سر سخن

هفتاد و یکمین سالگرد «16 آذر، روز دانشجو» را گرامی می‌داریم 

چگونه امکان برونرفت جنبش دانشجویی از «پژمردگی و رکود و انسداد فعالیتهای سیاسی دو ساله گذشته ممکن میباشد؟»

 

قبل از هر چیز مقدمتا لازم به ذکر است که هر گونه راه حل جهت برون‌رفت جنبش دانشجو از رکود دو ساله گذشته، «در گرو تحول درونی و دینامیک خود جنبش دانشجویی است» به‌بیان‌دیگر، «هر گونه حرکت بیرون از جنبش دانشجویی توسط گروه‌های سیاسی خارج‌نشین یا داخل کشور در راستای تحول مکانیکی (نه دینامیکی) جنبش دانشجویی امری شکست خورده می‌باشد. زیرا در تحلیل نهایی جنبش دانشجویی که برآمده از جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران و سازنده آینده این کشور می‌باشند، برآمده از قشرهای گوناگون مردم ایران و در ارتباط تنگاتنگ با خواست‌های جامعه تکوین پیدا کرده‌اند و پیشاهنگ مبارزه با امپریالیسم و استبداد در طول 83 سال (از شهریور 20 الی الان) بوده‌اند» بدون‌تردید همین پراتیک 83 سال برای جنبش دانشجویی کافی است تا جنبش دانشجویی را به‌صورت یک پدیده دینامیک (نه پدیده استاتیک وابسته به حرکت‌های خارجی) درآورد.»

«یکی از عوامل اساسی رکود و پژمردگی دو سال گذشته جنبش دانشجویی آن است که حرکت دینامیک جنبش دانشجویی هنوز بعد از 83 سال پراتیک و پراکسیس مستمر نتوانسته نهادینه بشود و هنوز صورت سیالی دارد»، در نتیجه همین «خلأ پایه ثابت مستمر دینامیک» باعث شده که رکود و بحران در این جنبش امری طبیعی بشود. آنچنانکه می‌توان داوری کرد که به‌طور میانگین «سیکل دوران رکود و بحران چهار ساله می‌باشد» که البته باز خود این سیکل چهار ساله رکود و بحران باعث می‌گردد، نیروهای مبارز مجرب و سازمانده دانشجویی از دانشگاه به‌صورت طبیعی خارج و یا اخراج شوند.

پر پیداست که این خلأ ادواری علاوه بر اینکه باعث می‌شود که «جنبش دانشجویی نتواند به‌صورت مستقل از حرکت‌های سیاسی –اجتماعی جامعه ایران، حرکت سیاسی و اجتماعی داشته‌باشد». دنباله‌روی‌های جنبش دانشجویی از جناح‌های درونی حکومت در قیام 18 تیرماه 78 و جنبش سبز سال 88 و دنباله‌روی این جنبش از خیزش‌های ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 و 1401 خود دلیل واضح این امر می‌باشد. بی شک اگر جنبش دانشجویی مانند جنبش معلمان می‌توانست از «پایه ثابت دینامیک» برخوردار بشود، همزمان می‌توانست به‌صورت مستمر و شکست‌ناپذیر و بدون اینکه وارد دوران بحران و رکود و پژمردگی بشود، حرکت رو به جلو سیاسی –اجتماعی داشته‌باشد و می‌توانست «به‌صورت مستقل موتور حرکت‌های اجتماعی و هدایت‌گر آنها بشود» بنابراین، این سیکل بحران و رکود چهار ساله، تا زمانی که کنش‌گران جنبش دانشجویی نتوانند توسط بازسازی و واسازی پیوسته و مستمر، دوباره صاحب نیروهای سازمان‌گر و هدایت‌گر و تئوری‌ساز بشوند، پیوسته و علی‌الدوام ادامه خواهد داشت.

فراموش نکنیم که آنچه شرایط را برای شروع رکود و بحران‌های سیکلی جنبش دانشجویی (به‌خصوص در 45 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی) فراهم ساخته، «سرکوب‌های هولناک رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد» لازم به ذکر است که خود سرکوب‌های هولناک رژیم مطلقه فقاهتی «علت تکوین بحران‌های سیکلی جنبش دانشجویی نبوده است» بلکه این سرکوب‌ها تنها «شرایط» تکوین این بحران‌ها و رکودهای سیکلی را فراهم کرده‌اند. برای مثال سرکوب هولناک بهار 59، تحت عنوان به‌اصطلاح انقلاب فرهنگی توسط خمینی و حواریونش، بسترساز رکود و بحران بیش از 14 ساله جنبش دانشجویی (از سال 62 تا خرداد 76) گردید و یا سرکوب هولناک قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجویی بستر شکل‌گیری بحران و رکود ده‌ساله (از تیرماه 78 تا خردادماه 88) گردید. و باز سرکوب هولناک تابستان 88 جنبش دانشجویی و جنبش سبز توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (که تا عاشورای 88 یا دی‌ماه 88 ادامه داشت) شرایط برای رکود و بحران 8 ساله (از دی‌ماه 88 تا دی‌ماه 96) فراهم ساخت، و بالاخره سرکوب هولناک خیزش ملی 1401، شرایط برای رکود و بحران فعلی جنبش دانشجویی را فراهم ساخته‌است.

باز هم تکرار می‌کنیم که هرگز در آسیب‌شناسی جنبش دانشجویی نباید سرکوب دستگاه‌های سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مطلق کنیم، چرا که این امر باعث می‌گردد که جنبش دانشجویی در تحلیل نهایی نقش مبارزه خودش را نادیده بگیرد. برای فهم بیشتر این موضوع تنها کافی است که «مبارزه جنبش معلمان را با جنبش دانشجویان مقایسه کنیم. در آن صورت می‌توانیم داوری کنیم که مبارزه جنبش معلمان حداقل در دو دهه گذشته در فازهای صنفی – صنفی و صنفی – سیاسی و سیاسی – صنفی و حتی سیاسی – سیاسی صورت مستمر داشته و دستگاه‌های سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هرگز نتوانستند خلل و رکودی در حرکت آنها ایجاد کنند. علت و دلیل «ثبات مستمر» جنبش معلمان، همان دینامیسم حرکت و تشکیلات و سازماندهی و رهبری جمعی آنها می‌باشد. که این امر من‌های اینکه آنها توانستند توسط آن جلو ضربات تشکیلاتی و سرکوب همه جانبه رژیم مطلقه فقاهتی را بگیرند، شرایط برای مبارزه با برنامه و تاکتیک و استراتژی مشخص آنها نیز فراهم کرد. همچنین این رویکرد جنبش معلمان باعث گردید که (به‌جز مدتی در دهه 80 تا اوایل دهه 90 که آنها دنباله‌رو اصلاح‌طلبان حکومتی بودند، در اوایل دهه 90 (و از دولت روحانی) با فاصله گیری از اصلاح‌طلبان حکومتی در رنگ‌های مختلف بنفش و سبز و سفید آن از رویکرد انطباقی خود فاصله گرفتند. و به رویکرد تطبیقی دست پیدا کنند. به‌علاوه پیوند با گروه‌های دیگر جنبش‌های دموکراتیک در رابطه افقی نه عمودی (مانند پیوند افقی با جنبش‌های بازنشستگان و کارگران و زنان و غیره) از دیگر دستاوردهای دیگر مهم این رویکرد جنبش معلمان بوده است.»

آسیب‌شناسی جنبش دانشجویی در چارچوب جنبش معلمان (به‌عنوان یک الگوی موفق جنبش‌های دموکراتیک) در این شرایط، از جمله راه‌های کسب موفقیت جنبش دانشجویی خواهد بود. معنای دیگر این جمله این است که آسیب جدی جنبش دانشجویی که باعث گردیده که در گرداب بحران و رکودهای سیکلی بشوند، عبارتند از «فقدان هسته ثابت دینامیسم چه در عرصه سازمان‌گری و چه در عرصه رویکرد و چه در عرصه رهبری دینامیک جمعی می‌باشد». اوج فاجعه جنبش دانشجویی به‌خصوص در طول 45 سال گذشته در آنجاست که «پس از سرکوب جنبش دانشجویی توسط رژیم مطلقه فقاهتی، به‌جای اینکه مانند جنبش کارگران و جنبش معلمان و غیره به موازات رسوب و رکود و بحران، شعار هجرت و فرار از کشور سر می‌دهند و مانند فرایند پسا سرکوب جنبش سبز اکثریت مهره‌های کلیدی جنبش دانشجویی اعم زن و مرد فرار را بر قرار ترجیح دادند و در کشورهای غرب جذب زندگی و عافیت‌طلبی شدند و خارج‌نشینی و عافیت‌طلبی، تحت عنوان فرار از ایران و تبعید در کشورهای غرب تعریف کردند» که البته بخشی از این عافیت‌طلب ان خارج‌نشین یا به‌صورت حرفه‌ای و یا به‌صورت آماتور در خدمت «بوق‌های امپریالیستی» درآمدند و بخشی دیگر اصلاً فراموش کردند کشورشان یک روز ایران بوده است و از نام کشور و مردم ایران نفرت پیدا کردند و در این رابطه است که اگر داوری کنیم که فراریان خارج‌نشین، عافیت‌طلب بزرگ‌ترین ضربه به جنبش دانشجویی زده‌اند، هیچ‌گونه اغراق نکرده‌ایم.

البته در خیزش ملی 1401 (برعکس جنبش سبز 88) یکی از حسن‌های جنبش دانشجویی این بود که «شعار ماندن برای ساختن و مبارزه کردن، جایگزین شعار رفتن و خارج‌نشین شدن سر دادند.» حاصل این شعار کنش‌گران جنبش دانشجویی در خیزش ملی 1401، که «می‌مانیم تا بسازیم، نه می‌رویم، تا زندگی عافیت‌طلب غرب بکنیم» این خواهد بود که اکثر عناصر مبارز جنبش دانشجویی در کشور به‌مانند، تا در عرصه بحران و رکود و پژمردگی فعلی جنبش دانشجویی بتوانند ققنوس‌وار از آتش مبارزه خودشان، جنبش دانشجویی را بازتولید، بازسازی، واسازی و بهسازی کنند. کنش‌گران باقیمانده جنبش دانشجویی در کشور، در این شرایط باید بدانند که دیگر «جنبش دانشجویی نباید منتظر اعتلای یک خیزش ملی دیگر بنشینند، تا بتوانند با دنباله‌روی از آنها، حرکت و مبارزه خودشان را تعریف کنند».

جنبش دانشجویی در این شرایط رکود و بحران و پژمردگی باید «تلاش کنند به‌جای دنباله‌روی از خیزش‌های توده‌وار و اتمیزه، و بدون برنامه، تاکتیک و استراتژی و بدون رهبری جمعی دینامیک تکوین یافته از پایین، پرچم افتاده این خیزش‌ها را بردارند، و پرچم‌دار پیشرو (نه پیشاهنگ) حرکت آنها بشوند نه مانند دهه 40 و 50 و در دوره گفتمان جنبش چریکی به‌جای پرچم‌دار پیشرو، پرچم‌دار پیشاهنگ جدا از توده بشوند و چریک و ارتش خلقی را جایگزین جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بکنند». نکته‌ای که طرح آن خالی از عریضه نمی‌باشد، اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هم در طول 45 سال عمر خویش این ضعف محوری جنبش دانشجویی را که «قائم به ذات نیست، و پیوسته دنباله‌رو حرکت‌های جنبشی و خیزشی ملی است، می‌دانسته و می‌داند و می‌دانسته و می‌داند»، که «خلأ قائم به ذات جنبش دانشجویی، مولود خلأ نیروهای مجرب و سازمانده و رهبری دینامیک تکوین یافته از پایین و تئوری و استراتژی و تاکتیک جنبش دانشجویی است» لذا در جریان جنبش‌ها و خیزش‌های ملی (مانند خیزش ملی 1401) که جنبش دانشجویی به‌صورت سراسری شرکت داشتند، دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی، «تمام تلاش خودشان را جهت حذف و دستگیری نیروهای مجرب و سازمانده و برنامه‌ریز دانشجویی به کار می‌گیرند» و شرط آزادی از زندان (پس از دستگیری، آنچنانکه اکبر گنجی نیز می‌گفت) «رفتن به خارج از کشور می‌دانند.»

باری، از آسیب‌های جدی دانشگاه‌های کشور و جامعه دانشجویی و کنش‌گران جامعه دانشجویی که توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم اعمال شده است عبارتند از:

اولاً رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جهت نابودی جنبش دانشجویی تلاش کرده که آموزش در دانشگاه‌ها توسط کنکوری‌ها و هزینه‌های نجومی آن «طبقاتی» نماید و با طبقاتی کردن دانشگاه‌ها اکثریت دانشجویان خاستگاهی از قشر مرفه طبقه متوسط شهری تا بالاتر از آن دارند.

ثانیاً با «تکثرزدایی از دانشگاه‌ها و حذف تنوع و تکثر قومی و مذهبی و منطقه‌ای که پایه دینامیسم دانشجویان دانشگاه‌ها می‌باشد، قدرت پتانسیل بالقوه دانشجویان را نابود کرده است.

ثالثاً مکانیزم بومی‌گزینی دانشجویان به‌خصوص از بعد از جنبش سبز توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، بزرگ‌ترین آفتی است که «مانع از زندگی جمعی دانشجویان می‌شود». یادمان باشد که «خوابگاه‌های مخصوص دانشجویان شهرستانی که در طول 83 سال حیات جنبش دانشجویی مهم‌ترین مرکز تجمع و زندگی جمعی دانشجویان برای تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی و تقسیم‌کار و پراتیک‌های اعتراضی و اعتصابی دانشجویان بوده است، توسط نفی زندگی جمعی دانشجویان از بین می‌رود». بر این مطلب بیافزاییم که ثقل قیام 18 تیرماه 78، هم خوابگاه امیرآباد دانشگاه تهران بود. علی‌هذا، به موازات بومی‌گزینی دانشجویان، دیگر نیازی به خوابگاه‌ها و مراکز تجمع دانشجویی وجود ندارد، زیرا هر زمانی که دانشجویان دانشگاه‌ها بومی بشوند، طبیعی است که خوابگاه آنها صورت فردی و آن‌هم خانه و خانواده خودشان می‌شود. بنابراین، از اینجاست که می‌توانیم داوری کنیم که «بومی‌گزینی دانشجویان باعث زندگی انفرادی و لغو زندگی جمعی و رشد روحیه فردی در دانشجویان می‌گردد.»

رابعاً خالی شدن دانشگاه‌ها از نیروهای مبارز با خاستگاه اردوگاه عظیم کار و زحمت، اعم از کارگری و کارمندی و طبقاتی شدن آموزش باعث می‌گردد که «دانشجویان حساسیت کمتری به مبارزه عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه اجتماعی یا دموکراسی داشته‌باشند و حداکثر مبارزه درون دانشگاه مانند نیمه دوم دهه 90 به مطالبات صنفی –صنفی و یا صنفی - سیاسی خلاصه می‌شود.»

خامسا خود سرخوردگی دانشجویان از مبارزه در دانشگاه‌ها و روی آوردن به مبارزه انفرادی در بیرون از دانشگاه‌ها، یک آفت مهم دیگر کنش‌گران جامعه دانشجویی می‌باشد. در این رابطه کنش‌گران جامعه دانشجویی بدانند که «هر گونه مبارزه آنها از کانال دانشگاه عبور می‌کند». آنچنانکه مبارزه معلمان از مدرسه، کارگران از کارگاه و پرستاران از بیمارستان عبور می‌کند. گذار و نادیده گرفتن این سنگرهای مبارزه به‌معنای عبور کردن از مبارزه جمعی و اجتماعی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران می‌باشد. فراموش نکنیم که «عبور از سنگر دانشگاه و روی آوردن به مبارزه بیرونی هر قدر که رادیکال باشد، به‌خاطر فردگرا شدن مبارزه دانشجویی امری سکتاریستی می‌باشد». قابل‌ذکر است که بزرگ‌ترین ضربه دوران چریک‌گرائی دهه 40 – 50 «منفرد کردن دانشجویان از سنگر دانشگاه و کشیدن آنها به مبارزه مخفی و هسته‌های چریکی می‌باشد». یادمان باشد که «بیشترین هزینه مبارزه چریکی، جنبش دانشجویی پرداخت کرد.»

سادسا توجه داشته‌باشیم که مبارزه جنبش دانشجویی در محیط دانشگاه همیشه باید «صورت دو مؤلفه‌ای داشته‌باشد، که این دو مؤلفه عبارتند از: مؤلفه اعتراضی – اعتصابی و مؤلفه تظاهراتی یا خیابانی».

پر روشن است که تک مؤلفه‌ای کردن مبارزه کنش‌گران دانشجویی امری ناقص می‌باشد. هیچ‌کدام از این دو مؤلفه «نباید مطلق بکنیم». اعتلا و تکامل هر مؤلفه «در گرو مؤلفه دیگری می‌باشد». لازمه وجود هر دو مؤلفه، وجود مبارزه در سنگر دانشگاه و تکیه‌بر حرکت جمعی دانشجویان می‌باشد. چرا که هرگز یک دست هر قدر هم که قوی باشد، صدا ندارد.

مورچگان را چو بود اتحاد / شیر ژیان را بدرانند پوست

بر این مطلب بیافزاییم که «در صورتی که دو مؤلفه مبارزه اعتصابی و خیابانی جدا از هم باشند، مبارزه محکوم به شکست خواهد بود.»

سابعاً پیوند دانشجویان با جنبش‌های دموکراتیک دیگر، از جنبش معلمان تا جنبش کارگران و جنبش زنان و بازنشستگان باید از کانال حرکت افقی جنبش دانشجویان باشد، نه عمودی. عنایت داشته‌باشیم که «جنبش دانشجویی و هر جنبش دموکراتیک دیگر حرکتی دو مؤلفه‌ای دارند:

الف – مؤلفه اول حرکت درونی جنبش در راستای آگاهی‌یابی و سازمان‌یابی و تئوریزه کردن حرکت و دستیابی به رهبری جمعی دینامیک درونی تکوین یافته از پایین جمعی می‌باشد.

ب – مؤلفه دوم پیوند با حرکت‌های بیرون از جنبش خود اعم از جنبش‌های دموکراتیک (مثل جنبش کارگران یا جنبش معلمان و زنان و غیره یا خیزش‌های ملی مثل خیزش ملی دی‌ماه 96 که جنبش دانشگاه تهران در پیوند با شاخه تهران آن خیزش ملی توانست شعار استراتژیک و گفتمان‌ساز: «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا - دیگه تمومه ماجرا، را توده‌ای کنند). بیافزاییم که «لازمه مبارزه جنبش دانشجویی در سپهر دانشگاه و حرکت عمودی، داشتن برنامه و استراتژی و تاکتیک می‌باشد» این‌همه به ما نشان‌می‌دهد که «سپهر دانشگاه برای جنبش دانشجویی عرصه حیاتی است، و کنش‌گران جامعه دانشگاهی هرگز نباید آن را خالی کنند» زیرا سپهر دانشگاه «خاستگاه جنبش ضد استبدادی 83 ساله دانشجویان ایران می‌باشد». عرصه‌ای که در روز سه شنبه  16 آذر 32 سه پیشرو بزرگ آن یعنی مصطفی بزرگ‌نیا، مهدی شریعت رضوی و احمد قندچی خون خود را در پای این مبارزه ضد استبدادی و ضد امپریالیستی جنبش دانشجویی ریختند. جنبش دانشجویی در خیزش ملی دی‌ماه 96 نشان داد که «جنبش دانشجویی در چارچوب سپهر دانشگاه می‌تواند حتی برای خیزش ملی بدون شعار و تاکتیک و برنامه و سازماندهی و تشکل و استراتژی و گفتمان «شعار گفتمان‌ساز و استراتژیک تعیین کنند.» همان شعاری که فصلی نو در سپهر مبارزه جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران ایجاد کرد و به گفتمان دو دهه اصلاح‌طلبان حکومتی پایان داد.

ثامناً اگر بخواهیم دوران کنش‌گری جنبش دانشجویی در عمر 45 ساله رژیم مطلقه فقاهتی فرموله بکنیم، باید بگوییم «من‌های دهه خون بار 60 که خمینی و حواریونش پس از یک‌سال در بهار 59 برای تثبیت رژیم مطلقه فقاهتی تحت عنوان کودتای فرهنگی سپهر دانشگاه را به خون کشیدن و چتری سیاه بر دانشگاه و آموزش و استاد و دانشجو حاکم کردند که تا خرداد 76 حاکم بود» همان کودتای فرهنگی که خمینی برای فلج کردن جنبش دانشجو و برای خارج کردن جنبش دانشجو از سپهر دانشگاه، آن‌چنان کرد که خود او در تبیین مانیفست کودتای فرهنگی با همان ادبیات شکسته و پکسته‌اش گفت: «اگر دانشگاه، دانشگاه باشد، اگر دانشگاه واقعاً دانشگاه باشد، و دانشگاه اسلامی باشد، دانشگاه (باید) دانشگاه اسلامی و دانشگاه برای خود ملت باشد، والا همین ما در دانشگاه را باز کنیم و هر که می‌رود برود، شما مگر ندیده‌اید که آن وقت دانشگاه باز بود، چه فسادهایی بود.»

از خرداد 76 جنبش دانشجو ققنوس‌وار از خرمن آتشی که خمینی برای 14 سال افروخته‌بود، خود را بازتولید کرد و «برای مدت دو دهه (از خرداد 76 تا دی‌ماه 96) دنباله‌رو اصلاح‌طلبان حکومتی در رنگ‌های مختلف سفید و سبز و بنفش شدند و پس از آن در ابتدا به مبارزات درونی صنفی - سیاسی پرداختند، و پس از آن به دنباله‌روی از خیزش‌های ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 و 1401 پرداختند». البته به‌جز دهه نود، که جنبش دانشجویی از دوره رکود و خمود پسا سرکوب جنبش سبز، در چارچوب «شورای صنفی» مبارزه خود را به‌صورت صنفی انجام می‌دادند، در هیچ‌کدام از این فرایندهای گوناگون، جنبش دانشجویی نتوانست «مستقل از گروه‌های اجتماعی مبارزه خود را تعریف نماید.»

تاسعا در خصوص تعریف جوهر جنبش دانشجویی، حداقل در 45 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باید بگوییم که «مبارزه جنبش دانشجویی در همه فازهای مبارزه‌اش جوهر ضد استبدادی و آزادی‌خواهانه داشته است» و به‌صورت قاطع می‌توان داوری کرد که جنبش دانشجویی هرگز «مبارزه عدالت‌خواهانه نداشته و یا اگر هم داشته همیشه مغلوب مبارزه آزادی‌خواهانه بوده است». دلیل این امر هم آن است که آنچنانکه قبلاً هم اشاره کردیم، «خاستگاه جامعه دانشجویی به‌خصوص از بعد از سرکوب جنبش سبز، تغییر ترکیب طبقاتی پیدا کرد و بخش بزرگی از جامعه دانشجویی از قشر مرفه طبقه متوسط و بالاتر از طبقه متوسط شدند و تنها اقلیتی از آنها خواستگاه اردوگاه عظیم کار و زحمت اعم از کارگری و کارمندی دارند». مع‌الوصف، این همه باعث گردیده است که «امکان گرایش کنش‌گران جامعه دانشجویی ایران به مبارزه آزادی‌خواهانه بیشتر باشد، و برعکس شرایط برای گسترش مبارزه عدالت‌خواهانه کمتر گردد.»

لازم به ذکر است که «گرایش گسترده کنش‌گران جامعه دانشجویی در طول دو دهه (76 تا 96) به جنبش اصلاح‌طلبان حکومتی، تنها به‌خاطر شعار «اصلاحات سیاسی» آنها بود و باز گرایش گسترده کنش‌گران جامعه دانشجویی به «خیزش ملی 1401» (نسبت به خیزش ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98) به‌خاطر «جوهر ضد آپارتایدی و ضد استبدادی آن خیزش بود». فراموش نکنیم که در تحلیل نهایی، دو خیزش ملی دی‌ماه 96، و آبان‌ماه 98 «جوهری فقرستیزانه یا عدالت‌خواهانه داشتند.»

عاشرا در خصوص حد فشارهای سرکوب کنش‌گران جنبش دانشجویی توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای، لازم است که عنایت داشته‌باشیم، «حداقل از بعد از جنبش سبز 88 که بدون‌تردید پایه اصلی جنبش سبز کنش‌گران جامعه دانشجویی بودند، به همین دلیل نوک پیکان سرکوب حزب پادگانی خامنه‌ای به‌سوی کنش‌گران جامعه دانشجویی بوده است» که از آن زمان الی الان، حزب پادگانی خامنه‌ای کوچک‌ترین تلاش برای سازماندهی، تجمع، انتشار بیانیه و هر گونه حتی کار علنی سیاسی – صنفی را با هزینه سنگین سرکوب می‌کنند و «نهادهای سرکوب‌گر امنیتی حزب پادگانی خامنه‌ای در دانشگاه نهادینه‌شده‌اند، و دانشگاه‌ها را به‌صورت پادگان درآورده‌اند»، بنابراین، هر گونه اعتراضات حتی سیاسی – صنفی و صنفی – سیاسی درون دانشگاه سر از دادگاه‌های انقلاب رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در می‌آورد. سؤال مهمی که در این رابطه قابل طرح است اینکه: «آیا در این شرایط که دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای یا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، فضای مبارزه برای کنش‌گران جامعه دانشگاهی ایران بسته‌اند، جنبش دانشجویی ایران باید به‌سمت مبارزه مخفی و یا ایجاد تشکیلات مخفی بروند؟»

پاسخ اجمالی ما به این سؤال «کاملاً منفی است» و «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 48 سال گذشته حیات درونی و برون‌ی خود (چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران) پیوسته و علی‌الدوام، مخالف هر گونه مخفی کردن مبارزه کنش‌گران جامعه دانشجویی ایران بوده و هستیم» چرا که خیزش ملی 1401، و حرکت سیل جنبش دانشجویی از روز 7 مهر 1401 (یعنی پس از بازگشایی دانشگاه‌ها) به‌سوی آن خیزش ملی تا حد کسب رهبری آن خیزش نشان داد که «جنبش دانشجویی از آن‌چنان پتانسیل عظیمی برخوردار است که اگر اراده خود برای شرکت در مبارزه رهایی‌بخش و آزادی‌خواه جامعه بزرگ ایران فعلیت بخشد، حتی پس از دو سال تعطیلی دانشگاه به‌خاطر بیماری کرونا و پراکندگی جامعه دانشجویی از هم دیگر، در عرض چند ساعت، این جامعه پراکنده (با بازگشایی سال تحصیلی جدید) می‌توانند تمام رشته‌های دستگاه‌های سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را پنبه کنند.»

لذا، به همین دلیل «در پاسخ اجمالی به سؤال فوق، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران با هر گونه مخفی‌کاری در مبارزه کنش‌گران جامعه دانشجویی مخالف هست». و اما در پاسخ تفصیلی به سؤال فوق باید توجه داشته‌باشیم که «مخفی کاری در مبارزه کنش‌گران جامعه دانشجویی که مدتی است، توسط گروه‌های سیاسی خارج‌نشین مطرح می‌شود»، تعریفی «جز بالا بردن هزینه مبارزه برای کنش‌گران دانشجویی ندارد» و بالا بردن هزینه مبارزه برای کنش‌گران جنبش دانشجویی، آنچنانکه در دهه 40 و 50 تجربه کردیم، جنبش چریکی نشان داد که «مخفی کاری برای جنبش دانشجویی چیزی جز سم قاتل نخواهد بود». هیچ فراموش نکنیم که در دهه 40 و 50 جنبش چریکی، «اصلی‌ترین هزینه‌های این جنبش بر دوش کنش‌گران جنبش دانشجویی گذاشت. به‌طوری‌که به ضرس قاطع می‌توانیم داوری کنیم که بیش از 90 درصد کشته و زندانی‌های این جنبش، خاستگاه جنبش دانشجویی داشته‌اند».

یادمان باشد که در این رابطه «جنبش چریکی برای کنش‌گران جامعه دانشجویی، یک فاجعه بزرگ بوده و هست که تاریخ مبارزه جامعه بزرگ ایران هرگز فراموش نخواهد کرد». پر روشن است که جنبش چریکی در دو مؤلفه مذهبی (سازمان مجاهدین خلق) و مارکسیستی (چریک‌های فدائی خلق) و ملی، «در راستای صید کنش‌گران جنبش دانشجویی، قبل از هر چیز مبارزان کنش‌گران جامعه دانشگاهی را به‌صورت تشکیلات مخفی درآوردند، و مطابق آن دانشجویان مجرب و خبره و سازمانده و آگاه دانشگاه را از جنبش دانشجویان جدا می‌کردند، و در هسته‌های مخفی دو تا سه‌نفری، به پراتیک چریکی یا ترور می‌پرداختند». صد بار گفته‌ایم و باز هم تکرار می‌کنیم و هرگز از تکرار خود خسته نمی‌شویم که «جنبش چریکی در دهه 40 و 50 (که همچنان به‌صورت رویکردهای ارتش خلقی توسط بعضی از جریان‌های خارج‌نشین تبلیغ می‌شود، بزرگ‌ترین فاجعه و اشتباه کنش‌گران جامعه سیاسی مارکسیستی و مذهبی ایران بود، که هرگز و هرگز خسارات بزرگی که بر جامعه ایران به‌خصوص بر جامعه دانشجویان وارد کردند، قابل جبران نیست». عنایت داشته‌باشیم، که کنش‌گران جامعه دانشجویی که در دهه 40 و 50 به‌صورت مهره‌های چند هسته چریکی خلاصه می‌شدند، حداقل از 16 آذر 1332 یعنی سه ماه و نیم بعد از کودتای ننگین 28 مرداد 32 ( که توسط دو امپریالیسم آمریکا و انگلیس انجام گرفت و باعث گردید تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران، یعنی دولت دکتر محمد مصدق را سرنگون بکنند) به‌صورت پرچم‌داران مبارزه ضد استبدادی و ضد امپریالیستی بر علیه رژیم کودتای پهلوی شکل گرفته‌بودند.

باری، نخستین اصلی که در مانیفست نانوشته جنبش دانشجویان باید قرار بگیرد، این است که «مبارزه جنبش دانشجویی، یک مبارزه دموکراتیک است و لازمه صد در صد مبارزه دموکراتیک (آنچنانکه جنبش‌های دموکراتیک جامعه بزرگ ایران به ما نشان دادند) این است که شرط اول موفقیت جنبش‌های دموکراتیک جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران (اعم از جنبش معلمان و بازنشستگان و کارگران و پرستاران و غیره) مبارزه علنی آنها است». نسخه پیچی مبارزه مخفی توسط جریان‌های سیاسی خارج‌نشین، همان بازتولید رویکرد چریکی دهه 40 و 50 به‌شکل دیگری است، که می‌خواهند امروز به جنبش‌های دموکراتیک جامعه ایران تزریق کنند. (حاشا و کلاً) البته و صد البته این بار این رویکردهای فرسوده توسط جامعه دانشجویی به بازی گرفته نمی‌شود. جنبش دانشجویی ایران در 83 سال گذشته (از شهریور 20 الی الان) «جنبشی به این مفهوم که فقط از منافع صنفی دانشجویان محافظت کند، نبوده است، مقابله با دیکتاتوری در شکل شاه و شیخ و مبارزه برای آزادی و دموکراسی دغدغه اصلی جنبش دانشجویی در 83 سال گذشته بوده است». قیام دانشجویان تهران در 16 آذر 32 که امسال هفتاد و یکمین سالگرد آن می‌باشد، در مقطع زمانی بوده است که جنبش دانشجویی با محکومیت امپریالیست‌های آمریکا و انگلیس مرزهای صرف جنبش دانشجویی که ضد امپریالیستی و ضد دیکتاتوری بود، با خون خود تعریف کردند و جنبش دانشجویی با حرکت خود در دانشگاه تهران در 16 آذر 32 در مراسم استقبال از نیکسون معاون رئیس‌جمهور وقت آمریکا، که به کشته شدن سه دانشجو (احمد قندچی، مهدی شریعت رضوی، مصطفی بزرگ نیا) انجامید، نشان داد که سمت‌گیری مبارزه کنش‌گران جنبش دانشجویی، ضد امپریالیستی و ضد استبدادی و ضد کودتای 28 مرداد 32 و در دفاع از مصدق رهبر کبیر مبارزه رهایی‌بخش خلق‌های جهان سوم پس از جنگ جهانی دوم، می‌باشد.

بدین ترتیب است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که «16 آذر روز دانشجو، برای کنش‌گران دانشجوی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، روز مبارزه با استبداد و دیکتاتوری شاه و شیخ است». به‌بیان‌دیگر زمانی که مبارزه ضد آمریکایی و ضد انگلیسی، «جوهر ضد استبدادی نداشته‌باشد (مانند مبارزه خمینی و خامنه‌ای با آمریکا در 45 سال گذشته) جنبش دانشجو شرکت نمی‌کند و آن را مبارزه دموکراتیک نمی‌داند و خود را عامل دست شیخ و شاه نمی‌کنند، بنابراین جوهر مبارزه ضد امپریالیستی، ضد استبدادی بودن آن است.»

اگر کنش‌گران جامعه دانشجویی این محک مبارزه ضد استبدادی را فراموش کنند و نادیده بگیرند (مانند حزب توده و اکثریت فدائیان خلق) عمله آماتور خمینی و حواریونش و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌شوند. جنبش دانشجویی در طول حیات 83 ساله خود نشان داده است که «یک جنبش دینامیک بالنده هستند، و صد بار هم اگر توسط دستگاه سرکوب‌گر شاه و شیخ مانند برنجزارهای چه‌هوا درو بشوند، بار دیگر با ساقه ای نیرومندتر از زمین می‌رویند».

به‌لحاظ گفتمان و ایدئولوژی جنبش دانشجویی در هر شرایطی حسب گفتمان مسلط، برون از جنبش حرکت می‌کنند. لذا، در 83 سال گذشته، جنبش دانشجویی گفتمان یکسان و ثابتی نداشته‌است و همین امر باعث گردیده که در زمان پس از کودتای 28 مرداد پیرو گفتمان ملی‌گرایی مصدق باشند، که این گفتمان تا دهه 40 ادامه داشته داشته است. و در آغاز دهه 40 با خیزش 15 خرداد به رهبری خمینی بخشی از جنبش دانشجویی، پیرو گفتمان خمینی شدند و در خیزش 15 خرداد شرکت کردند. و بخش دیگر، همچنان دنباله‌رو گفتمان ملی‌گرایی مصدق بودند و البته بخش هم تابع گفتمان مارکسیستی بودند. لهذا به همین دلیل بود که زمانی که کنش‌گران خیزش 15 خرداد 42 در حرکت خود از میدان اراک به دانشگاه تهران رسیدند، با اینکه تا قبل از رسیدن به دانشگاه تهران شعار کنش‌گران آن خیزش واحد بود، و همه از خمینی حمایت می‌کردند، اما وقتی که به جلو دانشگاه تهران رسیدند، «شعارها دو دسته شد، دسته‌ای از دانشجویان از خمینی حمایت می‌کردند، و دسته دیگر شعار زنده‌باد مصدق سر دادند.»

در نیمه دوم دهه 40 به موازات ظهور گفتمان چریکی و گفتمان شریعتی، جنبش دانشجویی با چهار گفتمان روبه‌رو شدند. «یکی گفتمان مذهبی شریعتی، و دیگری گفتمان مذهبی مجاهدین خلق، و سوم گفتمان مارکسیستی و چهارم گفتمان ملی‌گرا بود. البته گفتمان شریعتی در این مرحله پایگاه بیشتری در جنبش دانشجویی داشت، که با بستن حسینیه ارشاد در آبان 51، این گفتمان همچنان به‌عنوان گفتمان مسلط در جامعه دانشجویی بود». از سال 1355 با شکست گفتمان چریکی، پایگاه گفتمان شریعتی در دانشگاه‌ها فراگیرتر شد. در سال 57 با مسلط شدن گفتمان ارتجاعی ولایت فقیه خمینی، گفتمان جنبش دانشجویی همین گفتمان ولایت فقیه و هواداری از خمینی بود. آنها هم مانند بخشی دیگر از جامعه ایران عکس خمینی را در ماه می‌دیدند، و به هژمونی او اعتقاد داشتند. با پیروزی انقلاب ضد استبدادی 57، و سوار شدن خمینی و حواریونش بر آن، مشخص گردید که «جوهر واقعی گفتمان خمینی، توتالیتاریسم و استبداد مطلق است». لهذا، دوباره تکثر گفتمانی بر جنبش دانشجویی حاکم شد، که این «تکثر گفتمانی تا بهار 59 و کودتای فرهنگی خمینی و حواریونش ادامه داشت». در این مرحله پس از قلع و قمع کردن تمامی دانشجویان مجرب سیاسی و مبارز جنبش دانشجویی در سال 62 پس از 3 سال تعطیلی، دانشگاه دوباره بدون جنبش دانشجویی باز گردید. «گفتمانی سرنیزه‌ای و تحمیلی خمینی و حواریونش پسا کودتای فرهنگی تا خرداد 76 بر جامعه دانشگاهی ایران حاکم بود». از 76 تا 96 به‌مدت دو دهه به‌خاطر اینکه گفتمان اصلاح‌طلبان حکومتی در رنگ‌های مختلف سفید و سبز و بنفش حاکم بودند، گفتمان جنبش دانشجویی هم مانند گذشته تابع این گفتمان مسلط یعنی جنبش اصلاح‌طلبان حکومتی گردید. در دی‌ماه 96 در آخرین روزهای حیات خیزش ملی 9 روزه آن، جنبش دانشجویان دانشگاه تهران به نمایندگی از جنبش دانشجویی ایران در تظاهرات شاخه تهران خیزش ملی دی‌ماه 96 شرکت کردند، و با شعار گفتمان ساز خودشان که: «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا - دیگه تمومه ماجرا» پان تسلط دو دهه گفتمان اصلاح‌طلبان حکومتی را اعلام‌کردند و با این شعار فصلی نو در گفتمان دانشجویی ایجاد کردند.

در فصل جدید، «باز گفتمان دانشجویی دچار پراکندگی شد و دلیل این امر هم آن بود که جامعه ایران در فرایند پسا دو دهه گفتمان اصلاح‌طلبان حکومتی، دچار خلأ گفتمانی شد». که البته همین خلأ گفتمانی در جنبش دانشجویی، باعث سرگردانی در تئوری و استراتژی و رهبری جمعی دینامیک تکوین یافته از پایین درونی گردید و حاصلش هم این شد که جنبش دانشجویی چه در خیزش ملی دی‌ماه  96 و چه در خیزش ملی آبان‌ماه  98 و چه در خیزش ملی 1401، «دنباله‌رو یک‌طرفه از این خیزش‌ها شده‌بودند. البته در این مدت جنبش دانشجویی با پادگانی کردن دانشگاه و آپارتاید جنسیتی و قومیتی و مذهبی و کالایی کردن آموزش عالی با رژیم مطلقه فقاهتی مبارزه می‌کردند». سؤال دومی که در این رابطه مطرح است اینکه: «چرا مدت دو سال است که جنبش دانشجویی در پژمردگی بسر می‌برد؟ و این در حالی است که به‌لحاظ شرایط عینی، کشور ایران تحت رهبری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در یکی از بحرانی‌ترین مقاطع حیات 45 سال گذشته خود به سر می‌برد.»

شکی نیست که «یکی از علل پژمردگی جنبش دانشجویی در این شرایط، سرکوب و بالاخص دستگیری‌ها و تسویه یا ستاره‌دار کردن جنبش دانشجویی است». طبیعی است که این امر باعث گردیده است که «جنبش دانشجویی در این شرایط در بحران بزرگ عینی – ذهنی به سر ببرد.» عنایت داشته‌باشیم که جنبش صنفی دانشجویی «روند خطی نیست که مانند سال‌های 96 و 98 و 1401 از تضادهای جامعه متأثر نباشد و تغذیه نکند». حتی خود جنبش صنفی دانشجویی در این شرایط تضادها و تنش‌های درونی دارد، که به لایه‌های مختلف تقسیم می‌شود. یادمان باشد که آنچنانکه قبلاً هم مطرح کردیم «جنبش دانشجویی ایران، ذات مقر و تاریخی و از پیش تعیین شده ندارند، نسبت به خیزش توده‌ای از خصلت خاصی برخوردار است که همیشه این خصلت‌ها باعث گردیده که متمایز از حرکت توده‌ها تعریف بشوند». هرگز نباید فراموش کنیم که «کار عمده دانشجو در دانشگاه، سنتز کردن ایده‌ها ست». از آنجایی که جامعه دانشجویی یک آینه صاف و همگن و یکدست نیست، بلکه «بر اساس تضادهای طبقاتی، اجتماعی و فرهنگی، جهت‌گیری‌های متفاوتی دارند» به‌عبارت دیگر جنبش دانشجویی «در خلأ شکل نمی‌گیرند» که صورت واحد طبقاتی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی داشته‌باشند. بلکه برعکس جامعه دانشجویی بخشی از جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران هستند، که برای فهم جوهر آنها لازم است که عنایت داشته‌باشیم که:

اولاً جامعه دانشجویی بخشی از جامعه جوانان هستند که «جسارت به چالش کشیدن نهادها و ایده‌ها در راستای چشم‌انداز آینده دارند.»

ثانیاً در سطح جامعه ایران «صرفاً مبارزه طبقاتی و اقتصادی نیست، بلکه علاوه بر آن، مبارزه حاد تئوریک هم در جریان است که این مبارزه بر سر ایده‌های و مفاهیم و نظام‌های فکری هرگز خنثی نیستند. بلکه واجد جهت گیری طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نیز هستند». دانشگاه مکانی است که در آن شاهد برخورد ایده‌های مختلف هستیم. همچنین، دانشگاه یکی از مهم‌ترین نهادهایی است که «مبارزه ایدئولوژیک سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در آن جریان دارد. بخش مهمی از خلق افکار و ایده‌هایی که در جامعه وجود دارد، از خلأ نهادهای آموزشی دانشگاه فرموله می‌شوند». مع‌هذا، از اینجاست که همیشه در هر مقطعی «جامعه دانشجویی به‌عنوان بخشی از توده‌ها می‌باشند و پیوسته و علی‌الدوام، جهت‌گیری‌های متفاوتی بر آن حاکم می‌باشد.»

جامعه دانشجویی «گروه بزرگی از جامعه بزرگ ایران هستند که سازندگان آینده کشور می‌باشند و برآمده از قشرهای گوناگون جامعه ایران هستند و خواسته‌هایشان در ارتباط تنگاتنگ با خواسته‌های جامعه ایران است». معنای دیگر این حرف این است که هرگز نمی‌توان «خواست‌های به‌حق جنبش دانشجویی از خواست‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مردم و جامعه ایران جدا کرد». به همین دلیل است که حداقل در حرکت‌های اجتماعی 18 تیر 78 و جنبش سبز 88 و خیزش‌های ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 و 104، جنبش دانشجویی پابه‌پای کنش‌گران بودند، و جدای از آن، «از حرکت‌های سیاسی تمامی گروه‌های اجتماعی از کارگران تا زنان و معلمان و پرستاران و غیره دفاع کرده‌اند.»

16 آذر 32 نشان داد که «جنبش دانشجویی می‌تواند در فضای سیاسی و اجتماعی کشور ایران نقش بسیار جدی، فعال و مؤثر داشته‌باشند.»

16 آذر 32 نقطه عطفی تاریخی از مبارزات ضد استبدادی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بود.»

شعار استراتژیک 16 آذر «زنده‌باد مصدق، دست نظامیان از دانشگاه کوتاه، نفت مال ماست.»

پایان