سنگ‌هایی از فلاخن: سلسله بحث‌های تئوریک در باب «آزادی و دموکراسی» - قسمت نود و دو

«حقیقت دموکراسی»، «حقیقت سوسیالیسم» و «حقیقت جامعه مدنی»

 

«جامعه ایران چگونه می‌تواند به دموکراسی برسد؟»

در پاسخ به این سؤال هم باید عنایت داشته‌باشیم که (آنچنانکه فوقا هم اشاره کردم) «دموکراسی در این سؤال به‌عنوان یک‌روند مطرح می‌باشد نه به‌عنوان یک محصول نهایی». همچنین در این سؤال «دموکراسی به‌معنای حاکمیت همه مردم توسط همه مردم و برای همه مردم می‌باشد» (نه دموکراسی به‌معنای صرف شیوه حکومتی توسط نمایندگان قدرت حاکمه و در راستای تثبیت آزادی‌های فردی و مالکیت خصوصی آنچنانکه لیبرال دموکراسی سرمایه‌داری بر طبل آن می‌کوبند) که البته خود «دموکراسی با معنای اول آن یک فرایند پسینی می‌باشد که برای انجام و دستیابی به آن نیازمند به فرایند پیشینی می‌باشد و بدون آن فرایندهای پیشینی هرگز امکان دستیابی به دموکراسی (با معنای حاکمیت همه مردم توسط همه مردم و برای همه مردم) در جامعه ایران وجود ندارد.»

باری در خصوص فهم علل و دلایل ناکامی جامعه ایران نسبت به نهادینه‌کردن فضای آزادی چهارگانه گذشته (مشروطیت، شهریور 20، سال‌های 29 - 32 و 57 - 58) باید بر همین خلأ فرایند پیشینی دموکراسی تکیه بکنیم. و در «راستای تبیین و تحلیل این خلأ پیشینی دموکراسی در جامعه ایران است» که می‌توانیم در اینجا به این صورت آن‌ها را فرموله بکنیم:

الف – «فقدان یک وجود اجتماعی نهادینه‌شده در جامعه ایران» (به‌علت فضای استبدادزده، فقه‌زده و تصوف‌زده تاریخی و پراکندگی جغرافیایی و غیره).

ب - «فقدان حاکمیت و قدرت سیاسی به‌معنای تبلور اراده مردم ایران در راستای حفاظت و صیانت و حراست از خود». لازم به ذکر است که در ایران از قدیم (یعنی از عهد هخامنشیان یا زمانی که ما تاریخ مدون داشته‌ایم تا به امروز) «مفهوم حاکمیت و قدرت سیاسی هرگز به‌معنای تبلور اراده یک جامعه یا ملت بر حفاظت و حراست از خود و منافع استقلال و امنیت نبوده است و (به‌استثنای دولت 27 ماهه دکتر محمد مصدق) قدرت‌های حاکم همیشه امری بیگانه با مردم بوده‌اند» به‌بیان‌دیگر ایرانی‌ها همواره «به سبب جبر شرایط و کیفیت غلبه دولت‌ها بر ملت بین مفهوم حکومت به‌لحاظ نهادی و حکومت این یا آن سلسله تمایزی قائل نبوده‌اند». علی‌هذا پیوسته و علی‌الدوام نهاد حکومت نزد قاطبه ایرانی‌ها به‌عنوان نیرویی و دستگاهی تلقی می‌شده که با قهر و خشونت برای تأمین منافع و قدرت گروهی خاص بر سر ملت سوار شده‌اند. مع الوصف بدین ترتیب بوده است که «ایرانی‌ها همیشه درصدد نوعی مقاومت و مقابله و پنهان کاری در برابر احکام و مقررات حکومت‌ها و همچنین همراه با بیگانگی و بی‌اعتنایی نسبت به مصالح و مقررات حکومت‌ها بوده‌اند» که البته حاصل این رویکرد آن‌ها تا آنجا رسیده که «در مقابله و مبارزه با یک حکومت معین گاه تا حد مخدوش کردن نهاد حکومت و امنیت و منافع ملی خودشان هم پیش می‌رفته‌اند یعنی در مبارزه با یک حکومت معین گاهاً و بعضاً حتی همکاری با دشمنان و مهاجمان نسبت به حاکمیت غاصب توصیه می‌کرده‌اند.»

ج – فقدان یک وجود اجتماعی یا «ما ملی» و یا هویت و اراده عمومی در جامعه ایران به‌طوری‌که در تاریخ گذشته ایران (و به‌خصوص در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) آزادی و حیثیت فرد همیشه بازیچه قدرت حاکم بوده است اعم از اینکه وی یک فرد سیاسی و مبارز جامعه باشد و یا مثلاً یک وزیر یا نخست‌وزیر حاکم باشد (در این رابطه می‌توانیم از قصه اعتراف‌گیری 42 سال گذشته دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی تا داستان قتل حسنک وزیر و یا میرزا تقی خان امیر کبیر اشاره بکنیم) در نتیجه این همه باعث گردیده که جامعه ایران هرگز نتواند به یک وجود اجتماعی یا «ما ملی» دست پیدا کند، بنابراین ذات دموکراسی یا دستیابی به جامعه دموکراتیک در کشور ایران (در پاسخ به سؤال فوق که «در ایران امروز چگونه می‌توان به دموکراسی رسید؟») همه در گرو پاسخ به چگونگی دستیابی به مراحل پیشین دموکراسی در جامعه ایران می‌باشد، که در رأس آن‌ها «دستیابی به وجود اجتماعی یا ما اجتماعی یا اراده و هویت عمومی قرار دارد» به‌بیان‌دیگر «شرط اولیه دستیابی جامعه ایران به دموکراسی نیل به شعور جمعی یا وجود اجتماعی است» چرا که تا زمانی که جامعه بزرگ ایران به این شعور جمعی و وجود اجتماعی دست پیدا نکنند هیچ دلیل عینی و انسانی وجود ندارد که «بر سر عهد و پیمان‌های اجتماعی یا قرادادهای اجتماعی که بسترساز تکوین دموکراسی در جامعه ایران می‌باشد وفادار و پایبند بمانند» همچنین «تا زمانی که این پایبندی به تعهدات و پیمان‌های اجتماعی یا قراردادهای اجتماعی مادیت پیدا نکند امکان نهادینه کردن دموکراسی در جامعه ایران وجود ندارد» و لذا اگر صد بار دیگر هم انقلاب بکنیم و به فضای آزادی هم دست پیدا بکنیم هرگز و هرگز «نخواهیم توانست آن فضای آزادی را بدل به یک دموکراسی نهادینه شده سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی و قدرت اقتصادی بکنیم.»

علی ایحال جا دارد که در ادامه طرح سؤال‌های فوق در همین جا و در همین رابطه به طرح یک سؤال مهم دیگری هم بپردازیم و آن اینکه:

«چرا در طول 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران (برعکس جوامع مغرب‌زمین) حرکت‌های جمعی سیاسی و صنفی و مدنی هرگز نتوانسته‌اند به‌صورت تشکیلات ریشه‌دار در کشور ایران مادیت پیدا کنند؟» به‌عبارت دیگر «چرا در گذشته در کشور ایران یخ تکوین احزاب و جریان‌های و سازماندهی گروه‌های مختلف اجتماعی نگرفته‌است؟» و چرا در طول 150 سال گذشته «حتی یک حزب ریشه‌دار دموکراتیک نتوانسته‌است به‌صورت فراگیر و درازمدت در جامعه ایران شکل بگیرد؟»

بی‌شک پاسخ ما نسبت به این سؤال هم باز می‌گردد به همان آفت مطرح شده فوق و آن اینکه «تا زمانی که آن روحیه جمعی و یا آن وجود اجتماعی و یا آن شعور جمعی و یا آن مای تاریخی ایرانی‌بودن و یا آن هویت و اراده ملی در جامعه ایران تکوین پیدا نکند هرگز و هرگز در بستر این روحیه و هویت و اراده هزار تکه شده ایرانی نه‌تنها امکان نهادینه کردن دموکراسی در کشور ایران وجود ندارد بلکه امکان سازمان‌یابی فراگیر نهادینه‌شده و درازمدت احزاب و جنبش‌ها و جامعه مدنی اجتماعی و جامعه مدنی فراگیر جنبشی و شوراهای فراگیر اجتماعی هم در جامعه بزرگ ایران وجود ندارد.»

باری اگر همه دعاها برای طرح آمین باشد، حال سؤالی که در اینجا باید مطرح کنیم اینکه:

«چگونه می‌توانیم در جامعه هزار تکه هویتی امروز ایرانی به این روحیه جمعی یا وجود اجتماعی یا اراده عمومی و یا مای ملی دست پیدا کنیم؟»

برای پاسخ به این سؤال فربه باید تأکید و تکرار کنیم که «هرگز بدون یک تحول عمیق همه جانبه فرهنگی تکوین یافته از پایین (در عرصه مبارزه همه جانبه تئوریک با اسلام دگماتیست فقاهتی، روایتی، زیارتی، مداحی‌گری و ولایتی و مبارزه با اسلام صوفیانه اشعری‌گری، مبارزه تئوریک با سنت‌های دگماتیست فرهنگی و تاریخی به‌صورت سلبی، بازسازی تطبیقی اسلام قرآن در چارچوب رویکرد معلمان کبیرمان محمد اقبال لاهوری و شریعتی به‌صورت ایجابی توسط استراتژی آگاهی‌بخش) امکان بازسازی هویت ملی، هویت اجتماعی، هویت سیاسی و هویت مذهبی در جامعه بزرگ ایران وجود ندارد» بنابراین در همین رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 45 سال گذشته حرکت درونی و برونی‌اش (از سال 55 الی الان) چه در فاز سازمانی یا عمودی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران پیوسته بر این باور بوده است که در رابطه با امکان تکوین پروسه دموکراسی در جامعه ایران:

اولاً این دموکراسی باید «صورت دو مؤلفه‌ای سلبی و ایجابی داشته‌باشد» یعنی همچنان که به‌صورت سلبی باید (آن چنانکه معلم کبیرمان شریعتی بارها و بارها بر طبل آن می‌کوبید) «سه قدرت زر و زور و تزویر حاکم را (در بستر مبارزه ضد استبدادی، ضد استثماری و ضد استحماری) به چالش کشیده شود، باید در عرصه ایجابی در راستای اجتماعی کردن مؤلفه‌های قدرت سیاسی، قدرت معرفتی و قدرت اقتصادی گام برداشته شود.»

ثانیاً استراتژی تحقق دموکراسی در جامعه بزرگ ایران (در رویکرد ما) «باید بر پایه هیرارشی سه مؤلفه‌ای دموکراسی (که عبارت است از تقدم دموکراسی اجتماعی بر دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی) در راستای دستیابی به دموکراسی اجتماعی تکوین پیدا کند». لذا پیوسته بر این باور بوده‌ایم و همچنان نیز بر این باور هستیم که «بدون تحول فرهنگی تکوین یافته از پایین در جامعه بزرگ ایران امکان دستیابی به دموکراسی اجتماعی وجود ندارد» و در خصوص «مکانیزم تحول فرهنگی تکوین یافته از پایین در جامعه ایران پیوسته بر این نظر بوده‌ایم که از آنجایی که اعماق جامعه ایران مذهبی می‌باشند لازمه تحول فرهنگی از پایین در جامعه ایران یک تحول عمیق سراسری مذهبی (بر پایه اسلام تطبیقی معلمان کبیرمان محمد اقبال لاهوری و شریعتی) می‌باشد» و هرگز «بدون تحول همه جانبه فرهنگی – مذهبی تکوین یافته از پایین (و در بستر مبارزه سلبی و ایجابی با اسلام دگماتیست فقاهتی، روایتی، ولایتی، زیارتی، مداحی‌گری و صوفیانه اشعری‌گری) امکان تحول فرهنگی در جامعه ایران وجود ندارد». آنچنانکه «بدون تحول فرهنگی امکان دستیابی به وجود اجتماعی یا روحیه جمعی ملی و یا مای تاریخی – اجتماعی در جامعه بزرگ ایران وجود ندارد» و در ادامه آن (آن چنانکه فوقا هم مطرح کردیم) «بدون دستیابی به این مای اجتماعی و ملی امکان دستیابی به دموکراسی اجتماعی (که بسترساز دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی در جامعه بزرگ ایران است) وجود ندارد.»

ادامه دارد