اصول مقدماتی و ارکان و مشخصه و تعریف سوسیالیسم علمی

 

1-     اصول مقدماتی سوسیالیسم علمی:

الف - جامعه هویتی مستقل دارد نه هویتی اعتباری
ب - جامعه پدیده‏ائی تکامل پذیر و تحول پذیر و تطور پذیر و تاریخی و دارای دینامیزم می‌باشد

الف: نخستین اصل پیش فرض سوسیالیسم که با آن اصل موضوع سوسیالیسم علمی شروع می‌شود و بدون اعتقاد به این اصل کلا طرح سوسیالیسم علمی سالبه انتفاع به موضوع می‌باشد، اعتقاد به اینکه جامعه انسانی یک هویت مستقل دارد نه یک هویت اعتباری. در خصوص این اصل مدت بیست و پنج قرن است که به لحاظ نظری بر سر آن بشریت در جدال نظری و فکری می‌باشد. از ارسطو و افلاطون در پنج قرن قبل از میلاد گرفته تا ژان ژاک روسو و جان لاک قرن هیجدهم و نوزدهم و بالاخره دورکهیم و... که در یک نگاه کلی از آغاز تاکنون دو نظریه خط کشی شده متفاوت مطرح شده است.

 

1-     از یک طرف نظریه جامعه گرایان می‌باشد که از ارسطو تا دورکهیم صف کشیده‌اند، که در یک جمع بندی کلی منهای اختلاف نظر‏های جزئی، این گروه معتقدند که جامعه به عنوان یک حقیقت مستقل دارای هویت می‌باشد. البته در خصوص رابطه فرد با این جامعه بین آن‌ها نظریه‌‏های متفاوتی مطرح شده است به طوری که بعضی مانند دورکهیم اصلا اصالتی برای فرد قائل نیست و موضوع روان‏شناسی را فی حد ذاته یک امر زائد می‌دانند و معتقدند که تمامی شخصیت انسان در عرصه جامعه شکل می‌گیرد و جامعه‏شناسی حرف اول و آخر در خصوص فرد می‌زند نه روان‏شناسی.

2-     دیدگاه دوم دیدگاه فردگرایان می‌باشد که از افلاطون تا روسو ادامه دارد، طرفداران این نظریه کلا معتقدند که آنچه در این رابطه دارای اصالت می‌باشد فرد است نه جامعه و اصلا جامعه انسانی یک امر اعتباری می‌باشد که از تجمع افراد هویت می‌یابد، مانند جنگلی که از درختان هویت اعتباری به دست می‌آورد. از نظر این‌ها بدون افراد جامعه فی حد ذاته دارای هیچگونه اصالت هویتی نمی‌باشد و در این مسئله تا آنجا پیش رفته‌اند که بعضی مانند ژان ژاک روسو پدر لیبرالیسم معتقد است که نه تنها جامعه یک هویت اعتباری دارد و آنچه اصالت دارد فقط و فقط فرد می‌باشد. از این مهم‌تر همین هویت اعتباری جامعه کلا برای فرد یک امر مضر می‌باشد به همین دلیل است که ژان ژاک روسو پدر لیبرالیسم معتقد است که جامعه اعتباری برای فرد انسان ایجاد فساد کرده است و تنها راه رهایی انسان از این فسادها اینکه به زندگی دوران بدوی که به صورت فردی در طبیعت عریان زندگی می‌کرد، برگردد تا همین هویت اعتباری جامعه هم با بازگشت انسان به طبیعت از میان برود و جامعه اعتباری نابود گردد. علی ایحاله این دو نظریه متفاوت در باب جامعه انسانی مطرح می‌باشد اما از آنجائیکه کلا موضوع سوسیالیسم علمی جامعه انسانی می‌باشد نه فرد انسانی لذا نخستین اصل پیش فرض علمی که سوسیالیسم توسط آن صاحب موضوع می‌گردد و سنگ زیربنای سوسیالیسم را تشکیل می‌دهد، همین اعتقاد به هویت مستقل جامعه است که در این رابطه سوسیالیسم با لیبرالیسم در دو اردوگاه کاملا منفک قرار می‌گیرد. چراکه آنچنانکه سنگ زیربنای سوسیالیسم علمی اعتقاد به هویت مستقل جامعه می‌باشد، سنگ زیربنای لیبرالیسم که لیبرالیسم فلسفی می‌باشد اعتقاد به اینکه آنچه اصالت دارد فقط و فقط فرد است، و رابطه جامعه با فرد رابطه اعتباری می‌باشد. و لذا در این رابطه است که لیبرالیسم معتقد است که برای اینکه ما جامعه را بسازیم باید به افراد تمامی آزادی‌‏های اخلاقی و اقتصادی و سیاسی و... بدهیم و تا زمانیکه تمامی این آزادی‏ها به افراد جامعه ندادیم نباید انتظار اصلاح جامعه داشته باشیم. حاصل آنکه سوسیالیسم علمی از اینجا آغاز می‌شود که، اعتقاد به اصالت هویت جامعه در برابر فرد دارد، فرد را مولود جامعه می‌داند نه جامعه مولود فرد. آنچنانکه لیبرالیست‏ها معتقدند و از همین آغاز دیواری به مثابه دیوار چین بین لیبرالیسم و سوسیالیسم کشیده می‌شود چراکه سوسیالیسم علمی جامعه را اصیل می‌داند و فرد را تابع جامعه می‌داند، در صورتی که لیبرالیسم اصالت را به فرد می‌دهد و جامعه را تابع می‌داند. در همین رابطه است که می‌بینیم که قرآن در عرصه تبیین انسانی اجتماعی انسان این همه تلاش می‌کند تا برای اولین بار در اندیشه بشری برای جامعه انسانی هویت مستقل قائل شود و فرد انسانی را تابع جامعه بداند که در این رابطه به طرح چند نمونه از آیات قرآن می‌پردازیم:

 

سوره النحل - آیه 78 – "وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيئًا... - خداوند خارج کرد شما را از شکم‌‏های مادران‏تان در حالی هیچ چیز نه بالقوه و نه بالفعل نمی‌دانستید". (این آیه علاوه بر اینکه اصالت فرد را نفی می‌کند اصل تعلیم افلاطون که معتقد بود که تمامی دانستنی‌‏های انسان در عالم قبل از تولد که عالم مثل می‌باشد برای انسان حاصل شده است و انسان فقط در این جهان آن علوم قبلی آموزش دیده در عالم مثل یا عالم کلیات در این جهان یادآوری می‌کند به چالش می‌کشد همچنین اصل غیر علمی فطرت مرتضی مطهری که معتقد به علم بالقوه یا استعداد همراه تولد برای انسان می‌باشد رد می‌کند).

 

سوره الرعد - آیه 11 – "...إِنَّ اللَّهَ لَا يغَيرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يغَيرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ... - خداوند سرنوشت جامعه‏ائی را تغییر نمی‌دهد مگر اینکه خود آن جامعه سرنوشت خودشان تغییر دهند". در این آیه قرآن نه تنها برای جامعه در برابر فرد قائل به اصالت هویتی است بلکه در برابر اراده و عمل خود خداوند هم برای جامعه دارای اصالت می‌باشد به طوری که می‌گوید خداوند سرنوشت یک جامعه را تا زمانی که خود آن جامعه سرنوشت خود را عوض نکند تغییر نمی‌دهد.

 

سوره البقره – آیات 134 و141 – "تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يعْمَلُونَ - آن جوامع قبل از شما نصیب بردند از آنچه خودشان کسب کردند آنچنانکه جامعه شما نصیب می‌برد از آنچه خود کسب می‌کند و هر جامعه‏ائی مسئول عمل خود می‌باشد". در این آیه علاوه بر اینکه جامعه را به عنوان یک هویت مستقل که دارای اصالت هویتی در برابر فرد می‌باشد مطرح می‌کند برای جامعه‌ها مختلف بشر هویت و اصالت قائل می‌شود به عبارت دیگر در این آیه قرآن جامعه‌ها را به رسمیت می‌شناسد نه جامعه را.

 

سوره الاعراف - آیه 34 – "وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يسْتَقْدِمُونَ - برای هر جامعه عمری وجود دارد پس زمانیکه اجل آن جامعه فرا برسد این جامعه نمی‌تواند یک ساعت از عمر خود پس بشیند یا پیش برود". در این آیه قرآن نه تنها برای جامعه اصالت هویتی قائل است بلکه مهم‌تر از آن حیات قانونمند و مقدر برای هر جامعه‏ائی قائل می‌شود که قدمی نمی‌تواند خارج از آن بردارد. ماحصل اینکه سنگ زیربنای سوسیالیسم علمی اصل اصالت هویت مستقل جامعه می‌باشد.

 

ب - دومین اصل از اصول مقدماتی سوسیالیسم علمی عبارت است از اصل تحول پذیری و تطور پذیری و تکامل پذیری و تاریخمند بودن جامعه است. پس از اینکه توسط اصل اصالت هویت جامعه در برابر اصالت هویت فرد برای سوسیالیسم علمی ایجاد موضوع کردیم دومین موضوعی که بلافاصله پس از این اصل مطرح می‌گردد اینکه، موضوع سوسیالیسم علمی یعنی جامعه یک امر ثابت و ساکن نیست بلکه یک پدیده‏ائی تاریخی یعنی دارای ماهیت تحول پذیری و تکامل پذیری و تطور پذیری می‌باشد که این تطور و تکامل و تحول در او اولا به صورت تدریجی می‌باشد نه دفعی در ثانی قانونمند می‌باشد نه تصادفی در ثالث قانونبندی تکامل جامعه برای بشر قابل شناخت و قابل کشف می‌باشد که در این رابطه هم مانند اصل اول از آغاز تاریخ بشر تاکنون دو نظریه مختلف مطرح گردیده است:

1 - نظریه اول نظریه طبایع
2 - نظریه دوم نظریه تاریخ است

طرفداران نظریه اول معتقد بودند که جامعه انسانی دارای حرکت می‌باشد. این حرکت آنچنانکه در موجودات دیگر اعم از جماد و غیره بر پایه طبایع انجام می‌گیرد، در جامعه انسانی هم مطابق همان قانون نشأت گرفته از طبایع می‌باشد.

نظریه دوم نظریه تاریخ است که معتقد است که جامعه انسانی طبایع ندارد، تاریخ دارد. طرفداران این نظریه معتقدند که مقصود از اینکه می گوئیم جامعه انسان تاریخ دارد این است که جامعه انسانی بر پایه ذات دیالکتیکی خود دارای دینامیسم می‌باشد، که این دینامیزم به صورت یک حرکت تطوری و تکاملی بر طبق قانون مشخصی جاری و ساری می‌شود، که قوانین آن برای بشر قابل شناخت می‌باشد.

آنچه اصل دوم از اصول مقدماتی سوسیالیسم علمی را تشکیل می‌دهد همین تاریخ داشتن جامعه است. از نظر سوسیالیسم علمی جامعه انسانی علاوه بر اینکه دارای هویت مستقل می‌باشد، خود تاریخ دارد. یعنی دارای حرکت تکاملی و دیالکتیکی و قانونمند می‌باشد که برای بشر قابل شناخت می‌باشد از نظر قرآن جامعه حرکت طبایعی آنچنانکه ارسطوئیان معتقد بودند ندارد، بلکه بالعکس جامعه دارای تاریخ می‌باشد.

سوره آل عمران – آیات 137 تا 140 – "قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ -  هَذَا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ - وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ آن كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ - آن يمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيامُ نُدَاوِلُهَا بَينَ النَّاسِ وَلِيعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يحِبُّ الظَّالِمِينَ - همانا پیش از شما تمدن‌ها و جوامعی در این جهان زندگی می‌کرده‏اند که برای شناخت آن‌ها باید تاریخ را بگردید تا سرنوشت آن‌ها را توسط تاریخ در یابید و بینید که سرنوشت آن جوامعی که قانونبندی وجود را تکذیب کردند چگونه بوده است کلا سرنوشت جوامع گذشته راهنمائی است برای همه مردم اما در این میان تنها متقین هستند که از سرنوشت تاریخی گذشتگان درس می‌گیرند آگاه باشید که در عرصه مطالعه سرنوشت جوامع گذشته ناامید و سست نشوید چراکه برعکس آن همه زلتی که بر آن‌ها وارد شده اگر شما مومن به این قوانین باشید شما برتر خواهید شد چراکه این قانونبندی تاریخ است که اگر به شما در نبرد حق و باطل از طرف باطل گزندی برسد عین همین گزند توسط شما بر نیروی باطل تاریخ وارد شده است ما این تاریخ را بین جوامع مردمی می‌گردانیم تا خداوند توسط این تاریخ امم بداند چه کسانی به آن ایمان پیدا می‌کنند چراکه خداوند ظالمین را دوست ندارد".

سوره الروم - آیه 9 – "أَوَلَمْ يسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَينْظُرُوا كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَينَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يظْلِمُونَ - آیا در تاریخ نمی‌گردید تا ببینید که بر جوامع قبل از شما چه گذشته است چه آن جوامعی که دست به استبداد زدند و چه آن جوامعی که دست به استثمار جوامع دیگر زدند و با این عمل خود تاریخ را دچار تضاد کردند پس ما پیامبران برای مقابله با این‌ها با دلایل روشن فرستادیم پس این خداوند نیست که بر این جوامع ستم می‌کند بلکه این خود جوامع بودند که بر خود ستم می‌کردند".

3-     ارکان سوسیالیسم:

پس از اینکه در یافتیم که اصول مقدماتی سوسیالیسم علمی عبارتند از اصل اصالت هویت اجتماع در برابر فرد و اصل دوم اصل تطور پذیر و تکامل پذیر و تاریخمند بودن جامعه انسانی است حال نوبت به طرح ارکان سوسیالیسم می‌رسد که ارکان سوسیالیسم عبارتند از:

الف - اصل عدالت
ب - اصل وحدت، بدون اعتقاد تئوریک به این دو اصل امکان تبیین علمی از سوسیالیسم علمی وجود ندارد.

الف - چراکه اصل عدالت در عرصه سوسیالیسم علمی پس از اینکه اصالت جامعه را در برابر فرد پذیرفتیم و جامعه را پدیده‏ائی متحرک و متطور و تکامل پذیر و تاریخی دانستیم، حال توسط اصل عدالت معتقد می‌شویم که گرچه جامعه موضوع سوسیالیسم علمی ترکیبی از افراد می‌باشند در این ترکیب اجتماعی جامعه باید حتما تعادلی برقرار گردد و هر امری که این تعادل اجتماعی را برهم بزند، باید نابود گردد. پس اصل عدالت اجتماعی در سوسیالیسم علمی معتقد است که جامعه سوسیالیستی بزرگ‌ترین مشخصه‌اش آن است که تعادل اجتماعی دارد. و اما در باب اینکه چه عواملی تعادل جامعه انسانی را بر هم می‌زند، در بین نظریه پردازان سوسیالیست علمی اختلاف نظر وجود دارد. عده‏ائی از جمله کارل مارکس معتقدند که پیدایش مالکیت خصوصی باعث گردید تا تعادل جامعه اولیه بشر بر هم بخورد و تا زمانی که توسط نظام سوسیالیسم علمی این مالکیت خصوصی بر ابزار تولید از میان نرود امکان برگشت تعادل به جامعه بشری وجود نخواهد داشت، عده‏ائی دیگر از جمله سن سیمون و فوریه پدران سوسیالیسم علمی، پول را عامل انحراف جامعه از تعادل می‌دانند و معتقدند که تا زمانی که در جامعه نتوانیم پول را از صورت رابطه اجتماعی به صورت وسیله مبادله درآوریم امکان ایجاد تعادل در جامعه وجود نخواهد داشت. قرآن در آیه 213 - سوره بقره اصل تعادل سوسیالیستی جامعه را مورد تائید قرار می‌دهد و علت رسالت انبیاء خروج جامعه بشری از این حالت تعادل می‌داند و هدف انبیاء را بازگردانده تعادل به جامعه بشری می‌داند.

 

سوره البقره - آیه 213 – "كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيحْكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَينَاتُ بَغْيا بَينَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يهْدِي مَنْ يشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ - جامعه بشری در آغاز امتی واحد بود که تعادل اجتماعی در آن بر قرار بود اما این تعادل پس از مدتی بهم خورد و جامعه بشری حالت وحدت خود را از دست داد و به سمت عدم تعادل و اختلاف سوق پیدا کرد پس از اینکه جامعه به عدم تعادل و اختلاف دچار گردید اصل رسالت انبیاء مطرح گردید پس انبیاء را فرستادیم تا دو به اره اختلاف و عدم تعادل جامعه را درمان کنند و دو به اره تعادل را به جامعه بر گردانند اما بعد از رسالت انبیا باز این عدم تعادل به علت اختلافی که در پیام انبیاء ایجاد کردند درمان نشد پس قانونبندی تاریخ بر این قرار دارد که این اختلاف به اذن خداوند از بین برود و جامعه بشری تحت هدایت الهی به تعادل نهایی برسد".

بنابراین اصل عدالت اجتماعی که یکی از ارکان سوسیالیسم علمی می‌باشد دلالت بر این امر می‌کند که جامعه بشری باید از حالت عدم تعادل، به سمت تعادل برگردد و برای برگشت این تعادل به جامعه بشری برای اینکه عدالت اجتماعی مورد اعتقاد ما یک عدالت اجتماعی ذهنی و اخلاقی نباشد، بلکه یک عدالت اجتماعی علمی باشد باید نخست یک تبیین علمی از عواملی داشت باشیم که از آغاز تعادل جامعه بشری را به هم زده‌اند و تا زمانیکه به این چنین تبیین علمی از اختلاف و عدم تعادل اجتماعی بشر دست پیدا نکنیم، نمی‌توانیم به عدالت اجتماعی علمی معتقد شویم و اعتقاد ما به عدالت اجتماعی یک اعتقاد نظری و ذهنی خواهد بود. آنچنانکه در شماره‌‏های آغازین مبانی تئوریک سوسیالیسم مطرح کردیم از نظرگاه قرآن عاملی که باعث شکل گیری عدم تعادل در جامعه اولیه بشر شد، زور و مالکیت و بالاخره استثمار بوده است و از نظرگاه قرآن تا زمانی که این عوامل در جامعه سوسیالیستی از بین نرود امکان بازگشت جامعه بشری به سوسیالیسم وجود نخواهد داشت. به همین دلیل است که در سال 36 هجری وقتی امام علی پس از 25 سال که از مرگ رسول الله می‌گذاشت و جامعه پیامبر تحت رهبری شیخین و به خصوص عثمان به عدم تعادل افتاده بود اولین موضوعی که پس از قبول حکومت با مردم در اولین خطبه خود که مرامنامه حکومتی او را تعیین می‌کرد در میان گذاشت، همین از حالت تعادل خارج شدن جامعه رسول الله بود و تنها راه حلی هم که برای بازگشت تعادل به جامعه مطرح کرد گرفتن آن ثروت‌ها و سرمایه‌ها و مالکیت‏هایی بود که توسط حاتم بخشی‌‏های عثمان و شیخین به وجود آمده بود.

 

نهج البلاغه - خطبه 16 – "أَلاَ وَ آن بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اَللَّهُ نَبِيَّكُمْ ( صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اَلِهِ ) وَ اَلَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ اَلْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلاَكُمْ وَ أَعْلاَكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصُرُوا وَ لَيَقْصُرَنَّ سَبَّاقُونَ - آگاه باشید جامعه شما از حالت تعادل خارج شده است و بازگشت پیدا کرده به جامعه جاهلیتی که محمد برای ایجاد تعادل در آن 50 سال قبل در میان آن‌ها مبعوث گردید آگاه باشید نخستین مسئولیت من این است که تعادل را در این جامعه شما بر قرار کنم و برای بازگشت تعادل شما را در دیگ مبارزه می‏رزیم و می‌جوشانم و غربال می‌کنم تا پائینی‏های جامعه‌ها بالا بیایند و بالائی‏های جامعه پائین بروند و آن‏هایی که پیش افتاده‌اند به عقب برگردنند و آنهایی که به عقب رفته‌اند جلو بیافتند آن وقت است که تعادل اجتماعی به جامعه شما بر می‌گردد".

بنابراین تا زمانی که از عدم تعادل اجتماعی یک تبیین علمی نداشته باشیم نمی‌توانیم به عدالت اجتماعی علمی به عنوان یکی از ارکان سوسیالیسم علمی اعتقاد پیدا کنیم.

 

ادامه دارد