ما چه میگوییم؟ - قسمت شصت و چهار
رابعاً سرکوب و خفقان و سانسور و ارعاب توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم آنچنان بر مردم نگونبخت ایران تحمیل شدهاست که حتی آزادیهای خصوصی، مثل شکلبندی زندگی و لباس و غیره آنها هم به چالش کشیده شدهاست. آن چنانکه در کادر این توتالیتاریسم هولناک رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 43 سال گذشته جامعه زنان و جامعه اقلیتهای قومی و جامعه اقلیتهای مذهبی ایران بهصورت شهروند درجه دوم در آمدهاند و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم حتی در رختخواب مردم ایران هم دخالت میکند.
خامسا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 43 سال گذشته، کنشگران عرصه مبارزه سیاسی و مدنی و حتی صنفی در زندانهای قرون وسطایی خود منهای کشتار و اعدام فراگیر و اعمال شکنجههای ضد انسانی قرون وسطایی، نهتنها با جدا کردن آنها از جامعه و جهان و خانواده به عرصه عدم ارتباط کامل کشانیدهاست، بلکه حتی گرفتار عدم ارتباط با خودشان هم کرده است.
سادساً جامعه بزرگ ایران توسط حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 43 سال گذشته عمر این رژیم، گرفتار سه نوع توتالیتاریسم مطلق شدهاند که عبارتاند از توتالیتاریسم حاکمیت مطلقه فقاهتی، توتالیتاریسم اسلام دگماتیسم فقاهتی و توتالیتاریسم فضای اجتماعی.
سابعاً رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در طول 43 گذشته عمر خود، با توتالیتاریسم اسلام دگماتیسم فقاهتی تلاش کرده است تا بر همهچیز مردم نگونبخت ایران تسلط پیدا کند.
ثامناً در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، متولیان رسمی اسلام دگماتیست فقاهتی که همان روحانیت دگماتیست حوزههای فقهی میباشند، در بستر توتالیتاریسم اسلام دگماتیسم فقاهتی، مدعیاند که «زگهواره تا گور برای مردم ایران برنامه از قبل تعریف شده آسمانی دستساز خودشان دارند که جامعه بزرگ ایران مجبور و موظف به انجام آن میباشند.»
تاسعا این همه باعث گردیده که در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، مردم ایران در عصر ظلمت سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی قرار بگیرند و سه قدرت عظیم زر و زور و تزویر حاکم، هم زیستی سیاسی و اجتماعی و حتی صنفی برای گروههای اجتماعی جامعه بزرگ ایران را غیر ممکن و مشکل و سخت بکنند و باعث شدهاست که مردم ایران نتوانند در تعیین سرنوشت خودشان کوچکترین دخالتی داشتهباشند و نتوانند بهصورت آزاد حتی در تعیین سرنوشت حداقلی زندگی خودشان با هم مشارکت کنند و سرنوشت حداقلی خودشان را بهدست خودشان تعیین کنند.
ما میگوییم علت و دلیل اینکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته (از اردیبهشت 1358 که فرایند برونی حرکت جنبش پیشگامان شروع شده الی زماننا هذا) پیوسته و علی الدوام تلاش کرده است تا با گفتمانسازی در بستر استراتژی آگاهیبخش با رویکرد اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی، دامنه حرفهای خود را تا اعماق جامعه بزرگ بکشانند، برای این بوده است که:
الف – پیوسته بر این باور بودهایم که مخاطب ما مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران در جبهه برابریطلبانه اردوگاه عظیم کار و زحمت پائینیها جامعه و اقشار میانی جبهه بزرگ آزادیخواهانه جامعه بزرگ ایران میباشند، نه صاحبان قدرت زر و زور و تزویر حاکم.
ب - آگاهیگری و سازمانیابی و راهبری (نه رهبری) سه عنصری بودهاند که در طول 46 سال گذشته عمر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بهعنوان وظیفه و مسئولیت اجتماعی کنشگران جنبش پیشگامان در عرصه استراتژی آگاهیبخش با رویکرد اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی تعریف کردهایم. معالوصف، در راستای انجام این سه وظیفه و سه مسئولیت (آگاهیگری و سازمانیابی و راهبری، کنشگران جنبشهای اجتماعی و دموکراتیک و دینامیک خودجوش، خودسازمانده، خودرهبر، مستقل و تکوین یافته از پایین، اعم از جنبشهای کارگران، دانشجویان، زنان، معلمان، اقلیتهای قومی و مذهبی و مزدبگیران تا حاشیهنشینان شهری در سه عرصه صنفی و مدنی و سیاسی) بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران پیوسته و علی الدوام تلاش کرده است تا با گفتمانسازی اندیشههای خودش را معطوف به کنشهای اجتماعی بکند نه معطوف به کسب قدرت یا مشارکت در قدرت سیاسی حاکم.
ما میگوییم «فهم دین و فهم اسلام تاریخی امر متحولی است نه ثابت» لذا در این رابطه است که میتوانیم فهم دین و یا فهم اسلام تاریخی را به سه قسمت تقسیم نماییم که عبارتند از:
1 - فهم دگماتیستی از دین و اسلام تاریخی.
2 - فهم انطباقی از دین و اسلام تاریخی.
3 - فهم تطبیقی از دین و اسلام تاریخی.
بنابراین، در تعریف این سه دسته از فهم از دین و یا فهم از اسلام تاریخی، باید بگوییم که «در فهم دگماتیستی از دین و از اسلام تاریخی، مفسران رسمی دین و اسلام تاریخی درون دین و درون اسلام تاریخی (در اشکال مختلف فقاهتی و روایتی و کلامی و صوفیانه و فلسفی و غیره) بدون در نظر گرفتن برون دین و اسلام تاریخی مطلق میکنند» اما «در فهم انطباقی از دین و از اسلام تاریخی (برعکس فهم دگماتیستی) مفسران انطباقی دین و اسلام تاریخی برون دین و اسلام تاریخی را مطلق میکنند و درون دین و اسلام تاریخی در چارچوب همان برون دین فهم مینمایند» ولی «در فهم تطبیقی از دین و از اسلام تاریخی، مفسران تطبیقی دین و اسلام تاریخی (و در رأس همه آنها معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی) درون و برون دین و اسلام تاریخی را در پیوند با هم دیگر فهم میکنند؛ و هیچکدام را نسبت به دیگری مطلق نمیکنند، هر چند که مبنای تفسیر تطبیقی آنها در بستر بازسازی تطبیقی نظری از دین و از اسلام تاریخی با سلاح اجتهاد در اصول و فروع درون دین میباشد و در نگاه دیالکتیکی آنها اولویت بر درون دین است، ولی آنها هرگز حاضر به ذبح برون دین در پای درون دین هم نمیشوند» لذا در این رابطه است که حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری «با تعریف درون دین تحت عنوان ابدیت» و «برون دین تحت عنوان تغییر» این رابطه درون و برون دین و یا رابطه ابدیت و تغییر در رویکرد تطبیقی خودش اینچنین تبیین مینماید:
«اسلام وفاداری نسبت به خدا را خواستار است، نه وفاداری نسبت به حکومت استبدادی را و چون خدا بنیان روحانی نهایی حیات است وفاداری به خدا، عملاً وفاداری به طبیعت مثالی خود آدمی است. اجتماعی که بر چنین تصوری از واقعیت بنا شده باشد، باید در زندگی خود مقولههای ابدیت و تغییر را با هم سازگار کند. بایستی که برای تنظیم حیات اجتماعی خود اصولی ابدی در اختیار داشتهباشد، چه آنچه ابدی و دایمی است، در این جهان تغییر دایمی جای پای محکمی برای ما میسازد. ولی چون اصول ابدی به این معنی فهمیده شوند معارض با هر تغییرند، یعنی معارض با چیزی هستند که قرآن آن را یکی از بزرگترین آیات خدا میداند، آن وقت سبب آن میشوند که چیزی را که ذاتاً متحرک است از حرکت باز دارند. شکست اروپا در علوم سیاسی و اجتماعی اصل اول را مجسم میسازد و بی حرکتی اسلام در ظرف مدت 500 سال اخیر اصل دوم را مجسم میسازد. آیا اصل حرکت در اسلام چیست؟ همان است که به نام اجتهاد خوانده میشود» (بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل ششم – اصل حرکت در ساختمان اسلام – ص 169 – سطر دوم بهبعد).
ما میگوییم بزرگترین آفتی که در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، گرفتار جنبشهای اجتماعی و دموکراتیک و دینامیک خودجوش و تکوین یافته از پایین شدهاست و علی الدوام هم ادامه دارد «محدود و پایین ماندن سطح مطالبات کنشگران این جنبشهاست». بهطوریکه بهعنوان مثال در این رابطه میتوانیم به سطح مطالبات کنشگران اردوگاه کار و زحمت توجه بکنیم، زیرا «سطح مطالبات آنها مانند چهار دهه پیش همان افزایش دستمزد و پرداخت حقوق معوقه و لغو قراردادهای موقت سفید امضا و غیره میباشد». بدونتردید، این موضوع آفت بزرگی برای این جنبشها میباشد؛ زیرا هنگامی که مطالبات کنشگران پایین باقی بماند، تغییرهای فراگیر ساختاری چه در عرصه اجتماعی و چه در عرصه سیاسی و اقتصادی سخت و غیر ممکن میگردد. طبیعی است که به موازات اینکه تغییر و تحول برای کنشگران جنبشهای دینامیک اجتماعی سخت و غیر ممکن جلوه نماید، شرایط برای بسیج گروههای مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران هم دشوار میگردد.
عنایت داشته باشیم که پایین ماندن سطح مطالبات گروههای اجتماعی منهای اینکه باعث میگردد تا آنها خودشان را با شرایط سخت موجود بهصورت انطباقی وفق بدهند و حرکتی در راستای تحول تطبیقی ساختاری شرایط فعلی نداشتهباشند، خود همین امر باعث میگردد تا روحیه فردگرایی و حرکتهای محدود کارگاهی (نه حرکتهای سراسری اردوگاهی) حاکم بر جنبش اعتراضی و اعتصابی آنها بشود و بهدنبال سازمانیابی سراسری و جمعی فراگیر نروند. در این رابطه لازم به ذکر است که «هیچ ذات انقلابی بهصورت از پیشمقدر شده برای گروههای مختلف اجتماعی از کارگران تا زنان و تا دانشجویان و معلمان و اقلیتهای قومی و مذهبی و غیره وجود ندارد، آنچه که بسترساز انقلابی شدن آنها میگردد، خود فشارها و ستمهای استثماری و استبدادی و استحماری بالاییهای قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اجتماعی یا زر و زور و تزویر میباشد که بیشک تنها همین فشارهای عینی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است که باعث میگردد تا آنها به موازات تکوین شرایط عینی و ذهنی اقدام به مقاومت فردی و جمعی در برابر قدرت حاکم استثمارگر و استبدادگر و استحمارگر بکنند»، بنابراین، نهتنها هیچ ذات انقلابی بهصورت از پیشمقدر شده برای گروههای مختلف اجتماعی در بستر پراکسیس صنفی و سیاسی و اجتماعی وجود ندارد، بلکه مهمتر از آن اینکه نباید با موضوع اردوگاه و طبقه و قشر گروههای مختلف جامعه بزرگ ایران هم بهصورت ذاتگرایانه برخورد کرد، چرا که اصلاً فی نفسه ما در خارج ذهنیت کنشگران با واقعیتهایی تحت عنوان طبقه یا اردوگاه و غیره روبهرو نیستیم، بدونتردید، اینگونه باورها تنها توسط آگاهیگری و سازمانیابی کنشگران گروههای مختلف اجتماعی برای آنها حاصل میشود.
ادامه دارد