتماعی این ستون سوم را به زانو در آوریم امکان رهائی از دو ستون استبداد و استثمار وجود نخواهد داشت.

دیالکتیک فلسفی: آخرین مرحله از دستاوردهای فرایند مختلف توحیدی شریعتی پس از آنکه شریعتی در مرحله اول در اسلام شناسی مشهد توانست به توحید اخلاقی دست پیدا کند و پس از اینکه در سفر اول حج خود توانست توحید تاریخی و مبارزه طبقاتی را کشف نماید و در سفرهای بعدی توانست توحید انسانی و توحید اجتماعی را کشف نماید شریعتی در مرحله تدوین اسلام شناسی تطبیقی ارشاد در نیمه دوم سال 50 بود که با پیوند میان فرایندهای مختلف توحید کلامی و توحید اخلاقی و توحید تاریخی و توحید انسانی و توحید اجتماعی به توحید فلسفی دست پیدا کرد آنچه باعث گردید تا شریعتی در اسلام شناسی ارشاد به توحید فلسفی بر سد پیوند میان توحید‌های اخلاقی و تاریخی و انسانی و اجتماعی کشف کرده در سفرهای حج خود بود که این پیوند و در کنار هم قراردادن آنها توسط شریعتی در مرحله اسلام شناسی ارشاد شریعتی را به یک کشف بی مثال رسانید و آن کشف توحید فلسفی بعنوان جهان بینی بود در مرحله توحید فلسفی بعنوان جهان بینی بود که توحید شریعتی از مرحله اخلاقی و تاریخی و انسانی و اجتماعی به مرحله فلسفی رسید و شریعتی در عرصه توحید فلسفی بود که احساس کرد که ما در طرح اصول دین سه اصل یا پنج اصل توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت نداریم بلکه کلا اصول دین یکی بیشتر نمی‌باشد و آن فقط و فقط توحید است و بعد تبلور این توحید در تاریخ و انسان و اجتماع و طبیعت و وجود است که باعث می‌گردد اصولی دیگری مثل نبوت و معاد و عدل و امامت در کنار اصل توحید قرار گیرد از نظر شریعتی اصل یعنی ریشه و امکان بیش از یک ریشه برای ارگانیسم وجود ندارد که آن فقط و فقط توحید می‌باشد دیگر اصول مانند شاخه و ساقه بر روی این ریشه قرار می‌گیرند در مرحله فرایند توحید فلسفی بود که شریعتی همه اندیشه‌های گذشته خودش را دوباره بر پایه محک توحید به تجربه کشانید و همه وجود را بصورت یک دستگاه و منظومه مورد نگرش قرار داد و کلیت هستی را بصورت یک سیستم هندسی باز تبین کرد که هرگونه برخورد اکلکتیویته‌ائی با آن امری شرک آمیز اعلام کرد از نظر شریعتی در عرصه توحید فلسفی هستی در مجموعه کلی آن دارای روح و حیاتی است که جدا شدن هر قسمت از آن به مثابه مرگ و نفی آن قسمت می‌باشد آنچنانکه مولانا همین موضوع را قبل از شریعتی در داستان فیل در دفتر سوم مثنوی صفحه 157 به این شکل مطرح کرده بود:

پیل اندر خانه تاریک بود  /  عرضه را آورده بودنش هنود
از برای دیدنش مردم بسی  /  اندر آن ظلمت همی شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود  /  اندر آن تاریکیش کف می‌بسود
آن یکی را کف به خرطوم او فتاد  /  گفت همچون ناو دانستش نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید /  آن بر او چون باد بیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود  /  گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست  /  گفت خود این پیل چون تختی بد است
همچنین هریک به جزوی چون رسید  /  فهم آن می‌کرد هر جا می‌شنید
از نظر گه گفتشان بد مختلف  /  آن یکی دالش لقب داد آن الف
در کف هر کس اگر شمعی بدی  /  اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دست است و بس  /  نیست کف را بر همه آن دسترس

آنچنانکه مشاهده می‌کنید مولانا در کانتکس داستان فیل به تبین جهان بینی فلسفی می‌پردازد و آنچنانکه در تبین جهان بینی فلسفی شریعتی که همان توحید فلسفی شریعتی نیز می‌باشد دیدیم شریعتی در اسلام شناسی هندسی ارشاد از توحید فلسفی بعنوان جهان بینی یاد کرد و آنرا سنگ زیرین مخروط فلسفی خویش قرار داد که در کادر این جهان بینی توحیدی جهان از نظر شریعتی بصورت یک منظومه زنده تبین پیدا می‌کند که حیات آن در گرو پیوند با کلیت آن است و بمحض قطع یک عضو از آن کلیت آن عضو بصورت مردار در می‌اید عین همین برداشت مولانا از توحید فلسفی می‌کند و آنچنانکه مشاهده کردید برای شناخت اعضا فیل اعم از خرطوم و گوش و پشت و پا لازمه اول آن تبین آن جزء در کادر کلیت فیل است و تا زمانیکه ما آن عضو را در کادر کلیت فیل تبین ننمائیم امکان شناخت واقعی آن برای ما وجود نخواهد داشت و باعث می‌شود که ما آن عضو را بصورت‌های مختلفی غیر شکل واقعی خودش مشاهده و تبین نمائیم مثل ناودان دیدن خرطوم یا باد بزن دیدن گوش یا ستون دیدن پا و یا تخت دیدن پشت توحید فلسفی در آغاز برای ما کل فیل را تبین می‌نماید و با تبین کلیت وجود دیگر ما می‌توانیم اعضا این وجود را نه بصورت اکلکتیویته بلکه بصورت ارگانیک تبین نمائیم قرآن توحید فلسفی را در سوره اخلاص در چهار آیه ذیل تبین می‌نماید:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ - اللَّهُ الصَّمَدُ - لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ - وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ - بنام الله که رحمان و رحیم است - بگو ای محمد الله احد است - باز بگو همه چیز بسوی او منتهی می‌شود.

و این وحدانیت تجزیه پذیر نیست یعنی نه از چیزی متولد می‌شود و نه چیزی از او متولد و نه با چیزی کفو میگردد چراکه لازمه انجام سه عمل فوق نوعی تجزی و قسمت پذیری است که نفی کننده توحید فلسفی می‌باشد پس وحدانیت الله به هیچ وجه تجزیه پذیر نیست.

3- شریعتی و اسلام شناسی: مطابق آنچه تا کنون گفته شد مراحل شکل گیری توحید برای شریعتی از توحید کلامی به توحید اخلاقی و از توحید اخلاقی به توحید تاریخی و از توحید تاریخی به توحید انسانی و از توحید انسانی به توحید اجتماعی و از توحید اجتماعی به توحید فلسفی بوده است همچنین گفته شد که شریعتی قبل از اسلام شناسی مشهد مانند همه موحدین فقط به توحید کلامی اعتقاد داشت آنچنانکه بازرگان در راه طی شده به آن معتقد بود و محدوده و حصار توحید را در کانتکس توحید ذاتی و توحید صفاتی و توحید افعالی خداوند خلاصه می‌کرد و حصار و محدوده توحید کلامی را در صورت ذهنی و کلی و مجرد که مختص به صفات و ذات و افعال خود خداوند داشت خلاصه می‌شد و هرگز دامنه نگرش آن از ماوراء طبیعت و کلیات فراتاریخی و فراانسانی بطرف انسان و طبیعت و زمین و تاریخ و... سر ریز نمی‌شد همچنین گفته شد که شریعتی در مقدمه اسلام شناسی مشهد در قسمت تبین ( که به اقتباس از دایره المعارف فریدی وجدی فصل اسلام شناسی آن یک سلسله عنوانهای انتخابی فرید وجدی را اقتباس کرده بود بعد توسط اندیشه و دیدگاههای خود به تبین آنها پرداخت که از جمله این عنوان‌ها ترم) توحید عکس فرید وجدی که توحید را در کانتکس همان توحید کلامی محدود کرده بود برای نخستین بار دامنه توحید را از عرصه کلیات و مجردات ماوراء الطبیعت به عرصه انسان کشانید و بحث توحید بعنوان اخلاق را آنجا مطرح کرد البته اگرچه طرح توحید بعنوان اخلاق انسانی یک سر آغاز نوین در باب توحید بود و شریعتی با این حرکت خود توانست برای اولین بار توحید را از عرصه ماوراء الطبیعت به زیر بکشاند و وارد مقوله انسانی بکند که این موضوع خود کشف بزرگی بود ولی بهر حال از آنجائیکه عرصه‌های اساسی توحید فتح نشده بود و توحید بصورت مکانیکی و انطباقی به انسان محدود شده بود لذا این کشف بزرگ شریعتی هرچند نسبت به توحید کلامی بسیار بزرگ بود ولی نسبت به فتوحات بعدی شریعتی در عرصه فرایندهای توحید ضعیف و کوچک بود.

ادامه دارد