تفسیر سوره مطففین – قسمت دوم
رویکرد نوین محمد به اقتصاد تاریخی
4 - شورائی شدن تولید و توزیع و مصرف تنها راه تحقق عدالت اجتماعی یا سوسیالیسم اجتماعی است: ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد:
1 - تا زمانی که نتوانیم به تبیین علمی چگونگی خروج انسان از امت واحد اولیه انسان دست پیدا کنیم، نمیتوانیم به جایگاه تاریخی اقتصاد از نگاه قرآن دست پیدا کنیم (موضوع آیه 213 سوره بقره)، چراکه همان عاملی که باعث خروج انسان از «ما» ی اولیه شده است باید در روند عکس و منفی آن باعث تحقق «ما» ی ثانویه بشریت بشود.
2 - عدالت اجتماعی یا عدالت اقتصادی یا سوسیالیسم در راستای تحقق دوباره «ما» ی از دست رفته اولیه بشر به شکل حلزونی تکوین پیدا میکند.
3 - حرکت حلزونی جهت تحقق کسب «ما» ی از دست رفته موضوع آیه 213 سوره بقره عاملی جهت متطور شدن تاریخ و انسان و جامعه به طرف جلو میباشد.
4 - بنابراین حرکت انسان و جامعه و تاریخ از نظر قرآن حلزونی است، نه دوری و تکراری و غیر تکاملی.
5 - اصل عدالت اجتماعی و اقتصادی یا سوسیالیسم در راستای بازگشت تعادل دوباره به شکل حلزونی به «ما» ی اجتماعی از دست رفته میباشد که در آیه 213 بقره به صورت اختلاف دو گانه مطرح شده است، پس عدالت قرآنی یا قسط میخواهد تعادل را به صورت حلزونی به جامعه انسانی باز گرداند.
6 - کار انسان در عرصه جامعه خارج شده از «ما» ی اجتماعی اولیه دو فونکسیون متفاوت فردی و اجتماعی داشت، فونکسیون فردی کار انحرافی باعث مسخ و الینه شدن عامل کار بود، در عرصه اجتماعی فونکسیون کار انحرافی باعث تکوین پدیده شوم استثمار شد که هر دو این دو پدیدهها جامعه انسانی را دچار انحراف ساختاری و حاکمیت «من» بر «ما» کرد.
7 - هدف عدالت اجتماعی و سوسیالیسم نفی استثمار انسان از انسان در جامعه بشری است.
8 - تنها با سوسیالیسم و عدالت اجتماعی است که امکان آزادی انسان و دستیابی به کرامت انسانی مطرح شده در قرآن ممکن میباشد «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ...» (سوره اسری - آیه 70)
9 - سوسیالیسم یک نظام اقتصادی – اجتماعی است که در آن استثمار انسان از انسان وجود نداشته باشد.
10 – عدالت اقتصادی – اجتماعی یا سوسیالیسم اجتماعی عبارت است از نظامی که در آنها «من» ها به «ما» ی اجتماعی بدل میشود.
11 - هدف عبادات در اسلام از نماز و روزه تا حج و امر به معروف و نهی از منکر تلاش جهت استحاله «من» های فردی به «ما» ی اجتماعی است.
12 - تا زمانی که «ما» ی اجتماعی در بستر یک حرکت حلزونی تحقق پیدا نکند، امکان تحقق عدالت اجتماعی یا سوسیالیسم اجتماعی وجود ندارد.
13 - از نظر قرآن منیت فردی در بستر استخدام طلبی انسان و زور باعث تکوین مالکیت بر ابزار تولید شد.
14 - مالکیت ابزار تولید عامل شکل گیری و تکوین استثمار در تاریخ انسان گردید.
14 - تا زمانی که مالکیت ابزار تولید در جامعه در کانتکس شوراها صورت جمعی به خود نگیرد امکان تحقق سوسیالیسم وجود ندارد.
15 - تا زمانی که تولید دسته جمعی در یک جامعه شکل نگیرد، امکان تکوین اجتماع مدرن و کلاسیک و در نتیجه عدالت اجتماعی و سوسیالیسم اجتماعی وجود ندارد.
16 - برای فهم راه وصول به عدالت اجتماعی یا سوسیالیسم باید ببینیم در آن جامعه چگونه میتوان «من» ها را بدل به «ما» کرد.
17 - آنچنانکه امام محمد غزالی معتقد بود توسط یک حرکت فردی و صوفی منشانه ما نمیتوانیم به سوسیالیسم دست پیدا کنیم.
18 - تا زمانی که زندگی فردی جامعه توسط تولید جمعی سمتگیری زندگی اجتماعی پیدا نکند، امکان تحقق عدالت اجتماعی یا سوسیالیسم در آن جامعه وجود ندارد.
19 - با مالکیت اشتراکی توسط دولت نمیتوانیم به عدالت اجتماعی و سوسیالیسم دست پیدا کنیم، تنها با مالکیت اجتماعی توسط شوراها است که میتوانیم جهت عدالت اجتماعی و سوسیالیسم بسترسازی کنیم.
20 - سوسیالیسم اجتماعی یک علم نیست یک موضوع علمی است، یعنی میتوانیم توسط علوم اجتماعی و اقتصادی قانونمندی آن را کشف کنیم.
21 - مبانی سوسیالیسم علمی از نظر قرآن:
الف - جامعه و انسان و تاریخ موضوعاتی با هویتی مستقل میباشند.
ب - جامعه و تاریخ و انسان حقیقتی متحول و متطور دارند که دارای بستر دیالکتیکی هستند.
ج – حرکت آنها علاوه بر پیوند تنگاتنگ دیالکتیکی بین آنها قانونمند میباشد.
د - علامه اقبال در تبیین سوسیالیسم بر تکامل فکر و اندیشه انسان تکیه میکرد، شریعتی به تکامل انسان و اجتماع در بستر پراکسیس انسانی و اجتماعی.
ه – سوسیالیسم غزالی به اخلاق سوسیالیسم، اقبال به فکر سوسیالیسم، شریعتی به پراکسیس تکیه میکند.
22 - هر چند انسان سوسیالیستی با اجتماع سوسیالیستی و تاریخ سوسیالیستی متفاوت میباشد ولی همگی در پیوند با هم دیگر تکوین پیدا میکند.
23 - قرآن سعادت فرد انسان را در گرو سعادت اجتماعی میداند نه بالعکس.
5 - پارادایمها (الگوها - مدلها و دستگاههای نظری) یا نظریهها از منظر قرآن و محمد: از آنجائیکه موضوع اقتصاد از منظر قرآن و محمد به عنوان یک پدیده تاریخی مطرح میباشد قبل از اینکه وارد تبیین پدیده تاریخی و تفاوت آن با پدیده طبیعی بشویم لازم است که در خصوص اصل نظریهها و پارادایمها در قرآن و دیسکورس محمد در قرن هفتم میلاد سخنی در اینجا داشته باشیم. دلیل این امر هم آن است که کلا از لحظهائی که محمد در کوه نور و غار حرا با زبان وحی سخن گفتن با انسان را آغاز کرد با شعار: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ - خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ - اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ - الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ - بخوان به نام رب خودت که خلق کرد - و آفرید انسان را از علق - و بخوان و پروردگار خودت که اکرم و برتر است» (سوره علق - آیات 1 تا 4).
پیامبر اسلام کوشید تا خوانش یا قرائت نوینی از جهان را آغاز کند، چراکه قرائت بشریت تا قرن نهم بر پایه نگاه و منظر و عینک فلاسفه یونان و در راس آنها ارسطو بود که جهان را در کانتکس قوه و فعل به صورت یک خلقت طبیعی نگاه میکرد نه یک پدیده تاریخی و تکالمند و حقیقتی متطور، و خداوند را به صورت محرک اولیه تبیین مینمود که در چارچوب خلقت طبیعی هستی دیگر نیازی به دخالت در خلقت ندارد و بیکار بیرون خلقت به تماشای این خلقت طبیعی نشسته است و اندیشه انسان را در کانتکس منطق صوری تبیین مینمود که بدون نیاز به واقعیت و پراتیک با واقعیت، توان تولید فکر و اندیشه دارد و هستی و وجود را خارج از دستگاه دیالکتیک تبیین مینمود که تنها دارای حرکت مکانیکی و تضادهای عرضی میباشند و خلقت انسان را در ساختار نظام طبقاتی بردهداری زمان تبیین میکرد که خداوند از آغاز، بشریت را به صورت برده و بردهدار آفریده است و از نظر ارسطو آنچنانکه هستی دارای نظام طبیعی و ساکن و لایتغیر میباشد، نظام اجتماعی بشر نیز غیر قابل تغییر میباشد و هرگز امکان تغییر طبقه وجود ندارد و برده برای همیشه باید برده باشد و بردهدار برای همیشه باید بردهدار و خلقت انسان هم در چارچوب روح و بدن بیگانه از هم تکوین پیدا کرده است که از آغاز تولد به صورت دو امر بیگانه در هم ادغام میشود و با مرگ انسان آن پرنده گرفتار در قفس از زندان بدن انسان، رهائی پیدا میکند و به عالم ارواح بر میگردد تا قیامت ارواح بر پا شود و معاد بازگشت این روح ارسطوئی و افلاطونی به دادگاه قیامت میباشد، انسان ارسطوئی دارای اصالتی بر پایه همین روح بیگانه با بدن است و ماندگاری انسان چه در شب اول قبر و چه در بهشت و جهنم همه در این رابطه روح ارسطوئی یا روح افلاطونی قابل تبیین میباشد.
اما زمانی که محمد با زبان وحی در قرن هفتم میلادی در جهان ارسطو زده بشریت، نهضت خود را آغاز کرد - با شعار اقراء و بخوان - نخستین زلزلهائی که در اندیشه بشریت ایجاد کرد تصمیم گرفت تا خوانشی نوین از جهان، انسان، طبیعت، تاریخ و جامعه بکند و تمامی خوانش ارسطوئی از طبیعت، خدا، جامعه، طبیعت، ذهن، منطق، انسان و... به زیر سوال ببرد، چراکه از نگاه قرآن و محمد تا زمانی که لرزه بر خوانش ارسطوئی از خدا، انسان، طبیعت، تاریخ و فکر حاکم بر قرن هفتم میلادی نیافتد امکان تحول بشریت وجود ندارد، لذا در این رابطه بود که قرآن و محمد تمامی دستگاه و نظریه و مدل ارسطوئی را به زیر سلاخی وحی کشانید تا توانست دستگاه و نظریه و مدل جدیدی ارائه دهد. در این رابطه بود که محمد با سلاح وحی پارادایمی جدیدی جایگزین پارادایم گذشته ارسطوئی کرد که در این پارادایم یا دستگاه نظری محمد و قرآن همه چیز اعم از انسان و طبیعت و تاریخ و جامعه و فکر نسبت به پارادایم ارسطوئی دارای معنای نوینی شد، یعنی در پارادایم قرآن و محمد برعکس پارادایم ارسطوئی هستی و وجود و جهان صورتی طبیعی نداشت بلکه دارای ماهیت و مضمون تاریخی شد که همین تاریخی شدن وجود مستلزم تطور و تکامل و تحول مداوم هستی است، برعکس جهان قوه و فعل و طبیعی ارسطو که ماهیتی ایستا و حرکتی مکانیکی و غیر متطور داشت در پارادایم محمد برعکس پارادایم ارسطو دیگر اصالت انسان بر پایه روح بیگانه از بدن تبیین نمیشود بلکه بالعکس اصالت انسان بر پایه پراکسیس و عمل تاریخی و اجتماعی و طبیعی تبیین میگردد که همین عمل و پراکسیس در پارادایم محمد بسترساز قیامتی میشود که جایگزین معاد اسپریت یا روح ارسطوئی است. در پارادایم محمد و قرآن منطق دیالکتیک در کانتکس فکر و اندیشیدن انسان که تبیین کننده رابطه اندیشیدن با واقعیت و عمل و پراتیک و حرکت از واقعیت به طرف ذهن میباشد جایگزین منطق صوری ارسطو که حرکت ذهن – ذهن در عرصه اندیشیدن میباشد میشود، در پارادایم محمد و قرآن جامعه و تاریخ دارای حقیقت مستقل و متطور جایگزین جامعه ایستا و ساکن پارادایم ارسطو و افلاطون شد، در پارادایم محمد و قرآن اقتصاد تاریخی یا اقتصاد به عنوان یک پدیده تاریخی که خود دارای تحول دیالکتیکی هدفدار میباشد جایگزین اقتصاد به عنوان یک موضوع طبیعی و مکانیکی پارادایم ارسطوئی شد و... در همین رابطه برای فهم پارادایم محمد و قرآن در رابطه با انسان و قیامت و توحید و نبوت و هستی و جامعه و تاریخ لازم دیدیم که در اینجا بحثی نظری نسبت به موضوع پارادایم از نظر قرآن و محمد داشته باشیم.
6 - اسلام پارادایمی قرآن به عنوان تنها آلترناتیو اسلام فقاهتی:
الف – هر چند در پارادایم یا دستگاه نظری محمد و قرآن، هستی و طبیعت قانونمند میباشند و قوانین آن برای بشر قابل شناخت است ولی به دلیل اینکه قرآن در عرصه طبیعت و علوم طبیعی معتقد به جامعیت این علوم و قوانین میباشد لذا این قوانین طبیعی در جا به جای این هستی قابل تطبیق میباشد.
ب – در خصوص جوامع انسانی برعکس هستی و طبیعت، قرآن از آنجائیکه به جوامع انسانی به صورت جامعهها نگاه میکند و نه جامعه، معتقد به تعدد جوامع میباشد که همه آنها دارای حرکت و هویت علمی و قانونمند باشند که قوانین آن برای انسان قابل شناخت میباشد با این تفاوت که برعکس قوانین طبیعی از آنجائیکه نگاه قرآن به جوامع انسانی صورت کنکریت دارد در نتیجه برعکس طبیعت قرآن معتقد به انتقال طابق النعل بالنعل قوانین یک جامعه به جامعه دیگر نیست بلکه اعتقاد دارد که برای فهم و ایجاد تحول در هر جامعهائی ابتدا باید به کشف قوانین کنکریت آن جامعه مشخص بپردازیم و بدون فهم و کشف قوانین کنکریت آن جامعه، نمیتوان در آن جامعه ایجاد تحول و حرکت کرد. بنابراین در پارادایم قرآن و محمد هر چند جامعه، تاریخ، انسان مانند طبیعت دارای یک قانونمندی عام و کلی میباشند اما برعکس طبیعت، جوامع و تاریخ و انسان دارای قانونمندی کنکریت و مشخصی میباشند که برای فهم آن جامعه ما موظف به کشف آن قوانین هستیم و بدون کشف این قوانین امکان شناخت آن جوامع نیست. به عبارت دیگر آنچنانکه گورویچ میگوید در پارادایم قرآن جامعهها وجود دارد نه جامعه که معنای این حرف آن است که قرآن به جامعه قانونمند انسانی به صورت یک هویت مستقل تاریخی نگاه میکند که تطور و تکاملی حلزونی و کنکریت دارند.
ج – از آنجائیکه از نظر قرآن جامعه انسانی برعکس طبیعت دارای قانونمندی خاص خود میباشد و از نظر قرآن جامعهها وجود دارد نه جامعه، لذا هر چند از نظر قرآن قوانین این جوامع قابل شناخت میباشند ولی به علت دخالت ذهن انسان در کشف این قوانین کنکریت، این قوانین کنکریت اجتماعی باید به صورت پارادایمها مطرح شود نه نسخه علمی مانند علوم طبیعی.
د - نظر به جایگزینی اصل پارادایمها در تبیین قوانین کنکریت جوامع از نظر قرآن به جای نسخه علمی علوم طبیعی با عنایت به اینکه آنچنانکه فوقا به اشاره رفت جامعهها وجود دارد نه جامعه، در نتیجه برای شناخت و تحول جوامع پارادایمها وجود دارد نه پارادایم یعنی هرگز نمیتوانیم پارادایم مثلا جامعه مدنی محمد - آنچنانکه اسلام فقاهتی دگماتیسم تسنن و تشیع مدعی آن میباشد - طابق النعل بالنعل بر جوامع دیگر بشری در قرن بیستم یا قرن بیست و یکم تطبیق داد بلکه بالعکس آنچنانکه شاه ولی الله دهلوی میگوید و حضرت مولانا علامه اقبال لاهوری در فصل اصل حرکت در ساختمان اسلام - کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام - صفحه 196 - سطر 4 به بعد میگوید:
«شاه ولی الله تحقیقی در این باره دارد که من در اینجا روح نظر او را بیان میکنم به عقیده شاه ولی الله روش آموزش پیامبر اسلام به این ترتیب است که به صورت کلی در شریعتی که به وسیله پیغمبری وضع میشود توجه خاصی به عادات و آداب و خصوصیات مردمی که آن پیغمبر بر آنان مبعوث شده است، دیده میشود. ولی پیغمبری که برای آوردن اصول کلی و جهانگیر فرستاده شده نه میتواند اصول گوناگون برای ملتهای گوناگون وضع کند و نه میتواند مردمان را واگذارد که خود برای خود قواعد رفتار و کردار وضع کنند. روش وی آن است که قوم خاصی را تربیت کند و تعلیم دهد و آن قوم را همچون هستهائی برای بنای یک شریعت کلی قرار دهد. با این عمل وی اصولی را که شالوده زندگی اجتماعی را تشکیل میدهند برجسته میسازند و آنها را با در نظر گرفتن رسم و عادت خاص قومی که بلافاصله در برابر وی قرار دارند در حالات خاص مورد استعمال قرار میدهد. احکام دینی که از این راه فراهم میشود (مثلا حدود شرعی که در مقابل جرائم معین میشود) از لحاظی مخصوص آن قوم است و چون مراعات آنها به خودی خود هدفی نیست نباید منحصرا همانها را عینا در نسلهای آینده مورد عمل قرار دهند. شاید از همین لحاظ بوده که ابوحنیفه با بصیرت کامل که نسبت به کلیت تعلیمات اسلامی داشت عملا از این گونه احادیث استفاده نمیکرد.»
آنچنانکه از این کلام و گفته حضرت مولانا علامه اقبال لاهوری بر میآید پیامبر اسلام با طرح آیات فقهی در قرآن آنچنانکه اسلام فقاهتی مدعی است نمیخواهد برای بشریت در تاریخ ایجاد قوانین حقوقی و جزائی بکند بلکه بالعکس پیامبر اسلام به عنوان یک الگو یا مدل یا پارادایم تنها یک قوم خاصی در شرایط تاریخی و جغرافیای خاصی انتخاب کرده و شیوه وضع قوانین حقوقی در آن شرایط تاریخی به پیروان خود یاد میدهد تا چگونه در شرایط خاص اجتماعی و تاریخی جامعه کنکریت خود بتوانند خود به وضع قوانین حقوقی در باب جامعه خود بپردازند نه اینکه بیایند و تمامی آیات فقهی قرآن را مو به مو آنچنانکه اسلام فقاهتی دگماتیسم و اسلام روایتی دگماتیسم و اسلام ولایتی دگماتیسم معتقد است در جامعه قرن بیست و یکم پیاده کند. حاصل این اسلام همان اسلام تکفیری طالبانی میباشد که امروز جنگ شیعه و سنی کشی از آسیای جنوب شرقی تا غرب افریقا به راه انداختهاند و جوی خون شیعه کشی و سنی کشی به راه افتاده است، میشود.
بنابراین آنچنانکه حضرت علامه مولانا اقبال لاهوری میگوید کار پیامبر و قرآن کار الگوسازی و پارادایم سازی بوده نه وضع قوانین همیشگی برای جامعه متطور و تاریخی انسان و لذا تا زمانی که ما به صورت پارادایمی به آیات فقهی قرآن توجه نکنیم هرگز نمیتوانیم با اسلام فقاهتی حاکم بر سرنوشت امروز مسلمین مقابله منطقی کنیم. البته به موازات برخورد پارادایمی با آیات فقاهتی قرآن طبعا آنچنانکه ابوحنیفه انجام داد با اسلام روایتی که امروز به عنوان سدی در برابر اسلام قرآنی قرار گرفته است، میتوان برخورد کرد؛ لذا در این رابطه بود که کل روایتی که ابوحنیفه از پیامبر اسلام به صورت صد در صد معتبر میدانست ده تا روایت بود، آنچنانکه خود امام علی در کل نهج البلاغه با اینکه معتبرترین فردی بود که از کودکی همراه پیامبر بود و تا لحظه فوت پیامبر اسلام همراه او بود 11 تا حدیث است که صد البته این به معنای این نیست که امام علی و ابوحنیفه احادیث دیگری از پیامبر اسلام اطلاع نداشتند بلکه بالعکس معنای این حرف این است که هم امام علی و هم ابوحنیفه نمیخواستند توسط طرح احادیث از پیامبر اسلام روایتی در برابر اسلام قرآنی تقویت کنند چراکه هم امام علی و هم ابوحنیفه معتقد بودند که اسلام روایتی آنچنانکه که امروز از طرف اسلام دگماتیسم یا اسلام فقاهتی یا اسلام ولایتی مطرح میشود به عنوان آفتی در برابر اسلام قرآنی میباشد و باز در همین رابطه بوده که هیچکدام از ائمه شیعه از امام صادق گرفته تا امام باقر و غیره اجازه تدوین یک کتاب روایت و احادیث در عصر خود ندادند و این در صورتی است که کتاب صحیفه سجادیه بیش از 100 سال قبل از نهج البلاغه به صورت کتاب وجود داشته است ولی ما هیچ کتاب حدیث و روایتی از پیامبر و ائمه نداریم که در زمان خودشان اجازه طبع و انتشار داده باشند. دلیل همه اینها غیر از این نبوده که تمامی پیشوایان مذهبی شیعه و سنی از امام علی و ابوحنیفه گرفته تا ائمه دیگر شیعه و سنی از طرح اسلام روایتی وحشت داشتهاند.
اسلام روایتی که هنوز کفن پیامبر اسلام خشک نشده بود توسط ابوهریره و ابودردا و... با بیش از صد هزار روایت دروغین از پیامبر در تاریخ اسلام تکوین پیدا کرد که یکی از کارهای عمر به آتش کشیدن و نابود کردن این اسلام دروغین روایتی ابوهریره و ابودردا بود، چرا که او با شعار «حسبنا کتاب الله» به جنگ اسلام دروغین روایتی امثال ابوهوریرهها رفت و در هیچ جای نهج البلاغه و کلام امام علی سخنی در باب انتقاد از عمر نسبت به مقابله با اسلام روایتی وجود ندارد که خود این امر دلالت بر سکوت امام علی میکند. به هر حال نه امام علی و نه هیچکدام از ائمه تاکیدی جهت تبلیغ اسلام روایتی نداشتهاند بلکه بالعکس تلاش همه آنها تثبیت اسلام قرآنی محمد بوده است از امام علی گرفته تا امام حسین و امام سجاد و بالاخره امام صادق و امام باقر و واضحترین دلیل در این رابطه اینکه هیچکدام حاضر نشدند در زمان حیاتشان حتی یک کتاب حدیث و روایت از آنها تدوین و منتشر بشود و البته نباید علت این امر را به فشار سیاسی حکومتهای بنی امیه و بنی عباس مربوط دانست چراکه آنچنانکه گفتیم اگر امام علی به اسلام روایتی در برابر اسلام قرآنی تکیه میکرد در زمان حکومت خودش که دیگری فشاری بر او نبود یا در دوران 25 سال سکوتش که از فرط بیکاری کشاورزی میکرد و قنات و باغهای نخلستان ایجاد میکرد، میتوانست یک کتاب حدیت و روایت از پیامبر که او صالحترین فرد در این رابطه بود منتشر کند.
آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم و باز تاکید و تکرار میکنیم کل حدیث و روایتی که امام علی در کل نهج البلاغه از پیامبر اسلام نقل قول میکند یازده تا روایت میباشد و این در شرایطی است که در همان اسلام دروغین روایتی ابوهریره و ابودردا و عایشه بیش از صد هزار روایت از پیامبر نقل کردهاند. در خصوص ائمه دیگر شیعه هم باز موضوع به همین ترتیب میباشد چراکه مثلا کل روایت و کلامی که امروز از امام حسین ما در دست داریم به 20 کلام مسجل نمیرسد، چرا؟ آیا امام سجاد نمیتوانست به جای کتاب صحیفه، سخنان پدرش را تدوین کند و منتشر کند؟ چرا کتاب صحیفه که قدیمیترین کتاب بعد از قرآن میباشد و آنچنانکه گفتهاند زید ابن علی ابن الحسین در هنگام مبارزه این کتاب صحیفه در بغل داشته است (و تازه نهج البلاغه 100 سال بعد از صحیفه توسط سید رضی جمع آوری میشود) چرا به جای روایت از پیامبر، امام علی، امام حسن و امام حسین خود امام سجاد به صورت دعای گفته شده توسط خودش، منتشر میکند؟ چرا نزدیکترین کتاب روایت اسلام روایتی شیعه و سنی حداقل 150 سال بعد از پیامبر و ائمه تدوین شده است؟ چه دستهائی در کار بود که اسلام روایتی و اسلام فقاهتی از قرن چهارم و ینجم در برابر اسلام قرآنی محمد علم کنند؟ تا آنجا که به قول علامه طباطبائی مفسر المیزان حتی مرجعیت شیعه میتواند بدون نیاز به قرآن تمام دروس حوزه را از اول تا آخر بخواند و تا مرجعیت پیش برود بدون آنکه نیازی به باز کردن قرآن داشته باشد.
بنابراین تنها راه مقابله با اسلام فقاهتی، اسلام روایتی، اسلام ولایتی، اسلام زیارتی و اسلام شفاعتی فقط و فقط یک راه است و بس و آن تکیه بر اسلام قرآنی است و به این دلیل است که نشر مستضعفین در فاز دوم حرکت خود در پروسه 37 سال حرکت خودش جهت مقابله با این اسلامهای رنگارنگ فقط بر اسلام قرآنی تکیه میکند.
ادامه دارد