سلسله درسهایی از نهجالبلاغه – قسمت نوزده
«فهم و شناخت تطبیقی نهجالبلاغه» برای «فهم و شناخت تطبیقی قرآن»
5 - در خصوص موضوع «عدالت اقتصادی» که بهصورت مشخص امامعلی از بعد از قبول خلافت (که بر پایه تقاضای کنشگران جنبش عدالتخواهانه مردم مصر و مدینه پس از کشتن عثمان صورت گرفت) مطرح کرده است، بدونتردید امامعلی از بعد از وفات پیامبر اسلام در سال 11 هجری و بهویژه از بعد از فتوحات گسترده خارج از عربستان در دوره خلیفه دوم و سوم و سرازیر شدن غنایم جنگی بادآورده (به مرکز حکومت آنها یعنی عربستان مدینه و مکه) بر این باور بوده است که «بزرگترین تأثیر و فونکسیون این فتوحات خارجی و سرازیر شدن غنایم به مرکز حکومت به چالش کشیده شدن توحید اجتماعی، انسانی، نژادی، طبقاتی و اقتصادی جامعه مدینه النبی پیامبر اسلام بوده است، لازم به ذکر است که از بعد از رحلت پیامبر اسلام (در سال 11 هجری) «خلفای ثلاثه بعد از او اعم از ابوبکر و عمر و عثمان با اوجگیری تضادهای داخلی در برخورد با این تضادهای داخلی ناموفق بودند» چراکه آنها نتوانستند «با شیوههای دقیق و صحیح مبتنی بر عدالت به حل تضادهای داخلی بپردازند.»
بهعنوان مثال در زمان خلیفه اول از آنجایی که از فردای رحلت پیامبر اسلام برخی از طوائف و قبایل عربستان که در زمان پیامبر تسلیم اسلام شدهبودند ولی بهلحاظ توضیحی و تربیتی نتوانسته بودند به اسلام ایمان واقعی پیدا کنند و تنها تسلیم اسلام شدهبودند. با رحلت پیامبر اسلام در زمان خلافت ابوبکر شرایط را مناسب دیدند که از اطاعت حکومت مرکزی سر پیچی کنند و به خصلتهای جاهلی قبایلی عودت نمایند و دنبالهرو رهبران و امیران فاسد و شیوخ قبیله و طائف خود بروند. اشتباه بزرگ ابوبکر در این رابطه این بود که جهت مقابله با این واگرایی در میان برخی از قبایل به سرکوب هولناک نظامی آنها پرداخت در نتیجه همین امر باعث گردید که این خلفای بهجای کار تربیتی و توضیحی و آگاهیبخش کار نظامی را در محور برخورد خود قرار بدهند. لذا «بر پایه محور قرار گرفتن کار نظامی توسط خلفای ثلاثه بود که باعث گردید تا فرماندهان و نیروهای نظامی در طول 25 سال بعد از وفات پیامبر اسلام بهعنوان پرنسیپهای اجتماعی و دینی مطرح بشوند». از آن مهمتر اینکه این امر باعث گردید تا بهخصوص «از زمان خلیفه دوم موضوع فتوحات خارج از عربستان بهعنوان یک استراتژی جهت حل تضادهای داخلی در دستور کار دو خلیفه دوم و سوم قرار بگیرد که خروجی این امر آن گردید تا اقتصاد غارت و غنیمتی در طول 25 سال پس از وفات پیامبر اسلام بهعنوان اقتصاد حکومت مرکزی مسلمانان بشود»؛ که البته «جایگزین شدن اقتصاد غارت و غنیمتی تنها شروع یک بحران بزرگ در جوامع مسلمین در دوران خلیفه دوم و سوم بود نه تمام آن» زیرا در چارچوب «اقتصاد غارت غنیمتی حکومت مرکزی منهای اینکه جنگسالاران بهعنوان پرنسیپ برتر جامعه درآمدند» (و تا آنجا این جنگسالاران رشد کردند که وقتی آنها به سرزمینهای فتح شده وارد میشدند بیش از پیامبر اسلام و امامعلی برای مردمان سرزمین مورد احترام قرار میگرفتند) از آن مهمتر اینکه «خود این غنایم از آنجایی که توسط خلفا بهصورت رانتی تقسیم میگردید باعث ظهور تضاد طبقاتی در جامعه مسلمین شد»؛ که برای فهم این مهم تنها کافی است که بدانیم که «رشد پرنسیپ ضد انقلابی و ضد مردمی افرادی مانند معاویه ابی سفیان مولود همین استراتژی فتوحات و جایگزینی اقتصاد غارت غنیمتی خلیفه دوم و خلیفه سوم بود.»
در همین رابطه بود که «امامعلی با قبول خلافت (بعد از 25 سال که از رحلت پیامبر اسلام گذشتهبود) جهت بازتولید جامعه مدینه النبی پیامبر اسلام اولین موضوعی را که به چالش کشید، استراتژی فتوحات خارجی خلفای پیشین خودش بود» چراکه امامعلی بهدرستی دریافته بود که «بدون به چالش کشیدن استراتژی فتوحات خارجی او نمیتواند تضادهای هولناک طبقاتی که در جامعه مسلمین به وجود آمدهبود است به چالش بکشد». همچنین امامعلی دریافته بود که «بدون به چالش کشیدن استراتژی فتوحات او نمیتواند اقتصاد غارت و غنیمی ایجاد شده را به چالش بکشد» و باز امامعلی دریافته بود که «بدون به چالش کشیدن استراتژی فتوحات و بدون به چالش کشیدن اقتصاد غارت و غنیمتی او نمیتواند جنبش عدالتخواهانه خودش را در مبارزه با تضادهای عظیم طبقاتی و اقتصادی و اجتماعی مادیت و اعتلای اجتماعی بدهد.»
بدین ترتیب بود که اگرچه عمر بن خطاب خلیفه دوم توسط استراتژی فتوحات توانست بهصورت مکانیکی و موقت بر تضادهای داخلی غلبه بکند اما آفات این استراتژی انحرافی در زمان خلیفه سوم بهصورت تضادهای هولناک طبقاتی مادیت پیدا کرد و ظهور همین تضادهای طبقاتی فراگر و گستردهبود که باعث گردید تا جنبش عدالتخواهانه بهصورت فراگیر در سرزمینهای فتح شده و در رأس آنها در مصر روندی رو به اعتلا پیدا کند که البته سرانجام آن به قتل عثمان و انتخاب امامعلی توسط کنشگران همین جنبش عدالتخواهانه فوق انجامید.
پر پیداست که با جانشینی امامعلی بهجای عثمان بن عفان (خلیفه سوم) توسط انتخاب و بیعت کنشگران جنبش عدالتخواهانه اگر چه امامعلی از بعد از رحلت پیامبر اسلام در مرکزیت جنبش عدالتخواهانه اپوزیسیون حاکمیت قرار داشت با قبول خلافت توسط فشار کنشگران جنبش عدالتخواهانه مردم مصر و مدینه مسئولیت حرکت عدالتخواهانه امامعلی در زمان خلافتاش بهمراتب سنگینتر گردید. بر این مطلب بیافزاییم که «رویکرد امامعلی در شورای جانشینی عمر در برابر درخواست عبدالرحمان بن عوف (که خطاب به امامعلی در آن شورا گفت: «من بیعت میکنم با تو بهشرط کتابالله و سنت رسول و ادامه رویه شیخین») و عدم قبول خلافت توسط امامعلی بهعلت «عدم قبول ادامه رویه شیخین» در شورای جانشینی عمر و پاسخ منفی امامعلی به عبدالرحمان بن عوف و اعلام امامعلی در آن شورا که گفت: «من به کتاب و سنت رسول خدا و رویه خودم حاضر به قبول خلافت هستم» (نه رویه شیخین) همه و همه نشاندهنده آن میباشد که «امامعلی در فرایند پسا رحلت پیامبر اسلام رهبری اپوزیسیون عدالتخواهانه بر علیه شیخین در دست داشته است» و اصلاً و ابداً اینچنین نبوده است که امامعلی بالبداهه (در جریان اعتلای جنبش عدالتخواهانه مردم مصر و مدینه بر علیه عثمان) نمایندگی این جنبش در مذاکره با عثمان را در دست بگیرد و اصلاً چنین نبوده که کنشگران جنبش عدالتخواهانه مردم مصر و مدینه بهصورت بالبداهه پس از قتل عثمان برای انتخاب جانشینی امامعلی بهسوی او حرکت کنند، هر چند که امامعلی هرگز طرفدار قتل عثمان توسط کنشگران جنبش عدالتخواهانه نبوده است ولی حتی بعد از قبول خلافت امامعلی هرگز حاضر نشد که کنشگران جنبش عدالتخواهانه مصر و مدینه که در قتل عثمان دخالت داشتند تحویل معاویه و غیر معاویه جهت محاکمه بدهد و حتی حاضر نشد که توسط دستگاه قضائی خود امامعلی محاکمه بشوند که البته همه اینها نشان دهنده پیوند جنبش 25 ساله اپوزیسیون عدالتخواهانه تحت رهبری امامعلی (در فرایند پسا رحلت پیامبر اسلام) با جنبش عدالتخواهانه مردم مصر و مدینه بوده است.
بدونتردید همین رویکرد امامعلی باعث گردید تا پس از قبول خلافت «او در اجرای همین رویکرد سه مؤلفهای استوار بر کتابالله، سنت رسول الله و رویه خودش حرکت کند» و البته باز در ادامه همین رویکرد بود که او سه محور در دستور کار خود قرار داد که عبارت بودند از:
اول – نفی استراتژی فتوحات خلیفه دوم و سوم.
دوم - نفی اقتصاد غارت و غنیمتی خلفای قبل از خودش.
سوم – به چالش کشیدن تضادهای طبقاتی و اجتماعی به وجود آمده در جامعه در طول 25 سال پسا رحلت پیامبر.
پر واضح است که با این رویکرد سه مؤلفهای امامعلی بود که از فردای قبول خلافت توسط امامعلی جنگ داخلی بهوسیله طبقه برخوردار و جنگسالاران گذشته که بدل به طبقه جدید در جامعه مسلمان شدهبودند (و تا پایان خلافت پنج ساله او ادامه داشت) بر امامعلی تحمیل گردید. بدونتردید تحمیل این جنگ داخلی استخوانسوز پنج ساله بر امامعلی حداقل هزینهای بود که امامعلی در راستای رویکرد و جنبش عدالتخواهانه خود مجبور به پرداخت آن بود. هرچند که در تحلیل نهایی «همین جنگ مثلث قاسطین و مارقین و ناکثین داخلی در طول 5 سال عمر خلافت امامعلی باعث شکست جنبش عدالتخواهانه امامعلی گردید» ولی نباید فراموش کرد که «اگر چه امامعلی در عرصه این استراتژی شکست خورد و کشته شد راه او بهعنوان تنها استراتژی بازتولید حرکت پیامبر اسلام باقیماند که عاشورای 61 امام حسین در کربلا یکی از آتشفشانهای همین استراتژی عدالتخواهانه امامعلی بود.»
لذا بیمناسبت نبود که امام حسین در منشور حرکت عاشورای خود (در 28 رجب سال 60 در زمان هجرت از مدینه به مکه) که تحت عنوان وصیتنامهاش به برادرش محمد حنیفه داد، فرمود:
ادامه دارد