تبیین رهائی انسان از جبرهای محیط بر خود به سوی آزادی - بخش سوم

 

وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا - سوگند به وحی محمد که جامعه زمین گیر و به گل نشسته بشریت، در این عصر و قرن با قدرت از زمین برخیزند. و آن‌ها را با شکستن جبرهای محیط بر خود، بر خود می‌آشوبد. تا فردا این‌ها بر نظام‌های پوسیده سیاسی و اقتصادی و فرهنگی حاکم بر خودشان بیاشوبند. تا زنجیرهای دست و پای خود را پاره کنند (سوره الاعراف - آیه 157 - ...وَيضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيهِمْ... - محمد آمد تا تحت پیام او توده‌ها بارهای خود را بنهند. و زنجیرهای خود را پاره کنند).

 

اما سوالی که در همین رابطه در اینجا مطرح می‌شود، اینکه محمد چگونه با این وحی می‌خواهد این توده‌های به گل نشسته و زمین گیر را، با این شدت از زمین بکند و آن‌ها را بر خود بشوراند؟ در یک کلام با آتش خودآگاهی (طبقاتی - اجتماعی - سیاسی - انسانی) نه با آگاهی. چراکه خود توده‌های در بند نسبت به این بارها و زنجیر‏هائی که بر دست و پای آن‌ها بسته شده و آن‌ها را زمین گیر کرده است، بیشتر از محمد آگاهی دارند. محمد با وحی (که خود یک ابر آگاهی می‌باشد)، بین خود آن‌ها و آگاهی محسوسی جبرهای اجتماعی و تاریخی و سیاسی و طبقاتی که بر پای آن‌ها بسته شده یک پل بر قرار می‌کند. و با این پل است که آن آگاهی‌ها را بدل به خودآگاهی می‌کند. و این خودآگاهی (کنکریت طبقاتی و اجتماعی و سیاسی و تاریخی و انسانی) مانند یک سونامی در آن جامعه به گل نشسته، آن‌ها را از زمین بلند می‏کند. آنچنانکه به قول نهرو بزرگ‌ترین تحول تاریخ در عرض کمتر از بیست سال توسط همین وحی و با همین خود آگاهی، توسط همین افراد اندکی که (تاریخ شرم می‌کند تعداد نام و هویت آن‌ها را مطرح کند، به وجود خواهد آمد).

وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا - باز کنندگان بند پاهای سبک سیر. (“نَّاشِطَاتِ” جمع ناشطه از نشط به فتح شین می‌باشد. که فعل ماضی است به معنای - باز کردن بند از پای حیوان - و “ناشط” فاعل به معنای - باز کننده بند پای حیوان و گره گشائی - می‌باشد). البته در رابطه با سه واو اول این آیات پنج گانه، می‌توان همه واوهای اول این آیات را برای قسم تفسیر کرد. که در این صورت، موصوفات این اوصاف باید متفاوت شوند. یعنی اگر هر کدام از این قسم‌ها برای مرحله‌ای از حرکت خودآگاهی‏بخش محمد در مکه در نظر گرفته شود، اما اگر واو اول یعنی واو وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا را به عنوان واو قسم در نظر بگیریم، ولی واوهای دوگانه بعدی را واو عاطفه بنامیم، حاصل آن می‌شود که موصوف تمامی این پنج آیه اول سوره نازعات یک حقیقت می‌شود، و آن از زمین کندن توده‌ها توسط وحی است. و آیات چهارگانه بعدی به شرح این عمل محمد توسط طرح مراتب مختلف آن می‌پردازد.

یعنی نشط و سبح و سبق و تدبیر همه تعیین کننده مراتب نزع می‌شوند. اما اگر سه واو اول سه آیه را واو قسم بدانیم، باید هر کدام از سه فعل نزع و نشط و سبح را دلالت بدهیم بر سه فونکسیون وحی محمد که در جهت تحول توده‌های به زمین نشسته انجام می‌گیرد، که عبارت بودند از؛ “خودآگاهی، آزادی و قدرت”. که با توجه به فاء تفریع در دو آیه چهارم و پنجم، آنوقت آن دو آیه می‌شوند اوصاف این سه مرحله. بهر حال با عنایت به آنچه که در باب مضمون و سمت گیری حرکت محمد در مقدمه فوق مطرح کردیم، و گفتیم تنها سلاح محمد در حرکت مکی برای از زمین کندن توده‌های به گل نشسته، فقط و فقط خودآگاهی است. که در اشکال مختلف خودآگاهی مذهبی و خودآگاهی طبقاتی و خودآگاهی سیاسی و خود آگاهی اجتماعی و خود آگاهی انسانی و خودآگاهی تاریخی می‌باشد.

هر گز محمد در مرحله حرکت مکی خود بر قدرتمند کردن توده‌ها یا بر آزادی آن‌ها در شکل عرفان هندی و رهبانیت مسیحی تکیه نداشته و حتی مخالف هم بوده است. لذا طرح سه واو اول سه از آیه 1 و2 و 3 به صورت سه واو قسم، خالی از موضوع می‌باشد. و صحیح آن است که واو اول در آیه "وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا” را واو قسم بنامیم. و دو واو آیه 2 و3 را، واو عطف بخوانیم. تا اولا تکیه وحی محمد (بر از زمین کندن توده‌ها) محرز باشد. در ثانی آیات چهارگانه بعدی که توسط دو واو عاطفه و دو ف عطفی به آیه اول وصل می‌شوند، توصیف کننده نحوه (از زمین کندن توده‌ها توسط وحی و به وسیله محمد) می‌باشد. و بدین ترتیب “وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا“ توسط واو به مکانیزم کار محمد جهت از زمین کندن توده‌ها توسط وحی می‌پردازد. که آنچنانکه در آیه 157 - سوره اعراف گفتیم “...وَيضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيهِمْ...”، محمد با باز کردن اغلال و زنجیرهای پای توده‌ها توسط خودآگاهی، توده‌های زمین گیر از زمین را می‌کند.

به عبارت دیگر “نشط” که دلالت بر باز کردن بند پای توده‌ها توسط وحی و محمد دارد، دلالت بر همان شکستن جبر‏هائی می‌کند، که به صورت جبر خویشتن (عدم خودآگاهی توده‌ها به پتانسیل خودشان در مبارزه با قاسط)، و جبر جامعه (حاکمیت نظام ضد مردمی قاسط بر آن‌ها)، و جبر تاریخی (حاکمیت نظام‌های جبری فرهنگی و اقتصادی و... بر آن‌ها) و... دارد، و عمل نزع یا زمین کندن توده‌ها را به انجام می‌رساند. وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا - و دوندگان دونده (سَّابِحَاتِ جمع سابحه از سبح فعل ماضی می‌آید، که به معنای سرعت در حرکت می‌باشد. همچنانکه عرب به اسبی که به سرعت می‌دود، سابح می‌گوید).

پس در اینجا سابح دلالت بر همان توده‌های کنده شده از زمین توسط وحی محمد می‌کند که بر پایه خودآگاهی طبقاتی و اجتماعی و سیاسی و انسانی، توانسته‏اند اولا؛ بندها و زنجیرهای پای خود را باز کنند. در ثانی؛ با باز شدن بندهای پای خود و در نتیجه آتش خودآگاهی وحی محمد، به حرکت در آیند (آنچنانکه دیدیم که آن زمانی که پس از روزها در به دری و انتظار، جنده ابن جناده صحراگرد غفار توانست علی را در خانه کعبه پیدا کند، و با راهنمائی علی به مخفیگاه محمد که در خانه ارقم بن ابی ارقم در بالای کوه صفا بود، دست پیدا کند، در همان چند لحظه‏ائی که جنده ابن جناده تنهائی در اتاق ارقم با محمد خلوت کرد، آنچنان آتش خودآگاهی وحی جان جنده ابن جناده را شعله ور ساخت که بی درنگ با ترک کردن مخفیگاه محمد به حرکت در آمد. و با تبدیل به ابوذر غفاری، با اینکه محمد سفارش کرده بود که به قبیله خود غفار برگرد، به جلو دارالندوه شرک آمد و آتش فشانی که با خود آگاهی وحی محمد در جان او شعله ور شده بود، در برابر دارالندوه آتش فشانی کرد. آنچنانکه ریختند تا او را بکشند. که ابوطالب و علی سر رسیدند و سران دارالندوه با ترس از حمله قبیله غفار ترسیدند و ابوذر مضروب و مجروح را از زیر شکنجه آن‌ها نجات دادند. آن زمانی که توده‌ها با آتش خودآگاهی و بر آشوبیدن بر خویش توانستند، بندها و زنجیرهای حاکم بر خویش را پاره کنند، بر علیه قاسط جامعه به حرکت در می‌آیند. “وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا” و بدین ترتیب است که در این حرکت توده‌های آزاد شده در راه آرمان خویش، که رهائی اجتمائی و تاریخی آنها می‌باشد، از یکدیگر سبقت می‌گیرند.

فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا (پس از نزع و نشاط و سباحت توده‌های به حرکت در آمده به سوی مقصد نهائی خود که آزادی از جبر اجتماع و تاریخ حاکم بر خود می‌باشد، از یکدیگر سبقت می‌گیرند) فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا ( مدبرات جمع مدبره از دبر ماضی مشدد به معنی اندیشندگان امر می‌باشد). البته در خصوص این اندیشه توده‌ها که پس از نزع و نشاط و سباحت و سبقت صورت می‌گیرد، قبلا در مقدمه تا مقداری صحبت کردیم و گفتیم که این اندیشه مدبرات آگاهی نوع دوم است، نه آگاهی نوع اول که توسط وحی محمد یا خودآگاهی مذهبی در جامعه حاصل شده است. و توسط این آگاهی نوع دوم است که آگاهی‌های نوع اول، توسط اندیشه خود توده‌ها زیر علم خودآگاهی خودشان، به شناخت می‌رسد. به عبارت دیگر این اندیشه دوم “آگاهی بر آگاهی” است که قبلا ذکرش رفت.

 

ماحصل تفسیر پنج آیه اول سوره النازعات:

1-     سوره النازعات از جمله سوره‌های قرآنی است که در مکه بر محمد نازل شده و هر 46 آیه آن دارای مضمون حرکت مکی محمد می‌باشد.

2-     تا زمانی که مضمون استراتژی محمد را در مکه فهم نکنیم، امکان شناخت و فهم آیات و سور مکی برای ما وجود ندارد. چراکه بزرگ‌ترین خصیصه وحی محمد نسبت به وحی پیامبران ابراهیمی سلف خودش، در تاریخی شدن وحی محمد است. همین تاریخی شدن وحی محمد باعث می‌گردد که بدون تاریخ هرگز نتوانیم وحی محمد را تفسیر و فهم بکنیم. و به این دلیل است تمامی مفسرانی که خواسته‌اند قرآن را بدون در نظر گرفتن جایگاه تاریخی آیات فهم و تفسیر کنند، به بیراهه افتاده‌اند. از جمله تمامی مفسرانی که تاکنون سوره النازعات را تفسیر کرده‌اند، یا در ورطه دگماتیسم تفسیری گرفتار شده‌اند، که حاصل آن شده که پنج آیه اول سوره النازعات که از قرار، آیات مکیه محمد می‌باشد، به صورت آیات فرشتگان مرگ، و مکانیزم شکنجه گرانه آن‌ها در گرفتن جان انسان‌ها، و بر پایه تبعیض عقیده تفسیر شود. که در این رابطه می‌توانید به تفسیر المیزان جلد 20 تفسیر فارسی، صفحات 290 لغایت 294 ظل تفسیر همین آیات مراجعه نمائید. و یا به ورطه انطباقی افتاده‌اند. که در این رابطه می‌توانید به تفسیر پرتوی از قرآن قسمت اول، جزء سی‌ام - صفحه 75 لغایت 83 - که حول همین آیات می‌باشد. که مفسر بزرگوار می‌کوشد مطابق دیدگاه خود از این پنج آیه هواپیما و آپولو در آورد. مراجعه نمائید. پس تنها با بینش تطبیقی می‌توانیم قرآن محمد را فهم کنیم و آن را تفسیر نمائیم. و آن را راهنمای عمل خود در این عصر و زمان قرار دهیم. برای فهم تطبیقی قرآن باید قرآن را بر پایه تاریخ فهم کنیم. و منظورمان از تاریخ در اینجا علم شدن انسان در عرصه‌های مختلف اجتماعی و انسانی و تاریخی می‌باشد، که در پایه شرایط کنکریت تاریخی صورت مشخص و خاصی به خود می‌گیرد.

3-     اگر بخواهیم بر پایه همین بینش تطبیقی (نه دگماتیسم حوزه‏ائی و نه انطباقی وام گرفته از پوزیتیویست علم سیانس)، سوره النازعات و از جمله پنج آیه اول آن را تفسیر کنیم، باید آن را بر پایه تاریخ مکی محمد تفسیر نمائیم. که آنچنانکه مطرح شد مشخصه تاریخی حرکت محمد در مکه عبارتند از؛

الف - ترویجی بودن حرکت محمد.
ب - خودآگاهی بخش بودن حرکت فکری محمد.
ج - مقاومت منفی کردن توسط تحمل شکنجه و فشار و اعدام و زندان و هجرت و آواره گی و... بدون هیچگونه بر خورد عکس العملی.
د - نهضت خودآگاهی بخش محمد توسط حرکت ترویجی و تدوینی وحی در مکه، جهت خودآگاه ساختن توده‌ها بر پایه زندگی مادی و دنیائی آنها می‌باشد.

ه - نهضت خودآگاهی بخش محمد در مکه به صورت یک پروسس، و در فرآیندهای مختلفی جاری و ساری شده است. و از آنجائی که خودآگاهی اعتقادی فرآیند اول حرکت محمد را تشکیل می‌داد، که توسط آگاهی وحی در مبارزه با شرک و بت پرستی و یا تحت شعار لا اله الا الله مادیت پیدا کرده است. لذا این امر باعث گردید تا محمد تمامی فرآیندهای بعدی حرکت خودآگاهی بخش خود را که عبارت بودند از خودآگاهی طبقاتی و خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی سیاسی، در کانتکس خودآگاهی اعتقادی به انجام برساند.

و - مکانیزم حرکت خودآگاهی ساز و خودآگاهی بخش محمد برپایه آگاهی دوم اعتقادی و اجتماعی و سیاسی و طبقاتی شکل گرفته است. که آگاهی اول زندگی مادی آن‌ها را استحاله آگاهی بخش می‌کرد. به عبارت دیگر محمد در لوای حرکت خودآگاهی بخش خود، با زندگی توده‌ها بر خورد می‌کرد. اما این آگاهی محمد آگاهی دومی بود، که آگاهی اول زندگی مادی توده‌ها را که آگاهی طبقاتی یا اجتماعی و یا سیاسی و... بود، و به صورت کنکریت و خاص و مشخص بود، به چالش می‌کشید. یعنی محمد به صورت مکانیکی و مجرد و انتزاعی، و بر پایه یک سلسله آگاهی‌های مجرد وحی، اعم از توحید صفاتی یا توحید ذاتی و توحید افعالی و معاد مجرد از دنیا و...، با آگاهی‌های کنکریت و مشخص توده‌ها بر خورد نمی‌کرد. بلکه بالعکس همان آگاهی‌های نوع اول زندگی مادی آن‌ها را می‌گرفت، و توسط ابر آگاهی اعتقادی وحی، آن‌ها را استحاله اصلاحی یا انقلابی می‌کرد.

4-     در این رابطه مصداق آیه اول سوره النازعات که عبارت است از؛ وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا (سوگند به بر کننده به سختی)، خود وحی محمد می‌باشد که به عنوان یک ابر آگاهی وارد آگاهی‌های اولیه زندگی مردم می‌شود، و با استحاله کردن آن‌ها و ایجاد خودآگاهی اعتقادی و اجتماعی و سیاسی، توده‌ها را از زمین جبرهای انسانی و اجتماعی و تاریخی می‌کند و آن‌ها را آزاد و رها می‌سازد.

5-     بزرگ‌ترین عواملی که توده‌ها را زمین گیر می‌کند، جبرهای چهارگانه اعتقادی و اجتماعی و انسانی و تاریخی می‌باشد، که محمد در فرآیند اول حرکت خود به مقابله با آن‌ها توسط وحی می‌پردازد.

6-     پس سوگند اول یا تفسیر آیه اول النازعات، می‌شود؛ قسم به وحی محمد که عاملی است که توده‌های را به شدت از زمین و جبرهای گرفتار در آن می‌کند.

7-     گفتیم که اگر واو اول را واو قسم بگیریم، که هدف آن تکریم و تجلیل از وحی محمد توسط خداوند می‌باشد، دو واو آیه دوم و آیه سوم، و دو فاء آیه چهارم و آیه پنجم، واو و فاء عاطفه می‌باشد، که به توضیح مشخصات وحی یا در اینجا النازعات می‌پردازد. و اما اگر واو آیه دوم و آیه سوم را هم واو قسم بگیریم، مجبور می‌شویم که برای آیات دوم و سوم مانند آیه اول ارائه موضوع بکنیم که امری منتفی و سالبه می‌باشد. لذا تمامی پنج آیه فقط یک موضوع دارد و آن النازعات و وحی محمد می‌باشد و هر چهار آیه بعدی در راستای توضیح این آیه اول می‌باشد.

8-     به این ترتیب بود که در تفسیر آیه دوم گفتیم که: وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا، به تبیین فونکسیون وحی محمد می‌پردازد، که عبارت است از؛ (رهائی توده‌ها از بند جبرهای محیط بر خود). و به همین ترتیب بود که گفتیم واو ناشطات، واو عاطفه می‌باشد، و خود ناشطات جمع ناشطه می‌باشد، که از فعل ماضی نشط به فتح شین می‌باشد. و به معنای بند را از پای حیوان باز کردن و او را آزاد و رها کردند، است. پس از اینکه وحی محمد توانست توسط خودآگاهی، توده‌ها را از زمین بکند، فونکسیون این خودآگاهی وحی‏ائی محمد آن خواهد بود که جبرهای چهارگانه محیط بر توده‌ها شکسته می‌شوند. و با نفی شدن این جبرها، بر پایه خودآگاهی اعتقادی وحی محمد، توده‌ها به رهائی می‌رسند.

9-     “وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا”: پس از آن رهائی توده‌ها از جبرهای محیط بر خود، توسط خودآگاهی اعتقادی است. که باعث می‌گردد تا توده‌ها حرکت را با سرعت آغاز کنند.

10-“فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا”: با شروع حرکت اجتماعی و طبقاتی و تاریخی توده‌ها، ادبیات و دیسکورس توده‌ها در عرصه مبارزه و حرکت عوض می‌شود. و بر عکس دوران رکود و خمود آن‌ها که هر کس در فکر منافع شخصی خود بود، و در مرحله مبارزه و حرکت توده‌ها هر کدام می‌کوشیدند در امر مبارزه از یکدیگر سبقت بگیرند. (سوره بقره – آیه 148 - ...فَاسْتَبِقُوا الْخَيرَاتِ... و سوره المومنون - آیه 61 - أُولَئِكَ يسَارِعُونَ فِي الْخَيرَاتِ...)

11-“فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا”: و بدین ترتیب است که اندیشیدن و آگاهی و خودآگاهی و وحی بر زندگی و حرکت توده‌ها حاکم می‌گردد.

 

يوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ - تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ - قُلُوبٌ يوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ - أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ - يقُولُونَ أَإِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحَافِرَةِ - أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا نَخِرَةً - قَالُوا تِلْكَ إِذًا كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ - فَإِنَّمَا هِي زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ - فَإِذَا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ - قسم به روزی که زمین به لرزه در آید و بر کنده شود. و از پی آن تمام کهکشان‌ها و سموات به لرزه درآیند. قلوب انسان‌ها در برابر این لرزه عظیم هراسان است. و دیدگان انسان‌ها در برابر این لرزه خاشع است. آیا می‌شود دو به اره به راه زندگی گذشته بر گردیم؟ بعد از آنکه استخوان‌های پوسیده شدیم؟ همچنین گویند این بازگشت برای ما چه سودی دارد؟ آری این بازگشت شما تنها با یک صیحه عظیم اتفاق می‌افتد. همین زمین دنیا است که امروز هشیار گشته است – سوره النازعات – آیات 6 الی 14".

 

6- فلسفه معاد در حرکت مکی محمد

در این سوره هم محمد مانند بسیاری از سوره‌های مکی پس از طرح ادعای خود جهت تبیین آن ادعا، به طرح معاد می‌پردازد. آنچنانکه در تفاسیر سوره‌های مکی محمد مطرح کردیم موضوع معاد و فلسفه معاد در حرکت مکی محمد دارای جایگاه خود ویژه‏ائی است. که اگر نگوئیم پیش‌تر از اصل توحید حداقل هم طراز اصل توحید مطرح می‌شود. آنچنانکه در سوره‌های مدنی این رابطه صورتی عکس دارد. یعنی در سوره‌های مدنی بیش از معاد تکیه بر اصل توحید می‌شود. اگر این موضوع و تفاوت را در رابطه با تفاوت بین سوره‌های مکی و مدنی بپذیریم، سوال بزرگی که در اینجا مطرح می‌شود، اینکه پس از شناخت استراتژی مکی و استراتژی مدنی محمد، فلسفه معاد چه فونکسیونی در استراتژی مکی محمد داشته است که محمد می‌کوشد در حرکت مکی خود این همه بر آن تکیه کند؟ آیا محمد با طرح معاد در حرکت مکی خود می‌خواهد توسط مرگ دشمنان خود را بترساند؟ آیا محمد با طرح معاد در مکه می‌خواهد بی مقداری دنیا را مانند عرفا مطرح کند؟ آیا محمد با تکیه بر اصل معاد در حرکت مکی خود می‌خواهد بی اختیاری انسان را در دنیا تبیین نماید؟ آیا محمد توسط تکیه بر اصل معاد در حرکت مکی خویش می‌خواهد از طرف خدا با مردم، در برابر گذشت از دنیا در عرصه مبارزه اجتماعی وارد معامله بشود؟ آیا محمد در مرحله حرکت مکی خویش با تکیه بر معاد می‌خواهد سربازان فداکاری از نیروهایش در مبارزه با شرک بسازد؟ آیا محمد در حرکت مکی خویش می‌خواهد با طرح معاد، پشتیبانی معنوی برای حرکت خویش بسازد؟ و... برای پاسخ به همه این سوال‌های فربه که ریشه در یک سوال بزرگ دارد و آن فلسفه معاد در حرکت مکی محمد می‌باشد، باید قبل از هر چیز به تبیین معاد از منظر وحی و محمد بپردازیم. چراکه تا زمانی که به تبیین معاد از نگاه محمد دست پیدا نکنیم، امکان ندارد که بتوانیم به تبیین فونکسیون این معاد در حرکت مکی محمد دست پیدا کنیم. این پاسخی به تمامی سوال‌های فوق می‌باشد.

 

ادامه دارد