«استراتژی اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» (چه در فاز سازمانی و عمودی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین) در بوته پراکسیس سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی کنش‌گران جنبش پیشگامان، چه دستاوردی به همراه داشته است؟ - قسمت بیست و یک

 

پر پیداست که «این انحراف تحلیلی مسعود احمدزاده و بیژن جزنی مولود همان رویکرد دگماتیستی آن‌ها نسبت به مطلق کردن تحلیل طبقاتی مارکسیستی می‌باشد و یا مولود همان رویکرد دگماتیستی آن‌ها نسبت به مطلق کردن رابطه یکطرفه بین روبنا و زیربنا می‌باشد». البته آنچنانکه در شماره‌های قبل نشر مستضعفین ایران (به عنوان ارگان عقیدتی، جنبشی و سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) مطرح کرده‌ایم، مطابق رویکرد تطبیقی معلم کبیرمان شریعتی، «رابطه زیربنا و روبنا صورت دو طرفه و دیالکتیکی دارد، نه یکطرفه آنچنانکه جزنی و مسعود احمدزاده مطرح می‌کنند». شریعتی در بحث روبنا و زیربنا که در درس چهاردهم اسلام‌شناسی حسینیه ارشاد (درم. آ. ج 16 - درس چهاردهم - ص 118 تا 137) این رابطه تطبیقی و دیالکتیکی را تبیین می‌نماید. لذا جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از آغاز تاکنون (از خرداد 1355 تا به امروز) پیوسته بر این باور بوده است که «در چارچوب تحلیل طبقاتی و عمده کردن یکطرفه رابطه زیربنا و روبنا (آنچنانکه مارکسیست‌ها در طول بیش از 150 سال گذشته از کارل مارکس تا امروز بر طبل آن می‌کوبند) این رویکرد طبقاتی صورت دگماتیستی دارد که حتی در خود جوامع سرمایه‌داری کشورهای متروپل هم هرگز قابل انطباق نبوده است و سرگردانی مارکسیست‌ها در عرصه تحلیل طبقاتی حتی از جوامع سرمایه‌داری در اشکال مختلف آنها ریشه در همین انحراف دگماتیستی رابطه یکطرفه زیربنا و روبنا دارد».

چراکه آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی می‌گوید، «در عرصه دیالکتیک ساختار اجتماعی در جوامع طبقاتی و من جمله سرمایه‌داری رابطه روبنا و زیربنا صورت دو طرفه دارند یعنی آنچنانکه زیربناها در روبناها مؤثر می‌باشند روبناها هم به نوبه خود در زیربناها مؤثر هستند». از اینجا است که باید نتیجه‌گیری کنیم که «ریشه انحراف تحلیل طبقاتی در باب حاکمیت سیاسی ایران توسط بیژن جزنی (در کتاب نبرد با دیکتاتوری فردی شاه) و مسعود احمد زاده (در کتاب مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک) اساساً در همین رویکرد دگماتیستی آن‌ها نسبت به رابطه زیربنا و روبنا نهفته می‌باشد و هر دو در این انحراف رویکرد صورتی مشترک دارند و رابطه زیربنا با روبنا را یکطرفه از زیربنا به روبنا تحلیل می‌کنند و معتقد به تأثیر روبنا بر زیربنا نیستند، در نتیجه هر دو حاکمیت سیاسی در کشور ایران در فرایند پسا استقرار سرمایه‌داری وابسته و نفتی و رانتی و حکومتی، فقط پاسداری از سرمایه‌داری فارغ از هر گونه اختیار و اراده‌ایی می‌دانند و حتی در تحلیل دیکتاتوری فردی آنها هم باز تأثیر امپریالیسم و سرمایه‌داری را مطلق می‌کنند». به همین دلیل است که در طول شش دهه‌ای که از عمر سرمایه‌داری استقرار یافته در کشور ایران (از سال 42 توسط رفرم ارضی شاه – کندی) می‌گذرد، هنوز که هنوز است «مارکسیست‌های ایرانی از خارج‌نشین‌ها تا داخلی‌های کشور نتوانسته‌اند یک تحلیل طبقاتی همه جانبه از پروسه استقرار سرمایه‌داری تا سرنگونی شاه در سال 57 و همچنین یک تحلیل طبقاتی در باب ماهیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 43 سال عمر این رژیم بدهند». بگذریم از اینکه «تحلیل طبقاتی جریان‌های مارکسیستی ایرانی در دهه 40 در خصوص رفرم ارضی شاه – کندی و استقرار سرمایه‌داری به اندازه تعداد جریان‌های مارکسیستی از فرش تا عرش با هم متفاوت بودند.»

بر این مطلب اضافه کنیم که در همین رابطه است که «معلم کبیرمان شریعتی معتقد است که هنوز در قرن بیستم نظریه‌پردازان مارکسیستی جهانی نتوانسته‌اند برای ظهور فاشیسم در آلمان و ایتالیا در دهه 30 و 40 قرن بیستم یک تحلیل طبقاتی علمی عرضه نمایند» و باز در همین رابطه است که «هم جزنی و هم مسعود احمدزاده ظهور دیکتاتوری در فرایند پسا استقرار سرمایه‌داری در کشور ایران ذاتی خود نظام سرمایه‌داری می‌دانند» و همچنین در همین رابطه که «بعضی از مارکسیست‌های خارج‌نشین برای بازسازی انطباقی مارکسیسم در قرن بیست و یکم و در فرایند پسا فروپاشی بلوک شرق و شکست جهانی مارکسیسم حزب – دولت لنینیستی، دیکتاتوری پرولتاریای مورد ادعای کارل مارکس را که بیش از یازده بار در آثار کلاسیک خودش بر آن پای می‌فشارد، به چالش می‌کشند و تلاش ناموفقی جهت جایگزین کردن دموکراسی پرولتاریائی به جای دیکتاتوری پرولتاریائی می‌کنند که البته بازهم سورنا از دهان گشادش نواختن می‌باشد». همچنین عنایت داشته باشیم که «در دستگاه فکری مارکسیست‌های خارج‌نشین ایرانی (به خصوص در فرایند پسا فروپاشی سوسیالیسم حزب – دولت لنینیستی در جهان و بن‌بست همه جانبه مارکسیسم در شکل‌های مختلف آن اعم از شکل مارکسی تا شکل لنینی و غیره آن) بسیاری از ترم‌ها و مفاهیم شناخته شده مارکسیستی قرن نوزدهم و بیستم، با رویکرد انطباقی (نه تطبیقی) مورد بازتعریف انحرافی غیر مارکسیستی قرار گرفته است، لذا همین امر باعث گردیده که تنها از مارکسیسم قرن 19 و 20 الفاظ و پوشش ظاهری باقی بماند». در یک داوری کلی باید بگوئیم «این رویکرد دگماتیستی مارکسیستی که می‌گویند زیربنا به صورت یکطرفه روبنای خاص سیاسی خود را شکل می‌دهد و می‌گویند این روبنا دقیقاً با منافع طبقاتی قدرت سیاسی حاکم منطبق می‌باشد دیگر در قرن بیست و یکم و در فرایند شکست مارکسیسم در اشکال مختلف آن خریداری ندارد.»

لازم به ذکر است که در این رابطه تفاوت رویکرد تطبیقی معلم کبیرمان شریعتی و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از آغاز الی الان، با رویکرد انطباقی مارکسیست‌های ایرانی در این است که «در رویکرد تطبیقی ما پدیده‌ها را آن طور که در اصل و واقعیت به صورت کنکرت و مشخص هستند توضیح می‌دهیم اما در رویکرد انطباقی مارکسیست‌ها پدیده‌ها را از پشت عینک رویکرد دگماتیستی مارکسیست‌های کلاسیک قرن نوزده و بیستم اروپا توضیح و تبیین و تعریف می‌نمایند». لذا در همین رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در تحلیل تبعیض‌های 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی در کشور ایران که شامل تبعیض جنسیتی، تبعیض طبقاتی، تبعیض قومی، تبعیض مذهبی، تبعیض نژادی، تبعیض سیاسی، تبعیض اجتماعی و غیره می‌شود، آبشخور همه این تبعیض‌ها را فقط ناشی از نظام سرمایه‌داری جهانی و سرمایه‌داری نفتی و رانتی و وابسته کشوری نمی‌داند بلکه حاکمیت اسلام دگماتیست فقاهتی، روایتی، ولایتی و زیارتی هزار ساله حوزه‌های فقهی در این رابطه امری تعیین کننده می‌داند. البته معنای این حرف آن نیست که «سرمایه‌داری نفتی و رانتی و وابسته حاکم هویتی مستقل از سرمایه‌داری جهانی یا مستقل از سیاست‌های رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دارد» و باز به معنای آن نیست که «سرمایه‌داری رانتی و نفتی می‌تواند مستقل از سرمایه‌داری جهانی به صورت مستقل از امپریالیسم رشد بکند»؛ و باز این به معنای آن نیست که «در کشور ایران آنچنانکه رژیم مطلقه فقاهتی 43 سال است که تبلیغ می‌کند، رابطه سرمایه‌داری و امپریالیسم در کشور ایران دو پدیده مستقل از هم است که یکی اسمش سرمایه‌داری است و دیگری اسمش امپریالیسم یا آمریکا و غرب می‌باشد.»

یادمان باشد که در طول 43 گذشته به خصوص از بعد از پروژه دست‌ساز اشغال سفارت آمریکا توسط خمینی و حواریونش (در آبان‌ماه 1358) از آنجائی که «خمینی و حواریونش توسط این پروژه به دنبال آن بودند تا با جداسازی سرمایه‌داری رانتی و نفتی حاکم با امپریالیسم به طرح شعار مکانیکی آمریکاستیزی و جایگزین کردن شعار آمریکاستیزی (به جای مبارزه با امپریالیسم از کانال به چالش کشیدن سرمایه‌داری رانتی و نفتی و وابسته) بکنند تا توسط آن بتوانند شعار آمریکاستیزی را جایگزین شعار استبدادستیزی مردم ایران در سال 57 بکنند»؛ و باز توسط این شعار خمینی و حواریونش بتوانند «محملی جهت بسیج مردم در راستای نهادینه کردن قدرت سیاسی برای خود بکنند»؛ و همچنین توسط این شعار بتوانند «جریان‌های مترقی جامعه سیاسی ایران را خلع شعار نمایند»؛ و همچنین توسط این شعار بتوانند «بستری برای صدور انقلاب فقاهتی و اسلام دگماتیست حکومتی و شیعه‌گری خود به عرصه منطقه فراهم نمایند»، بنابراین در همین رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در تحلیلی که در فردای اشغال سفارت آمریکا (در تاریخ 14/08/1358) توسط آرمان مستضعفین مطرح کرد، «به صورت مشخص بر پیوند مبارزه ضد امپریالیستی در کشور ایران از کانال به چالش کشیدن سرمایه‌داری رانتی و نفتی و وابسته حاکم بر جامعه ایران تاکید ورزید و هر گونه جداسازی در این رابطه را امری انحرافی (توسط حاکمیت و جریان‌های اپورتونیستی مثل حزب توده و بخشی از رهبری سازمان فدائیان خلق که بعداً تحت عنوان جناح اکثریت مطرح شدند) اعلام کرد»؛ و باز در همین رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از آغاز تا کنون پیوسته و علی الدوام همیشه و در همه جا «مبارزه ضد امپریالیستی جدای از به چالش کشیدن سرمایه‌داری رانتی و نفتی و وابسته امری انحرافی دانسته و می‌داند». لذا، پیوسته بر این باور بوده‌ایم که «هر گونه مبارزه ضد امپریالیستی در جامعه ایران، باید از کانال به چالش کشیدن سرمایه‌داری رانتی و نفتی و وابسته حاکم انجام بگیرد». قابل ذکر است که ریشه اصلی تئوریک و نظری انشعاب در سازمان فدائیان خلق در سال 58 - 59 همین مبنای رویکرد انحرافی بیژن جزنی در خصوص جداسازی مکانیکی مناسبات سرمایه‌داری رانتی و نفتی و امپریالیسم و رژیم مطلقه فقاهتی توسط جناح راست سازمان فدائیان خلق تحت هژمونی فرخ نگهدار بود.

ادامه دارد