توسعه درون‌زا - توسعه برون‌زا – قسمت اول

الف – ضرورت توسعه: از نیمه دوم قرن نوزدهم به موازات تکوین سرمایه‌های مالی در نظام رقابتی سرمایه‌داری جهانی و غلبه سرمایه مالی در کشورهای متروپل بر سرمایه تولیدی و سرمایه تجاری، از آنجائی که به موازات اشباع بازارهای مالی و کالائی کشورهای متروپل و سرریز شدن سرمایه‌های مالی و تجاری و تولیدی در عرصه رقابت بازار آدام اسمیتی و سرمایه‌داری هدایت شده کینزی به کشورهای پیرامونی امری گریز ناپذیر بوده است، لذا از اواخر قرن نوزدهم سرمایه‌های مالی کشورهای متروپل، بازارهای کشورهای پیرامونی که تقریبا تمامی آن‌ها در کانتکس نظام زمینداری مراحل عقب ماندگی و پیشامدرن را طی می‌کردند به چالش گرفتند و از آنجائیکه در کشورهای پیرامونی برعکس سرمایه‌داری کشورهای متروپل - که در آنجا این سرمایه تجاری و سرمایه تولیدی بود که بسترساز تکوین و پیدایش سرمایه مالی شد - در کشورهای پیرامونی سرمایه‌های مالی وارداتی کشورهای متروپل عامل تکوین و پیدایش سرمایه‌داری در این کشورها شده است تا در چارچوب غارت منابع اولیه موجود در این کشورها و نیروی کار ارزان و بازارهای مصرفی کشورهای پیرامونی، بستر تولید انبوه سرمایه‌داری متروپل را فراهم کنند.

 

لذا در این رابطه بود که برای بسترسازی جهت تکوین سرمایه تولیدی در کشورهای پیرامونی از آنجائیکه در چارچوب مناسبات ماقبل سرمایه‌داری امکان تکوین و رشد سرمایه تولیدی وجود نداشت، سرمایه‌داری جهانی متروپل کوشیدند تا تحت لوای شعار رفرم یا اصلاحات اقتصادی بسترساز تکوین سرمایه تولیدی و تجاری و بانکی در این کشورها بشوند که این امر به منزله شمشیر دو لبه‌ائی بود که لبه دیگر آن تثبیت نظام‌های توتالی‌تر کشورهای پیرامونی در چارچوب رفرم و اصلاحات نیز شد.

بنابراین در این چارچوب بود که کشورهای متروپل مجبور شدند تا به صادرات رفرم اقتصادی به کشورهای پیرامونی عقب مانده و گرفتار در مناسبات ماقبل سرمایه‌داری بپردازند که از جمله این کشورها کشور ما بود که تحت رفرم اقتصادی کندی در سال 42، رژیم توتالی‌تر پهلوی مجبور شد که با تکیه بر سرمایه‌های نفتی جهت استحاله مناسبات زمینداری در ایران اقدام نماید و از اینجا بود که در راستای صادرات سرمایه مالی از کشورهای متروپل به کشورهای پیرامونی، نظام بانکی به عنوان مهم‌ترین عامل بسترساز سرمایه‌های مالی در کشورهای پیرامونی وارد کارزار شد و در همین رابطه بود که از نیمه دوم قرن نوزدهم مبارزه سیاسی جهت مقابله با ورود سرمایه مالی به کشورهای پیرامونی در دستور کار نیروهای نواندیش دینی و پیشگام و روشنفکر قرار گرفت که پیشقراول همه آن‌ها سیدجمال الدین اسدآبادی قرار داشت که با شعار مبارزه با ورود بانک‌ها به کشورهای مسلمان به جنگ سرمایه مالی رفت بطوریکه در نامه‌ائی که سیدجمال به میرزاحسن شیرازی نوشت با شعار «و ما ادریک مالبانک» میرزاحسن شیرزای را که قبل از آن از خطر سرمایه تجاری وارداتی و کمپانی رژی و قرارداد تنباکو آگاه کرده بود، نسبت به خطر سرمایه‌های مالی وارداتی هشیار نماید.

به هر حال آنچه که با ورود یک طرفه و تحمیلی سرمایه مالی به کشورهای پیرامونی به عنوان یک ضرورت تاریخی روشن ساخت موضوع عقب ماندگی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جوامع پیرامونی در مقایسه با جوامع متروپل سرمایه‌داری بود که مکانیزم مقابله با این عقب ماندگی از همان آغاز به صورت دکترین توسعه در جوامع پیرامونی در دستور کار روشنفکران و نواندیشان قرار گرفت. البته علت ضرورت طرح دکترین توسعه در جوامع پیرامونی توسط روشنفکران و نواندیشان بازگشت پیدا می‌کرد به خودویژگی‌های مناسبات سرمایه‌داری، چراکه آنچنانکه مارکس در باب بزرگ‌ترین مشخصه سرمایه‌داری مطرح می‌کرد از خودویژگی‌های مناسبات سرمایه‌داری برعکس مناسبات پیشاسرمایه‌داری این بود که، سرمایه‌داری در راستای هر چه بیشتر کسب ارزش اضافی و سود بیشتر تمام جهان را همرنگ خود می‌کند.

در این رابطه بود که به موازات تسخیر بازارهای کشورهای پیرامونی از آنجائیکه بسترهای تکوین سرمایه‌داری در این کشورها به علت حاکمیت مناسبات پیشاسرمایه‌داری فراهم نبود با عنایت به اینکه برای سرمایه تنها در کانتکس مناسبات سرمایه‌داری امکان رشد و توسعه فراهم می‌شود این امر باعث گردید تا کشورهای متروپل جهت بسترسازی برای غارت منابع اولیه کشورهای پیرامونی و دستیابی به نیروی کار ارزان و کسب بازارهای مصرفی این کشورها مجبور به تزریق مناسبات سرمایه‌داری در کشورهای پیرامونی بشوند که همین وارداتی شدن مناسبات سرمایه‌داری از کشورهای متروپل به کشورهای پیرامونی باعث تولد توسعه برون‌زا در کشورهای پیرامونی شد که این توسعه برون‌زا در کشورهای پیرامونی نقطه آغاز تمامی بحران‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی می‌باشند و در همین چارچوب است که بیش از صد سال است که تمامی کشورهای پیرامونی در آتش بحران‌های ناشی از این سزارین یا توسعه برون‌زا می‌سوزند.

دلیل این امر هم آن است که از آنجائیکه در مناسبات سرمایه‌داری درون‌زا برعکس مناسبات سرمایه‌داری برون‌زا از جمله عواملی که باعث تکوین سرمایه‌داری در این کشورها شد اینکه در سرمایه‌داری درون‌زا سرمایه‌های اولیه بسترساز سرمایه‌داری همان سرمایه تجاری بودند که از دل ثروت‌های زمینداران در عرصه مبادله محصول شهر و روستا حاصل شده بودند و همین استحاله ثروت‌های زمینداری به سرمایه‌های تجاری بود که در فرایند انقلاب صنعتی به صورت سرمایه‌های تولیدی درآمد. بنابراین در سرمایه‌داری درون‌زا ثروت‌های زمینداری محصول مبادله محصول شهر و روستا بدل به سرمایه تجاری می‌شود و همین سرمایه تجاری بودند که بسترساز کشف قاره‌ها و تکوین استعمارگری کشورهای متروپل نیز شد.

لذا به همان اندازه که کشورها دارای سرمایه تجاری بیشتری بودند در عرصه تکوین مناسبات سرمایه‌داری دستی گشاده داشتند مضافا اینکه خود تکوین سرمایه تجاری که قبل از پیروزی انقلاب کبیر فرانسه در قرن هیجدهم در اروپا تکوین پیدا کردند بسترساز جهانگردی و جهان طلبی سرمایه‌داری تجاری نیز شد. به عبارت دیگر این خصیصه سرمایه تجاری بود و هست که باعث می‌شود تا سرمایه‌داری برعکس مناسبات فئودالیته و زمینداری دارای روحیه توسعه طلبی و جهان‌خواری بشود. تمامی فتوحات مغرب زمین از قرن هیجدهم به بعد چه در عرصه اکتشافات و چه در عرصه جنگ و نظامی‌گری همگی معلول فزون خواهی و جهان خواهی سرمایه‌های تجاری بوده است. البته خصیصه فرایند سرمایه تولیدی و سرمایه مالی که در ادامه تکوین و رشد چرخه سرمایه‌های تجاری در غرب حاصل شده است همگی معلول همان خصیصه اولیه سرمایه‌های تجاری می‌باشد.

در سرمایه‌داری برون‌زا برعکس سرمایه‌داری درون‌زا از آنجائیکه سرمایه اولیه اینگونه مناسبات وابسته سرمایه‌داری یا از طریق سرمایه‌های مالی وارداتی کشورهای متروپل به کشورهای پیرامونی حاصل می‌شوند یا اینکه در کشورهائی مثل کشور ما این سرمایه اولیه به جای اینکه از طریق سرمایه تجاری محصول استحاله شده ثروت‌های مبادله شهر و روستا مناسبات زمینداری باشد از طریق سرمایه‌های باد آورده نفتی یا پترو دلارها محصول غارت منابع اولیه این مرز بوم حاصل شده است که تفاوت این دو سرمایه یعنی سرمایه‌های مالی وارداتی کشورهای متروپل یا امپریالیستی و سرمایه‌های مولود غارت مواد اولیه کشورهای پیرامونی توسط کشورهای متروپل و امپریالیستی با سرمایه تجاری اولیه غرب خصیصه دلالی گری و واسطه گری این سرمایه‌ها است که این خصیصه اولیه سرمایه مالی وارداتی و سرمایه‌های غارتگرانه فروش مواد اولیه کشورهای پیرامونی برعکس خصیصه فزون خواهی و جهان طلبی سرمایه‌های تجاری کشورهای سرمایه‌داری درون‌زای متروپل غرب بود و همین عامل باعث تکوین سرمایه‌داری برون‌زا در کشورهای پیرامونی شد و این خصیصه سرمایه‌های اولیه کشورهای پیرامونی بود که مانع گردید تا برعکس سرمایه‌داری درون‌زای کشورهای متروپل این سرمایه‌ها از فرایند دلالی به فرایند تولیدی در کشورهای پیرامونی سرریز نگردد.

برای فهم آفت عدم انجام این فرایند در کشور ما کافی است که بدانیم طبق گفته عزت سحابی رئیس سازمان برنامه بودجه و عضو شورای انقلاب و نماینده مجلس رژیم مطلقه فقاهتی در سال‌های 58 تا 60 «حجم ریالی سودی که بورژوازی پلشت تجاری ایران در 6 ماهه اول سال 58 با غارت این توده مظلوم انقلاب کرده ایران به دست آورد، دو برابر کل سودی بوده که بورژوازی تجاری ایران در نزدیک به 60 سال حکومت پهلوی به دست آورد می‌باشد» و باز برای اینکه پلشتی و آفت این گونه سرمایه‌های دلالی در کشور ما فهم کنیم کافی است که بدانید دو قلم سرقت بانکی این بورژوازی در چهار سال دولت دهم رژیم مطلقه فقاهتی یکی 30 هزار میلیارد ریال بوده و دومی که تازه توسط رژیم مطلقه فقاهتی توسط وزیر اقتصاد دولت یازدهم اعلام گردیده است 120 هزار میلیارد ریال می‌باشد.

البته در همین رابطه لازم است که بدانیم در جامعه امروز ایران نماینده این سرمایه سپاه پاسداران می‌باشد که با تشکیلات گسترده اداری و نظامی و اجتماعی که دارد علاوه بر تسخیر تمامی کرسی‌های مدیریتی از شهرداری و شورای شهر تهران گرفته تا کدخدای روستاهای سیستان و بلوچستان همگی در چنگ گرفته و به قول شیخ مهدی کروبی بیش از سی اسکله غیر رسمی و دور از چشم گمرک در دست دارند و از فرودگاه پیام در مهر شهر کرج تا مرزهای زمینی غرب و شرق و جنوب ایران همه در تسخیر خود دارند و امروز نبض قاچاق که طبق آمار خود رژیم مطلقه فقاهتی بیش از 20 برابر کل مبادله رسمی رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد، همگی از سر انگشتان این بورژوازی بزرگ درباری رژیم مطلقه فقاهتی ریزش می‌کند.

بنابراین بزرگ‌ترین عامل تکوین سرمایه‌داری درون‌زا همین سرمایه‌های اولیه مالی و سرمایه محصول غارت مواد اولیه کشورهای متروپل می‌باشد که به علت خصیصه چرخه دوری این سرمایه‌های اولیه در کشورهای پیرامونی این سرمایه‌های اولیه نتوانستند مانند چرخه سرمایه‌داری درون‌زای کشورهای متروپل به چرخه سرمایه تولیدی برسند که همین امر بسترساز انفکاک و جدائی و بیگانگی بین سرمایه‌های تولیدی و سرمایه‌های دلالی در کشورهای پیرامونی و مناسبات سرمایه‌داری برون‌زای شده است در صورتی که مهم‌ترین عامل رشد سرمایه‌داری درون‌زا در کشورهای متروپل همین پیوند بین سرمایه‌های تجاری و سرمایه تولیدی بود.

به عبارت دیگر در کشورهای متروپل آنچه عامل پیوند بین دو چرخه سرمایه تجاری و سرمایه تولیدی شد و خود عامل تکوین سرمایه‌داری درون‌زا در کشورهای متروپل شد این بود که آبشخور اولیه تکوین سرمایه‌های تولیدی سرمایه‌های تجاری بوده است، در صورتی که عامل تکوین سرمایه‌های تولیدی در کشورهای پیرامونی یا سرمایه‌های مالی وارداتی کشورهای متروپل بوده یا سرمایه‌های غارت شده مواد اولیه داخلی این کشورها است. برای نمونه در کشور ما یکشبه بر پایه تصمیمات اعلیحضرت جهت اجرای طرح رفرم ارضی کندی همان زمینداران روستا امثال هژبر و خیام و حبیب الله ثابت (ثابت پاسال) و غیره از روستا و مناسبات زمینداری وداع کردند و توسط سرمایه‌های نفتی بدل به بورژوازی تولیدی دربار شدند. از اینجا بود که مناسبات سرمایه‌داری برون‌زای کشورهای پیرامونی بدل به سرمایه‌داری کمپرادور شد.

بنابراین سرمایه‌داری کمپرادور در کشورهای پیرامونی همان سرمایه‌داری است، خودش یک مناسبات منفک و جدا از سرمایه‌داری نیست تنها تفاوتش با سرمایه‌داری درون‌زای کشورهای متروپل همین ماهیت سرمایه اولیه تکوین آن می‌باشد و این کم تفاوتی نیست که برای فهم بیشتر این تفاوت کافی است که علل شکست سوسیالیسم دولتی در شوروی به لحاظ ساختاری یا از زاویه اقتصادی مورد بازشناسی قرار دهیم. چراکه منهای آفت ساختار سیاسی – اجتماعی سوسیالیسم دولتی شوروی سابق که بازگشت پیدا می‌کرد به عدم پیوند بین سوسیالیسم با دموکراسی و شورای تکوین یافته از پائین جامعه نه تزریق شده از بالا، سوسیالیسم دولتی دارای یک آفت اقتصادی نیز بود و آن اینکه آنچنانکه مارکس هم پیش بینی کرده بود در چارچوب پروسس تاریخی تکوین سرمایه‌های تولیدی در اروپا و آسیا، روسیه آخرین حلقه این پروسس بود.

لذا در این رابطه در روسیه قبل از تکوین سرمایه تولیدی و تکوین تولید اجتماعی و پیدایش طبقه پرولتاریای صنعتی به صورت طبیعی، انقلاب سوسیالیستی که همان اجتماعی کردن تولید اجتماعی است مادیت پیدا نکرد. به عبارت دیگر در روسیه توسعه به صورت برون‌زا توسط بلشویک‌ها تحقق پیدا کرد و از آنجائیکه بلشویک‌ها نمایندگی از طبقه‌ائی می‌کردند که مادیت تاریخی آن هنوز به صورت فراگیر در روسیه حاصل نشده بود، در نتیجه حزب کمونیست شوروی که همان بورکرات‌ها و تکنوکرات‌های نوین بودند که جایگزین طبقه پرولتاریا و شوراهای جوشیده از پائین شدند، بدین سبب بود که شد آنچه که نمی‌باید می‌شد.

 

ادامه دارد